۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

احادیث عثمان بن عفان رضی الله عنه در مسند حمیدی


حـــــــدیث (36) عن عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ :« الْمُحْرِمُ لاَ یَنْکِحُ وَلاَ یَخْطُبُ ».


ترجــــــمه : عثمان بن عفان رضی الله عنه فرموده : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: فرد احرام دار نه نکاح می کند و نه خواستگاری می کند.


تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح مسلم، سنن ابن ماجه و مسند احمد بن حنبل نیزآمده است.

 ـــــــــــــــــــــــــــ


حـــدیث (37) قَالَ نُبَیْهُ بْنُ وَهْبٍ : اشْتَکَى عُمَرُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْمَرٍ عَیْنَیْهِ بِمَلَلٍ وَهُوَ مُحْرِمٌ ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ یَسْأَلُهُ بِأَىِّ شَىْءٍ یُعَالِجُهُ ؟ فَقَالَ لَهُ أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ : اضْمِدْهُمَا بِالصَّبِرِ ، فَإِنِّى سَمِعْتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ یُخْبِرُ بِذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- أَنَّهُ قَالَ :« یَضْمِدُهَا بِالصَّبِرِ ».

 

ترجــــمه : نبیه بن وهب می فرماید: عمر بن عبیدالله در (مکان) ملل در حالی که احرام داشت چشم درد گرفت، سپس (فردی را) به نزد ابان بن عثمان بن عفّان فرستاد تااز او بپرسد که با چه داروی چشمانش را مداوا کند ؟ ابان بن عثمان به آن (فرستاده) گفت: دو چشم را با عصاره گیاه صبر با پارچه ای ببندد زیرا من از عثمان بن عفان شنید که این جریان را از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان نمود که ایشان فرمودند: (فرد) چشم (بیمارش) را با عصاره گیاه صبروپارچه ای می بندد.

 

تحـــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح مسلم ومسند احمد بن حنبل نیز روایت شده است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


حـــدیث (38)عَنْ حُمْرَانَ مَوْلَى عُثْمَانَ قَالَ : تَوَضَّأَ عُثْمَانُ عَلَى الْمَقَاعِدِ ثَلاَثًا ثَلاَثًا وَقَالَ : هَکَذَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَتَوَضَّأُ ، ثُمَّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« مَا مِنْ رَجُلٍ یَتَوَضَّأُ فَیُحْسِنُ الْوُضُوءَ ، ثُمَّ یُصَلِّى إِلاَّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الصَّلاَةِ الأُخْرَى حَتَّى یُصَلِّیَهَا ».


ترجمـــــه: حمران غلام آزاد شده عثمان می فرماید: عثمان بر سکوی (جلوی مسجد النبی) نشست و سه سه بار وضو گرفت (یعنی هرعضوی را در وضوسه بار شست) و سپس گفت من اینگونه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که وضو می گیرند و می فرمایند: نیست هیچ فردی که خوب وضو بگیرد و سپس نماز بخواند مگر اینکه الله برایش (گناهانش) از این نماز تا نماز دیگری که می خواند را می بخشد


تحـــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح مسلم نیز روایت شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــدیث (39) عَنِ أَبِى ذُبَابٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رضى الله عنه : أَنَّهُ صَلَّى بِأَهْلِ مِنًى أَرْبَعًا فَأَنْکَرَ النَّاسُ عَلَیْهِ ذَلِکَ ، فَقَالَ : إِنِّى تَأَهَّلْتُ بِأَهْلِى بِهَا لَمَّا قَدِمْتُ ، وَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« إِذَا تَأَهَّلَ الرَّجُلُ فِى بَلَدٍ فَلْیُصَلِّ بِهِ صَلاَةَ الْمُقِیمِ ».

 

ترجــــمه:  ابوذباب می فرماید عثمان بن عفّان رضی الله عنه با حاجیان حاضر در منی نماز را چهار رکعتی خواند، مردم این جریان را بر ایشان انکارو اعتراض نمودند، ایشان گفتند: همانا من زمانی که در اینجا آدم متأهل شدم (یعنی: از اینجا زن گرفتم) و من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: هر گاه فردی در شهری متآهل شد (و از آنجا زن گرفت) پس در آنجا باید نماز مقیم را بخواند.

 

تحــــقیق: استاد آلبانی رحمه الله در سلسله احادیث ضعیفه حدیث شماره 2415 بیان نموده اند: که این حدیث علاوه ازمسند حمیدی در مسند احمد بن حنبل نیز آمده وضعیف است زیرا در سند این روایت ابن أبی ذباب که نامش عبد الرحمن بن الحارث بن سعد بن أبی ذباب الدوسی المدنی می باشد؛ وجود دارد و ایشان مجهول اند.

احادیث عمر رضی الله عنه در مسند حمیدی (3)

حــــــــــدیث (26) قَالَ عُمَر بْنَ الْخَطَّابِ: أَلاَ لاَ تَغْلُوا صُدُقَ النِّسَاءِ ، فَإِنَّهَا لَوْ کَانَتْ مَکْرُمَةً فِى الدُّنْیَا أَوْ تَقْوَى عِنْدَ اللَّهِ کَانَ أَوْلاَکُمْ أَوْ أَحَقَّکُمْ بِهَا النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- مَا عَلِمْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ وَلاَ أَنْکَحَ ابْنَةً مِنْ بَنَاتِهِ عَلَى أَکْثَرَ مِنْ ثِنْتَىْ عَشْرَةَ أُوقِیَّةً ، وَإِنَّ أَحَدَکُمُ الْیَوْمَ لَیُغْلِى بِصَدُقَةِ الْمَرْأَةِ حَتَّى تَکُونَ لَهَا عَدَاوَةٌ فِى نَفْسِهِ حَتَّى یَقُولَ کَلِفْتُ إِلَیْکِ عَلَقَ الْقِرْبَةِ. قَالَ : وَکُنْتُ غُلاَمًا شَابًّا فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَقُ الْقِرْبَةِ. قَالَ : وَأُخْرَى تَقُولُونَهَا لِبَعْضِ مَنْ یُقْتَلُ فِى مَغَازِیکُمْ هَذِهِ : قُتِلَ فُلاَنٌ شَهِیدًا أَوْ مَاتَ فُلاَنٌ شَهِیدًا ، وَلَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ أَوْقَرَ دُفَّ رَاحِلَتِهِ أَوْ عَجُزَهَا ذَهَبًا أَوْ وَرِقًا یَلْتَمِسُ التِّجَارَةَ ، فَلاَ تَقُولُوا ذَاکُمْ ، وَلَکِنْ قُولُوا کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- أَوْ کَمَا قَالَ مُحَمَّدٌ -صلى الله علیه وسلم- :« مَنْ قُتِلَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَهُوَ فِى الْجَنَّةِ ».

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: خبر دار در مهریه های زنان زیاد روی نکنید و مهریه های سنگین تعیین نکنید زیرا اگر این کارشرافتی دردنیا ویا نشانی پرهیزگاری در نزد الله عزوجل می بود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اولی تر و مستحق ترینتان می بود تا به این کار عمل کند و در حالی که من نمی دانم که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هیچ یک از زنانش نکاح نموده ویا هیچ یک از دخترانش را بر بیشتر از دوازه اوقیه (یعنی: چهار صد و هشتاد درهم) مهریه به نکاح داده باشد ، همانا یکی از شما مهریه زن را آن قدر زیاد می کند که باعث دشمنی در دلش می گردد و تا اینکه آن شوهر می گوید: من (برای فراهم نمودن مهریه)هر مشکلی بدوش کشیدم تا اینکه همانند که از دهان مشک آب می ریزد از من عرق ریخته است (راوی می گوید: من (عَلَقُ الْقِرْبَةِ) را نمی دانستم.

(نکته دیگری که عمررضی الله عنه) فرمودند (این است): سخن دیگراینکه شما به بعضی که در جهادهایتان گشته می شود  می گوید: فلان با شهادت گشته شده و یا فلانی با شهادت مرده است، و در حالی که شاید او در پهلو و پشت کجاوه شترش طلا و نقره بار نموده و برای تلاش تجارت رفته باشد لذا این جملات ( که فلانی شهید شده و..) را نگویید بلکه هماگونه بگویید که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: هر کس در راه الله کشته شود او در بهشت است .

