۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

چهارمین دلیل قائلین به اجماع

چهارمین دلیلی را که قائلین به اجماع برای اثبات اجماع ذکر می کنند این حدیث است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلَالَةٍ. یعنی : امت من برگمراهی جمع نمی شود .


قائلین به اجماع می گویند این حدیث دلیلی برای اثبات اجماع است زیرا وقتی مجتهدین امت که نمایندگان امت اند بر جریان اتفاق نظر نمودند پس آن حق و هدایت است و گمراهی نیست، و همین اتفاق آنها اجماع است .

آری برای بهتر واضح شدن این حدیث به توضیح این حدیث در روشنی دیگر احادیث نبوی صلی الله علیه و آله وسلم توجه فرمایید تا برایتان واضح گردد که حقیقت از چه قرار است: در این حدیث آمده که (لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلَالَةٍ) یعنی : امت من برگمراهی تجمع نمی کند و جمع نمی شود .
هدف این حدیث این است که هر گز این گونه نه خواهد شد که تمام امت اسلامی گمراه شود بلکه در هر زمان گروهی از امت اسلامی بر حق خواهد بود گرچه سایرین به سمت گمراهی بروند ، در این باره به حدیث صحیحی که در سنن ابن ماجه و برخ دیگر کتب حدیثی آمده توجه فرمایید: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی قَوَّامَةً عَلَى أَمْرِ اللَّهِ، لَا یَضُرُّهَا مَنْ خَالَفَهَا» یعنی : همیشه گروهی از امت من برپا دارنده امر و دستورات الهی اند وکسی که با آن مخالفت کند به آن ضرری عاید نمی گردد.


و در روایت صحیح دیگری از سنن ابن ماجه این حدیث این گونه آمده است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:: «لَا یزالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی عَلَى الْحَقِّ مَنْصُورِینَ، لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّى یَأْتِیَ أَمْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» یعنی : همیشه گروهی از امت من بر حق اند و در حالی که از جانب الله یاری شونده اند و کس که با آنان مخالفت کند نمی تواند به آنان ضرر(معنوی) برساند تا این که دستور الله عزوجل بیاید .

حالا شما خوب دقت فرمایید که در حدیث (لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلَالَةٍ) آمده که تمام امت اسلامی گمراه نمی شود و بر گمراهی جمع نمی گردد یعنی اینکه همیشه گروه حقی در دنیا وجود دارد چنانچه در این حدیث(لَا یزالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی عَلَى الْحَقِّ مَنْصُورِینَ) آمده است .

نکته دیگر اینکه درحدیث (لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلَالَةٍ) آمده (أُمَّتِی) یعنی کل امت من و نیامده (مجتهدین امت من) پس چطور این دلیل بر اجماع می گردد؟!!!.

سومین دلیل قائلین به اجماع

سومین دلیلی که قائلین به اجماع برای اثبات اجماع ذکر می کنند این آیه قرآن است {وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا} (سوره نساء آیه : 115)


قائلین به اجماع می گویند در این آیه وعده به عذاب داده شده به کسانی که بر راهی غیر از راه مسلمانان بروند و از آن پیروی کنند خواه در بحث ایمان و عقیده باشد و خواه در جریان احکام و آنچه مجتهدین برآن اتفاق نموده اند یعنی اجماع؛ این همان راه مسلمانان است لذا باید آن را قبول نموده و به آن عمل نموده و مخالفت با آن فرد را گرفتار عذاب الهی می گرداند.

