۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

سخن پایانی در رد اجماع



نایت اسکین


✏✏سخن پایانی در رد اجماع✏✏



خوانندگان گرامی امیدوارم که با حوصله این رساله را خوانده باشید و هدف بنده را متوجه شده باشید که بنده بر این نظریه ام که اجماعی که اصولی ها به عنوان دلیل شرعی مطرح می کنند و آن را چنین تعریف می کنند (اتفاق تمام مجتهدین امت اسلامی بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در باره مسأله ای از مسائل شرعی) بنده این نوع اجماع را قبول ندارم، و این من تنها نیستم که چنین اجماعی را قبول ندارم بلکه تمام علمای محققی که اقوال برخی از آنها را بنده ذکر نموده ام این نوع اجماع را یک اجماع خیالی دانسته و آن را قبول ندارند. و اما اینکه برخی از مسائل ثابت شده از نصوص قرآنی و احادیث نبوی همانند : پنج نماز در شبانه روز و حرمت نوشیدن شراب و امثال آنها اجماعی صورت گرفته است ما منکر آن نیستیم ولی آنچه برای ما مهم است نصوص قرآن وسنّت است زیرا این نوع اجماعها و اتفاق نظرها هرگز نصوص را قوی نمی گردانند همانگونه که اختلاف علما و تفاوت نظریات آنان نصوص شرعی را ضعیف نمی گرداند.
نکته دیگر اینکه بنده؛ منکر این امور ضروری و قطعی دینی که بر آنها چنین اجماعی صورت گرفته را کافر می دانم ولی این نه بنا بر اجماعی است که در باره آنها صورت گرفته بلکه بنا بر وجود نصوصی است که در باره آن مسائل آمده است زیرا این نصوص در حیات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بودند و نیاز ندارد که ما بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بنا بر اجماع منکر امورقطعی و واضح دینی را تکفیر کنیم.
بنده دوست دارم که این کتابم را با سخنان یکی از علمای که در باره اصول فقه کتاب نوشته ودر باره موضوع مورد بحث ما سخنان زیبای گفته است به پایان ببرم .


این عالم بزرگوارجناب عبد الله بن یوسف بن عیسى بن یعقوب الیعقوب الجدیع العنزیمی باشد که در کتاب (تیسیر اصول الفقه) بعد بیان معنای لغوی اجماع چنین نوشته اند:

اصطلاحًا: اتِّفاقُ مجتهدِی أُمَّةِ محمَّدٍ - صلى الله علیه وسلم - بعد وفاتِه فی عصرٍ من العصُورِ على حکمٍ شرعیٍّ. هکذا یُعرِّفُ الأصولیُّونَ (الإجماعَ) ، وهی صُورةٌ خیالیَّةٌ لا وُجودَ لهاَ، فلیسَ هُناکَ أمرٌ واحدٌ یصحُّ أن یُدَّعى أنَّهُ اجتمعَتْ فی مثلهِ قیودُ هذا التَّعریفِ. فاتِّفاقُ المجتهدینَ؛ یحتاجُ إلى ضابطٍ صحیحٍ للمجتهدِ، وقدِ اختلفُوا فیه، والاتِّفاقُ یحتاجُ إلى الإحاطَةِ بأنَّ ذلکَ الحُکمَ قد نطَقَ به أو أقرَّهُ کلٌّ منهم بأمارةٍ صریحةٍ علىالموافقةِ مع انتفاءِ الموانعِ فلا یکونُ مُکرهًا مثلاً، وهذا أمرٌ یستحیلُ أن یُدرکَ فی المجتهدین، کما تستحیلُ الإحاطَةُ بآراءِ جمیعهِم على هذا الوصفِ مع اتِّساعِ بلادِ الإسلامِ وتفرُّقِهِم فیها. فالواقعُ یُحیلُ وقوع ذلکَ، وتاریخُ هذه الأمَّةِ معلومٌ، فإنَّها بعدَ رسول الله - صلى الله علیه وسلم - والصَّدرِ الأوَّلِ قدْ تفرَّقتْ حتَّى بلغتْ حدَّ استحالَةِ جمعهَا على ما اختلفتْ فیهِ من الکتابِ وهو نصٌّ قطعیٌّ، فکیفَ یُتصوَّرُ إمکانُ جمعها على أمرٍ لا نصَّ فیه لیکونَ حکمًا شرعیًّا للأمَّةِ؟ قال الإمامُ أحمدُ بنُ حنبلٍ رحمه الله: ((ما یدَّعی الرَّجلُ فیه الإجماعَ هذا الکذِبُ، منِ ادَّعَى الإجماعَ فهو کذبٌ، لعلَّ النَّاسَ قدِ اختلفُوا)) [أخرجهُ عنه ابنُهُ عبدُالله فی ((مسائله)) رقم: 1826] . وأطال الأصولیُّونَ فی تقریرِ تعریفِهم هذا واجتَهَدُوا فیه غایةَ الاجتهادِ بکلامٍ کثیرٍ لا یُغنی فی العلمِ شیئًا، واستدلُّوا له بأدلَّةٍ لا ینهضُ منها شیءٌ لیکونَ له صلةٌ بما من أجلهِ أوردُهُ. ولو سألتَ: أینَ هی الأحکامُ الشَّرعیَّةُ الَّتی لم تُستفَدْ إلاَّ بطریقِ الإجماعِ على هذا التَّعریفِ، لم تَجِدْ جوابًا بذِکرِ مسألةٍ واحدَةٍ، فعجبًا أن یُدَّعى بأنَّ ذلک من أدلَّةِ شریعةِ الإسلامِ المعتبَرَة ولایُمکنُ أن یوجدَ له مثالٌ واحدٌ صحیحٌ فی الواقعِ على مدَى تاریخِ الإسلامِ الطَّویلِ! ولکنْ لیس یعنی هذا إبطالَ وجودِ مسمَّى (الإجماع) ، فالمسمَّى صحیحٌ، والإجماعُ دلیلٌ مع الکتابِ والسُّنَّةِ یُقاسُ بِه الهُدَى والضَّلالُ، لکنَّهُ لیسَ دلیلاً مستقلاًّ للأحکامِ، إنَّما هو دلیلٌ تبعیٌّ للکتابِ والسُّنَّةِ، وبعبارةٍ أخرَى: الإجماعُ هوَ: ما اتَّفق علیه المسلمونَ من نُصوصِ الکتابِ والسُّنَّةِ. وهذا المعنى للإجماعِ لم یقعْ إلاَّ فی شیءٍ مقطوعٍ به فی دین الإسلامِ معلومٍ من الدِّینِ بالضَّرورةِ، کالصَّلواتِ الخمسِ، وصومِ رمضانَ، وحجِّ البیتِ، وحُرمَةِ الزِّنا، وشُربِ الخمرِ، وغیر ذلکَ، وهذا الَّذی یُقالُ فی مثلهِ: ثبتَ حُکمهُ بالکتابِ والسُّنَّةِ والإجماعِ. وعلى هذا المنقولُ عن السَّلفِ فی هذه المسألةِ، قال الشَّافعیُّ رحمهُ الله: ((لستُ أقولُ ولا أحدٌ من أهل العلمِ: (هذا مُجتمعٌ علیه) ، إلاَّ لما لا تلقَى عالمًا أبدًا إلاَّ قالهُ لک وحکاهُ عن منْ قبلهُ، کالظُّهرِ أربعٌ، وکتحریمِ الخمرِ، وما أشبهَ هذا)) [الرِّسالة رقم: 1559] . والخطرُ بمخالفَةِ هذا الإجماعِ أنَّ صاحبَهُ یخرُجُ من الإسلامِ لمخالفتهِ المعلومَ من الدِّین بالضَّرورةِ والخُروجِ عن جماعةِ المسلمینَ بذلکَ، وهذا لا یکونُ فی نصٍّ من نصوصِ الکتابِ والسُّنَّةِ وقعَ الاختلافُ فیه، فإنَّه لا یحکمُ لصاحبِهِ بالخروجِ من الإسلامِ.