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در سنن نسائی و مسند احمد بن حنبل آمده و استاد آلبانی رحمه الله نیز این حدیث را صحیح سنن نسائی صحیح دانسته اند.

حـــــــــدیث (27) عن أَبِى یَزِیدَ قَالَ : أَرْسَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى شَیْخٍ مِنْ بَنِى زُهْرَةَ مِنْ أَهْلِ دَارِنَا - قَدْ أَدْرَکَ الْجَاهِلِیَّةَ - فَجِئْتُ مَعَ الشَّیْخِ إِلَى عُمَرَ وَهُوَ فِى الْحِجْرِ ، فَسَأَلَهُ عُمَرُ عَنْ وِلاَدٍ مِنْ وِلاَدِ الْجَاهِلِیَّةِ ، فَقَالَ الشَّیْخُ : أَمَّا النُّطْفَةُ فَمِنْ فُلاَنٍ ، وَأَمَّا الْوَلَدُ فَعَلَى فِرَاشِ فُلاَنٍ. فَقَالَ عُمَرُ : صَدَقْتَ ، وَلَکِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَضَى بِالْفِرَاشِ ، فَلَمَّا وَلَّى الشَّیْخُ دَعَاهُ عُمَرُ فَقَالَ : أَخْبِرْنِى عَنْ بِنَاءِ الْکَعْبَةِ . فَقَالَ : إِنَّ قُرَیْشًا تَقَوَّتْ لِبِنَاءِ الْکَعْبَةِ فَعَجَزُوا وَاسْتَقْصَرُوا فَتَرَکُوا بَعْضَهَا فِى الْحِجْرِ. فَقَالَ عُمَرُ : صَدَقْتَ.

ترجــــــمه :ابویزید می گوید که عمر بن خطاب (رضی الله عنه) فردی را به نزد پیر مردی از قبیله بنی زهره که دوران جاهلیت را نیز دریافته واز خاندان ما بود فرستاد، من نیز بهمراه این پیرمرد به نزد عمر(رضی الله عنه) آمدم و ایشان در حطیم خانه کعبه نشسته بودند، سپس عمر(رضی الله عنه) ازآن پیرمرد در باره بچه ای از بچه های دوران جاهلیت پرسید(که فرزند کیست؟) آن پیر مرد گفت: اما نطفه از فلان شخص است و اما بچه در بستر و خانه فلانی بدنیا آمده است. عمر (رضی الله عنه) گفت: راست گفتی، ولی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چنین فیصله نمودند که بچه از صاحب خانه و صاحب بستر است، و چون (آن پیرمرد بلند شد و) پشت گرداند (و خواست برود) عمر(رضی الله عنه)  دوباره او را صدا نمود و به او گفت: در باره ساخت کعبه بگو.(آن پیر مرد) گفت: همانا قریش پولی را برای ساخت کعبه جمع آوری نمودند ولی (آن پول کفاف نکرد)آنها پول کم آوردند و در مانده شدند لذا خانه را کوچک تر ساختند و قسمتی از خانه را در حطیم رها نمودند . عمر (رضی الله عنه) گفت: راست گفتی.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است ودر سنن ابن ماجه از خود همین روای ابویزید بدون دوجریان مطرح شده از جانب پیرمرد بنی زهره ای ، فقط جمله (رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَضَى بِالْفِرَاشِ)  آمده و استاد آلبانی رحمه الله آن را صحیح دانسته است.

 

حــــــدیث (28) قَالَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ : إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ ، وَکَانَ مِمَّا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةُ الرَّجْمِ ، فَرَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ.

ترجــــــمه : عمربن خطاب (رضی الله عنه) فرمودند: همانا الله (متعال) محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) را به حق فرستاده ومبعوث نمودند و بر ایشان کتاب(قرآن)را نازل نمودند واز جمله (آیاتی که در قرآن) بر ایشان نازل شده آیه سنگسار(زناکار متأهل) بوده است (که بعدا تلاوتش منسوخ شده ولی حکمش باقی است)، سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (فرد زناکار متأهل) را سنگسار نمودند و ما هم بعد از ایشان (افراد زناکار متأهل) را سنگسار نمودیم.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و سنن ابی داود و سنن ترمذی نیز روایت شده و استاد آلبانی رحمه الله آن راصحیح دانسته اند.

 

حــــــدیث (29) قَالَ سُفْیَانُ أَتَیْنَا الزُّهْرِىَّ فِى دَارِ ابْنِ الْجَوَّازِ فَقَالَ : إِنْ شِئْتُمْ حَدَّثْتُکُمْ بِعِشْرِینَ حَدِیثًا ، وَإِنْ شِئْتُمْ حَدَّثْتُکُمْ بِحَدِیثِ السَّقِیفَةِ ، وَکُنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ ، فَاشْتَهَیْتُ أَنْ لاَ یُحَدِّثَ بِهِ لِطُولِهِ ، فَقَالَ الْقَوْمُ : حَدِّثْنَا بِحَدِیثِ السَّقِیفَةِ ، فَحَدَّثَنَا بِهِ الزُّهْرِىُّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ عُمَرَ فَحَفِظْتُ مِنْهُ أَشْیَاءَ ، ثُمَّ حَدَّثَنِى بَقِیَّتَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَعْمَرٌ .

ترجــــــمه : سفیان رحمه الله می گوید ما در منزل ابن الجوّاز به نزد زهری آمدیم ، ایشان فرمودند: اگر می خواهید برایتان بیست حدیث بیانکنم و اگر هم می خواهید برایتان حدیث سقیفه (و جریان انتخاب ابوبکررضی الله عنه بعنوان خلیفه) را برایتان بیان کنم، من از همه افراد(موجود در جلسه) کوچکتربودم، من دلم می خواست که (حدیث سقیفه) را بنا بر اینکه طولانی است بیان نکند، (ولی) افراد (موجود در جلسه) گفتند: برای ما حدیث سقیفه را بیان نمایید، سپس زهری از طریق عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ از ابْنِ عَبَّاس ازعُمَر(رضی الله عنه) حدیث سقیفه را برایم بیان نمود. که من چیزهای ررا از آن حفظ نمودم و سپس بقیه اش را بعدا معمر برایم بیان نمود.

تحــــــــقیق: سند این روایت صحیح است.

 

حـــــــــــدیث (30) عَنِ عُمَر بْنَ الْخَطَّابِ قال سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« لاَ تُطْرُونِى کَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْیَمَ ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ ، فَقُولُوا : عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ».

 

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: مرا آنگونه تعریف و تمجید نکنید که نصرانیها از (عیسی) پسر مریم (علیه السلام) تعریف و تمجید نموده اند ، همانا من بنده الله هستم پس (به من) بگویید: (محمد) بنده الله و فرستاده او است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز آمده است.

 

حــــــــدیث (31) عن عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ ، وَإِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى ، فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ، وَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ یَنْکِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ ».

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: همانا دار و مدارکارها بر نیّت هاست، و قطعا برای هر کسی همانی است که نیّت نموده است (لذا) هر هجرتش بسوی دنیا بوده تا بدان برسد و یا بسوی زنی بوده تا با ازدواج کند پس هجرتش بسوی همان چیزی است که بدان سو هجرت نموده است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و اولین حدیث صحیح بخاری است و علاوه از صحیح بخاری در صحیح مسلم و بسیاری دیگر از کتب حدیثی نیزروایت شده است.

حـــــــــدیث (32) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: رَأَیْتُ فِى الْمَنَامِ کَأَنَّ دِیکًا نَقَرَنِى ثَلاَثَ نَقَرَاتٍ ، أَوْ نَقَدَنِى ثَلاَثَ نَقَدَاتٍ ، فَقُلْتُ : أَعْجَمِىٌّ ، وَإِنِّى قَدْ جَعَلْتُ هَذَا الأَمْرَ مِنْ بَعْدِى إِلَى هَؤُلاَءِ السِّتَّةِ الَّذِینَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَهُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ : عُثْمَانُ وَعَلِىٌّ وَالزُّبَیْرُ وَطَلْحَةُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَسَعْدُ بْنُ أَبِى وَقَّاصٍ ، فَمَنِ اسْتُخْلِفَ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ.