برای بهتر واضح شدن مطالب و مفاهیم این آیه به ترجمه و تفسیر این آیه توجه نمایید: {وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا} (سوره نساء آیه : 115)
ترجمه : و هر کس بعد از این که برایش هدایت واضح گشته است با رسول الله مخالفت کند واز غیر راه مسلمانان پیروی کند ما او را به هر سمتی که گشته و رفته است می چرخانیم و او را به جهنم می کشانیم و (جهنم) بدجایگاهی است .
آری آنچه برخی از این آیه بر حجیت اجماع دلیل گرفته اند جمله (وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ) است که مراد از آن در حقیقت خروج از اسلام است نه ترک اجماع و عدم قبول اجماع .
دراین باره به نوشته امام شوکانی رحمه الله در باره این آیه در تفسیرفتح القدیر نوشته اند توجه فرمایید:
وَقَدِ اسْتَدَلَّ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِهَذِهِ الْآیَةِ عَلَى حُجِّیَّةِ الْإِجْمَاعِ لِقَوْلِهِ: وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَلَا حُجَّةَ فِی ذَلِکَ عِنْدِی، لَأَنَّ الْمُرَادَ بِغَیْرِ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ هُنَا: هُوَ الْخُرُوجُ مِنْ دِینِ الْإِسْلَامِ إِلَى غَیْرِهِ، کَمَا یُفِیدُهُ اللَّفْظُ، وَیَشْهَدُ بِهِ السَّبَبُ، فَلَا تَصْدُقُ عَلَى عَالِمٍ مِنْ عُلَمَاءِ هَذِهِ الْمِلَّةِ الْإِسْلَامِیَّةِ اجْتَهَدَ فِی بَعْضِ مَسَائِلِ دِینِ الْإِسْلَامِ فَأَدَّاهُ اجْتِهَادُهُ إِلَى مُخَالَفَةِ مَنْ بِعَصْرِهِ مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ، فَإِنَّهُ إِنَّمَا رَامَ السُّلُوکَ فِی سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَهُوَ الدِّینُ الْقَوِیمُ وَالْمِلَّةُ الْحَنِیفِیَّةُ وَلَمْ یَتْبَعْ غَیْرَ سَبِیلِهِمْ.
ترجمه : گروهی از اهل علم از این آیه بر حجیت اجماع دلیل گرفته اند زیرا در این آیه آمده (وکسی که از غیر راه مسلمانان پیروی کند...) و در حالی که در این آیه حجتی برای اثبات اجماع وجود ندارد زیرا مراد از (غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ) که در این آیه آمده؛ خروج از دین اسلام و رفتن به دیگر دینی مراد است چنانچه خود الفاظ آیه بیانگر این مطلب است و شأن نزول آیه نیزهمین را می گوید، پس این آیه صادق نمی آید بر عالمی از علمای این امت اسلامی که در برخی از مسائل دین اسلام اجتهاد نموده باشد و این اجتهادش سبب شده باشد تا با برخی از مجتهدین هم عصرش مخالفت نموده باشد زیرا همانا او راه مسلمانان را قصد نموده که همان دین پایدار و ملت توحیدی (اسلام) باشد و ازراه غیر مسلمانان پیروی ننموده است.
امام طبری رحمه الله در تفسیر این آیه می نویسند: وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ ، یقول: ویتبع طریقًا غیر طریق أهل التصدیق، ویسلک منهاجًا غیر منهاجهم، وذلک هو الکفر بالله، لأن الکفر بالله ورسوله غیر سبیل المؤمنین وغیر منهاجهم.
یعنی : آیه قسمت از آیه (وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ) می گوید: و راهی غیر از راه اهل تصدیق می رود و طریقه وروشی غیر از منهج و طریقه آنها می گیرد که همان کفر به الله باشد زیرا کفر به الله و رسولش راه غیر مسلمانان و طریقه وروشی غیر از طریقه وروش آنان است .

دومین دلیل قائلین به اجماع

دلیل دیگری که قائلین اجماع برای اثبات اجماع ذکر می کنند این آیه قرآن است:(فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ....) (سوره نساء آیه : 59) .

قائلین به اجماع می گویند : این آیه دلالت می کند که هر آنچه برآن علما و مجتهدین اتفاق نمودند و مورد اختلاف نبود آن حق است واین اتفاق صورت گرفته همان اجماع است و باید از آن پیروی شود.

آری برای بهتر واضح شدن این جریان به ترجمه و تفسیری که در ذیل برای این آیه ذکر می گردد توجه فرمایید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا) (سوره نساء آیه : 59)

ترجمه آیه :ای کسانی که ایمان آورده اید از الله اطاعت نمایید و از رسول الله پیروی کنید واز صاحبان امرتان (نیز پیروی کنید) واگر در باره چیزی (و مسأله ای) اختلاف نمودید پس آن را به سوی الله (یعنی کتاب الله) و رسول الله (یعنی سنت رسول الله) باز گردانید اگرشما به الله و روز قیامت ایمان دارید این (ارجاع مسائل اختلافی به الله و رسول) بهتر و دارای توجیه نیک تری می باشد.

تفسیر آیه مذکور: آنچه در آیه ذکر شد بسیار واضح است الله متعال در این آیه به ما امور زیر را دستور دادند:

اطاعت و پیروی مطلق از الله متعال که همان پیروی و اطاعت از قرآن و کتاب الله باشد.