 ترجمه : در اصطلاح به اتفاق (تمام) مجتهدین امت محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بعد از وفات ایشان در زمانی از زمانه ها و بر یک حکم شرعی را(اجماع گویند). اینگونه اصولی ها (اجماع) را تعریف می کنند، و این یک تصویر خیالی (از اجماع) است که وجودی ندارد زیرادر (احکام دینی) حتی یک مسأله هم وجود ندارد که بتوان ادعی نمود با وجود این قیدهای که در تعریف اجماع آمده؛ اجماعی صورت گرفته باشد. زیرا اتفاق مجتهدین؛ نیاز به یک قانون و قاعده درست (و دقیق) برای (تشخیص و تعیین) مجتهد (از غیر مجتهد) دارد و در این باره علما اختلاف نظر دارند، (نکته دیگر این که) اتفاق (تمام مجتهدین بر یک مسأله) نیاز به باخبری و مطلع بودن (ازآراء تمام مجتهدین دارد) که در این باره هر یک از مجتهدین سخن گفته باشد و یا این که با علامت های صریح و بدون وجود موانع همانند اجبار (یا ترس و غیره) تأیید سکوتی نموده باشد، واین محال است که از مجتهدین چنین چیزی فهمیده شود ،همانگونه که محال است که با وجود گستردی و پراکندگی دیار مسلمین از یکدیگراز آراء تمام مجتهدین آگاهی حاصل نمود. در حقیقت اتفاق افتادن چنین چیزی محال است ، (آری) تاریخ این امت واضح ومشخص است زیرا بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و صدر اول آنقدرپراکنده شدند که اتفاق نظر و اجماع آنها بر مسأله ای بر گرفته از قرآن که اختلاف نمودند محال است و در حالی که (قرآن) نص قطعی است ،پس چگونه ممکن است و متصور می شود که (مجتهدین) امت را بر جریانی که در آن نصی نیست جمع نمود تا اینکه سپس آن رایک حکم شرعی برای امت (اسلامی) قرارداد؟! امام احمد بن حنبل رحمه الله فرمودند: آنچه که یک فرد در آن ادعی اجماع می کند دروغ است و هر کس ادعای اجماع نماید دروغ است (زیرا) شاید علما و مجتهدین در آن اختلاف نموده باشند (وآن فرد مدعی اجماع از آن آگاهی و خبر نداشته باشد) این قول امام احمد را فرزندش عبد الله در کتاب مسائلش شماره 1826 نقل نموده است. اصولی ها در باره تأیید و اثبات این تعریفشان برای اجماع طولانی بحث نمودند و در این باره انتهای کوشش و تلاش را انجام دادند، و سخنان زیادی که هیچ نفع علمی در آنها نیست را بیان نمودند و(از آیات و احادیثی) دلیل گرفتند که هیچ یک از آنها هیچ نوع ربطی به آنچه که آنها برای آن ذکر می کنند ندارد. واگر تو(از مدعیان اجماع) بپرسی کجاست آن احکام شرعی که فقط از طریق اجماع تنها با این تعریف (اصولیین) بدست آمده است، تونمی یابی که (آنها) حتی با بیان یک مسأله برایت جوابی را ارائه دهند، پس جای بسی تعجب است که (با این وجود) ادعا شود که اجماع دلیلی از ادله معتبر شرعی است و در حالی که ممکن نیست فی الواقع حتی یک مثال صحیح در طول تاریخ طولانی اسلام برایش پیدا کرد! لیکن (از بیان اینکه اجماع اصولیین یک اجماع خیالی است) هدف ما این نیست که وجود مفهوم (اجماع) را ابطال نماییم ، مفهوم (اجماع) صحیح است و اجماع (در اصل) دلیلی است بهمراه قرآن وسنت که می شود با آن هدایت و گمراهی را سنجید ولی (اجماع) بعنوان یک دلیل مستقل برای (اثبات) احکام نیست ، همانا (اجماع) یک دلیل ضمنی و فرعی برای قرآن و سنت است . بعبارت دیگر اجماع (مورد قبول) مطالب نصوص قرآن وسنتی است که تمام مسلمان بر آن اتفاق نظر دارند. و این مفهوم برای اجماع اتفاق نمی افتد مگر در مسائل قطعی دین اسلام که جزء امورواضح و قطعی دینی است همانند نمازهای پنح گانه، و روز رمضان، وحج بیت الله، و حرمت زنا، و (حرمت) شراب نوشی و دیگر امور (شبیه به آن) در باره چنین اموری گفته می شود: این جکم از قرآن و سنت و اجماع ثابت است. آری همین نوع (اجماع) از سلف نقل شده است امام شافعی رحمه الله در الرساله (مطلب) شماره 1559فرمودند: لستُ أقول ولا أحدٌ من أهل العلم "هذا مجتمع علیه ": إلا لما تَلْقى عالماً أبداً إلا قاله لک وحکاه عن من قبله، کالظهرُ أربعٌ، وکتحریم الخمر، وما أشبه هذا. ترجمه : نه من می گویم و نه هیچ یک از اهل علم (می گوید) که این (مسأله) بر آن اجماع صورت گرفته است مگر(مسأله ای) که آن گونه (واضح و از ضروریات دینی) باشد که هیچ عالمی را هر گز ملاقات نکنی مگر این که آن را بیان نماید و از گذشتگانش نقل کند همانند اینکه تعداد رکعات نماز ظهر چهاراست و نوشیدن شراب حرام است و همانند چیزهائی که مشابه اینها ست . خطر عاید کسی می شود که منکر چنین اجماعی گردد زیرا منکر چنین اجماعی بنا بر این که با امور ضروری و قطعی دین مخالفت نموده از اسلام بیرون شده وبا چنین کاری از گروه مسلمانان خارج می گردد، البته این حکم (خروج از اسلام) در باره نصوصی از قرآن وسنت که در آن اختلاف نظر وجود دارد نمی باشد زیرا حکم خروج از اسلام برای چنین افرادی صادر نمی شود. در آخر باید گفت: یا الله متعال اگر آنچه بنده در این رساله جمع نموده و نوشته ام درست و حق است از جانب تواست و فضل و کرم تو می باشد و اگر اشتباه و خطای غیر عمدی در آن انجام گرفته است ؛ یا الله مهربان من یقین دارم که الله متعال و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از آن بیزاراند واین کار من گنه کار و شیطان لعین است و هیچ ربطی به دین و شریعت ندارد. و از تمام خوانندگان محترم خواهشمندم که اگرمطالب این کتاب را برایشان درست ومفید دانسته اند برای بنده دعای خیر و توفیق بیشتر خدمت به دین را از الله متعال بخواهند و اگر هم متوجه شدند که بنده دچار اشتباه غیر عمدی شده ام بنده را متذکر شده تا آنچنان که می گویند ، بنده نیز گفته واعلان رجوع نمایم . و ماتوفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب.




