۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۲۸ تا ۱۳۱)

حدیث (128) حدیث عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جِهَارًا غَیْرَ سِرٍّ یَقُولُ: إِنَّ آلَ أَبِی فُلاَنٍ لَیْسُوا بِأَوْلِیَائِی، إِنَّمَا وَلِیِّیَ اللهُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ، وَلکِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبَلُّهًا بِبَلاَلِهَا یَعْنِی أَصِلُهَا بِصِلَتِهَا.


ترجمه : عمروبن عاص رضی الله عنه فرمودند : من از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که نه آهسته بلکه صدای بلند می فرمایند: همانا خاندان ابوفلانی از دوستان من نیست، همانا دوست من الله (متعال) و مسلمانان نیکوکارمی باشند، ولیکن (با این وجود اگر ما با آنها رابطه دارم فقط بخاطر همان رشته داری است که) من روابط رشته داری و صله رحمی را با آنها برقرارمی نمایم .


حدیث (129) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: یَدْخُلُ مِنْ أُمَّتِی زُمْرَةٌ هُمْ سَبْعُونَ أَلْفًا تُضِیءُ وُجُوهُهُمْ إِضَاءَةَ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَقَامَ عُکَّاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ الأَسَدِیُّ یَرْفَعُ نَمِرَةً عَلَیْهِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ ادْعُ اللهَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ، قَالَ: اللهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْهُمْ ثُمَّ قَامَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ ادْعُ اللهَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ، فَقَالَ: سَبَقَکَ عُکَّاشَةُ.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: من از رسول الله صلی علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند : گروه هفتاد هزارنفری از امت من (بدون حساب به بهشت) داخل می گردند (و در حالی که) چهرهای آنها همانند ماه شب چهارده می درخشد، ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: (بعد از این بیان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) عکاشه بن محصن اسدی رضی الله عنه (در حالی که) پارچه راه راه بتن داشتند بلند شدند و گفتند : ای رسول الله برایم دعا نمایید تا اینکه (الله متعال) مرا جزء آن (گروه) گرداند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : یا الله عکاشه را ازآن گروه بگردان ، سپس مردی از انصار بلند شد  و گفت : ای رسول الله دعا کن که الله مرا (نیز) جزء آن گروه بگرداند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : عکاشه از تو سبقت گرفت .


حدیث (130) حدیث سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفًا، أَوْ سَبْعُمِائَةِ أَلْفٍ (لاَ یَدْرِی الرَّاوِی أَیَّهُمَا قَالَ) مُتَمَاسِکونَ آخِذٌ بَعْضُهُمْ بعضًا، لاَ یَدْخُلُ أَوَّلُهُمْ حَتَّى یَدْخُلَ آخِرُهُمْ، وُجُوهُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ.


ترجمه : سهل بن سعد رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی علیه و آله وسلم فرمودند: حتما (روز قیامت، گروه) هفتاد هزار نفری و یا هفتصد هزاری نفری از امت من (بدون حساب) به بهشت خواهند رفت(یکی از راویان در ذکر این دو عدد شک نموده است)(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: این گروه در حالی وارد بهشت می شوند که) بعضی از آنها بعض دیگر را محکم گرفته اند، و اول آنها داخل (بهشت) نمی گردد تا اینکه آخر آنها داخل گردد و چهرهایشان به شکل ماه شب چهارده (نورانی) می باشد .


حدیث (131) حدیث ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا فَقَالَ عُرِضَتْ عَلَیَّ الأُمَمُ فَجَعَلَ یَمُرُّ النَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلُ، وَالنَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلاَنِ، وَالنَّبِیُّ مَعَهُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِیُّ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، وَرَأَیْتُ سَوَادًا کَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَرَجَوْتُ أَنْ تَکُونَ أُمَّتِی، فَقِیلَ هذَا مُوسى وَقَوْمُهُ؛ ثُمَّ قِیلَ لی انْظُرْ، فَرَأَیْتُ سَوَادًا کَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَقِیلَ لِی انْظُرْ هکَذَا وَهکَذَا، فَرَأَیْتُ سَوَادًا کَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَقِیلَ هؤُلاَءِ أُمَّتُکَ، وَمَعَ هؤُلاَءِ سَبْعُونَ أَلْفًا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بَغَیْرِ حِسَابٍ فَتَفَرَّقَ النَّاسُ وَلَمْ یُبَیِّنْ لَهُمْ؛ فَتَذَاکَرَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: أَمَّا نَحْنُ فَوُلِدْنا فِی الشِّرْکِ، وَلکِنَّا آمَنَّا بِاللهِ وَرَسُولِهِ، وَلکِنَّ هؤُلاَءِ هُمْ أَبْنَاؤُنَا فَبَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: هُمُ الَّذِینَ لاَ یَتَطَیَّرُونَ وَلاَ یَسْتَرْقُونَ وَلاَ یَکْتَوُونَ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ فَقَامَ عُکَّاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ، فَقَالَ أَمِنْهُمْ أَنَا یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: نَعَمْ فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: أَمِنْهُمْ أَنَا فَقَالَ: سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ.


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه فرمودند: روزی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (از خانه شان) بیرون شده و به نزد ما تشریف آوردند و فرمودند : (در خواب) امت ها برمن عرضه و پیش شدند، (به هنگام عرضه شدن امت ها) پیامبری شروع به گذر نمودن نمود که بهمراهش یک مردی بود ، و پیامبر(دیگری) گذر نمود که بهمراهش دو مرد بود و پیامبر(دیگری) گذر نمود که بهمراهش گروهی بود و پیامبر(دیگری) گذر نمود ودر حالی که کسی بهمراهش نبود،(سپس) سیاهی های زیادی دیدم که جلوی افق را گرفته و بسته بودند، من امیدوارشدم که این (گروه) امت من باشد، به من گفته شد که این موسی (علیه السلام) و قومش می باشد؛ سپس به من گفته شد که (به سمت افق) نگاه کن، و چون نگاه کردم سیاهی های بسیار زیادی دیدم که جلوی افق راگرفته و بسته بود، (دوباره به من) گفته شد این طرف و آن طرف نگاه کن ( و چون نگاه کردم) دیدم که سیاهی های زیادی را دیدم که جلوی افق را گرفته و بسته بود، (به من) گفته شد که این ها (افراد) امت تو هستند، و بهمراه آنها هفتاد هزار نفر اند که (در روز قیامت) بدون حساب وارد بهشت خواهند شد،( بعد از این سخن) مردم پراکنده شدند (و رفتند) و برای آنها بیان نشد(که چه نوع افرادی هستند)؛ (بعد از رفتن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم با یکدیگر(در باره این هفتاد هزار نفر با هم این گونه) مذاکره نمودند و گفتند: اما ما که در دوران شرک متولد شده ایم و بعد به الله و رسولش ایمان آورده ایم (جزء این گروه نیستیم) ولی آن گروه (از) فرزندان ما هستند،(جریان این گفتگوی ما) به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم رسید،(ایشان) فرمودند : (افراد آن گروه) همان کسانی خواهند بود که فال نمی گیرند و (از دیگران) درخواست دم نمی کنند، و داغ نمی کنند، و بر پروردگارشان توکّل می کنند، (ابن عباس رضی الله عنه می گویند) بعد (از این بیان) عکاشه بن محصن رضی الله عنه بلند شده و گفتند : آیا من از(افراد) آن گروه هستم ای رسول الله ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : بله (تو ازآن گروه خواهی بود) (ابن عباس می گوید) فرد دیگری بلند شد و گفت : آیا من (نیز) از آنها هستم ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : در باره عکاشه از تو سبقت گرفته است .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۲۱ تا ۱۲۷)

حدیث (121) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ، فَأُرِیدُ، إِنْ شَاءَ اللهُ، أَنْ أَخْتَبِیَ دَعْوَتِی شَفَاعَةً لأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ .


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : برای هر پیامبری یک دعا (ویژه ای) است که (می تواند آن را از الله در دنیا بخواهد سایر پیامبران آن را در دنیا خواسته اند و دعایشان قبول شده است، ولی ) من ان شاء الله می خواهم آن را مخفی نمایم (و در دنیا آن را از الله متعال نخواهم، تا در آخرت آن را خواسته و با آن) امتم را در روز قیامت شفاعت کنم .


حدیث (122) حدیث أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: کُلُّ نَبِیٍّ سَأَلَ سُؤَالاً أَوْ قَالَ لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوةٌ قَد دَعَا بِهَا فَاسْتُجِیبَتْ، فَجَعَلْتُ دَعْوَتِی شَفَاعَةً لأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ.


ترجمه : انس بن مالک رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : هر پیامبری از الله متعال درخواستی نموده و یا اینکه برای هر پیامبری یک دعای (ویژه ای) بوده است که آن را دعا نموده و الله متعال آن را قبول نموده است، (ولی) من دعای ویژه خودم را (برای آخرت) گذاشتم تا با آن امتم را در روز قیامت شفاعت کنم .


حدیث (123) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ أَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ) ، قَالَ: یَا مَعْشَرَ قرَیْشٍ أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا اشْتَرُوا أَنْفُسَکُمْ، لاَ أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللهِ شَیْئًا یَا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ لاَ أُغْنِی عَنْکُمْ مَنَ اللهِ شَیْئًا یَا عَبَّاسُ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لاَ أُغْنِی عَنْکَ مِنَ اللهِ شَیْئًا وَیَا صَفِیَّةُ عَمَّةَ رَسُولِ اللهِ لاَ أُغْنِی عَنْکِ مِنَ اللهِ شَیْئًا وَیَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، سَلِینی مَا شِئْتِ مِنْ مَالِی، لاَ أُغْنِی عَنْکِ مِنَ اللهِ شَیْئًا.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : زمانی که الله با عزت و بزرگوار(آیه) (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِی : وبیم نزدیک ترین اقوام را بترسان) را نازل نمود رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (مردم را فراخوانده و در یکجا جمع نموده و سپس در میان آنها) بلند شده و فرمودند : ای گروه قریش (و یا سخنی همانند این را گفتند) خودتان را (با ایمان و کردارنیک) خریده (و از آتش جهنم نجات دهید) زیرا من نمی توانم به شما نفع رسانده وشما را ازعذاب الهی نجات دهم ،ای صفیه عمه رسول الله (بفکر نجات خود باش زیرا) من نمی توانم به شما نفع رسانده وشما را ازعذاب الهی نجات دهم ، ای فاطمه دختر محمد صلی الله علیه (وآله) وسلم از مالم هرچه می خواهی بخواه (و بفکر نجات خود باش زیرا) من نمی توانم به شما نفع رسانده وشما را ازعذاب الهی نجات دهم .


حدیث (124) حدیث ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ وَرَهْطَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)، خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى صَعِدَ الصَّفَا فَهَتفَ: یَا صَبَاحَاهْ فَقَالُوا مَنْ هذَا فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ فَقَالَ: أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَّ خَیْلاً تَخْرُجُ مِنْ سَفْحِ هذَا الْجَبَلِ أَکُنْتُمْ مُصَدِّقِیَّ قَالُوا مَا جَرَّبْنَا عَلَیْکَ کَذِبًا، قَالَ: فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ، قالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَکَ مَا جَمَعْتَنَا إِلاَّ لِهذَا ثُمَّ قَامَ فَنَزَلَتْ (تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ).


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه فرمودند : زمانی که آیه (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ وَرَهْطَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ : ونزدیک ترین اقوامت و همچنین گروه منتخب آنها را از عذاب الهی بترسان) نازل شد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (از خانه) بیرون شده (و رفتند) تا اینکه برکوه صفا بالا رفته و سپس فریاد زدند : آهای مردم مواظب باشید که صبح دم دشمن برشما حمله آور نشود، (مردم) گفتند : این چه کسی است ؟(که این هشدار داررا می دهد) سپس مردم به سمت (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمده و به گرد او) جمع شدند، (در آن وقت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : شما به من بگویید که آیا اگرمن به شما خبر دهم که از پشت و پهنای این کوه لشکری شهسوار بیرون آمده (وبر شما حمله آور خواهد شد) آیا شما تصدیق کننده من هستید ؟ (آنها) گفتند : ما (تا به حال) دروغی برشما نیازمودیم (و از شما دروغی نشنیده ایم)، (آن وقت بود که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: همانا من درجلوی خود از عذاب بسیارسختی می ترسانم (و بیم می دهم) ابولهب (ملعون) گفت : هلاکت باد برتو تو ما را جمع ننمودی مگر برای بیان همین مطلب؟ سپس بلند شد (و رفت) سپس (الله متعال در رد ابولهب ) نازل نمود (تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ) یعنی دوست ابولهب هلاک باد و خود ابولهب نیز هلاک باد.


حدیث (125) حدیثُ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قَالَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا أَغْنَیْتَ عَنْ عَمِّکَ فَإِنَّهُ کَانَ یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لَکَ قَالَ: هُوَ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ وَلَوْلاَ أَنَا لَکَانَ فِی الدَّرَکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.