ترجــــــمه :عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من در خواب دیدم که گویا خروسی آمد و بر من سه نوک زد (جریان را برای اسماء بنت عمیس (رضی الله عنها) گفتم او گفت: ترا فرد غیر عربی می کشد) من گفتم: غیر عربی، و همانا من این خلافت را بعد از خودم به این شش نفری موکول می کنم که  زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نمودند از آنها راضی بودند یعنی: عُثْمَان ،عَلِى ،زُّبَیْر، طَلْحَه، عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْن عَوْف، وسَعْدُ بْنُ أَبِى وَقَّاص (رضی الله عنهم) ، لذا هر یک از اینها (با مشوره مسلمین) خلیفه تعین شد همان خلیفه واقعی و درست است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و مفصل تر و کامل تر از این جا در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل روایت شده است.

 

حــــــــــدیث (33) عن ابْن عَبَّاسٍ قال: کَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِذَا صَلَّى صَلاَةً جَلَسَ لِلنَّاسِ ، فَمَنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ کَلَّمَهُ ، وَإِنْ لَمْ یَکُنْ لأَحَدٍ حَاجَةٌ قَامَ فَدَخَلَ ، قَالَ : فَصَلَّى صَلَوَاتٍ لاَ یَجْلِسُ لِلنَّاسِ فِیهِنَّ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : فَحَضَرْتُ الْبَابَ فَقُلْتُ : یَا یَرْفَأُ أَبِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ شَکَاةٌ؟ فَقَالَ : مَا بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ شَکْوَى. فَجَلَسْتُ ، فَجَاءَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ فَجَلَسَ ، فَخَرَجَ یَرْفَأُ فَقَالَ : قُمْ یَا ابْنَ عَفَّانَ ، قُمْ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ. فَدَخَلاَ عَلَى عُمَرَ فَإِذَا بَیْنَ یَدَیْهِ صُبَرٌ مِنْ مَالٍ عَلَى کُلِّ صُبْرَةٍ مِنْهَا کَنفٌ ، فَقَالَ عُمَرُ : إِنِّى نَظَرْتُ فِى أَهْلِ الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُکُمَا مِنْ أَکْثَرِ أَهْلِهَا عَشِیرَةً ، فَخُذَا هَذَا الْمَالَ فَاقْسِمَاهُ ، فَمَا کَانَ مِنْ فَضْلٍ فَرُدَّا. فَأَمَّا عُثْمَانُ فَحَثَا ، وَأَمَّا أَنَا فَجَثَوْتُ لِرُکْبَتَىَّ وَقُلْتُ : وَإِنْ کَانَ نُقْصَانًا رَدَدْتَ عَلَیْنَا. فَقَالَ عُمَرُ : شِنْشِنَةٌ مِنْ أَخْشَنَ - یَعْنِى حَجَرًا مِنْ جَبَلٍ - أَمَا کَانَ هَذَا عِنْدَ اللَّهِ إِذْ مُحَمَّدٌ وَأَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ الْقِدَّ. فَقُلْتُ : بَلَى وَاللَّهِ ، لَقَدْ کَانَ هَذَا عِنْدَ اللَّهِ وَمُحَمَّدٌ -صلى الله علیه وسلم- حَىٌّ ، وَلَوْ عَلَیْهِ فُتِحَ لَصَنَعَ فِیهِ غَیْرَ الَّذِى تَصْنَعُ قَالَ فَغَضِبَ عُمَرُ وَقَالَ إِذًا صَنَعَ مَاذَا ؟ قُلْتُ : إِذًا لأَکَلَ وَأَطْعَمَنَا. قَالَ : فَنَشَجَ عُمَرُ حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَضْلاَعُهُ ثُمَّ قَالَ وَدِدْتُ أَنِّى خَرَجْتُ مِنْهَا کَفَافًا فَلاَ لِى وَلاَ عَلَىَّ.

__________

ترجــــــمه :ابن عباس رضی الله عنه می فرمایند: عمر بن خطاب رضی الله عنه (عادت داشتند که) هر گاه نمازی (از نمازهای فرض یومیه) را می خواندند بعد از نماز برای حل مسائل مردم (در مسجد )می نشستند، هر کس کار و نیازی می داشت با ایشان صحبت می کرد (و در میان می گذاشت) و اگر کسی نیازی نمی داشت بلند شده و به منزل خویش می رفتند،(ابن عباس) می گوید: یک وقت بود که چندین نماز می خواند و برای مردم نمی نشست ، ابن عباس می گوید: من به درب خانه عمر رضی الله عنه آمدم (و به غلام ودربانشان یرفاء) گفتم: ای یرفاء آیا امیر المؤمنین عمر رضی الله عنه عنه بیماری دارند؟ (یرفاء) گفتند: خیرامیرالمؤمنین هیچ بیماری ندارند. (ابن عباس) می گوید: سپس من همانجا نشستم و بعدا عثمان نیز آمد و نشست ، سپس (یرفاء به نزد عمر رفت و از آنجا) بیرون شد وگفت: ای عثمان بلند شو و ای ابن عباس بلند شو (که به نزد عمر برویم) (راوی می گوید: هردو بلند شده) و بنزد عمررضی الله عنه رفتند ، (ابن عباس می گوید:) ناگهان دیدم که در جلویشان کوته های از مال بود و بهمراه هر کوته ای ظرفی بود،عمر رضی الله عنه فرمودند همانا من به اهل مدینه نگاه نمودم شما دو تا را از همه بیشتر دارای طائفه و اقوام یافتم، پس این مالها را بگیرید (و در میان طائفه و اقوامتان) تقسیم کنید و هر چه اضافه آمد آن را بر گردانید. واما عثمان شروع کرد به مشت نمودن و در ظرف ریختن آن مالها ولی من زانو زدم وگفتم و اگر کم آمد بقیه اش را شما به ما بر می گردانید. عمر گفت: سنگی از کوهی است ( یعنی ابن عباس همانند پدرش شجاع و با شهامت است).وآیا این مال نزد الله نبود و در حالی که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و یارانش (از گرسنگی و در زمان قحط سالی) پوست بچه گوسفند می خوردند ، من گفتم : سوگند به الله همانگونه است که می فرمایید، این مال نزد الله بود و در حالی که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)  زنده بودند، ولی اگرفتوحات در زمان ایشان رخ می داد کاری علاوه از کار شما انجام می دادند (ابن عباس) می گوید:عمر رضی الله عنه (از این سخنم) ناراحت شد و گفت: پس چه می کردند؟ من گفتم : درآن زمان خود ایشان هم از این مال می خوردند و استفاده می کردند و به ما هم می خوراند و می دادند (ابن عباس) می گوید: عمر(رضی الله عنه) با صدای بلند و با آواز گریه نمودند تا اینکه پهلوهایش درهم پایین و بالا می رفت و سپس گفتند: من با این (ایثار) خودم دوست دارم تا که (گناه و ثوابم) برابر باشد نه بسودم گردد و نه به زیانم.

تحــــــــقیق: در سند این حدیث (عاصم و پدرش کلیب) وجود دارند که خودم (عاصم) صدوق است و متهم به مرجئه بودن است و پدرشان (کلیب) صدوق هستند .

 

حـــــــدیث (34) عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ : قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْیَهُودِ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ : لَوْ عَلَیْنَا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا) لاَتَّخَذْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیدًا. فَقَالَ عُمَرُ : إِنِّى لأَعْلَمُ أَىَّ یَوْمٍ نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ ، نَزَلَتْ یَوْمَ عَرَفَةَ وَفِى یَوْمِ جُمُعَةٍ.

ترجــــــمه : طارق بن شهاب رحمه الله می فرمایند: مردی از یهودیان به عمربن خطاب رضی الله عنه گفت: اگربر ما یهودیان این آیه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا، یعنی: امروز ما دین را برایتان کامل نموده و نعمتم را برشما به اتمام رساندم و اسلام را بعنوان دین برایتان راضی گشته ام) نازل می شد (ما روز نزول این آیه را) عید اعلان نموده و جشن می گرفتیم. عمر رضی الله عنه (در جواب) فرمودند: همانا من می دانم که این آیه در چه روزی نازل شده است ، این آیه در روز عرفات که همان روز جمعه نیز بوده نازل شده است (یعنی روز عرفات و روزجمعه روزعید و جشن اند) .