برادر دینی شما ، ابوشعیب اسفندیار شجاعی

نایت اسکیننایت اسکین

یک سوال از قائلین به اجماع

✏✏یک سوال از قائلین به اجماع✏✏

بنده فقط یک سوال بسیار ساده از قائلین به اجماع دارم لطف کنند به آن یک پاسخ علمی ارائه دهند، آن سوال این است که هر کس در مورد مساله ای ادعای اجماع می کند آیا می تواند در باره آن اجماعی که ادعی نموده سه چیز را به اثبات برساند :


  -1زمان دقیقی که این اجماع در آن صورت گرفته است .

  -2مکانی که در آنجا این اجماع صورت گرفته است .

-3 لیست مجتهدینی که در این اجماع شرکت داشته اند بطوری که حتی یک مجتهد هم غایب نباشد.

شبهه و اعتراض دهم

✏✏شبهه و اعتراض دهم✏✏

عموما قائلین به اجماع براین باورند که باید اجماع مستندی از نصوص یعنی آیات قرآنی و یا احادیث نبوی داشته باشد یعنی باید در باره یک مساله آیه و یا حدیثی وجود داشته باشد تا اینکه بر آن اجماع صورت گیرد، و برخی از آنها قیاس و اجتهاد را نیز مستند اجماع می دانند.

حالا سوال اینجاست وقتی نصی از قرآن وسنت داریم دیگر چه نیاز است که دنبال اجماع بگردیم آیا الله متعال و یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ما را مکلف نموده اند که بعد از وجود نصوص قرآن وسنت دنبال اجماع بگردیم؟! یا اینکه اختلاف و اتفاق در مساله ای مهم نیست آنچه مهم و ضروری است وجود نص یعنی آیه قرآنی و یا حدیث نبوی است و بس.

شبهه و اعتراض نهم

✏✏شبهه و اعتراض نهم✏✏

هر کس که ادعی می کند که در فلان مسأله اجماع صورت گرفته است او باید چند کار را انجام داده باشد :

1 - تمام آیات و احادیث صحیح را حفظ داشته و یا نسبت به آنها آگاهی کامل داشته باشد زیرا اگر در مسأله ای نصی باشد آن وقت بود و نبود اجماع یکسان است.

-2 باید از تمام اقوال فقها و مجتهدین امت اسلامی را در باره مسأله مورد نظرآگاهی داشته باشد زیرا اگر اختلافی باشد ولو از جانب یک مجتهد پس در آن صورت اجماعی صورت نمی گیرد.