ترجمه : ازعباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه (روایت است که ایشان) به پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: شما ازعمویتان (ابوطالب) چه دفاعی نمودی؟ و به چه اندازه عذاب الهی را از او دور کردی ؟ زیرا او(تا زمانی که زنده بود) از شما دفاع می نمود و به خاطر شما بر دیگران خشم می گرفت و ناراحت می شد، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : او(درقیامت) تا قوزک پا درآتش جهنم قرار خواهد گرفت که اگر من نبودی (و در حق او شفاعت نمی نمودم) اودرپایین ترین طبقه ازآتش جهنم قرارمی گرفت ( و به سخت ترین عذاب مبتلا می شد) .


حدیث (126) حدیث أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ، فَقالَ: لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فِی ضَحضَاحٍ مِنَ النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی مِنْهُ دِمَاغهُ.


ترجمه : ابوسعید خدری رضی الله عنه فرمودند: (روزی) به نزد رسول الله الله علیه و آله وسلم یادی ازعموی ایشان (ابوطالب) به میان آمد که ایشان فرمودند: شاید در روزقیامت شفاعت من در حقش مفید واقع گردد و به او نفعی برساند ( و به خاطر شفاعت من) درآتشی از جهنم قرار داده خواهد شد که تا به قوزکهای پایش برسد (وآتش آن قدر داغ وسوزان است که از شدت گرمای آن) دماغش می جوشد.


حدیث (127) حدیث النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَرَجُلٌ تَوضَعُ فِی أَخْمَصِ قَدَمیْهِ جَمْرَةٌ یَغْلِی مِنْهَا دِمَاغُهُ.


ترجمه : نعمان بن بشیر رضی الله عنه فرمودند : من از پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند : همانا کسی که از اهل دوزخ در روز قیامت از همه عذابش کم تر است، مردی است که در گودی و فرورفتگی دوکف پایش اخگری از آتش گذاشته می شود (که از شدت گرمای آن) مغزش می جوشد .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۲۰)

حدیث (120) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه قَالَ: أُتِیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ، وَکَانَتْ تُعْجِبُهُ، فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً ثُمَّ قَالَ: أَنَا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَهَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَلِکَ یُجْمَعُ النَّاسُ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وِاحِدٍ، یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَیَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ فَیَبْلُغُ النَّاسَ مِنَ الغَمِّ وَالْکَرْبِ مَا لاَ یُطِیقُونَ وَلاَ یَحْتَمِلُونَ؛ فَیَقُولُ النَّاسُ أَلاَ تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَکُمْ أَلاَ تَنْظُرُونَ مَنْ یَشْفَعُ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ فَیقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ، عَلَیْکُمْ بِآدَمَ، فَیَأْتُونَ آدَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ؛ فَیَقُولُونَ لَهُ: أَنْتَ أَبُو الْبَشَر، خَلَقَکَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلاَئِکَةَ فَسَجَدُوا لَکَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا فَیَقُولُ آدَمُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ نَهَانِی عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَیْتُهُ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی؛ اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ؛ فَیَأْتُونَ نُوحًا فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ إِنَّکَ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاکَ اللهُ عَبْدًا شَکُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَجَلَّ قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛ وَإِنَّهُ قَدْ کَانَتْ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِی، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ، فَیَأْتُونَ إِبْراهِیمَ فَیَقُولُونَ یَا إِبْرَاهِیمُ أَنْتَ نَبِیُّ اللهِ وَخِلِیلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ لَهُمْ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَه، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛ وَإِنِّی قَدْ کنْتُ کَذَبْتُ ثَلاثَ کَذَبَاتٍ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى فَیَأْتُونَ مُوسَى، فَیَقُولُونَ: یَا مُوسَى أَنْتَ رَسُولُ اللهِ فَضَّلَکَ الله بِرِسَالَتِهِ وَبِکَلاَمِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّی قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهبُوا إِلَى عِیسى؛ فَیَأْتُونَ عِیسى، فَیَقُولُونَ یَا عِیسى أَنْتَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَکَلَّمْتَ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا، اشْفَعْ لَنَا، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ عِیسى، إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ یَذْکُرْ ذَنْبًا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؛ فَیَأْتُونَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ رَسُولُ اللهِ وَخَاتِمُ الأَنْبِیَاءِ، وَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیه فَأَنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ الْعَرْشِ فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّی عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئًا لَمْ یَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی، ثُمَّ یُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَرْفَعُ رَأْسِی، فَأَقُولُ: أُمَّتِی یَا رَبِّ أُمَّتِی یَا رَبِّ فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِکَ مَنْ لاَ حِسَابَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْبَابِ الأَیْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَکَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذلِکَ مِنَ الأَبْوَابِ، ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ مَا بَیْنَ المِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَحِمْیَرَ، أَوْ کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَبُصْرَى .


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : (روزی) به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گوشت آورده شد و بازو بلند کرده شده وبه ایشان داده شد وگوشت بازو را ایشان می پسندیدند، (آن را گرفته) و با دندانهای مبارک گوشتها این بازو را کنده و می خوردند، سپس فرمودند : من در روز قیامت سردار (تمام) مردم هستم ، و آیا می دانی این به چه خاطر است؟ (جریان این گونه می شود که) تمام مردم از اول تا به آخر در یک زمینی جمع می شوند که صدا کننده و فراخواننده همه را می تواند بشنواند و چشم همه را می تواند ببیند ، و خورشید (به مردم) نزدیک می شود، مردم آنقدر دچار غم و سختی می شوند (که دیگر) طاقت نمی آورند و تحمل ندارند؛ مردم (با یکدیگر) می گویند : آیا نمی بینید که شما به چه حالتی رسیده (وگرفتار شده اید) آیا نگاه نمی کنید (و کسی را پیدا نمی کنید) تا به نزد پروردگارتان رفته و شفاعت شما را بنماید( و شما را از این حالت بیرون آورد)، (در آن وقت) بعضی از مردم به بعضی می گویند : برشما (ضروری است) که به نزد آدم (علیه السلام) بروید، (آنها) به نزد آمد علیه السلام می روند؛ و برایش می گویند : توپدر انسانها هستی، الله ترا به دستش آفریده است، و در تو از روحش دمیده است، و فرشتگان را دستور داده تا برایت سجده کنند، (لذا) شما به نزد پروردگات (رفته) و از ما شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟ آیا نمی بینی ما وضعیت ما به کجا رسیده است ؟ آدم (علیه السلام) می گوید : همانا پروردگارم امروز (آنقدر) خشم گرفته که نه قبلا همانند آن خشم گرفته است و نه هم هرگز بعد از این، این قدر خشم خواهند گرفت، همانا الله مرا از خوردن درخت (در بهشت) ممانعت نموده بود و من نافرمانی نموده (از آن درخت خوردم) ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم؛ به نزدکس دیگری علاوه از من بروید، به نزد نوح (علیه السلام) بروید؛(مردم به نزد) نوح (علیه السلام) می روند (و به ایشان) می گویند : ای نوح همانا تو اولین پیامبرهستی (که الله متعال ترا برای هدایت قوم مشرک) به سوی اهل زمین فرستاده است ، و ترا بنده شکر گذار نامیده است، (لذا) شما به نزد پروردگات (رفته) و از ما شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟ آیا نمی بینی ما وضعیت ما به کجا رسیده است ؟ نوح (علیه السلام) می گوید : همانا پروردگارم امروز (آنقدر) خشم گرفته که نه قبلا همانند آن خشم گرفته است و نه هم هرگز بعد از این، این قدر خشم خواهند گرفت؛ و همانا من یک دعای (ویژه) داشتم که از آن بر ضد قوم من (در دنیا) استفاده نمودم ، (لذا من نمی توانم کاری برایتان انجام دهم) من بفکر نجات خودم هستم، من بفکر نجات خودم هستم، من بفکر نجات خودم هستم، شما به نزد فرد (دیگری) غیر از من بروید ، به نزد ابراهیم (علیه السلام) بروید (مردم) به نزد ابراهیم (علیه السلام) می روند (و به ایشان) می گویند : تو پیامبرالله و دوست ویژه او از اهل زمین هستی، (لذا) شما به نزد پروردگات (رفته) و از ما شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟ آیا نمی بینی ما وضعیت ما به کجا رسیده است ؟ نوح (علیه السلام) می گوید : همانا پروردگارم امروز (آنقدر) خشم گرفته که نه قبلا همانند آن خشم گرفته است و نه هم هرگز بعد از این، این قدر خشم خواهند گرفت؛ و همانا من سه دروغ (در دنیا) گفته بودم (لذا من نمی توانم کاری برایتان انجام دهم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم، شما به نزد (فرد دیگری) غیر از من بروید ، شما به نزد موسی (علیه السلام) بروید،(مردم) به نزد موسی (علیه السلام) می روند (و به ایشان) می گویند : تو پیامبرالله هستی و الله ترا با رسالتش و سخن گفتن (مستقیم و بدون واسطه ) با تو؛ ترا بر (سایر) مردم ترجیح و برتری داده است، (لذا) شما به نزد پروردگات (رفته) و از ما شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟ (موسی علیه السلام) می گوید : همانا پروردگارم امروز (آنقدر) خشم گرفته که نه قبلا همانند آن خشم گرفته است و نه هم هرگز بعد از این، این قدر خشم خواهند گرفت؛ و همانا من (آن) انسان (قبطی) را بدون اینکه به من (از جانب الله متعال) دستور داده شده باشم کشته ام (لذا من نمی توانم کاری برایتان انجام دهم )، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم، شما به نزد (فرد دیگری) غیر از من بروید ، شما به نزد عیسی (علیه السلام) بروید، (مردم) به نزد عیسی(علیه السلام) می روند (و به ایشان) می گویند : تو پیامبرالله هستی که درود و سلام الله برتوباد وتو سخن الله هستی که الله آن را بسوی مریم انداخته و تو روحی از الله هستی، و تو با مردم درسن کودکی در گواره با مردم سخن گفته ای (لذا) شما برای ما شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟ عیسی (علیه السلام) می گوید : همانا پروردگارم امروز (آنقدر) خشم گرفته که نه قبلا همانند آن خشم گرفته است و نه هم هرگز بعد از این، این قدر خشم خواهند گرفت؛ و همانا من سه دروغ (در دنیا) گفته بودم (لذا من نمی توانم کاری برایتان انجام دهم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم ، من بفکر نجات خودم هستم، شما به نزد (فرد دیگری) غیر از من بروید ، شما به نزد محمد صلی الله علیه و آله وسلم بروید؛ (مردم) به نزد من محمد که درود و سلام الله برمن باد می آیند و می گویند : ای محمد تو فرستاده و پیامبر الله هستی و تو آخرین پیامبران هستی، و الله قطعا گناه پسین و پشین تو را بخشیده است، (لذا) ما را به نزد پروردگارت شفاعت نما، آیا نمی بینی که ما در چه حالتی گرفتارشدیم؟(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : آن وقت است که من به نزد پروردگارم) رفته و در زیرعرش برای پروردگار با عزت و بزرگوارم به سجده می افتم سپس الله (متعال) برمن اندکی از ستایش خویش و تعریف نیک خودش  را برمن باز می کند (و به من یاد می دهد و من با آنها از الله متعال تعریف و ستایش می نمایم) که تا (به حال) به کسی قبل از من باز ننموده ( و یاد نداده است، و من در همین حالت در سجده از الله متعال تعریف و تمجید می کنم تا اینکه به من) گفته می شود : ای محمد سرت را بلند کن، و بخواه (که هرچه بخواهی به تو) داده می شود، و سفارش کن که سفارشت پذیرفته می شود؛ (آن وقت است که) سرم را(از سجده) بلند می کنم، ومی گویم : ای پروردگار من امت مرا نجات ده، ای پروردگارمن امت مرا نجات ده، سپس (به من) گفته می شود : ای محمد کسانی را از امتت که برآنها حسابی نیست از درب راستی از دربهای بهشت داخل نما، وآنها از دربهای دیگر(بهشتی) نیز شریک مردم اند، سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : سوگند به آنی که جانم در دست اوست همانا فاصله در میان دو لنگه از لنگه های (دربهای) بهشت به اندازه فاصله مکه تا حمیر و یا مکه تا بصری می باشد .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۱۹)

حدیث (119) حدیث أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلکِنْ عَلَیْکُمْ بِإِبْرَاهِیمَ فَإِنَّهُ خَلِیلُ الرَّحْمنِ؛ فَیَأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُوسَى فَإِنَّهُ کَلِیمُ اللهِ؛ فَیَأْتُونَ مُوسَى فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلکِنْ عَلَیْکُمْ بِعِیسَى فَإِنَّهُ رُوحُ اللهِ وَکَلِمَتُهُ؛ فَیَأْتونَ عِیسَى فیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلکِنْ عَلَیْکُمْ بِمحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؛ فَیَأْتُونِی فَأَقُولُ: أَنَا لَهَا، فَأسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّی فَیُؤْذَنُ لِی، وَیُلْهِمُنِی مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا لاَ تَحْضُرُنِی الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی، فَیُقَالُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ شَعِیرَةٍ مِنْ إِیمَانٍ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَعْ؛ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ أَوْ خَرْدَلَةٍ مِنْ إِیمَانٍ؛ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ؛ ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتَلْکَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأخْرِجْ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ؛ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَل ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَع، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقَولُ یَا رَبِّ ائْذَنْ لِی فِیمَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، فَیَقُولُ وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی وَکِبْرِیَائِی وَعَظَمَتِی لأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ لا إِله إلاَّ اللهُ.