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی ، سنن نسائی و مسند احمد بن حنبل نیز روایت شده است.

 

حـــــــدیث (35) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ : أَنَّهُ خَطَبَ النَّاسَ بِالْجَابِیَةِ فَقَالَ : قَامَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- کَقِیَامِى فِیکُمْ فَقَالَ :« أَکْرِمُوا أَصْحَابِى ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ، ثُمَّ یَظْهَرُ الْکَذِبُ حَتَّى یَشْهَدَ الرَّجُلُ وَلَمْ یُسْتَشْهَدْ وَیَحْلِفَ وَلَمْ یُسْتَحْلَفْ ، أَلاَ لاَ یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ ، فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا الشَّیْطَانُ ، أَلاَ وَمَنْ سَرَّتْهُ بُحْبُحَةُ الْجَنَّةِ فَلْیَلْزَمِ الْجَمَاعَةَ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَ الْفَذِّ وَهُوَ مِنْ الاِثْنَیْنِ أَبْعَدُ ، أَلاَ وَمَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ ».

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه در جابیه برای مردم سخنرانی نموده و فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در میان ما برای سخنرانی بلند شده همانگونه که من برای شما برای سخنرانی بلند شده ام  و سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یاران مرا اکرام و احترام نمایید سپس آنانی که بعد از آنها می آیند(یعنی تابعین را احترام و اکرام نمایید) وسپس آنانی که بعد از آنها می آیند(یعنی تبع تابعین را احترام و اکرام نمایید)،سپس در میان افراد جامعه دروغگوئی نمایان و آشکارا می گردد به حدی که فردی گواه گرفته نشده ولی خودش آمده و (به دروغ) گواهی می دهد و (به دروغ) قسم می خورد و در حالی که قسم داده نشده است ، این را خوب بیاد بسپارید که هر گز مردی با زن نامحرمی خلوت نمی کند و در تنهائی نمی نشیند مگر اینکه سومی آن دو شیطان است ، آگاه باشید که اگرماندن دروسط و بهترین جای بهشت را دوست می دارد پس با جماعت مسلمانان باشد زیرا شیطان با فرد تک و بدور از جماعت است و از دو نفر بدور تر است (تا یک نفر)، آگاه باشید هر کس را خوبیها وکارهای نیکش او را شاد گرداند و گناهان کارهای بدش او را ناراحت کرد؛ او مسلمان واقعی است .

 

تحـــــقیق: این حدیث صحیح است و درسنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیز روایت شده و استاد آلبانی رحمه الله نیز آن را صحیح دانسته است.

احادیث عمر رضی الله عنه در مسند حمیدی (2)

حــــــدیث (18) عَنِ ابْنِ سِیرِینَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ مِثْلَهُ ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ : رَآهَا تُبَاعُ أَوْ بَعْضَ نِتَاجِهَا.

ترجــــــمه : ابن سیرین رحمه الله همانند روایت بالا از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت نموده ، با این فرق که در این روایت آمده که خود آن اسب و یا یکی ازکرهای آن اسب(در بازار) فروخته می شد .

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری نیز روایت شده است ولی جمله (بَعْضَ نِتَاجِهَا)در صحیح بخاری و دیگر کتب حدیثی که این حدیث روایت شده نیامده است ، لذا درست تر همان روایت سابق است ، نکته دیگر اینکه در این روایت این جمله بصورت شک و تردید روایت شده است.

 

حــــــــدیث (19) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« تَابِعُوا بَیْنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ فَإِنَّ مُتَابَعَةً بَیْنَهُمَا یَزِیدَانِ فِى الأَجَلِ ، وَیَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَالذُّنُوبَ کَمَا یَنْفِى الْکِیرُ الْخَبَثَ ».

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: پی در پی حج و عمره انجام دهید زیرا پی در پی انجام دادن این دو به عمر اضافه می کند و فقر و گناهان را از بین می برد همانگونه که مشک و گوره آهنگری ناخالصی (آهن را از بین می برد).

تحــــــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در صحیح سنن ابن ماجه؛ صحیح دانسته است، البته ناگفته نماند که در سنن ابن ماجه جمله (یَزِیدَانِ فِى الأَجَلِ) نیست و استاد آلبانی رحمه الله در سلسله احادیث ضعیفه حدیث شماره 6753 این جمله را منکر دانسته اند.

 

حــــــــــدیث (20) قَالَ سُفْیَانُ : وَرُبَّمَا سَکَتْنَا عَنْ هَذِهِ الْکَلِمَةِ :« یَزِیدَانِ فِى الأَجَلِ ». فَلاَ نُحَدِّثُ بِهَا مَخَافَةَ أَنْ یَحْتَجَّ بِهَا هَؤُلاَءِ - یَعْنِى الْقَدَرِیَّةَ - وَلَیْسَ لَهُمْ فِیهَا حُجَّةٌ.

ترجــــــمه : سفیان راوی این حدیث می گوید: گاهی ما از بیان جمله (یَزِیدَانِ فِى الأَجَلِ،که در روایت فوق آمده ) سکوت می کنیم و آن را بیان نمی کنیم از ترس اینکه مبادا قدریه آن را دلیل بگیرند و در حالی که در این حدیث برایشان دلیلی نیست.

تحــــــــقیق: تحقیقش در روایت بالا ذکر شده است و آنجا ذکر شد که استاد آلبانی رحمه الله در سلسله احادیث ضعیفه حدیث شماره 6753 این جمله را منکر دانسته اند.

 

حــــــــدیث (21) قَالَ الصُّبَىُّ : کُنْتُ رَجُلاً نَصْرَانِیًّا فَأَسْلَمْتُ فَخَرَجْتُ أُرِیدُ الْحَجَّ ، فَلَمَّا کُنْتُ بِالْقَادِسِیَّةِ أَهْلَلْتُ بِالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ جَمِیعًا ، فَسَمِعَنِى سَلْمَانُ بْنُ رَبِیعَةَ وَزَیْدُ بْنُ صُوحَانَ فَقَالاَ : لَهَذَا أَضَلُّ مِنْ بَعِیرِ أَهْلِهِ . فَکَأَنَّمَا حُمِلَ عَلَىَّ بِکَلِمَتِهِمَا جَبَلٌ ، فَلَقِیتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَأَخْبَرْتُهُ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِمَا فَلاَمَهُمَا ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَىَّ فَقَالَ : هُدِیتَ لِسُنَّةِ نَبِیِّکَ ، هُدِیتَ لِسُنَّةِ نَبِیِّکَ. قَالَ سُفْیَانُ : یَعْنِى أَنَّهُ قَدْ جَمَعَ بَیْنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ مَعَ النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- وَأَجَازَهُ وَلَیْسَ أَنَّهُ فَعَلَهُ هُوَ .

ترجــــــمه :  صبی رحمه الله فرمودند: من یک فرد نصرانی بودم که بعدا مشرف به اسلام شدم و سپس برای اراده اداء حج از خانه بیرون شدم زمانی که به قادیسیه رسیدم احرام به حج و عمره با هم بستم (یعنی نیّت حج قران نمود) سلمان بن ربیعه و زید بن صوحان شنیدند (که من لبیک به حج و عمره می گویم و می خواهم حج قران انجام دهم) این دو گفتند: این فرد از شتر خانواده انش هم گمراه تر است، گویا که با این سخنشان کوهی بر دوش من انداخته شد، سپس من با عمربن خطاب رضی الله عنه ملاقات نمودم و ایشان را از این (از سخن این دو فرد) آگاه نمودم عمر بن خطاب رضی الله عنه رو به آن دو نمود و آنها را ملامت نمود ، و سپس رو به من کرد و گفت: تو به سنّت پیامبرت(محمّد صلی الله علیه و آله وسلم) هدایت شده ای.

سفیان(راوی حدیث) می گوید: یعنی : ایشان بهمراه پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم در میان حج و عمره جمع نموده وایشان اجازه داده اند و نه اینکه خودش این کار را کرده است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در سنن نسائی، سنن ابی داود ومسند احمد بن حنبل آمده و استاد آلبانی رحمه الله آن را صحیح دانسته است.