حالا آیا این آگاهی کامل از این دو بالاخص در زمان قدیم که امکانات نبوده و وسایل اطلاع رسانی آنقدر پیشرفته نبوده ، از محالات نیست؟ . در این باره به گفته امام شوکانی رحمه الله توجه فرمایید ایشان در کتاب (ارشاد الفحول) در بحث اجماع در این باره چنین نوشته اند:

ومن أنصف من نفسه علم أنه لا علم عند علماء الشرق بجملة علماء الغرب والعکس فضلا عن العلم بکل واحد منهم على التفصیل وبکیفیة مذهبه وبما یقوله فی تلک المسألة بعینها وأیضا قد یحمل بعض من یعتبر فی الإجماع على الموافقة وعدم الظهور بالخلاف التقیة والخوف على نفسه....... ثم قال: ومن ادعى أنه یتمکن الناقل للإجماع من معرفة کل من یعتبر فیه من علماء الدنیا فقد أسرف فی الدعوى وجازف فی القول ورحم الله الإمام أحمد بن حنبل فإنه قال: من ادعى الإجماع فهو کاذب.

ترجمه : هر کس منصف باشد این را می داند که علمای مشرق زمین نسبت به تمام علمای مغرب زمین آگاهی ندارند و بر عکس نیز (همین قضیه است) چه جائی نسبت به هر یک از آنها و چگونگی مذهبش و نظریه و دیدگاهش در باره فلان مسأله معین بصورت تفصیلی آگاهی و علم داشته باشد، (نکته دیگر اینکه ) این نیز (احتمال می رود که گاهی) برخی ازآنهائی که در اجماع معتبر شمرده اند موافقت آنها و عدم اظهار مخالفت آنها بنا بر تقیه و یا ترس برجانش بوده باشد. (سپس جلو تر رفته امام شوکانی فرمودند): و هر کس ادعا نماید که فرد نقل کننده اجماع می تواند که با هرفرد معتبر در اجماع از علمای دنیا را شناخته (وقوا او را نقل کند) او در این ادعا زیاد روی نموده و گزاف گوئی کرده است الله متعال به امام احمد بن حنبل رحمه نماید که فرمودند: هر کس ادعای اجماع نماید او درغگو است.

شبهه و اعتراض هشتم

✏✏شبهه و اعتراض هشتم✏✏

امام شوکانی رحمه الله درکتاب ( إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول)در باره تعریفی اصطلاحی اجماع چنین نوشته اند:

هُوَ اتِّفَاقُ مُجْتَهَدِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فِی عَصْرٍ مِنَ الْأَعْصَارِ على أمر من الأمور.

ترجمه : اجماع همان اتفاق مجتهدین امت محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمانی از زمانه ها بر امری از امور(دینی) می باشد.

حالا از قائلین به اجماع می پرسم، شما می گویید که اجماع یعنی این که تمام مجتهدین در زمانی از زمانها با یکدیگر در باره مسأله ای اتفاق نظر نمایند ، این زمانه ای که شما می گویید یعنی چه ؟ و این از دو حالت خالی نیست :

 -1
یا مدت دار است ؟ اگر مدت داراست ابتدا و انتهای آن چه وقتی است ؟

  -2
و یا بدون مدت است ؟

حالا اگر بگویید که زمانه اجماع مدت دار است از شما خواهم پرسید که ابتدا و انتهای آن را برایم مشخص کنید؟ و چگونه شما قول امام ابوحنیفه رحمه الله را با قول شافعی رحمه الله و همچنین قول امام مالک رحمه الله را با قول امام احمد رحمه الله در یک اجماع ذکر می کنید و در حالی که زمانهای این بزرگوارن از یکدیگر جداست .

و اگر بگویید زمانه اجماع حدی ندارد و بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شروع و تا قیامت ادامه دارد حالا از شما می پرسم شما از کجا می دانید که در آیند مجتهدی نخواهد آمد و با سایر مجتهدین اختلاف نخواهد کرد.

شبهه و اعتراض هفتم

✏✏شبهه و اعتراض هفتم

محمد بن صالح بن محمد العثیمین رحمه الله در کتاب (الأصول من علم الأصول)در باره تعریف اصطلاحی اجماع چنین نوشته اند:

واصطلاحاً: اتفاق مجتهدی هذه الأمة بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم على حکم شرعی.