ترجمه : انس بن مالک رضی الله عنه فرمودند : محمد صلی الله علیه و آله وسلم برای ما حدیث بیان نموده فرمودند : آنگاه که روز قیامت فرا برسد مردم برخی از آنها بر برخ دیگر موج می زنند، و به نزد آدم (علیه السلام) می روند و به ایشان می گویند : برای ما به نزد پروردگارت سفارش و شفاعت نما،(آدم علیه السلام) می گوید : این شفاعت کار من نیست(و من نمی توانم) ولیکن شما به نزد ابراهیم (علیه السلام) بروید زیرا او دوست ویژه (الله) بی نهایت مهربان است؛ (او شاید بتواند شما را شفاعت کند) (مردم) به نزد ابراهیم (علیه السلام) می آیند (واز ایشان درخواست شفاعت می کنند) ایشان (نیز) می گویند : این شفاعت کار من نیست (و من نمی توانم) ولیکن شما به نزد موسی (علیه السلام) بروید زیرا او کسی است که الله با او (بدون واسطه) سخن گفته است (او شاید بتواند شما را شفاعت کند)؛ (مردم) به نزد موسی (علیه السلام) می آیند (و از ایشان درخواست شفاعت می کنند) ایشان (نیز) می گویند : این شفاعت کار من نیست (و من نمی توانم) ولیکن شما به نزد عیسی (علیه السلام) بروید زیرا اوروح الله و سخن اوست (شاید او بتواند برای شما شفاعت کند) ،(مردم) به نزد عیسی (علیه السلام) می آیند (واز ایشان درخواست شفاعت می کنند) ایشان (نیز) می گویند : این شفاعت کار من نیست (و من نمی توانم) ولیکن شما به نزد محمد صلی الله علیه و آله وسلم بروید؛ مردم به نزد من می آیند (و از من در خواست شفاعت می کنند) من می گویم : این شفاعت مخصوص من است (و من این کار را برایتان انجام می دهم، سپس من می روم) اجازه می گیرم تا به نزد پروردگارم بروم به من اجازه داده می شود، و به من ستایش هایی الهام می شود تا با آنها ستایش الله را بیان نمایم که الآن آنها در ذهن من نیستند و بیاد ندارم و با آنها ستایش پروردگارم را بیان می کنم و برای او به سجده می افتم( و در سجده می مانم تا اینکه به من) گفته می شود : ای محمد سرت را بلند کن و بگو(حرفت) شنیده می شود، و بخواه (هرچه بخواهی) به تو داده می شود، و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می شود؛ (در آن وقت است که) می گویم : ای پروردگار من امت من (را نجات دهید) امت من را (نجات دهید، و به من اجازه شفاعت داده می شود و بعد به من)، گفته می شود بروهرکس که در قلبش به اندازه یک دانه جواز ایمان بود آن را (از جهنم) بیرون نما (و به بهشت داخل گردان) من می روم و این کار را انجام می دهم ، سپس (برای بار دوم به نزد الله متعال) باز می گردم و با همان ستایش های (بار قبلی) ستایش الله متعال را بیان می نمایم و سپس (برای باردوم) برای الله به سجده می افتم ( ودر سجده می مانم تا اینکه به من) گفته می شود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو(حرفت) شنیده می شود، و بخواه (هرچه بخواهی) به تو داده می شود، و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می شود؛ (در آن وقت است که) می گویم : ای پروردگار من امت من (را نجات دهید) امت من را (نجات دهید، و به من اجازه شفاعت داده می شود و بعد به من)، گفته می شود بروهرکس که در قلبش به اندازه یک ذره و یا یک دانه خردل از ایمان بود آن را (از جهنم) بیرون نما (و به بهشت داخل گردان) من می روم و این کار را انجام می دهم ، سپس (برای بار سوم به نزد الله متعال) باز می گردم و با همان ستایش های (بار قبلی) ستایش الله متعال را بیان می نمایم و سپس (برای بارسوم) برای الله سجده می افتم ( ودر سجده می مانم تا اینکه به من) گفته می شود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو(حرفت) شنیده می شود، و بخواه (هرچه بخواهی) به تو داده می شود، و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می شود؛ (در آن وقت است که) می گویم : ای پروردگار من امت من (را نجات دهید) امت من را (نجات دهید، و به من اجازه شفاعت داده می شود و بعد به من)، گفته می شود بروهرکس هرکس در قلبش به اندازه کوچک ترین کوچک ترین کوچک ترین دانه خردل از ایمان بود پس آن را از آتش (جهنم) بیرون نما (و به بهشت داخل گردان) من می روم و این کار را انجام می دهم ، سپس برای چهارمین بار به نزد الله متعال باز می گردم ، و با همان ستایش های قبلی ستایشش را گفته و سپس برایش به سجده می افتم (و در سجده می مانم تا اینکه به من) گفته می شود : ای محمد سرت را بلند کن و بگو(حرفت) شنیده می شود، و بخواه (هرچه بخواهی) به تو داده می شود، و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می شود؛ (در آن وقت است که) می گویم : ای پروردگارم به اجازه دهید تا هرکس (در دنیا)(لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ) گفته است را شفاعت نمایم (و از دوزخ بیرون نمایم )، (در آن وقت الله متعال) می فرماید : سوگند به عزت ، بزرگواری ، کبریائی و عظمت من ؛ قطعا خود من از جهنم بیرون خواهم نمود(و به بهشت داخل خواهم نمود) هرکسی که (در دنیا) (لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ) گفته است . 

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۱۶ تا ۱۱۸)

 

حدیث (116) حدیث أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: یَدْخُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ ثُمَّ یَقُولُ اللهُ تَعَالَى: أَخْرِجُوا مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانِ، فَیُخْرَجُونَ مِنْهَا قَدِ اسْوَدُّوا، فَیُلْقَونَ فِی نَهَرِ الْحَیَا أَوِ الْحَیَاةِ (شَکٌّ من أَحد رجال السَّنَد) فَیَنْبُتُونَ کَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِی جَانِبِ السَّیْلِ، أَلَمْ تَرَأَنَّهَا تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِیَةً.


ترجمه : ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : (زمانی که) اهل بهشت (بجز برخی از اهل ایمان گنه کار) به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ داخل می شوند، در آن وقت الله متعال می فرماید : هرکس در دلش به اندازه یک دانه از خردل ایمان دارد را (از دوزخ) بیرون نمایید ، (فرشته ها) آنها از آتش جهنم بیرون می کنند و در حالی که (سوخته و) سیاه شده اند، سپس در رودخانه (آب) زندگی انداخته می شوند و در آنجا می رویند (و سالم می شوند) همان گونه که دانه ای درکنار(رودخانه ای که) سیلاب آورده می روید ، آیا ندیدید که این نوع دانه ها زمانی که می رویند سبزو پیچ پیچ اند .


حدیث (117) حدیثُ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رضی الله عنه قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنِّی لأَعْلَمُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا مِنْهَا، وَآخِرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولاً رَجُلٌ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ کَبْوًا فَیَقُولُ اللهُ اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، فَیَأْتِیهَا فَیُخَیَّلُ إِلَیْهِ أَنَّهَا مَلأَى، فَیَرْجِعُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلأَى، فَیَقُولُ اذْهَب فَادْخُلِ الْجَنَّةَ فَیَأْتِیَها فَیُخَیَّلُ إِلَیْهِ أَنَّهَا مَلأَى، فَیَرْجِعُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلأَى، فَیَقُولُ اذْهَب فادْخُلِ الْجَنَّةَ فَإِنَّ لَکَ مِثْلَ الدُّنْیَا وَعَشَرَةَ أَمْثَالِهَا، أَوْ إِنَّ لَکَ مِثْلَ عَشَرَةِ أَمْثَالِ الدُّنْیَا، فَیَقُولُ تَسخَرُ مِنِّی أَوْ تَضْحَکُ مِنِّی وَأَنْتَ الْمَلِکُ فَلَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ضَحِکَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ وَکَانَ یُقَالُ: ذَلِکَ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً.


ترجمه : عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : همانا من آخرین اهل جهنم را که از جهنم بیرون می شود و آخرین اهل بهشت را (که به بهشت می رود) را می دانم ، (همانا آن) مردی است که از آتش جهنم در حالی بیرون می شود که بر چهره بر زمین می افتد، (بعد از چند مرحله گفتگو با الله متعال) الله (متعال، به آن فرد) می گوید : برو به بهشت داخل شو، او به بهشت داخل می شود و طوری (برایش جلوه داده می شود و) به خیالش آورده می شود که بهشت پر است (و جایی خالی برای او نیست) سپس (به نزد الله متعال) بازمی گردد و می گوید : ای پروردگار من ، بهشت را پریافتم ، (الله متعال دوباره به او) می گوید : برو و داخل بهشت شو، او به بهشت داخل می شود و طوری (برایش جلوه داده می شود و) به خیالش آورده می شود که بهشت پر است (و جایی خالی برای او نیست) سپس (به نزد الله متعال) بازمی گردد و می گوید : ای پروردگار من ، بهشت را پریافتم ، (الله متعال دوباره به او) می گوید : برو و داخل بهشت شو همانا  همانند دنیا و ده برابرآن ازآن است ، و یا اینکه (فرمودند) ده برابردنیا از آن تو است، (در آن وقت آن فرد) می گوید: آیا مرا مسخره می کنی ویا (می گوید) آیا به من می خندی و در حالی که تو پادشاه هستی ، (ابوسعید خدری رضی الله عنه فرمودند) من دیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آنقدر خندیدند که دندانها آسیابشان نمایان شد ، (ابوسعید رضی الله عنه می فرمایند) گفته می شد : این (فرد) کم ترین جایگاه را در (میان) اهل بهشت دارد .

 

حدیث (118) حدیث أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یَجْمَعُ اللهُ النَّاسَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقولُونَ لَوِ اسْتَشْفَعْنَا عَلَى رَبِّنَا حَتَّى یُرِیحَنَا مِنْ مَکَانِنَا فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: أَنْتَ الَّذِی خَلَقَکَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلاَئِکَةَ فَسَجَدُوا لَکَ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّنَا؛ فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ خَطِیئَتَهُ، وَیَقولُ ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللهُ فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتُوا إِبْرَاهِیمَ الَّذِی اتَّخَذَهُ اللهُ خَلِیلاً، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتَوا مُوسَى الَّذِی کَلَّمَهُ اللهُ؛ فَیَأْتُونَه فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاکُمْ، فَیَذْکُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتُوا عِیسَى، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاکُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ فَیَأْتُونِی، فَأَسْتأْذِنُ عَلَى رَبِّی، فَإِذَا رَأَیْتُهُ وَقَعْتُ سَاجدًا، فَیَدَعُنِی مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ یُقَالُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ یُسمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَرْفَعُ رَأْسِی فَأَحْمَدُ رَبِّی بِتَحْمِیدٍ یُعَلِّمُنِی؛ ثُمَّ أَشْفَعُ فَیَحُدُّ لِی حَدًّا، ثُمَّ أُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ وَأُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ؛ ثُمَّ أَعُودُ فَأَقَعُ سَاجِدًا مِثْلَهُ فِی الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ حَتَّى مَا یَبْقَى فِی النَّارِ إِلاَّ مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ.