 

حــــــــدیث (22) قَالَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ وَهُوَ بِوَادِى الْعَقِیقِ :« أَتَانِى اللَّیْلَةَ آتٍ مِنْ رَبِّى فَقَالَ : صَلِّ فِى هَذَا الْوَادِى الْمُبَارَکِ وقَل : عُمْرَةٌ فِى حَجَّةٍ ».

ترجــــــمه :عمربن خطاب رضی الله عنه می فرمایند: من در حالی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در درّه عقیق بودند از ایشان شنیدم که می فرمایند: امشب مأموری از جانب پروردگارم بنزد من آمد و گفت: در این درّه مبارک نماز بخوان و بگو(این نمازثواب) عمره ای را دارد که با حج انجام گیرد.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری، سنن ابی داود ، سنن ابن ماجه و مسند احمد بن حنبل روایت شده است.

 

حـــــدیث (23) قَالَ عُمَر بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« إِذَا أَقْبَلَ اللَّیْلُ مِنْ هَا هُنَا وَأَدْبَرَ النَّهَارُ مِنْ هَا هُنَا ، وَغَرَبَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ ».

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:هرگاه شب از این سمت (مشرق) آمده و روزازاین (سمت مغرب) پشت گرداند و خورشید هم غروب کرد قطعا روزه دار روزه اش را خورده است (یعنی: باید افطار کند).

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز آمده است.

حــــدیث (24) عَنِ ابْنِ السَّعْدِىِّ : أَنَّهُ قَدِمَ عَلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ مِنَ الشَّامِ ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّکَ تَلِى أَعْمَالاً مِنْ أَعْمَالِ الْمُسْلِمِینَ فَتُعْطَى عُمَالَتَکَ فَلاَ تَقْبَلُ ؟ فَقُلْتُ : أَجَلْ ، إِنَّ لِى أَفْرَاسًا أَوْ لِى أَعْبُدٌ وَأَنَا بِخَیْرٍ ، وَأُرِیدُ أَنْ یَکُونَ عَمَلِى صَدَقَةً عَلَى الْمُسْلِمِینَ. فَقَالَ عُمَرُ : فَلاَ تَفْعَلْ ، فَإِنِّى قَدْ أَرَدْتُ مِثْلَ الَّذِى أَرَدْتَ ، وَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- کَانَ یُعْطِینِى الْعَطَاءَ فَأَقُولُ أَعْطِهِ مَنْ هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهِ مِنِّى ، وَإِنَّهُ أَعْطَانِى مَرَّةً مَالاً ، فَقُلْتُ : أَعْطِهِ مَنْ هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهِ مِنِّى. فَقَالَ :« یَا عُمَرُ مَا آتَاکَ اللَّهُ بِهِ مِنْ هَذَا الْمَالِ عَنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ وَلاَ إِشْرَافِ نَفْسٍ فَخُذْهُ فَتَمَوَّلْهُ وَتَصَدَّقْ بِهِ ، وَمَا لاَ فَلاَ تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ ».

 

ترجــــــمه :از ابن السعدی (رحمه الله) روایت است که ایشان به نزد عمربن خطاب (رضی الله عنه) آمدند و عمر رضی الله عنه به ایشان فرمودند: آیا این خبری که من رسیده که تو کاری از کارهای (حکومت) مسلمانان را بعهده می گیری و انجام می دهی و سپس (آنگاه که از طرف حکومت) به تو حقوق و حق الزحمه داده می شود آن را قبول نمی کنی؟ (ابن سعدی می گوید که من) گفتم : بله (همانطور است که به شما خبر رسیده است) ومن اسب ها و غلام ها دارم و (وضعیّت مالی) من خوب است، و من می خواهم که این کار من صدقه ای برای مسلمین باشد. عمر رضی الله عنه فرمودند: که این کار را نکن زیرا من هم (در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) همان اراده ای نموده بودم که تو(حالا) اراده نموده ای، و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گاهی به من عطیه ای می داد و من می گفتم: به کسی بدهید که از من نیازش به این چیزبیشتر است  ، و یکبار (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) به من مالی دادند، من گفتم: به کسی بدهید که از من نیازش به این چیزبیشتر است.( رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:ای عمر هر آنچه الله به تو از این مال بدون گدائی و حرص داد پس آن را بگیر و برای خودت سرمایه گذاری کن و صدقه بده و هر آنچه (بدین صورت ) نیامد پس خودت را دنبالش نیندازواو را دنبال نکن.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن نسائی و مسند احمد بن حنبل نیزآمده است.

حـــدیث (25) قال عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ: إِنَّ أَمْوَالَ بَنِى النَّضِیرِ کَانَتْ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِمَّا لَمْ یُوجِفِ الْمُسْلِمُونَ عَلَیْهِ بِخَیْلٍ وَلاَ رِکَابٍ ، فَکَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- خَالِصَةً ، فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یُنْفِقُ عَلَى أَهْلِهِ مِنْهُ نَفَقَةَ سَنَةٍ ، وَمَا بَقِىَ جَعَلَهُ فِى الْکُرَاعِ وَالسِّلاَحِ عُدَّةً فِى سَبِیلِ اللَّهِ .

 

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: همانا مالها  و زمینهای قبیله بنی نضیر از آن دسته اموال و زمینهای بود که الله بدون جنگ و بدون اینکه مسلمانان اسب و شتری را برای فتح آنها دوانده باشند به رسولش (محمد صلی الله علیه و آله وسلم) داده بودند، این اموال مخصوص رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بودو رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از آنها نان ونقفه ومخارج سالانه خانواده شان بر می داشتند و هر آنچه باقی می ماند در خرید اسبان ، اسلحه و ابزر آمادگی جهاد در راه الله مصرف می کردند.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری ، سنن ابی داود، سنن نسائی، سنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیز روایت شده است.

احادیث عمر رضی الله عنه در مسند حمیدی

احادیث عمر رضی الله عنه (قسمت اوّل)

 

حدیث (9) قَالَ أَبوعُبَیْدٍ : شَهِدْتُ الْعِیدَ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ وَقَالَ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- نَهَى عَنْ صِیَامِ هَذَیْنِ الْیَوْمَیْنِ : یَوْمِ الْفِطْرِ وَیَوْمِ الأَضْحَى ، فَأَمَّا یَوْمُ الْفِطْرِ فَیَوْمُ فِطْرِکُمْ مِنْ صِیَامِکُمْ ، وَأَمَّا یَوْمُ الأَضْحَى فَکُلُوا فِیهِ مِنْ لَحْمِ نُسُکِکُمْ . ثُمَّ شَهِدْتُ الْعِیدَ مَعَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ ، فَوَافَقَ ذَلِکَ یَوْمَ جُمُعَةٍ ، فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ ، ثُمَّ قَالَ : إِنَّ هَذَا یَوْمٌ اجْتَمَعَ فِیهِ عِیدَانِ لِلْمُسْلِمِینَ ، فَمَنْ کَانَ هَا هُنَا مِنْ أَهْلِ الْعَوَالِى فَأَحَبَّ أَنْ یَذْهَبَ فَقَدْ أَذِنَّا لَهُ ، وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یَمْکُثَ فَلْیَمْکُثْ. ثُمَّ شَهِدْتُ الْعِیدَ مَعَ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ وَقَالَ : لاَ یَأْکُلَنَّ أَحَدُکُمْ مِنْ لَحْمِ نُسُکِهِ فَوْقَ ثَلاَثٍ. قَالَ أَبُو بَکْرٍ الْحُمَیْدِىُّ قُلْتُ لِسُفْیَانَ : إِنَّهُمْ یَرْفَعُونَ هَذِهِ الْکَلِمَةَ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ. قَالَ سُفْیَانُ : لاَ أَحْفَظُهَا مَرْفُوعَةً ، وَهِىَ مَنْسُوخَةٌ.