ترجمه : واجماع در اصطلاح به همان اتفاق مجتهدین این امت بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حکم (از احکام) شرعی می گویند.

حالا سوال اینجاست که اگر اجماع بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معتبر است ، و در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اجماعی نبوده پس چرا قائلین به اجماع برای اجماع ، حرمت شراب ، حرمت زنا و.... را مثال بیان می زنند و در حالی که اینها از آیات قرآن و احادیث متواتر ثابت و قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حرام بوده اند؟

شبهه و اعتراض ششم

✏✏شبهه و اعتراض ششم✏✏

عموما قائلین به اجماع در تعریف اجماع چنین می گویند که محمد بن صالح بن محمد العثیمین رحمه الله در کتاب (الأصول من علم الأصول)در باره تعریف اجماع نوشته اند:

واصطلاحاً: اتفاق مجتهدی هذه الأمة بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم على حکم شرعی.

واجماع در اصطلاح به همان اتفاق مجتهدین این امت بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حکم (از احکام) شرعی می گویند.

حالا سوال اینجاست که معیار سنجش ، که فلان عالم مجتهد است و یا فلان عالم مجتهد نیست، چیست ؟ و کجا قائلین به اجماع تمام مجتهدین را شناسایی کردند؟ ! و لیست مجتهدین کجاست؟! و لیست علمایی که به مرحله اجتهاد نرسیدند کجاست؟! ، تا ما اقوال مجتهدین را اعتبار کنیم و اقوال غیر مجتهدین را در مسائل نا معتبر بدانیم، در باره شرایط اجتهاد و مجتهد بسیار در میان علما اختلاف نظر وجود دارد

شبهه و اعتراض پنجم


✏✏شبهه و اعتراض پنجم✏✏


قائلین به اجماع در تعریف اجماع اختلاف نظر دارند بگونه ای که توافق بر تعریف و تعیین حقیقت اجماع مشکل شده است به عنوان مثال ما به دو تعریف زیر در باره اجماع توجه شما خوانندگان گرامی را جلب می نماییم :

  -1
امام غزالی رحمه الله در کتاب (المستسفی)اجماع را چنین تعریف می نماید: الْإِجْمَاعِ فَإِنَّمَا نَعْنِی بِهِ اتِّفَاقَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - خَاصَّةً عَلَى أَمْرٍ مِنْ الْأُمُورِ الدِّینِیَّةِ. یعنی : هدف ما ازاجماع همان اتفاق نمودن امت محمدی صلی الله علیه وآله وسلم به تنهائی؛ بر امری از امور دینی است.

- 2
  محمد بن صالح بن محمد العثیمین رحمه الله در کتاب (الأصول من علم الأصول)در باره تعریف اصطلاحی اجماع چنین نوشته اند: واصطلاحاً: اتفاق مجتهدی هذه الأمة بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم على حکم شرعی. واجماع در اصطلاح به همان اتفاق مجتهدین این امت بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حکم (از احکام) شرعی می گویند.

حالا شما خوب توجه فرمایید که در تعریف امام غزالی رحمه الله تمام افراد این امت حتی عوام باید بر حکم مساله اتفاق نظر داشته باشند ولی در تعریف ابن عثیمین رحمه الله نیاز به عوام نیست فقط باید مجتهدین اتفاق نظر داشته باشند ، حالا ما کدام اجماع را بپذیریم اجماعی که حتی عوام نیز باید موافق باشند و یا اجماعی که فقط مخصوص مجتهدین است ، علاوه از این دو تعریف اختلافات دیگری نیز در تعاریفی که قائلین به اجماع ذکر می کنند وجود دارد .

حالا سوال اینجاست که اجماعی که حتی قائلین به آن در تعریف جامعی برایش به توافق نرسیدند و حویت و حقیقت آن برای ما مشخص نیست چطور ما بدان معتقد باشیم و آن را اصل سومی از اصول فقه مان قرار دهیم و مارک گمراهی و فسق به منکرین آن بچسپانیم ؟!!

شبهه و اعتراض چهارم

 

✏✏شبهه و اعتراض چهارم

الله متعال می فرماید: {....وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ} (سوره نحل، آیه: 89)

ترجمه : وما بر تو ای محمد کتاب (قرآن) را نازل نمودیم ودر حالی که بیانگر هر چیز است و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است.