ترجمه : انس بن مالک رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : الله (متعال، تمام) مردم را در روز قیامت (در میدان حشریکجا) جمع می کند، (آن وقت، مردم با یکدیگر) می گویند اگر ما ازکسی درخواست نمائیم تا بنزد پروردگار ما رفته و برای ما شفاعت و سفارش نماید تا از این جای ما راحت گردیم (بسیار خوب است) لذا (مردم، اول) به نزد آدم (علیه السلام) می روند و می گویند : (ای آدم ) تو کسی هستی که الله (متعال) ترا با دستش آفریده و در تو از روحش دمیده و فرشتگان را دستور داده تا برای تو سجده کنند، لذا تو شفاعت و شفارش ما را به نزد پروردگار ما برده (و از ایشان بخواه تا ما را از این حالت نجات دهد، آدم علیه السلام) می گوید : من این جایگاه و صلاحیت شفاعت برای شما را ندارم ، و گناه خویش (که همان خوردن درخت از بهشت باشد) را بیان می دارد ( و می گوید بخاطر آن خطا و اشتباه من نمی توانم به نزد پروردگار رفته و شفاعت شما به نمایم) و می فرماید : به نزد نوح (علیه السلام) بروید ، زیرا او اولین پیامبری است که الله (متعال) او را (برای هدایت قوم مشرک) فرستاده است، مردم به نزد ایشان می روند و ایشان (نیز) می گویند : من این جایگاه و صلاحیت شفاعت برای شما را ندارم ، و گناه خویش (که همان درخواست نجات پسرش از طوفان باشد) را بیان می دارد ( و می گوید بخاطر آن خطا و اشتباه من نمی توانم به نزد پروردگار رفته و شفاعت شما به نمایم) و می فرماید : به نزد ابرهیم (علیه السلام) همانی که الله او را دوست ویژه خویش انتخاب نموده است بروید ، مردم به نزد ایشان می روند و ایشان (نیز) می گویند : من این جایگاه و صلاحیت شفاعت برای شما را ندارم ، و خطا و اشتباهات خویش (که همان سه دروغ باشد) را بیان می دارد ( و می گوید بخاطر آن خطا و اشتباه من نمی توانم به نزد پروردگار رفته و شفاعت شما به نمایم) و می فرماید : به نزد موسی (علیه السلام) بروید او فردی است که الله (متعال، مستقیم و بدون واسطه) با او سخن گفته است؛ مردم به نز ایشان می روند و ایشان (نیز) می گویند : من این جایگاه و صلاحیت شفاعت برای شما را ندارم ، و خطا و اشتباهات خویش (که همان کشتن قبطی پیش از نبوت باشد) را بیان می دارد ( و می گوید بخاطر آن خطا و اشتباه من نمی توانم به نزد پروردگار رفته و شفاعت شما به نمایم) و می فرماید : به نزد عیسی (علیه السلام) بروید، مردم به نز ایشان می روند و ایشان (نیز) می گویند : من این جایگاه و صلاحیت شفاعت برای شما را ندارم ، بنزد محمد صلی الله علیه و آله وسلم بروید زیرا ایشان فردی است که گناه پسین و پیشین او (از جانب الله متعال) بخشیده شده است، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند) مردم به نزد من می آیند، ( و من در خواست آنها را پذیرفته و به نزد) پروردگارم  رفته و از ایشان اجازه (سخن گفتن را ایشان را) خواهان می شوم (به من اجازه می دهند) و چون ایشان را دیدم به سجده می افتم ، سپس مرا تا وقتی که الله (متعال) بخواهد (در حالت سجده) رها می کند، و سپس به من گفته می شود : (ای محمد) سرت را (از سجده) بلند کن، بخواه (هر چه بخواهی) به تو داده می شود، وبگو (حرفت) شنیده می شود، و سفارش کن سفارشت پذیرفته می شود،سپس من سرم را (از سجده) بلند می کنم وآن نوع ستایشی رابرای پروردگارم انجام می دهم (که در آن زمان) به من آموزش می دهد؛ سپس شفاعت می کند و برایم یک اندازه تعیین می شود (تا به همان اندازه شفاعت کنم) ، سپس من آنهایی را (که به من اجازه داده شده را) از آتش جهنم بیرون می کنم و به بهشت داخل می کنم ؛ سپس دو باره (به نزد پروردگارم ) باز می گردم همانند (بار اول) به سجده می افتم (تا اینکه به من گفته می شود، سرت را بلند کن و دستور شفاعت به من داده می شود و من شفاعت می کنم ) و به همین ترتیب باز سوم و یا چهارم می روم و شفاعت می کنم تا اینکه درآتش جهنم باقی نمی ماند مگر کسی که قرآن او را (بصورت دائمی) باقی نگه داشته است .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۱۵)

حدیث (115) حدیث أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ: هَلْ تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ إِذَا کَانَتْ صَحْوًا قُلْنَا لاَ قَالَ: فَإَنَّکُمْ لاَ تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ رَبِّکُمْ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ کَمَا تُضَارُونَ فِی رُؤْیَتِهِمَا ثُمَّ قَالَ: یُنَادِی مُنَادٍ: لِیَذْهَبْ کُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَا کَانُوا یَعْبُدُونَ، فَیَذْهَبُ أَصْحَابُ الصَّلِیبِ مَعَ صَلِیبِهِمْ، وَأَصْحَابُ الأَوْثَانِ مَعَ أَوْثَانِهِمْ، وَأَصْحَابُ کُلِّ آلِهَةٍ مَعَ آلِهَتِهِمْ، حَتَّى یَبْقَى مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، وغُبَّرَاتٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ، ثُمَّ یُؤْتَى بِجَهَنَّمَ تُعْرَضُ کَأَنَّهَا سَرَابٌ، فَیُقَالُ لِلْیَهُودِ: مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ قَالُوا کُنَّا نَعْبُدُ عُزَیْرَ ابْنَ اللهِ، فَقَالَ کَذَبْتُمْ، لَمْ یَکُنْ للهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِیدُون قَالُوا نُرِیدُ أَنْ تَسْقِیَنَا، فَیُقَالُ اشْرَبُوا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی جَهَنَّمَ ثُمَّ یُقَالُ لِلنَّصَارَى مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ فَیَقُولونَ کُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِیحَ ابْنَ اللهِ، فَیُقَال کَذَبْتُمْ لَمْ یَکُنْ للهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِیدُونَ فَیَقُولُونَ نُرِیدُ أَنْ تَسْقِیَنَا، فَیُقَالُ اشْرَبُوا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی جَهَنَّمَ حَتَّى یَبْقَى مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، فَیُقَالُ لَهُمْ مَا یَحْبِسُکمْ وَقَدْ ذَهَبَ النَّاس فَیَقولُونَ فَارَقْنَاهُمْ وَنَحْنُ أَحْوَجُ مِنَّا إِلَیْهِ الْیَوْمَ، وَإِنَّا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی: لِیَلْحَقْ کلُّ قَوْمٍ بِمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ وَإِنَّمَا نَنْتَظِرُ رَبَّنَا؛ قَالَ فَیَأْتِیهِمُ الْجَبَّارُ، فِی صُورَةٍ غَیْرَ صُورَتِهِ الَّتِی رَأَوْهُ فِیهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُون أَنْتَ رَبُّنَا فَلاَ یُکَلِّمُهُ إِلاَّ الأَنْبِیَاءُ، فَیَقُولُ هَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَه آیةٌ تَعْرِفُونَهُ فَیَقُولُونَ السَّاقُ؛ فیَکْشِفُ عَنْ سَاقِهِ، فَیَسْجُدُ لَهُ کُلُّ مُؤْمِنٍ، وَیَبْقَى مَنْ کَانَ یَسْجُدُ للهِ رِیَاءً وَسُمْعَةً؛ فَیَذْهَبُ کَیْما یَسْجُدَ فَیَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وِاحِدًا، ثُمَّ یُؤْتَى بِالْجِسْمِ فَیُجْعَلُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللهِ وَمَا الْجِسْرُ قَالَ مَدْحَضَةٌ مَزِلَّةٌ عَلَیْهِ خَطَاطِیفُ وَکَلاَلِیبُ، وَحَسَکَةٌ مُفَلْطَحَةٌ لَهَا شَوْکَةٌ عُقَیْفَاءُ تَکُونُ بِنَجْدٍ یُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ الْمُؤْمِنُ عَلَیْهَا کَالطَّرْفِ وَکَالْبَرْقِ وکَالرِّیحِ، وَکَأَجَاوِیدَ الْخَیْلِ وَالرِّکَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ، وَمَکْدُوسٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى یَمُرَّ آخِرُهُمْ یُسْحَبُ سَحْبًا فَمَا أَنْتُمْ بَأَشَدَّ لِی مُنَاشَدَةً فِی الْحَقِّ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنَ الْمؤْمِنِ یَوْمَئِذٍ لِلْجَبَّارِ فَإِذَا رَأَوْا أَنَهُمْ قَدْ نَجَوْا وَبَقِیَ إِخْوَانُهُمْ، یَقُولُونَ رَبَّنَا إِخْوَانُنَا کَانُوا یُصَلُّونَ مَعَنَا وَیَصُومُونَ مَعَنَا وَیَعْمَلُونَ مَعَنَا؛ فَیَقُولُ اللهُ تَعَالَى اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِینَارٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، وَیُحَرِّمُ اللهُ صُوَرَهمْ عَلَى النَّارِ، فَیَأْتُونَهُمْ وَبَعْضُهُمْ قَدْ غَابَ فِی النَّارِ إِلَى قَدَمِهِ وَإِلَى أَنْصَافِ سَاقَیْهِ، فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفوا ثُمَّ یَعُودُونَ فَیَقُولُ اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُم فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِینَارٍ فَأَخْرِجُوهُ؛ فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا ثُمَّ یَعُودُونَ فَیَقُولُ اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ؛ فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: فَإِنْ لَمْ تُصَدِّقُونِی فَاقْرَءُوا (إِنَّ اللهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا) فَیَشْفَعُ النَّبِیُونَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَالْمُؤْمِنُونَ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ بَقِیَتْ شَفَاعَتِی، فَیَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ فَیُخْرِجُ أَقْوَامًا قَدِ امْتُحِشُوا، فَیُلْقَوْنَ فِی نَهَرٍ بِأَفْوَاهِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ مَاءُ الْحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ فِی حَافَتَیهِ کَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ قَدْ رَأَیْتُمُوهَا إِلَى جَانِبِ الصَّخْرَةِ إِلَى جَانِبِ الشَّجَرَةِ، فَمَا کَانَ إِلَى الشَّمْسِ مِنْهَا کَانَ أَخْضَرَ، وَمَا کَان مِنْهًا إِلَى الظِّلِّ کَانَ أَبْیَضَ فَیَخْرُجُونَ کَأَنَّهُمُ اللُّؤْلُؤُ، فَیُجْعَلُ فِی رِقَابِهِمِ الْخَوَاتِیمُ فَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ هؤُلاَءِ عُتَقَاءُ الرَّحْمنِ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بَغَیْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلاَ خَیْرٍ قَدَّمُوهُ، فَیُقَالُ لَهُمْ لَکُمْ مَا رَأَیْتُمْ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.