 

ترجــــــمه :ابوعبید (رحمه الله) می گوید: من در روزعید به همراه عمربن خطاب (رضی الله عنه) حاضر بودم ایشان قبل از خطبه نماز را شروع نموده و خواندند (و بعد سخنرانی نموده ودر خطبه عید) فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از روزه گرفتن این دو روز: روز عید فطر و روز عید قربان ممانعت نموده (وفرمودند:)، و اما روز عید فطر چون روزه تان به پایان رسیده و (ودر این روز می توانید خوراکی) بخورید و اما روز عید قربان از گوشت قربایتان بخورید.(ابوعبید می گوید) سپس (دردوران خلافت) عثمان بن عفان (با ایشان) در روزعید حاضر شدم و روز عید در روز جمعه واقع شده بود، ایشان نیز نمازرا پیش از خطبه شروع نموده وخواندند و سپس (سخنرانی نموده ودر خطبه عید) فرمودند: همانا در این روز دو عید مخصوص مسلمانان (جمعه و عید) جمع شده است، لذا هر کس از روستاهای بالای مدینه این جاست و دوست دارد (بعد از نماز عید و قبل از خواندن نماز جمعه به خانه خویش) بر گردد و برود ما به او اجازه دادیم ، و هر کس هم که دوست دارد که (در مدینه بماند تا اینکه بهمراه ما نماز جمعه را هم بخواند و بعدا به خانه برگردد، می تواند ) بماند.(ابوعبید می گوید) سپس (دردوران خلافت) علی بن ابی طالب (با ایشان) در روزعید حاضر شدم ، ایشان نیز شروع نموده و پیش از خطبه نماز خواندند و سپس (در خطبه عید) فرمودند:هر گز کسی از شما بیشترازسه روز گوشت قربانیش را نمی خورد (یعنی به اندازه سه روز نگه می دارد و بقیه اش را صدقه می دهد) .

ابوبکر حمیدی (رحمه الله) می گوید من به سفیان(رحمه الله) گفتم : (دیگر راویان این گفته علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) را مرفوع روایت نموده وبه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نسبت می دهند ، سفیان گفت: ولی من مرفوعا بیاد ندارم ولی این جریان (که گوشت قربانی نباید بیشتر از سه روزنگه داری شود) منسوخ است.  

تحــــــــقیق: این حدیث همه اجزاء آن صحیح است ولی قسمت اوّل آن در سنن ابی داود و سنن ابن ماجه آمده و استاد آلبانی رحمه الله آن را صحیح دانسته است.

 

حــــــدیث (10) قَالَ عَبْد اللَّهِ بْنَ سَرْجِسٍ : رَأَیْتُ الأُصَیْلِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَتَى الْحَجَرَ الأَسْوَدَ فَقَبَّلَهُ ، ثُمَّ قَالَ : وَاللَّهِ إِنِّى لأَعْلَمُ أَنَّکَ حَجَرٌ لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ ، وَلَوْلاَ أَنِّى رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یُقَبِّلُکَ مَا قَبَّلْتُکَ.

ترجــــــمه : عبدالله بن سرجس رحمه الله فرمودند: من طاس عزیزم عمربن خطاب رضی الله عنه را دیدم که به نزد حجر الاسود آمده و آن را بوسید، و سپس گفت: سوگند به الله من قطعا می دانم که تو یک سنگی هستی نه ضرر می رسانی و نه نفع می رسانی ، و اگر من رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را نمی دیدم که ترا بوسه می زند و من بوسه ات نمی زدم.

تحــــــــقیق: متن این حدیث صحیح است و درسنن ابن ماجه آمده است واز طریق دیگری همین متن در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز آمده است.

 

حـــــــدیث (11و12)عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ : إِنِّى لأَحْسِبُ أَنَّکُمْ تَأْکُلُونَ شَجَرَتَیْنِ - یَعْنِى خَبِیثَتَیْنِ - الْبَصَلَ وَالثُّومَ ، فَإِنْ کُنْتُمْ لاَ بُدَّ فَاعِلِینَ فَاقْتُلُوهُمَا بِالنُّضْجِ ، ثُمَّ کُلُوهُمَا ، فَلَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَجِدُ رِیحَهُ مِنَ الرَّجُلِ فَیَأْمُرُ بِهِ فَیُخْرَجُ إِلَى الْبَقِیعِ.

 

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: همانا من گمان می کنم که شما از این دو گیاه (بدبو) پیاز و سیر می خورید، و اگر چاره ای جز خوردن ندارید پس حتما آنها را با پختن (بویشان را) از بین ببرید و سپس آن دورا بخورید، زیرا من رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که چون از فردی (در داخل مسجد) بوی (سیر و پیاز) به مشام ایشان می رسید دستور می دادند تا آن فرد (از مسجد) بیرون شده و بسوی بقیع رانده می شد.

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح مسلم، سنن نسائی و سنن ابن ماجه آمده است.

 

حــــــدیث (13) عَنْ مَالِکِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ قَالَ : أَتَیْتُ بِمِائَةِ دِینَارٍ أَبْغِى بِهَا صَرْفًا ، فَقَالَ طَلْحَةُ : عِنْدَنَا صَرْفٌ ، انْتَظِرْ یَأْتِى خَازِنُنَا مِنَ الْغَابَةِ. وَأَخَذَ مِنِّى الْمِائَةَ الدِّینَارِ ، فَقَالَ لِىَ عُمَرُ : لاَ تُفَارِقْهُ ، فَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« الذَّهَبُ بِالْوَرِقِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ». فَلَمَّا جَاءَ الزُّهْرِىُّ لَمْ یَذْکُرْ هَذَا الْکَلاَمَ.

 

ترجــــــمه : مالک بن اوس رحمه الله می فرماید: من با صد سکه طلا آمده و در تلاش معامله صرفی بودم، طلحه گفت: ما معامله صرفی انجام می دهیم، ولی منتظر باش تا خزانه دار از الغابه بیاید و از من صد دینار را گرفت، عمر رضی الله عنه به من گفت از او جدا نشو(تا پولت را تحویل بگیر) زیرا من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: طلا با نقره معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد وگندم با گندم معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست صورت گیرد. و جو با جومعامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد. وخرما با خرما معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد.

(راوی می گوید: و چون زهری آمد این کلام (یعنی جریان مالک بن اوس با طلحه) را ذکر نکرد.

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری وصحیح مسلم و بر خی دیگر از کتب حدیثی روایت شده است.

 

حدیث (14) قال عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« الذَّهَبُ بِالْوَرِقِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ رِبًا إِلاَّ هَاءَ وَهَاءَ ». قَالَ الْحُمَیْدِىُّ قَالَ سُفْیَانُ : وَهَذَا أَصَحُّ حَدِیثٍ رُوِىَ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- فِى هَذَا ، یَعْنِى فِى الصَّرْفِ .

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه می فرماید: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: طلا با نقره معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد وگندم با گندم معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست صورت گیرد. و جو با جومعامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد. وخرما با خرما معامله نمودن ربا است مگر اینکه معامله نقدی و دست به دست باشد.

(حمیدی (رحمه الله) می گوید: سفیان (رحمه الله) گفته است: این حدیث؛ صحیح ترین حدیثی است که از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در باره معاملات پولی روایت شده است .

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری وصحیح مسلم و بر خی دیگر از کتب حدیثی روایت شده است.

حـــــــدیث (15) قَالَ ابْن عَبَّاسٍ : بَلَغَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا ، فَقَالَ : قَاتَلَ اللَّهُ سَمُرَةَ ، أَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ :« لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ ، حُرِّمَتْ عَلَیْهِمُ الشُّحُومُ فَجَمَلُوهَا فَبَاعُوهَا ».

 

ترجــــــمه :ابن عباس (رضی الله عنه) می فرماید: خبر به عمربن خطاب (رضی الله عنه) رسید که سمره (رضی الله عنه) شراب فروخته است (عمر رضی الله عنه) گفت: الله سمره را بکشد آیا نداسته است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: الله یهود را لعنت کند زیرا بر آنها پی و چربی(حیوانات حلال گوشت) حرام قرار داده شده بود(ولی آنها حیله کردند) پی و چربی (حیوانات) را باز و گداخته نمودند و سپس آنها را فروختند (واز پول آنها استفاده نمودند).

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایت شده است.