ابن کثیر رحمه الله در تفسیر خویش این آیه را چنین تفسیر نموده اند: وَقَوْلُهُ: {وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ} قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: [وَ] قَدْ بَیَّنَ لَنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ کُلَّ عِلْمٍ، وَکُلَّ شَیْءٍ. وَقَالَ مُجَاهِدٌ: کُلُّ حَلَالٍ وَحَرَامٍ. وَقَوْلُ ابْنِ مَسْعُودٍ: أَعَمُّ وَأَشْمَلُ؛ فَإِنَّ الْقُرْآنَ اشْتَمَلَ عَلَى کُلِّ عِلْمٍ نَافِعٍ مِنْ خَبَرِ مَا سَبَقَ، وَعِلْمِ مَا سَیَأْتِی، وَحُکْمِ کُلِّ حَلَالٍ وَحَرَامٍ، وَمَا النَّاسُ إِلَیْهِ محتاجون فی أمر دنیاهم ودینهم، ومعاشهموَمَعَادِهِمْ. وَقَالَ الْأَوْزَاعِیُّ: {وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ} أَیْ: بِالسُّنَّةِ.

ترجمه : ابن مسعود فرموده : (الله متعال) برای ما در قرآن هر علمی و هر چیزی (که بدان نیاز مند هستیم) را بیان نموده است. و مجاهد گقته : هر حلال و هر حرامی (را قرآن برای ما بیان نموده است). (ابن کثیر رحمه الله می فرماید) سخن و وگفته ابن مسعود (از گفته مجاهد) عام تر و شامل تر است ؛ زیرا قرآن هر علم مفیدی از گذشتگان و علم آنچه که خواهد آمد را در بر دارد، و حکم هر حلال و حرامی و هر آنچه مردم بدان از امور دنیوی و دینی و یا زندگی و آخرتی بدان نیاز دارند (در قرآن بیان شده است).

امام بغوی رحمه الله در تفسیر خویش این آیه مبارکه را این گونه تفسیر نموده اند: {وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا} بَیَانًا، {لِکُلِّ شَیْءٍ} یُحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ وَالنَّهْیِ، وَالْحَلَالِ وَالْحَرَامِ، وَالْحُدُودِ وَالْأَحْکَامِ.

یعنی : (ما این کتاب را بر تو که بیانگر هر چیزاست) اعم از امر و نهی و حلال و حرام و حدود و احکام ،(نازل نموده ایم).

امام طبری رحمه الله در تفسیر خویش در باره تفسیر این آیه مبارکه چنین آمده است : (وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ) یقول: نزل علیک یا محمد هذا القرآن بیانا لکلّ ما بالناس إلیه الحاجة من معرفة الحلال والحرام والثواب والعقاب. یعنی : ای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) این قرآن که بیانگر هر آنچه مردم بدان از شناخت حلال و حرام و ثواب و عذاب نیاز دارند بر تو نازل شده است .
خوانندگان گرامی همانطورکه ملاحظه نمودید مفسرین این آیه را چنین تفسیر نمودند که تمام چیز اعم از عقائد و احکام ، و هر آنچه بشر در دنیا و آخرت بدان نیازدارند در قرآن مجید بیان شده است پس وقتی که این گونه است نیازی به اصل دیگری از قبیل اجماع خیالی و قیاس برگرفته از عقل بشری و یا سایر اصول ساخته بشری پیدا نمی کنیم .

حالا سوال اینجاست وقتی که قرآن مجید حلال ، حرام ، امر ، نهی ، حدود ، احکام ، عقاید و... بیان نموده است و تفسیر و توضیح آنها در احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه و آله وسلم آمده ما چه نیازی به اصلی به نام اجماع و غیره داریم ، مگر ما والعیاذ بالله ما می خواهیم چیزی را برای ملت بیان نماییم که الله متعال بیان ننموده است ؟!( و ما کان ربک نسیا) .

شبهه و اعتراض سوم

 

شبهه و اعتراض سوم

الله متعال در سوره مائده آیه سوم می فرمایند :.......ﺍﻟْﻴَﻮْﻡَ ﺃَﻛْﻤَﻠْﺖُ ﻟَﻜُﻢْ ﺩِﻳﻨَﻜُﻢْ ﻭَﺃَﺗْﻤَﻤْﺖُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻧِﻌْﻤَﺘِﻲ ﻭَﺭَﺿِﻴﺖُ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻹِﺳْﻼَﻡَ ﺩِﻳﻨًﺎ ....... ﴿۳

ترجمه : ...امروز برایتان دینتان را تکمیل نمودم و نعمتم را برشما به اتمام رساندم و برایتان اسلام را بعنوان دین راضی گشتم.....