ترجمه : ابوسعید خدری رضی الله عنه فرمودند : ما گفتیم : ای رسول الله آیا ما در روز قیامت پروردگار ما را خواهیم دید؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : آیا زمانی که آسمان صاف (و بدون ابر و گرد و غباری) باشد آیا در دیدن خورشید و ماه به شما ضرری رسانده می شود (و چیزی مانع دیدن شما می شود)؟ ما گفتیم: نخیر(ما به راحتی خورشید و ماه را می بینیم و چیزی مانع دیدن ما نمی شود، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : همانا به شما در دیدن پروردگارتان درآن روز(یعنی روز قیامت) ضرررسانده نمی شود مگر به همان اندازه ای که در دین خورشید و ماه (در وقتی که آسمان صاف و بدون گرد و غباراست) به شما ضرر رسانده می شود، سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (در روز قیامت) اعلان کننده ای اعلان می کند: باید که هر قوم و گروهی بسوی چیزی بروند که آن را (در دنیا) عبادت می کردند، یاران صلیب ( و صلیب پرستان) با صلیبشان می روند و یارات بتان (و بت پرستان) بهمراه بتانشان می روند، و یاران هر معبودی بهمراه معبودانشان می روند، تا اینکه نیکان و بد کردارانی (ازامت محمد) و باقی ماندهای (موّحدی) از اهل کتاب باقی می مانند که (در دنیا، فقط ) الله را عبادت و پرستش می کردند، سپس جهنم (توسط فرشتگان) آورده می شود و (طوری) عرضه می شود که گویا (جهنم) سرابی است، سپس به یهود گفته می شود : شما (در دنیا) چه چیزی را عبادت می کردید ؟ (برخی از) آنها می گویند : ما عزیر فرزند الله را عبادت می کردیم ، (الله متعال به آنها ) می گوید : دروغ گفتید، اللع نه زن داشته و نه هم فرزند، (خوب حالا) چه می خواهید ؟ (آنها) می گویند ما می خواهیم که به ما (آب) بنوشانید، سپس به آنها گفته می شود که (از آنچه شما آب می بینید بنوشید، و آنها جهنم را به شکل سراب می بینند و به دان سو می روند تا آبی بنوشند) که در جهنم می افتند، سپس به نصرانی ها گفته می شود شما (در دنیا) چه چیزی را عبادت می نمودید؟ (برخی از) آنها می گویند : ما (در دنیا) عیسی پسر الله را عبادت و پرستش می نمودیم ، به آنها گفته می شود : دروغ گفتید الله نه زن داشته و نه هم بچه ،(خوب حالا) چه می خواهید ؟ (آنها) می گویند ما می خواهیم که به ما (آب) بنوشانید، سپس به آنها گفته می شود که (از آنچه شما آب می بینید بنوشید، و آنها جهنم را به شکل سراب می بینند و به دان سو می روند تا آبی بنوشند) که در جهنم می افتند، (به همین منوال با تمام گروه های مشرک گفتگو صورت گرفته و سپس به جهنم انداخته می شوند) تا اینکه نیکو کاران و یا خلاف کارانی باقی می مانند که (در دنیا) فقط الله را عبادت می کردند، (و مشرک نبودند)، به آنها گفته می شود که چه چیز سبب نگه داشتن شما در اینجا شده است (و از اینجا نرفتید) و در حالی که سایر مردم رفته آنها ؟ سپس آنها می گویند : ما ازاینها در(دنیا) که بیشتر از امروزبه آنها نیاز مند بودیم (در فکر و عقیده) جدا شدیم ،(پس امروز هرگز با آنها نمی رویم) و همانا ما شنیده ایم که اعلان کننده ای اعلان می کند : که هر گروهی به آنی بپیوندد و ملحق گردد که (در دنیا) آن را عبادت و پرستش می نموده است و همانا ما منتظر پروردگار ما هستیم؛ (الله متعال) ذات با جبروت با چهره و صورتی غیر آن چهره و صورتی که اهل ایمان او را بار اول دیده اند تشریف می آورد؛ و سپس می گوید : من پروردگارتان هستم ، پس آنها می گویند تو پروردگار ما هستی (و در آن وقت) بجز پیامبران کسی دیگری با ایشان سخن نمی گوید ، سپس الله می گوید آیا در میانتان و میان الله نشانی هست که با (دیدن) آن (نشانی) شما الله را بشناسید؟ آنها می گویند : بله (نشانی که ما با دیدن آن الله را می شناسیم) ساق (پای الله متعال) است ؛ (الله متعال) ساق (پای) خویش را نمایان می کند، (درآن وقت است) که هر مسلمانی برای الله سجده می کند وباقی می ماند (و نمی تواند سجده کند) کسی که (در دنیا) برای الله ریائی و شهرت سجده می نموده است؛ (این نوع افراد) می روند تا سجده کنند که کمره آنها راست و یک نواخت می شود(و نمی تواند سجده کنند و بر پشت می افتند) سپس پل آورده می شود و بر پشت جهنم قرار داده می شود، ما گفتیم : ای رسول الله (این) پل چگونه است؟ (این پل) لیز و لغزنده است و برآن گیرندگان ، چنگک ها و قلابهایی و خارهایی کلفت و سرکج وجود دارد (همانند خاری) در (سرزمین) نجد می باشد و به آن سعدان گفته می شود، (هر) مسلمانی (زمانی که می خواهد) برآن گذر کند (به تناسب اعمالش) همانند یک چشم برهم زدن وهمانند برق و همانند باد و همانند اسبان تیزگام و شتران حرکت نموده گذر می کند، (برخی) سالم (و بدون اینکه قلابهای جهنم او را گرفته باشند) نجات می یابند (و برخی در حالی که قلابهایی جهنم آنها را گرفته) و بر بدنهای آنها خراش کشیده (و زخمی نموده) نجات می یابند، و(برخی هم) سرنگون در آتش جهنم می افتند، به همین منوال (مسلمانان گذر می کنند) تا اینکه آخرین افراد آنها خزیده خزیده (بر پل جهنم گذر) می کنند، (در آن وقت) زمانی که یک مسلمان می بیند نجات یافته و برادران دینی او در جهنم افتاده اند، شما در امروز به نزد من در باره حقی که برایتان نمایان گشته است مؤکد تر قسم یاد نمی کنید از آن مسلمانی که در آن روزالله (متعال) را قسم می دهد تا اینکه (برادران دینیش) را از جهنم نجات دهد و(در آن روز مسلمانان نجات یافته) می گویند : پروردگار ما (اینهایی که در جهنم افتاده اند، در دنیا) برادران (دینی) ما بوده اند، بهمراه ما نماز می خواندند و بهمراه ما روزه می گرفتند و بهمراه ما (کارهای دینی) انجام می دادند؛(ولی بنا بر خی از گناهان به جهنم افتاده اند ، لذا لطف نمایید و آنها را مورد رحمت خویش قرار داده و آنها را از جهنم نجات دهید) الله متعال می گوید : بروید هرکس را که یافتید که در دلش به اندازه یک سکه طلا از ایمان بود پس آن را از جهنم بیرون نمایید، (آری) الله (متعال) چهرهایشان برآتش حرام قرارمی دهد (ودرجهنم چهرهایشان نمی سوزند)، بعد (از این گفته الله متعال، مسلمانان نجات یافته) به نزد اهل دوزخ رفته و در حالی که برخی از آنها تا قدمش در آتش فرورفته و (برخی) تا نیم های ساق پایشان (و برخی بیشتر) ، هرکسی را که شناختند (از جهنم) بیرون می کنند، سپس دوباره (به نزد الله متعال) باز می گردند (و دوباره درخواست بیرون نمودن سایرمسلمانان باقی مانده در دوزخ را می کنند، در آن وقت ، الله متعال به آنها) می گوید : (دوباره) بروید و هرکس را یافتید که در قلبش به اندازه نیم سکه طلا (ایمان) وجود دارد پس آن را (از جهنم) بیرون کنید؛ (آنگاه مسلمانان نجات یافته دوباره می روند) و هرکسی که بشناسد بیرون می کنند، سپس (بارسوم به نزد الله متعال) باز می گردند (و باز درخواست بیرون نمودن سایرمسلمانان باقی مانده در دوزخ را می کنند، در آن وقت ، الله متعال به آنها) می گوید : بروید و هرکس را یافتید که در قلبش به اندازه یک ذره ایمان یافتید پس آن را (از جهنم) بیرون کنید؛ (آنگاه مسلمانان نجات یافته دوباره می روند) و هرکسی که بشناسد بیرون می کنند، (سپس) ابوسعید (خدری رضی الله عنه) فرمودند : اگر (حدیثی که) من (از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان نمودم) تصدیق نمی کنید، (برای اینکه بدانید که روایتم درست است پس این آیه را) بخوانید : (إِنَّ اللهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا) یعنی همانا الله به اندازه ذره ای هم ظلم نمی کند و اگرنیکی را کسی انجام داده باشد چندین برابر بیشتر به او اجر و ثواب می دهد، (آری ، در روز قیامت) پیامبران و فرشته ها و مسلمانان شفاعت می کنند (و با شفاعتهایشان مسلمانان گنه کاراز جهنم نجات می دهند) سپس الله چیره و سلطه گر می گوید : شفاعت من باقی مانده است ، سپس یک مشت ازمسلمانان اهل دوزخ را می گیرد (و آن وقت) افرادی را از جهنم بیرون می کند که سوخته و زغال شده اند، در رودخانه ای که در جلوی درب بهشت است (و به آب آن) آب زندگی گفته می شود؛ انداخته می شوند، سپس در کناره آن رودخانه می رویند همان گونه که در دانه درآنچه همراه سیلاب آمده (و در کنار رودخانه مانده است) می روید، قطعا شما این نوع دانه های را (که سیلابها با خودشان می آورند و در کنار رودخانه ها می رویند ) دیده اید که در کنار سنگی و (یا) دردرکناردرختی (رویند) و آن قسمتی از آن که به سمت خورشید (و آفتاب) است سبزه گشته و آن قسمت از آن که به سمت سایه است سفید می باشد ، (آری ، بدین ترتیب، این افراد از جهنم) بیرون می آیند گویا که مروارید اند، سپس در گردنهایشان حلقه ها ی قرار داده می شود و سپس وارد بهشت می گردند، (در آن وقت) اهل بهشت می گویند : اینها آزادگان (الله) بی نهایت مهربان است که آنها را بدون هیچ عملی و بدون هیچ کار نیکی که قبلا (و پیش از وفات خویش به آخرت) فرستاده (و انجام داده) باشند به بهشت داخل نموده است، سپس به اینها گفته می شود هر آنچه دیدید و همانند آنها از آن شماست .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۱۴)

حدیث (114) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ النَّاس قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ: هَلْ تُمَارُونَ فِی الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ قَالُوا لاَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: فَهَلْ تمَارُونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ قَالُوا لاَ یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: فَإِنَّکمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ مَنْ کَانَ یَعْبدُ شَیْئًا فَلْیَتْبَعْهُ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الشَّمْسَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الْقَمَر، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الطَّوَاغِیتَ وَتَبْقَى هذِهِ الأُمَّةُ فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ هذَا مَکَانُنَا حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّکُمْ، فَیقُولُونَ أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَدْعُوهُمْ، وَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ جَهَنَّمَ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَجُوزُ مِنَ الرَّسُلِ بِأُمَّتِهِ، وَلاَ یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلاَّ الرُّسُلُ، وَکَلاَمُ الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ اللهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمْ شَوْکَ السَّعْدَانِ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدانِ، غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلاَّ اللهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُخَرْدَلُ ثُمَّ یَنْجُو، حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللهُ رَحْمَةَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ أَمَرَ اللهُ الْمَلاَئِکَةَ أَنْ یُخْرِجُوا مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ، فَیُخْرِجُونَهُمْ، وَیَعْرِفُونَهُمْ بِآثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْکُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّار، فَکُلُّ ابْنِ آدَمَ تَأْکُلُهُ النَّارُ إِلاَّ أَثَرَ السُّجُودِ؛ فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الْحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ کَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ؛ ثُمَّ یَفْرُغُ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَیْنَ الْعِبَادِ، وَیَبْقَى رَجُلٌ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولاً الْجَنَّةَ، مُقْبِلاً بِوَجْهِهِ قِبَلَ النَّارِ، فَیَقُولُ یَا رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا، وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَیَقُولُ هَلْ عَسِیْتَ إِنْ فُعِلَ ذَلِکَ بِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لاَ وَعِزَّتِکَ،
فَیُعْطِی اللهَ مَا یَشَاءُ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ؛ فَیَصْرِفُ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ فَإِذَا أَقْبَلَ بِهِ عَلَى الْجَنَّةِ رَأَى بَهْجَتَهَا، سَکَتَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ قَدِّمْنِی عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ، فَیَقُولُ اللهُ لَهُ، أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالْمَوَاثِیقَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنْتَ سَأَلْتَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لاَ أَکُونَنَّ أَشْقَى خَلْقِکَ؛ فَیَقُولُ فَمَا عَسِیْتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَهُ فَیَقُولُ لاَ وَعِزَّتِکَ لاَ أَسْأَلُ غَیْرَ ذَلِکَ؛ فَیعْطِی رَبَّهُ مَا شَاءَ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاق، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَإِذَا بَلَغَ بَابَهَا فَرَأَى زَهْرَتَهَا، وَمَا فِیهَا مَنَ النَّضْرَةِ والسُّرُورِ فَیَسْکُتُ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْکُتَ، فَیقُولُ یَا رَبِّ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ اللهُ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْدَرَکَ أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ الْعُهُودَ وَالْمَوَاثِیقَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی أُعْطِیتَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لاَ تَجْعَلْنِی أَشْقَى خَلْقِکَ، فَیَضْحَکُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ، ثُمَّ یَأْذَنُ لَهُ فِی دُخُولِ الْجنَّةِ، فَیَقُولُ تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى، حَتَّى إِذَا انْقَطَعَتْ أُمْنِیَّتُهُ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: مِنْ کَذَا وَکَذَا أَقْبَلَ یُذَکِّرُهُ رَبُّهُ؛ حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ بِهِ الأَمَانِیُّ قَالَ اللهُ تَعَالَى: لَکَ ذَلکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که همانا مردم گفتند : ای رسول الله آیا ما در روز قیامت پروردگار ما را می بینیم ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : آیا شما در (دیدن) ماه شب چهارده ای که در جلویش ابری نیست با یکدیگر مجادله می کنید ؟ (صحابه رضی الله عنه) گفتند : نخیر؛ ای رسول الله ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دوباره) فرمودند : آیا شما در (دیدن) خورشید که در جلویش ابری نیست با یکدیگر مجادله می کنید ؟ (صحابه رضی الله عنه) گفتند : نخیر؛ ای رسول الله ،(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : قطعا شما (در روز قیامت) الله متعال را می بینید، این چنین می شود که روز قیامت (تمام) مردم جمع می شوند (الله متعال) می گوید : هرکس (در دنیا) هر چیزی را عبادت و پرستش می نموده او را دنبال کند (و پشت سر او برود)، سپس برخی خورشید دنبال نموده و در پشت او حرکت می کنند و برخی ازآنها ماه را دنبال نموده و در پشت او حرکت می کنند و برخی از آنها طاغوت ها را دنبال نموده و در پشت او حرکت می کنند، (تا اینکه همه مشرکین می روند) و این امت در حالی که منافقین آن نیز همراهش است باقی می ماند، سپس الله (متعال، به شکلی که آنها نمی شناسند، ظاهر می گردد و به نزد آنها) می آید و (به آنها) می گوید: من پروردگارتان هستم، (آنها) می گویند : (ما در) این مکان ما (می مانیم) تا اینکه پروردگار ما تشریف بیاورند، و چون پروردگار ما تشریف آوردند ما ایشان را می شناسیم، سپس الله (متعال، به شکل اصلی که می شناسند) به نزد آنان تشریف می آورند و می فرمایند : من پروردگارشما هستم ، سپس آنها می گویند (درست است) شما پروردگار ما هستید، و سپس آنها فرا می خواند و پل (صراط) بربالای جهنم گذاشته و نهاده می شود، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند درآن وقت) من اولین نفر از میان پیامبران هستم که با امت من برآن گذار می کنم ، و در آن روز کسی بجز پیامبران سخن نمی گوید، و سخن پیامبران در آن روز است که یا الله سالم بدار سالم بدار، و در (کنارهای پل) جهنم چنگک ها و قلابهایی همانند خار سعدان وجود دارد، وآیا شما خار سعدان را دیده اید؟ (صحابه رضی الله عنهم) فرمودند : بله ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : چنگک ها و قلابهای کناره پل (جهنم) همانند خارسعدان هستند ولی (آنقدر بزرگ اند که) اندازه بزرگی آنها را بجز الله (متعال) کسی نمی داند،(آن چنگک ها و قلاب ها) مردم را مطابق با اعمال و کردارشان می ربایند (و می گیرند) سپس برخی از مردم بنا بر کردار(زشت و گناهانشان) هلاک می شوند، و برخی از آنها همانند دانه خردل(خرد) می شوند و سپس نجات می یابند، (و برخی به جهنم انداخته می شوند و در جهنم می مانند) تا اینکه الله بنا بر رحمت خویش می خواهد (آن دسته) از اهل آتش (جهنم، که مسلمان بوده اند و بنا بر گناهان به جهنم رفته اند را نجات دهد، آن وقت) الله (متعال) به فرشته ها دستور می دهد که هر کس که در دنیا الله را عبادت می نموده را از جهنم بیرون کنند، سپس (فرشته ها) آنها را بیرون می کنند و(فرشته این نوع افراد را) با (محل) آثارسجدها آنها را می شناسند، (زیرا) الله متعال برآتش (جهنم) حرام قرار داده که (محل) آثار سجدها را بخورد و بسوزاند،بهمین خاطر تمام جسم فرزند آدم را آتش می خورد و می سوزاند بجز(محل) آثار سجدها را (نمی سوزاند، این نوع از جهنمی ها) در حالی از آتش جهنم بیرون می آیند که کاملا سوخته و زغال شده اند، سپس برآنها آب زندگی ریخته می شود ، و بعد آنها می رویند (و سالم و تازه می شوند) همانگونه که دانه ای که در محموله سیلاب اند روید؛ سپس الله (متعال) از قضاوت و فیصله در میان بندگان فارغ می گردد، ومردی در میان بهشت و دوزخ می ماند، و در حالی که این (مرد) آخرین فردی از اهل دوزخ است که به بهشت داخل می گردد، (این فرد از دوزخ بیرون شده و در بیرون از دوزخ ، ایستاده) و در حالی که چهره اش به سمت دوزخ گردانده شده است ، و می گوید ای پروردگار من چهره ام را از دوزخ برگردان بوی (بد) آن مرا آزرده و شعله (و حرارتش) مرا سوختانده است، سپس (الله متعال به این فرد) می گوید : آیا اگر این درخواست تو پذیرفته شود (و چهره ات از سمت دوزخ برگردانده شود) شایدغیر از این درخواست دیگری نمائی ؟ او می گوید : نه؛ سوگند به عزتت (که درخواست دیگری نخواهم نمود)، سپس آنچه که می خواهد با الله عهد و پیمان می بندد (که درخواست دیگر نخواهد نمود فقط تنها همین درخواستش برآورده شود و چهره اش از سمت دوزخ بر گردانده شود)؛ الله (متعال) چهره اش را از سمت آتش (دوزخ، به سمت بهشت) می چرخاند،و چون به سمت بهشت رخ می گرداند وزیبایی و شادابی آن را می بیند سکوت می کند تا (مدتی) که الله می خواهد که او ساکت باشد، و سپس می گوید : ای پروردگار من مرا تا نزد درب بهشت پیش ببر،(در آن وقت) الله (متعال) برایش می گوید : آیا تو عهد و پیمانهای (متعدد و زیادی) ندادی که غیراز آن درخواست (اولی) دیگر درخواستی ننمائی، او می گوید : ای پروردگار من (این درخواستم را نیز بپذیرید) تا اینکه من بدبخت ترین مخلوقت نباشم؛ (الله متعال) می گوید : امید هست که اگراین درخواستت پذیرفته شود دیگردرخواست (چیز دیگری را) ننمائی ، او می گوید : نه؛ به عزتت سوگند دیگرغیر از این از تو درخواست نمی نمایم؛ و آنچه بخواهد به پروردگارش عهد و پیمان می دهد (که درخواست دیگری نکند)، سپس (الله متعال) او به سمت درب بهشت پیش می برد (تا اینکه به درب بهشت می رسد)، و چون به درب بهشت می رسد و گلهایش و آنچه در آن از سرسبزی و شادی است می بیند ، سکوت می کند تا آن وقت که الله (متعال) می خواهد که سکوت کند ، و سپس می گوید ای پروردگار من مرا به بهشت داخل نما، الله (متعال، به او) می گوید : ای وای بر تو ای فرزند آدم چه قدرعهد شکنی آیا تو عهد و پیمانها ندادی که درخواست دیگری ننمائی ؟ او می گوید : (ای الله متعال این درخواست مرا بپذیر و مرا به بهشت داخل نما) تا اینکه بدبخت ترین مخلوق تو نباشم، (آن وقت) الله باعزت و بزرگواربراو می خندد، و سپس برایش اجازه ورود به بهشت می دهد، وسپس به او می گوید که (هر چیز که دلت می خواهد) آرزو کن ، و او آرزو می کند تا اینکه تمام آرزوها و خواسته هایش به پایان می رسد، (در آن وقت) الله با عزت و بزرگوار می گوید و ( از دنیا) یادش می اندازد : که (به اندازه) کجا تا به فلان مکان داده شود؛ ( و او از الله متعال) می خواهد تا اینکه تمام آرزوها و خواسته هایش به پایان می رسد (وآن وقت است) که الله متعال (خطاب به او) می گوید : آنچه (تو خواستی و آرزو نمودی همه) از تو و همانند آن از توباشد .  