 

حـــــــدیث (16)عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : رَأَیْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَلَى الْمِنْبَرِ یَقُولُ بِیَدِهِ عَلَى الْمِنْبَرِ هَکَذَا - یَعْنِى یُحَرِّکُهَا یَمِینًا وَشِمَالاً - عُوَیْمِلٌ لَنَا بِالْعِرَاقِ ، عُوَیْمِلٌ لَنَا بِالْعِرَاقِ خَلَطَ فِى فَىْءِ الْمُسْلِمِینَ أَثْمَانَ الْخَمْرِ وَالْخَنَازِیرِ ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ ، حُرِّمَتْ عَلَیْهِمُ الشُّحُومُ فَجَمَلُوهَا فَبَاعُوهَا ». یَعْنِى أَذَابُوهَا.

ترجــــــمه : ابن عباس (رضی الله عنه) می فرماید: من عمربن خطاب (رضی الله عنه) را بر بالای منبر(مسجد النبی) در حال سخنرانی دیدم که اینگونه بادست شان به سمت چپ و راست اشاره می کردند و می فرمودند: ما را یک عاملکی در عراق است، ما را یک عاملکی در عراق است که او در مال غنیمت مسلمانان پولهای (که از فروش) شراب و خوکها (به دست آورده) را در آنها مخلوط نموده است و در حالی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: الله یهود را لعنت کند زیرا بر آنها پی و چربی(حیوانات حلال گوشت) حرام قرار داده شده بود(ولی آنها حیله کردند) پی و چربی (حیوانات) را باز و گداخته نمودند(و از آنهاروغن گرفته) و سپس آن (روغنها) را فروختند (واز پول آنها استفاده نمودند).

 

تحــــــــقیق:  سند این حدیث ضعیف است زیرا در سند این حدیث راوی مبهی وجود دارد و صحیح تر همان روایت قبلی است.

حـــــــدیث(17) قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَرَأَیْتُهُ یُبَاعُ ، فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- : أَشْتَرِیهِ ؟ فَقَالَ :« لاَ تَشْتَرِهِ وَلاَ تَعُدْ فِى صَدَقَتِکَ ».

 

ترجــــــمه :عمربن خطاب رضی الله عنه می فرمایند من اسبی را (بعنوان صدقه) برای سواری در راه الله به کسی دادم و سپس دیدم که همان اسب (در بازار) فروخته می شود، (در باره خرید آن اسب )از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدم که آیا می توانم آن اسب را (دوباره) بخرم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آن اسب را نخر و در صدقه ای که داده ای رجوع نکن .

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری نیز روایت شده است.

 


احادیث ابوبکر رضی الله عنه در مسند حمیدی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ترجمه مسند ابوبکر عبد الله بن الزبیرالحمیدی

(معروف به مسند حمیدی)


 

احادیث ابوبکر صدیق رضی الله عنه


 

حـــــــدیث (1): قَالَ عَلِىّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ رضى الله عنه : کُنْتُ إِذَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- حَدِیثًا نَفَعَنِى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِمَا شَاءَ أَنْ یَنْفَعَنِى مِنْهُ ، وَإِذَا حَدَّثَنِى غَیْرُهُ اسْتَحْلَفْتُهُ ، فَإِذَا حَلَفَ لِى صَدَّقْتُهُ ، فَحَدَّثَنِى أَبُو بَکْرٍ - وَصَدَقَ أَبُو بَکْرٍ - قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یُذْنِبُ ذَنْبًا فَیَقُومُ فَیَتَوَضَّأُ فَیُحْسِنُ الْوُضُوءَ ، ثُمَّ یُصَلِّى رَکْعَتَیْنِ ، ثُمَّ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ إِلاَّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ».


ترجمــــه: علی بن ابی طالب رضی الله عنه فرمودند: (عادتم بر این بود که) هر گاه خودم (مستقیما) از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سخنی می شنیدم هر آنچه الله بخواستی از آن سخن به من نفع می رساند ولی هر گاه کس دیگری از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برایم روایت می نمود ازاو می خواستم تاسوگند بخورد (که آیا واقعا از خود رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این حدیث شنیده است؟) سپس (علی رضی الله عنه فرمودند:) ابوبکر(رضی الله عنه) برایم حدیث بیان نمود و ابوبکر(رضی الله عنه) راست گفت: (ایشان) فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: هیچ بنده ای نیست که گناهی را انجام می دهد و سپس بلند می شود ووضو می گیرد و خوب وضو می گیرد و سپس دو رکعت نماز می خواند و سپس از الله طلب آمرزش و بخشش (آن گناه را) می نماید مگر اینکه الله (آن گناه) را برایش می بخشد.


تحـــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ترمذی و سنن ابن ماجه حسن و در سنن ابی داود و صحیح الترغیب و الترهیب صحیح دانسته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــــدیث (2)عَنِ الْحَسَنِ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- بِمِثْلِهِ وَزَادَ فِیهِ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ : وَیَتَبَرَّرُ یَعْنِى یُصَلِّى.

 

ترجمـــه : (و در روایت دیگری) حسن (بصری رحمه الله) از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همانند روایت بالا روایت نموده ولی دراین روایت چنین اضافه نموده و گفته: ( وَیَتَبَرَّرُ) یعنی کار نیک انجام می دهد یعنی نماز می خواند.

 

تحــــــقیق: این روایت و روایت بالا از نظر متنی یکی است ولی سند این حدیث مرسل است زیرا حسن بصری رحمه الله تابعین است و صحابه نیست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــــدیث (3) عن أَوْسَط الْبَجَلِىَّ وَهُوَ عَلَى مِنْبَرِ حِمْصَ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ یَقُولُ وَهُوَ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- ثُمَّ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ ، ثُمَّ عَادَ فَخَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ ، ثُمَّ قَالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ عَامَ الأَوَّلِ :« سَلُوا اللَّهَ الْعَفْوَ وَالْعَافِیَةَ ، فَإِنَّهُ مَا أُوتِىَ عَبْدٌ بَعْدَ یَقِینٍ شَیْئًا خَیْرًا مِنَ الْعَافِیَةِ ».

 

تــــــرجمه: اوسط بجلی(رحمه الله)درحال سخنرانی برمنبر (مسجدی در) حمص فرمودند: من از ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) و در حالی که ایشان بر منبر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بودند (و سخنرانی می کردند) شنیدم که می فرمایند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم . سپس اشکهای ابوبکر(رضی الله عنه) جاری شده و صدا در گلویش گیرکرد وسپس دوباره این جمله را گفت و بازهم اشک از چشمانش جاری شده و صدا در گلویش گیر نمود و سپس گفت: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: از الله در گذری و عافیت بخواهید، زیرا به هیچ بنده ای بعد از یقین (به مسائل اعتقادی) چیزی بهتر از عافیت داده نشده است.

 

تحــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ترمذی و سنن ابن ماجه حسن صحیح دانسته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــدیث (4) عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِى حَازِمٍ : أَنَّ أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ : یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ تَقْرَءُونَ هَذِهِ الآیَةَ ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ) وَإِنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« النَّاسُ إِذَا رَأَوُا الظَّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذُوا عَلَى یَدَیْهِ یُوشِکُ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ ».

 

ترجـــــمه : قیس بن ابی حازم رحمه الله می فرمایند : ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای سخنرانی بلند شده سپس حمد و ثنای الله متعال را گفته و بعد فرمودند: ای مردم شما این آیه را می خوانید( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید مواظب خودتان باشید زیرا هر کس که گمراه شود به شما ضرر نمی رساند آنگاه که خودتان هدایت یافته باشید.

(و از این آیه برداشت غلط می کنید که خود که هدایت شدید نیاز به امر به معروف و نهی از منکر نیست، و در حالیکه هدف این آیه این نیست زیرا هدف این آیه این است که بعد از امر به معروف و نهی از منکر اگر شما بر هدایت بودید و مردم حرفتان را قبول ننمودند آن وقت کفرو گناه آنها به شما ضرری نمی رساند زیرا) ما ازرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ایم که می فرمایند: مردم زمانی که ظالم را می بینند و دستانش را نمی گیرند (و او را از ظلمش باز نمی دارند) عنقریب است که الله متعال یک عذاب همگانی بر آنان بیاورد (تا همه با آن ظالم هلاک شوند).