حالا سوال من این است که وقتی دین کامل شده است ، اجماع بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چه کار می کند آیا چیزی را از دین کم می کند و یا چیز را به دین اضاف می کند ، هر دوی این کار ممنوع و ناجیز است ، پس به اجماع چه نیازی داریم ؟!!

شبهه و اعتراض دوم

 

✏✏شبهه و اعتراض دوم✏✏

الله متعال در قرآن مجید فرموده است : ﻳَﺎ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍْ ﺃَﻃِﻴﻌُﻮﺍْ ﺍﻟﻠّﻪَ ﻭَﺃَﻃِﻴﻌُﻮﺍْ ﺍﻟﺮَّﺳُﻮﻝَ ﻭَﺃُﻭْﻟِﻲ ﺍﻷَﻣْﺮِ ﻣِﻨﻜُﻢْ ﻓَﺈِﻥ ﺗَﻨَﺎﺯَﻋْﺘُﻢْ ﻓِﻲ ﺷَﻲْﺀٍ ﻓَﺮُﺩُّﻭﻩُ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَﺍﻟﺮَّﺳُﻮﻝِ ﺇِﻥ ﻛُﻨﺘُﻢْ ﺗُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟﻠّﻪِ ﻭَﺍﻟْﻴَﻮْﻡِ ﺍﻵﺧِﺮِ ﺫَﻟِﻚَ ﺧَﻴْﺮٌ ﻭَﺃَﺣْﺴَﻦُ ﺗَﺄْﻭِﻳﻼ (سوره نساء آیه 59)

ترجمه : ای ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻳﺪ، الله ﺭﺍ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ از ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ(صلی الله علیه و آله وسلم) پیروی کنید ﻭ (همچنین) از صاحبان امرتان (پیروی نمایید) ولی اگردر ﺍﻣﺮ [ ﺩﻳﻨﻰ] ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻈﺮ ﻳﺎﻓﺘﻴﺪ، پس آن را ﺑﻪ الله ﻭ رسولش(یعنی کتاب الله و سنت) بازگردانید اگر شما به الله و ﺭﻭﺯقیامت اﻳﻤﺎﻥ داﺭﻳﺪ، ﺍﻳﻦ (ارجاع به الله و رسول) ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﻧﻴﻚﻓﺮﺟﺎﻡﺗﺮ ﺍﺳﺖ.

حالا سوال اینجا است که وقتی الله متعال ما را در مسایل اختلافی به الله و رسول یعنی کتاب الله وسنت ارجاع می دهد نه به صاحبان امر و مجتهدان ملت ،آیا این بیانگر این نیست که همین دو حجت اند و حل نزاع می کنند و لاغیر ، در نتیجه وقتی که ما در مسایل اختلافی به قرآن و سنت رجوع کنیم از نظر ظاهری از دو حالت خالی نیست:

1 =
یا در قرآن و سنت حل مساله اختلافی موجود نیست که این محال زیرا چطور الله متعال ما را برای حل اختلاف به جایی آدرس و حواله می دهد که حلی در آنجا نیست.

2=
و یا این که حل در آنجا هست که قطعا هم هست پس ما نیازی به دیگر اصل و منبعی نداریم زیرا مسایل دینی یا بصورت متواتر نقل شده که همه امت حتی عوام نیز از آنها آگاه اند و درآن هیچ شک و شبهه ای نیست و یا این که مسایل از نوع اختلافی است که اگر از نوع اختلاف تنوع باشد همانند انواع نمازهای وتر که همه مجاز اند و یا از نوع اختلاف تضادی همانند که آیا خون وضو را می شکند یا نه که با ارجاع به کتاب الله و سنت حل می شود .

در نتیجه وقتی که ما در مسایلی که بصورت متواتر نقل شده و از ضروریات دینی است که حتی عوام هم از آنها آگاه اند و آنها را می دانند همانند اینکه شراب حرام است و روزه فرض است و حج از ارکان و ضروریات دین است و...نیاز به اجماع پیدا نمی کنیم و همچنین در مسایل اختلافی با رجوع به قرآن و سنت مشکل ما حل می شود پس دراینجا اجماع چه مشکلی حل می کند و به چه دردی می خورد و کارآییش در چیست ؟