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۱۰ تا ۱۱۳)

حدیث (110) حدیث ابْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِی إِسْحقَ الشَّیْبَانِیّ، قَالَ: سَأَلْتُ زِرَّ بْنَ حُبَیْشٍ عَنْ قَوْلِ اللهِ تَعَالَى (فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ ما أَوْحَى) قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ رَأَى جِبْرِیلَ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاحٍ.


ترجمه : ابواسحاق شیبانی رحمه الله فرمودند : من از زربن حبیش رحمه الله در باره این گفته الله متعال (فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ ما أَوْحَى) یعنی : به اندازه دو کمان و یا کم تر به او نزدیک گشت و سپس بسوی بنده اش آنچه را که خواست وحی نموده است ؛ پرسیدم، (که مراد از این کسی که به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شده است کیست؟ ) (زربن حبیش رحمه الله) فرمودند : ابن مسعود رضی الله عنه برای ما بیان نمودند (که مرد از آن کسی که به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شده است جبرئیل بوده است) همانا (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در سفرمعراج) جبرئیل (علیه السلام) را دیده که دارای ششصد بال بوده است .

 

حدیث (111) حدیث عَائِشَةَ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ یَا أُمَّتَاهْ هَلْ رَأَى مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَبَّهُ فَقَالَتْ لَقَدْ قَفَّ شَعَرِی مِمَّا قُلْتَ، أَیْنَ أَنْتَ مِنْ ثَلاَثٍ مَنْ حَدَّثَکَهُنَّ فَقَدْ کَذَبَ: مَنْ حَدَّثَکَ أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ کَذَبَ، ثُمَّ قَرأَتْ (لاَ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ) ، (وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ) ؛ وَمَنْ حَدَّثَکَ أَنَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی غَدٍ فَقَدْ کَذَبَ، ثُمَّ قَرَأَتْ (وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا) ؛ وَمَنْ حَدَّثَکَ أَنَّهُ کَتَمَ فَقَدْ کَذَبَ، ثُمَّ قَرَأَتْ (یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) الآیة؛ وَلکِنَّهُ رَأَى جِبْرِیلَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی صُورَتِهِ مَرَّتَیْنِ.


ترجمه : مسروق رحمه الله می فرماید : من به عایشه (رضی الله عنها) ای مادر مهربان آیا (پیامبرما) محمد صلی الله علیه و آله وسلم پروردگارش را دیده است ؟ (عایشه رضی الله عنها) فرمودند : موی بدنم از آنچه تو گفتی (راست) ایستاد، تو کجایی نسبت به چیز که هر کس آنها را برایت گفت او قطعا دروغ گفته است : هر کس به تو گفت : (پیامبرما) محمد صلی الله علیه و آله وسلم پروردگارش را دیده است قطعا او دروغ گفته است، سپس (عایشه رضی الله عنها، این آیه قرآن را) خواندند : (لاَ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ) ،یعنی : چشمان او را درک نمی کنند ولی او چشمان را درک می کند و بسیار نرم و بی نهایت آگاه و باخبر است (و همچنین این آیه را خواندند) (وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ) یعنی : برای بشرمناسب نیست که الله با او سخن گوید مگر بشکل (نازل نمودن) وحی بر او و یا از پشت پرده ؛ و هرکس به تو گفت : که همانا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می دانسته که فردا (چه خواهدشد) قطعا او دروغ گفته است، سپس (عایشه رضی الله عنه این آیه را) خواندند : (وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا) یعنی : هیچ نفسی نمی داند که فردا چه کاری را انجام می دهد، (سپس عایشه رضی الله عنه) گفتند : و هرکس به تو گفت : که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (چیزی از احکام و مسائل دینی را) پوشانده یقینا او دروغ گفته است ، سپس (عایشه رضی الله عنها، این آیه را) خواندند :(یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) یعنی : ای پیامبر هرآنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل گشته است را برسان ؛ (سپس عایشه رضی الله عنها فرمودند ) ولیکن (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) جبرئیل علیه السلام را به شکل اصلی و واقعیش دو باره دیده اند .

 

حدیث (112) حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ، ولکِنْ قد رَأى جِبْرِیلَ فِی صُورَتِهِ، وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَیْنَ الأُفُقِ.


ترجمه : عایشه رضی الله عنه فرمودند : هرکس گمان نماید که همانا محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) پروردگارش را دیده است او بزرگ ترین (دروغ را گفته است) و لیکن جبرئیل (علیه السلام) را به شکل (واقعی و اصلیش) دیده است و(در حالی که) جسمش (از بزرگی) در میان (دو) افق را پوشانده بوده است .

 

حدیث (113) حدیث أَبِی مُوسَى، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: جَنَّتَانِ مِنْ فِضَّةٍ آنِیَتُهُمَا وَمَا فِیهِمَا، وَجَنَّتَانِ مِنْ ذَهَبٍ، آنِیَتُهُمَا وَمَا فِیهِمَا، وَمَا بَیْنَ الْقَوْمِ وَبَیْنَ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَى رَبِّهِمْ إِلاَّ رِدَاءُ الْکِبْر عَلَى وَجْهِهِ فِی جَنَّةِ عَدْنٍ.


ترجمه : ابوموسی رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : (در بهشت) دو باغ نقره ای وجود دارد که ظرفهای آن دو و هر آنچه در آنها اند نقره ای می باشند و دو باغ طلائی وجود دارد که ظرفهای آن دو و هرآنچه در آنهاست طلائی می باشند و در میان اهل بهشت و بین اینکه به سوی پروردگارشان نگاه کند چیزی بجز رادء کبریاء که در بهشت جاویدان بر چهره الله است وجود ندارد.

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۰۴ تا ۱۰۹)

حدیث (104) حدیث ابنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی؛ مُوسَى، رَجُلاً آدَمَ طُوَالاً جَعْدًا کَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ؛ وَرَأَیْتُ عَیسَى رَجُلاً مَرْبُوعًا، مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إِلَى الْحُمْرَةِ وَالْبَیَاضِ، سَبِطَ الرَّأْسِ، وَرَأَیْتُ مَالِکًا خَازِنَ النَّارِ، وَالدَّجَّالَ فِی آیَاتٍ أَرَاهُنَّ اللهُ إِیَّاهُ، فَلاَ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَائِهِ.


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : شبی که به اسراء برده شدم موسی را دیدم که مردی گندم گون و گوشت سفت بود گویا که او از مردان شنوءه است، و عیسی را دیدم که مردی چهارشانه میانه قامت است، دارای جسم معتدل و رنگی مایل به سرخ و سفید و موهای صاف است و مالک مسئول آتش (دوزخ) را دیدم و دجال را در نشانی هایی که الله آنها را به من نشان دادند دیدم، پس در شکی درملاقات با اونداشته باش. 


حدیث (105) حدیثُ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ کُنَّا عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَذَکَرُوا الدَّجَّالَ أَنَّهُ قَالَ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ کَافِرٌ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَمْ أَسْمَعْهُ وَلکِنَّهُ قَالَ أَمَّا مُوسَى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ إِذِ انْحَدَرَ فِی الْوَادِی یُلَبِّی.


ترجمه : مجاهد رضی الله عنه فرمودند : ما نزد ابن عباس رضی الله عنه بودیم که(برخی از افراد) بحث دجال را به میان آورده (و گفتند) که در میان دوچشم دجال کافر نوشته شده است ، ابن عباس (رضی الله عنه) فرمودند: من این مطلب را (از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) نشنیدم، و لیکن (شنیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : اما موسی (علیه السلام) گویا که من به او نگاه می کنم که در درّه (ازرق) فرود می آید و تلبیه می گوید.