 

 

تحــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ترمذی ، سنن ابن ماجه و سنن ابی داود صحیح دانسته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

حـــــــــدیث (5) عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ : کُنْتُ إِذَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- حَدِیثًا نَفَعَنِى اللَّهُ بِمَا شَاءَ مِنْهُ ، فَإِذَا حَدَّثَنِى غَیْرُهُ اسْتَحْلَفْتُهُ ، فَإِذَا حَلَفَ لِى صَدَّقْتُهُ ، وَإِنَّ أَبَا بَکْرٍ حَدَّثَنِى ، وَصَدَقَ أَبُو بَکْرٍ ، قَالَ قَالَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- :« مَا مِنْ رَجُلٍ یُذْنِبُ ذَنْبًا فَیَتَوَضَّأُ فَیُحْسِنُ الْوُضُوءَ ». قَالَ مِسْعَرٌ :« ثُمَّ یُصَلِّى ». وَقَالَ سُفْیَانُ :« ثُمَّ یُصَلِّى رَکْعَتَیْنِ ، فَیَسْتَغْفِرُ اللَّهَ إِلاَّ غُفِرَ لَهُ ».

 

ترجـــــــــــمه : علی بن ابی طالب رضی الله عنه فرمودند: (عادتم بر این بود که) هر گاه خودم (مستقیما) از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سخنی می شنیدم هر آنچه الله بخواستی از آن سخن به من نفع می رساند ولی هر گاه کس دیگری از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برایم روایت می نمود اگر سوگند می خورد (که واقعا ازرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این حدیث را شنیده است؟) تأییدش می نمودم (و روایتش را قبول می کردم) سپس (علی رضی الله عنه فرمودند:) ابوبکر(رضی الله عنه) برایم حدیث بیان نمود و ابوبکر(رضی الله عنه) راست گفت: (ایشان) فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: نیست هیچ فردی که گناهی را انجام می دهد و سپس وضو می گیرد و خوب وضو می گیرد و سپس دو رکعت نماز می خواند و سپس از الله طلب آمرزش و بخشش (آن گناه را) می نماید مگر اینکه الله (آن گناه) را برایش می بخشد.

 

تحـــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ترمذی و سنن ابن ماجه حسن و در سنن ابی داود و صحیح الترغیب و الترهیب صحیح دانسته است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــــدیث (6) عَنْ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ قال : مَا حَدَّثَنِى مُحَدِّثٌ حَدِیثًا لَمْ أَسْمَعْهُ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- إِلاَّ أَمَرْتُهُ أَنْ یُقْسِمَ بِاللَّهِ لَهُوَ سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- إِلاَّ أَبُو بَکْرٍ ، فَإِنَّهُ کَانَ لاَ یَکْذِبُ ، فَحَدَّثَنِى أَبُو بَکْرٍ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« مَا ذَکَرَ عَبْدٌ ذَنْبًا أَذْنَبَهُ فَقَامَ حِینَ یَذْکُرُ ذَنْبَهُ ذَلِکَ فَیَتَوَضَّأُ فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ ، ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لِذَنْبِهِ ذَلِکَ إِلاَّ غُفِرَ لَهُ ».


ترجمــــه : علی بن ابی طالب رضی الله عنه فرمودند: هیچ سخنگوئی سخنی را برایم از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان ننمود که من آن را نشنیده باشم مگر اینکه من به او دستور می دادم تا اینکه قسم بخورد که خودش این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده است بجز ابوبکر (رضی الله عنه که من ایشان را قسم نمی دادم) زیرا ایشان دروغ نمی گفتند،ابوبکر(رضی الله عنه) برایم حدیث بیان نمودند که ایشان از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده اند که می فرمایند و ابوبکر(رضی الله عنه) راست گفت: (ایشان) فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: هیچ بنده ای نیست که گناهی را بیاد نمی آورد وزمانی که بیاد می آورد بلند می شود ووضو می گیرد و خوب وضو می گیرد و سپس دو رکعت نماز می خواند و سپس از الله طلب آمرزش و بخشش (آن گناه را) می نماید مگر اینکه الله (آن گناه) را برایش می بخشد.


تحـــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ترمذی و سنن ابن ماجه حسن و در سنن ابی داود و صحیح الترغیب و الترهیب صحیح دانسته است.


 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حـــدیث (7) عَنْ أَبِى بَرْزَةَ قَالَ : مَرَرْتُ عَلَى أَبِى بَکْرٍ الصِّدِّیقِ وَهُوَ یَتَغَیَّظُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقُلْتُ : یَا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِى تَغَیَّظُ عَلَیْهِ؟ قَالَ : وَلِمَ تَسْأَلُ عَنْهُ ؟ قُلْتُ : أَضْرِبُ عُنُقَهُ. قَالَ : فَوَاللَّهِ لأَذْهَبَ غَضَبَهُ مَا قُلْتُ ثُمَّ قَالَ : مَا کَانَتْ لأَحَدٍ بَعْدَ مُحَمَّدٍ -صلى الله علیه وسلم-.


تـــرجمـــــه : ابوبرزه رضی الله عنه می فرماید: من بر ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) در حالی گذر نمودم که ایشان بر یکی از یاران و همراهانش ناراحت شده خشم گرفته بودند(من که این حالت را دیدم) گفتم ای جانشین رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) این فردچه کسی بود که شما بر او ناراحت شده خشم گرفتید؟ (ابوبکر رضی الله عنه) فرمودند: چرا از آن فرد می پرسی؟ من گفتم: می خواهم گردنش را بزنم؟ (روای می گوید که ابوبرزه) گفت: سوگند به الله این گفته من خشم ابوبکر (رضی الله عنه) را از بین برد، سپس (ابوبکر رضی الله عنه) فرمودند: این (که گردن کسی زده شود بنا بر اینکه فرد دیگری را ناراحت نموده و به او توهین نموده) برای هیچ کسی بعد از محمّد صلی الله علیه و آله وسلم نیست(فقط اگر کسی به ایشان توهین کند باید گردنش زده شود).


تحـــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن نسائی صحیح دانسته است.


 ــــــــــــــــــــــــــــ

حـــــدیث (8) عَنْ أَوْسَطَ الْبَجَلِىِّ أَبِى إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَوْسَطَ عَنْ أَبِى بَکْرٍ أَنَّهُ سَمِعَهُ حِینَ تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ : قَامَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- عَامَ الأَوَّلِ مَقَامِى هَذَا ، ثُمَّ بَکَى فَقَالَ :« عَلَیْکُمْ بِالصِّدْقِ فَإِنَّهُ مَعَ الْبِرِّ ، وَهُمَا فِى الْجَنَّةِ ، وَإِیَّاکُمْ وَالْکَذِبَ فَإِنَّهُ مَعَ الْفُجُورِ ، وَإِنَّهُمَا فِى النَّارِ ، وَسَلُوا اللَّهَ الْعَافِیَةَ ، فَإِنَّهُ لَمْ یُؤْتَ عَبْدٌ بَعْدَ الْیَقِینِ خَیْرٌ مِنَ الْعَافِیَةِ ثُمَّ قَالَ وَلاَ تَقَاطَعُوا ، وَلاَ تَدَابَرُوا ، وَلاَ تَبَاغَضُوا ، وَلاَ تَحَاسَدُوا ، وَکُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا ».


ترجمـــــه  : اوسط بجلی رحمه الله می فرماید من زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نمودند از ابوبکر (صدیق رضی الله عنه) شنیدم که می فرمایند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سال اول (هجری) در همین جائی که من ایستاده ام ایستادند سپس (ابوبکررضی الله عنه) گریه نمودند (و گفتند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: بر شما راستگوئی ضروری است زیرا راستگوئی بهمراه نیکی است و این دو (راستگوئی و نیکی) بهشت است و از دروغگوئی بر حذر و دور باشید زیرا دروغگوئی با خلافکاری همراه است و قطعا این دو(دروغگوئی و خلافکاری) درآتش (جهنم) اند، و از الله عافیت بخواهید زیرا به هیچ بنده ای بعد از یقین (به مسائل اعتقادی) بهتر از عافیت داده نشده است ،سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: با یکدیگر قطع رابطه نکنید و با یکدیگر قهر نموده پشت نگردانید و با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید و با یکدیگر حسات نکنید و( همه با هم) بندگان الله و برادر باشید.


تحـــــقیق: این حدیث را استاد آلبانی رحمه الله در سنن ابن ماجه صحیح دانسته است.