حدیث (106) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِهِ رَأَیْتُ مُوسَى وَإِذَا رَجُلٌ ضَرْبٌ رَجِلٌ کَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ، وَرَأَیْتُ عِیسَى فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ رَبْعَةٌ أَحْمَرُ، کَأَنَّمَا خَرَجَ مِنْ دِیمَاسٍ، وَأَنَا أَشْبَهُ وَلَدِ إِبْرَاهیمَ بِهِ، ثُمَّ أُتِیتُ بِإِنَاءَیْنِ فِی أَحَدِهِمَا لَبَنٌ، وَفِی الآخَرِ خَمْرٌ، فَقَالَ اشْرَبْ أَیَّهُمَا شِئْتَ، فَأَخَذْتُ اللَّبَنَ فَشَرِبْتُهُ، فَقِیلَ أَخَذْتَ الْفِطْرَةَ، أَمَا إِنَّکَ لَوْ أَخَذْتَ الْخَمْرَ غَوَتْ أُمَّتُکَ.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : شبی که به اسراء برده شدم موسی (علیه السلام) را دیدم ناگهان دیدم که ایشان گویا مردلاغر و کم گوشتی است که موهایش زیاد پیچ ندارد و(گویا که مردی) از مردان (قبیله) شنوءه است، و عیسی (علیه السلام) را دیدم ناگهان او مردی چهار شانه میانه قامت است و رنگی مایل به سرخی دارد (رنگش آن گونه سرخ بود) که گویا از حمام بیرون شده است، و من شبیه ترین فرزندان ابراهیم (علیه السلام) به ایشان هستم، سپس به من دو ظرف داده شد که در یکی از آن دو شیر و در دیگری شراب بود، (جبرئیل علیه السلام) به من گفت : از هر یک از این دو (ظرف که) می خواهی بنوش، سپس من (ظرف) شیر را گرفته و بعد (از) آن نوشیدم، سپس به من (از جانب جبرئیل) گفته شد: توفطرت وسرشت را گرفتید، و اما اگرتو (ظرف) شراب را می گرفتی امت تو گمراه می شد .


حدیث (107) حدیثُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: ذَکَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا بَیْنَ ظَهْرَی النَّاسِ الْمَسِیحَ الدَّجَّالَ، فَقَالَ: إِنَّ اللهَ لَیْسَ بِأَعْوَرَ، أَلاَ إِنَّ الْمَسِیحَ الدَّجَّالَ أَعْوَرُ الْعَیْنِ الْیُمْنَى کَأَنَّ عَیْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِیَةٌ .


ترجمه : عبد الله بن عمر رضی الله عنهما فرمودند : روزی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم بودند از مسیح دجال (سخن گفته) و جریان او را بیان نمودند ،(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دراین روز) فرمودند: همانا الله یک چشم نیست ، آگاه باشید که همانا مسیح دجال چشم راستش کور(و او یک چشم) است گویا که چشمش دانه برآمده انگور است .


حدیث (108) حدیثُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَرَانِی اللَّیْلَةَ عِنْدَ الْکَعْبَةِ فِی المَنَامِ، فَإِذَا رَجُلٌ آدَمُ کَأَحْسَنِ مَا یُرَى مِنْ أُدْمِ الرِّجَالِ، تَضْرِبُ لِمَّتُهُ بَیْنَ مَنْکِبَیْهِ، رَجِلُ الشَّعَر، یَقْطُرُ رَأْسُهُ مَاءً، وَاضِعًا یَدَیْهِ عَلَى مَنْکِبَیْ رَجُلَیْنِ وَهُوَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ، فَقُلْتُ: مَنْ هذَا فَقَالَوا: هذَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ، ثُمَّ رَأَیْتُ رَجُلاً وَرَاءَهُ جَعْدًا قَطِطًا، أَعْوَرَ الْعَیْنِ الْیُمْنَى، کَأَشْبَهِ مَنْ رَأَیْتُ بِابْنِ قَطَنٍ، وَاضِعًا یَدَیْهِ عَلَى مَنْکِبَیْ رَجُلٍ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ، فَقُلْتُ: مَنْ هذَا فَقَالُوا الْمَسِیحُ الدَّجَّالُ.

 

ترجمه : عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : همانا من شبی در نزد کعبه خواب دیدم، (در این خواب دیدم) من مردی گندم گون دیدم که از بهترین مردان که گندم گونی بود دیده می شود، موهای بلندش به میان دو شانه می خورد، مردی بود که موهایش زیاد پیچ نداشت ، از سرش آب می چکید، دو دستش را بر دو شانه دو مرد گذاشته بود و او به خانه کعبه طواف می کرد، من گفتم : این کسیت ؟ (فرشته ها) گفتند : این مسیح ابن مریم (علیهما السلام) است ، سپس مردی پشت سر(عیسی علیه السلام) دیدم که بسیار موهای فرفری و پیچ دار داشت، چشم راستش کور(و معیوب بود و او یک چشم بود)، شبیه ترین مردی که با او دیدم ابن قطن است، او دو دستش را بر شانه مردی گذاشته و خانه کعبه را طواف می نمود، من گفتم : این کیست ؟ (فرشته ها) گفتند : (این) مسیح دجال است .

 

حدیث (109) حدیث جَابِرِ بْنِ عَبْدِ الله أنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: لَمَّا کَذَّبَتْنِی قُرَیْشٌ قُمْتُ فِی الْحِجْرِ فَجَلاَ الله لِی بَیْتَ الْمَقْدِسِ، فَطَفِقْتُ أُخْبِرُهُمْ عَنْ آیَاتِهِ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَیْهِ.


ترجمه : جابر بن عبد الله رضی الله عنهما روایت نمودند که ایشان ازرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدند که می فرمایند : آنگاه که قریش مرا نسبت به رفتن به (اسراء ومعراج) تکذیب نموده (و دروغگو پنداشتند) من در حطیم (و دیوار کوچک نیم دایره ای کنار کعبه) ایستادم و الله برایم بیت المقدس را نمایان نمود و من شروع نموده برای آنها از نشانیهای بیت المقدس بیان می نمودم (و آنها را از نشانی های آن خبر دار می کردم) و در حالی که من بسوی بیت المقدس نگاه می کردم .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۰۳)

حدیث (103) حدیث مالِکِ بْنِ صَعْصَعَة رضی الله عنه، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَا أَنَا عِنْدَ الْبَیْتِ بَیْنَ النَّائمِ وَالْیَقْظَانِ، وَذَکَرَ بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ، فَأُتِیتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُلِیءَ حِکْمَةً وَإِیمَانًا، فَشُقَّ مِنَ النَّحْرِ إِلَى مَرَاقِّ الْبَطْنِ، ثُمَّ غُسِلَ الْبَطْنُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ مُلِیءَ حِکْمَةً وَإِیمَانًا، وَأُتِیتُ بِدَابَّةٍ أَبْیَضَ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ، الْبُرَاقُ، فَانْطَلَقْتُ مَعَ جِبْرِیل حَتَّى أَتَیْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا، قِیلَ مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ؛ قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ؛ قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ؛ فَأَتَیْتُ عَلَى آدَمَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِیٍّ، فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الثَّانِیَةَ قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قَالَ: مَحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قِیلَ: أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ؛ فَأَتَیْتُ عَلَى عِیسَى وَیَحْیَى فَقَالاَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الثَّالِثَةَ قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَأَتَیْتُ یُوسُفَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، قَالَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الرَّابِعَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلِیْهِ قِیلَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى إِدْرِیسَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ مَرْحَبًا مِن أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْنَا عَلَى هرُونَ، فَسَلَّمتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنا عَلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قَالَ: مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ المَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى مُوسَى فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ، فَلَمَّا جَاوَزْتُ بَکَى، فَقِیلَ: مَا أَبْکَاکَ فَقَالَ: یَا رَبِّ هذَا الْغُلاَمُ الَّذِی بُعِثَ بَعْدِی یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِهِ أَفْضَلُ مِمَّا یَدْخلُ مِنْ أُمَّتِی فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ السَّابِعَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِکَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِیٍّ فَرُفِعَ لِیَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ، فَسَأَلْتُ جِبْرِیلَ، فَقَالَ: هذَا الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ، یَصَلِّی فِیهِ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ، إِذَا خَرَجُوا لَمْ یَعُودُوا إِلَیْهِ آخِرَ مَا عَلَیْهِمْ وَرُفِعَتْ لِی سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبِقُهَا کَأَنَّهُ قِلاَلُ هَجَرٍ وَوَرَقُهَا کَأَنَّهُ آذَانُ الْفُیُولِ، فِی أَصْلِهَا أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ، نَهْرَانِ بَاطِنَانِ وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، فَسَأَلْتُ جِبْرِیلَ، فَقَالَ: أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَفِی الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالنِّیلُ وَالْفُرَاتُ ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَیَّ خَمْسُونَ صَلاَةً، فَأَقْبَلْتُ حَتَّى جِئْتُ مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ قُلْتُ: فُرِضَتْ عَلَیَّ خَمْسُونَ صَلاَةً، قَالَ أَنَا أَعْلَمُ بِالنَّاسِ مِنْکَ، عَالَجْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، وَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَسَلْهُ، فَرَجَعْتُ فَسَأَلْتُهُ، فَجَعَلَهَا أَربَعِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، ثُمَّ ثَلاَثِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، فَجَعَلَ عِشْرِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، فَجَعَلَ عَشرًا، فَأَتَیْتُ مُوسَى فَقَالَ مِثْلَهُ، فَجَعَلَهَا خَمْسًا، فَأَتَیْتُ مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ قُلْتُ: جَعَلَهَا خَمْسًا، فَقَالَ مِثْلَهُ، قُلْتُ: سَلَّمْتُ بِخَیْرٍ، فَنُودِیَ إِنِّی قَدْ أَمْضَیْت فَرِیضَتِی وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِی وَأَجْزِی الْحَسَنَةَ عَشْرًا.


ترجمه : مالک بن صعصه رضی الله عنه فرمودند : پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : در حالی که من در(کنار) خانه (کعبه) در میان خواب و بیداری بود ،(راوی می گوید و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) بیان نمودند که در میان دو مرد دیگر(درازکشیده بودند، که این اتفاق افتاد) ، سپس تشت طلائی که پر از حکمت وایمان بود به نزد من آورده شد ، و سپس از سینه تا پایین شکم من (توسط فرشته ها) شگافته شد، و سپس شکمم با آب زمزم شستشو داده شده و پر از حکمت و ایمان شد( و سپس فرشته ها شکمم رادوخته و بسته نمودند) و حیوان سفیدی که از قاتر کوچک تر و از خر بزرگ تر بود ، (که بدان) براق (گفته می شد به نزد من آورده شد (و من بر آن سوار شدم و تا بیت المقدس با آن رفتم) و سپس (از آنجا) بهمراه جبرئیل (به سمت آسمانها حرکت نمودیم) تا اینکه به آسمان اول رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس من به نزد آدم رفته و بر او سلام نمودم : او گفت : (ای) تویی که پسر( من هستی) و پیامبر(الله هستی) خوش آمد می گویم، سپس ما به آسمان دوم آمدیم (سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان دوم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس من به عیسی و یحیی رفتم این دو فرمودند : (ای) برادر و پیامبر (ما) به تو خوش آمد می گوییم،(سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان سوم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس به نزد یوسف (علیه السلام) رفتم و بر ایشان سلام نمودم ، (اوبه من) گفت : (ای) برادرو(ای) پیامبر به تو خوش آمد می گویم ،(سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان چهارم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ پس به نزد ادریس (علیه السلام) رفتم و بر او سلام نمودم ریال و او به من گفت: (ای) برادر و (ای) پیامبر خوش آمدید ، (سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان پنجم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس به نزد هارون (علیه السلام) رفنتیم و بر او سلام نمودم ، و او به من گفت : (ای) برادر و (ای) پیامبر خوش آمدید، (سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان ششم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس به نزد موسی (علیه السلام) رفته و بر او سلام نمودم ، او گفت : (ای) برادر و (ای) پیامبر خوش آمدید، و چون از نزد ایشان گذر کرده و رفتم (شروع به) گریه نمود، از او پرسیده شد که چه چیز تو را به گریه انداخته است؟ (موسی) گفت : ای پروردگار من این جوانی که بعد از من به پیامبری مبعوث شده امت او بیشتر از امت من به بهشت می روند . (سپس رفتیم) تا اینکه به آسمان هفتم رسیدیم ، (زمانی که جبرئیل درب آسمان را زد تا دربان بازش کند به او) گفته شد که چه کسی است (که درب می زند) ؟ (جبرئیل ) گفتند: که جبرئیل است؛ به ایشان گفته شد : چه کسی همراه تو است، او گفت : محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ، همراه من است) (دوباره به جبرئیل ) گفته شد : وآیا به نزد او فرستاده شده (و او پیامبر است) (جبرئیل) گفت : بله ؛ (به جبرئیل) گفته : او خوش آمده و فردی که آمده فرد خوبی است؛ سپس به نزد ابراهیم (علیه السلام) رفته و بر او سلام نمودم ، و او به من گفت : (ای) پسر(م) و (ای) پیامبر خوش آمدید، سپس برایم بیت المعمور(خانه آباد) نشان داده و نمایان شد، از چبرئیل پرسیدم (که این چیست ؟) او گفت : این بیت المعمور(خانه آباد) که روزی هفتاد هزار فرشته (به داخلش رفته) و نماز می خوانند ، و چون از آن بیرون شوند دیگر تا به آخر نوبت آنها نمی شود (که برای بار دوم به داخل آن رفته ونماز بخوانند) و(بعد) برایم سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى (درخت کنار پایانی) نشان داده و نمایان شد، ناگهان دیدم که میوه هایش همانند کوزهای (منطقه) هجر(بزرگ) اند و برگهای آن همانند گوشهای فیلها اند، و در تحت آن چهار رود خانه اند، دو رودخانه پوشیده ونهان و دو رودخانه ظاهر و نمایان اند، من از جبرئیل (علیه السلام، در باره این چهار رودخانه ) پرسیدم ؟ ایشان گفتند : اما این دورود خانه پوشیده و نهان در بهشت اند و اما این دو رودخانه ظاهر و نمایان (رود) نیل (مصر) و (رود) فرات (عراق) اند، سپس بر من (و امتیان من از جانب الله متعال) پنچاه نماز فرض شد، سپس (من بازگشتم و) آمدم تا اینکه به (آسمان ششم) نزد موسی (علیه السلام) رسیدم، او به من گفت : چه کردی؟ من گفتم بر من (و امت من) پنجاه نماز فرض شده است، (موسی علیه السلام) گفت : من از تو نسبت به مردم آگاه ترم (و بهتر این انسانها را می شناسم) من با بنی اسرائیل سخت درگیربودم (و تجربه دارم) ،و همانا امت تو توان (خواندن پنجاه نماز را) ندارد لذا به نزد پروردگارت بازگرد و از اودرخواست نما تا اینکه (تعداد نمازها را کم کند)، من (به نزد الله متعال) برگشتم و از ایشان در خواست نمودم (تا تعداد نمازها را کم نماید) ، (الله متعال این درخواست مرا قبول نمود) و آنها را چهل (نماز) گردانید ، سپس همانند (بار اول دوباره به نزد موسی آمدم و ایشان مرا به نزد الله فرستادند و من از الله متعال در خواست کم نمودن نمازها را نمودم و ایشان درخواست مرا پذیرفتند و آنها را) سی نماز گرداند، سپس همانند (بار سوم به نزد موسی آمدم و ایشان مرا به نزد الله فرستادند و من از الله متعال در خواست کم نمودن نمازها را نمودم و ایشان درخواست مرا پذیرفتند و آنها را) بیست نماز گرداند، سپس همانند (بار دیگر به نزد موسی آمدم و ایشان مرا به نزد الله فرستادند و من از الله متعال در خواست کم نمودن نمازها را نمودم و ایشان درخواست مرا پذیرفتند و آنها را) ده نماز گرداند، سپس باردیگر به نزد موسی آمدم (و ایشان مرا به نزد الله فرستادند و من از الله متعال در خواست کم نمودن نمازها را نمودم و ایشان درخواست مرا پذیرفتند و آنها را) پنج نماز گرداند، باز به نزد موسی آمدم ، او گفت : چه کار کردی ؟ من گفتم : (الله متعال) نمازها پنج گرداند، موسی دوباره همانند بارهای قبلی گفت : به نزد پروردگارت رفته و درخواست کم نمودن نمازها را نما ، من گفتم : با خیر ( و خوبی) برالله متعال سلام نمودم (دیگر نمی روم) سپس (از جانب الله) صدا زده شدم ( و به من گفته شد) که همانا من فرضم را جاری و مقرر نموده ام و (نمازها را) ازبندگان تخفیف و کمی نمودم و(من به بندگانم) در قبال (انجام) هر نیکی ( و نماز) ده اجر و ثواب می دهم .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان حدیث (۱۰۲)

حدیث (102) حدیث أَبِی ذَرٍّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَیْتِی وَأَنَا بِمَکَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ فَفَرَجَ عَنْ صَدْرِی، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِیءٍ حِکْمَةً وَإِیمَانًا فَأَفْرَغَهُ فِی صَدْرِی، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَعَرَجَ بِی إِلَى السّمَاءِ الدُّنْیَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا قَالَ جِبْرِیلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا جِبْرِیلُ، قَالَ: هَلْ مَعَکَ أَحَدٌ قَالَ: نَعَمْ مَعِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أَوَ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ؛ فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ، عَلَى یَمِینِهِ أَسْوِدَةٌ وَعَلَى یَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَسَارِهِ بَکَى، فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالاِبْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا آدَمُ، وَهذِهِ الأَسْوِدَةَ عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِیهِ، فَأَهْلُ الْیَمِینِ مِنْهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِی عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ؛ فَإِذَا نَظَرَ عَنْ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَکَى حَتَّى عَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ فَقَالَ لِخَازِنِهَا افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنُهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ؛ فَفَتَحَ قَالَ أَنَسٌ فَذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِی السَّموَاتِ آدَمَ وَإِدْرِیسَ وَمُوسَى وَعیسَى وَإِبْرَاهِیمَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ، وَلَمْ یُثْبِتْ کَیْفَ مَنَازِلُهُمْ؛ غَیْرَ أَنَّهُ ذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَإِبْرَاهِیمَ فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ قَالَ أَنَسٌ، فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِیلُ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِإِدْرِیسَ قَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ فَقُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا إِدْرِیسُ ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا مُوسَى ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِیسَى فَقَالَ مَرْحَبَا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا عِیسَى ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِیمَ فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالاِبْنِ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا إِبْرَاهِیمُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ عُرِجَ بِی حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِیهِ صَریفَ الأَقْلاَمِ، فَفَرَضَ اللهُ عَلَى أُمَّتِی خَمْسِینَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِکَ حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللهُ لَکَ عَلَى أُمَّتِکَ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِینَ صَلاَةً، قَالَ فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعَنِی فَوَضَعَ شَطْرَهَا فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا؛ فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّکَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ، فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِیَ خَمْسٌ وَهِیَ خَمْسُونَ لاَ یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقَالَ رَاجِعْ رَبَّکَ، فَقُلْتُ اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی ثُمَّ انْطَلَقَ بِی حَتَّى انْتَهَى بِی إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَغَشِیَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِی مَا هِیَ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا فِیهَا حَبَایِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْکُ.


ترجمه : ابوذر (غفاری رضی الله عنه) روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : درزمانی که من در مکه بودم سقف خانه من گشاده و بازشد، سپس جبرئیل (از آسمان) فرود آمد و بعد سینه مرا گشاد و شگافت ، (و قلبم را بیرون آورده) و سپس آن را با آب زمزم شست، و سپس تشت طلائی که پر از حکمت و ایمان بود آورد و آن در سینه و قلبم ریخت و سپس سینه ام (را دوخت) و بست، و سپس دستم را گرفت و مرا به سوی آسمان دنیا (و اولی) بالا برد ، و چون (با جبرئیل) به آسمان دنیا (واولی) رسیدم ، جبرئیل به دربان آسمان (والی) گفت : (درب را) بازکن، (آن فرشته دربان) گفت : این کیست ؟ (که درب زد و می گوید دری را بازکن) ، (جبرئیل) گفت : این جبرئیل است (که از تو می خواهد درب را باز کنی) ، (فرشته دربان) گفت: و آیا کسی هم همراه تو هست ؟ (جبرئیل) گفت : بله بهمراه من محمد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد، (فرشته دربان) گفت : آیا بسوی او فرستاده شده (تا او را به اینجا بیاوری) ؟ (جبرئیل) گفت : بله ؛ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند) و چون (آن فرشته دربان) درب را باز کرد و ما بالای آسمان دنیا( واولی) رفتیم ناگهان مردی نشسته دیدم که در سمت راست او سیاهی (زیادی) بود ودر سمت چپش (نیز) سیاهی (زیادی) بود ، و چون به سمت راستش نگاه می کرد می خندید وآنگاه که به سمت چپش نگاه می کرد کریه می کرد، (این مرد به من) گفت : ای پیامبر نیک و پسر نیک خوش آمدید، من به جبرئیل گفتم : که این (مرد) کیست ؟ (جبرئیل) گفت: این آدم (علیه السلام) است و این سیاهی های (زیادی) که در راست و چپش قرار دارند ارواح فرزندانش می باشند، (آنهایی) که از آنها در سمت راست (او) قرار دارند اهل بهشت اند و سیاهی های که در سمت چپش قرار دارند اهل آتش (جهنم) اند؛ (به همین سبب است که) چون به سمت راستش نگاه می کند می خندد و آنگاه که به سمت چپش نگاه می کند گریه می کند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید) سپس (جبرئیل) مرا به سوی آسمان دوم بالا برد (تا اینکه به آسمان دوم رسیدیم) به (فرشته) دربان آن گفت : (درب را) باز کن، (آن فرشته) دربان آسمان دوم با جبرئیل همانند (فرشته دربان آسمان) اول به گفتگو (و سوال جواب پرداخت) ؛ و سپس درب را باز کرد ، انس (رضی الله عنه) فرمودند: سپس (ابوذر غفاری رضی الله عنه) بیان نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در آسمانها آدم و ادریس و موسی و عیسی و ابرهیم که رحمات الهی شامل حال آنها گردد را یافته (و با آنان ملاقات نموده اند) ولی جاهای آنها بیان ننموده که در کدام آسمانها چه گونه بوده بجز اینکه ایشان بیان نمودند که (رسول الله صلی الله علیه و سلم آدم (علیه السلام) را در آسمان اول و ابراهیم (علیه السلام) را در آسمان ششم یافتند، انس (رضی الله عنه) فرمودند : (ابوذر غفاری رضی الله عنه فرمودند ) : و چون جبرئیل (علیه السلام) با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر ادریس (علیه السلام) گذر نمودند، ایشان (خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (ای) پیامبر نیک و ای برادرنیک خوش آمدید، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند( : من گفتم که این (فرد) کیست ؟ (جبرئیل علیه السلام) فرمودند : این ادریس (علیه السلام) است، سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند) سپس من بر موسی گذر نمودم ، ایشان فرمودند : پیامبر نیک و برادر نیک خوش آمدید؛ من گفتم : که این (فرد) کیست ؟ (جبرئیل علیه السلام) فرمودند : این موسی (علیه السلام) است، سپس بر عیسی (علیه السلام) گذر نمودم ایشان (به من) گفتند: (ای) برادر نیک و پیامبر نیک خوش آمدید؛ من گفتم : این (فرد) کیست ؟ (جبرئیل علیه السلام) گفتند : این (فرد) عیسی (علیه السلام) می باشد و سپس بر ابراهیم (علیه السلام)  گذر نمودم (ایشان به من) گفتند : (ای) پیامبر نیک و پسر نیک خوش آمدید؛ من (به جبرئیل علیه اسلام) گفتم : این (غرد) کیست ؟ ایشان فرمودند : که این (فرد) ابراهیم صلی الله علیه وسلم می باشد، سپس (حبرئیل علیه السلام) مرا تا به جائی بالا برد که من در آنجا صدای خش خش نوشتن قلمها (در لوح محفوظ) را مس شنیدم ، سپس الله بر امت من (در شبانه روزی) پنجاه نماز را فرض نمود، و من با این (دستور الهی) برگشتم تا اینکه برموسی (علیه السلام) گذر نمودم ، ایشان (به من) گفتند : الله (متعال) چه چیزی توسط تو بر امتت فرض نموده است؟، من گفتم : (الله متعال بر امت من در شبانه روزی) پنجاه نمازفرض نموده است ، (موسی علیه السلام) گفت : پس بسوی پروردگارت برگردد ( و از ایشان دستور تخفیف بخواه) زیرا امت تو توان (خواندن پنجاه نماز در شبانه روزرا ) ندارد، پس (این حرف موسی ) مرا به (نزدپروردگارم) باز گردانید، (و من رفته و به الله متعال این مسأله را مطرح نمودم و الله متعال) قسمتی از این نمازها را کم نمود، سپس من دو باره به نزد موسی باز گشته و گفتم که (الله متعال) قسمتی از این نمازها را کم نموده است؛ (موسی علیه السلام ، دوباره) گفت : (دوباره) به نزد پروردگارت برو( و از ایشان درخواست تخفیف کن) زیرا امت توتوان (خواندن این نمازها را) ندارد، من دوباره به نزدالله متعال رفته (و از ایشان درخواست کمی نمازها را نمودم ) و ایشان قسمت دیگری را از این نمازها کم نمودند، سپس من به نزد موسی باز گشتم، ایشان باز هم به من گفتند : (موسی علیه السلام ، باز هم) گفت : (دیگر) به نزد پروردگارت برو( و از ایشان درخواست تخفیف کن) زیرا امت توتوان (خواندن این نمازها را) ندارد، من بازهم به نزدالله متعال رفته (و از ایشان درخواست کمی نمازها را نمودم، تا اینکه تعداد نمازها را الله متعال پنج نماز نمود )و سپس فرمودند : این ها پنج وقت نماز اند که ثواب همان پنجاه نماز را دارند و سخن (در این باره) دیگر نزد من عوض نمی شود، سپس من بنزد موسی بازگشتم ، ایشان باز هم گفتند: به نزد پرورگارت بازگرد (و از ایشان درخواست کن تا تعداد نمازها را بر امتت کم کند) ، من گفتم (من آنقدر رفتم و آمدم) که دیگر از پرودگارم شرم می کنم که در این باره به نزد ایشان بروم، سپس جبرئیل مرا برد تا اینکه مرا به درخت کنار پایانی رساند و رنگهایی آن را پوشانده بودند که من نمی دانم چه بودند سپس به بهشت برده شدم و ناگهان در آن طنابها و گِرهای مرواریدی دیدم و دیدم که خاک آن از مشک است .




ناگفته نماند که کلمه (حَبَایِلُ اللُّؤْلُؤِ) که در آخر این حدیث آمده  تصحیف شده است درست (جنابذة اللُّؤْلُؤِ ) یعنی گنبدهای مرواریدی ، می باشد چنانچه در سایرروایت های صحیح آمده است ،