اطاعت و پیروی مطلق از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که همان پیروی و اطاعت از سنّت های رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باشد.

اطاعت و پیروی از صاحبان امر (یعنی رهبران سیاسی و علما دینی) . ناگفته نماند که اطاعت و پیروی از الله متعال و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطلق است ولی اطاعت و پیروی از رهبران سیاسی و علمای دینی مقید است که مخالف با دستورات الله متعال و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نباشد زیرا اگر مخالف باشد اطاعت و پیروی لازمی نیست بلکه ترک نمودن و مخالفت با آن واجب است .

در صورت اختلاف رجوع نمودن به قرآن وسنّت تا اختلاف حل شود و حکم مسأله واضح گردد .

حالا اینجا یک سؤال باید نمود که کجا از اجماع و اتفاق مجتهدین در این آیه سخن به میان آمده است بلکه از ضد اتفاق از اختلاف سخن گفته شده و از جانب الله متعال به ما دستور داده شده است که در مسائل اختلافی باید به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم رجوع نمود تا اختلاف بر طرف شود و حکم مسأله از قرآن و سنّت واضح گردد.

در این جا یک مسأله ی دیگر نیز مطرح می شود و آن اینکه وقتی در مسائل اختلافی الله متعال ما را به کتاب الله و سنت رسول الله ارجاع می دهد از نظر تئوری و نظری از دو حالت خالی نیست ؛
یا اینکه بعد از رجوع به قرآن وسنّت (والعیاذ بالله) در آن ها جوابی نخواهیم یافت و این محال است زیرا هر گز الله متعال برای حل اختلافات ما را بجائی نمی فرستد که در آنجا اختلافات ما کما کان باقی بماند و حل نشود و اگر کسی (والعیاذ بالله) چنین عقیده ای داشته باشد که با رجوع به قرآن وسنّت اختلافات حل نمی گردد و قرآن و سنت پاسخ گوی سؤالات ما نیست و اختلافات ما را نمی تواند حل کند این کفر است .
ویا اینکه حل آن مسأله اختلافی در قرآن وسنّت موجود است که قطعا هم موجود است و بهمین خاطر الله متعال به ما دستور داده که برای حل اختلافات به قرآن وسنت رجوع نماییم.

خود این مطلب بیانگر این است که حل هر مسأله ای و حکم هر چیزی در قرآن و سنت موجود است لذا نیاز به اصول دیگری همانند (اجماع و ...) غیر از قرآن و سنت نیست ، بهمین خاطر است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: من دارم از این دنیا می روم و در میان شما دو چیزمحکم و سنگین می گذارم که اگر آن دو را محکم بگیرید (و بدان دوعمل کنید) هر گزگمراه نخواهید شد(آن دو) کتاب الله و سنت من است. پس از کجا آمده که هر کس اصل سومی به نام (اجماع) قبول نکند مر تکب گمراهی شده و یا اینکه حتما باید آن را بگیرید؟؟!!!

حالا به تفسیری که ابن کثیر رحمه الله برای این آیه ذکر نموده اند توجه فرمایید تا توضیح این آیه بهتر واضح گردد:

وَقَوْلُهُ: {فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ} قَالَ مُجَاهِدٌ وَغَیْرُ وَاحِدٍ مِنَ السَّلَفِ: أَیْ: إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَسَنَةِ رَسُولِهِ. وَهَذَا أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ،عَزَّ وَجَلَّ، بِأَنَّ کُلَّ شَیْءٍ تَنَازَعَ النَّاسُ فِیهِ مِنْأُصُولِ الدِّینِ وَفُرُوعِهِ أَنْ یَرُدَّ التَّنَازُعَ فِی ذَلِکَ إِلَى الْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ، کَمَا قَالَ تَعَالَى: {وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ} [الشُّورَى:10] فَمَا حَکَمَ بِهِ کِتَابُ اللَّهِ وَسُنَّةُ رَسُولِهِ وَشَهِدَا لَهُ بِالصِّحَّةِ فَهُوَ الْحَقُّ، وَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ، وَلِهَذَا قَالَ تَعَالَى: {إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ} أَیْ: ردوا الخصومات والجهالات إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، فَتَحَاکَمُوا إِلَیْهِمَا فِیمَا شَجَرَ بَیْنَکُمْ {إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ} فَدَلَّ عَلَى أَنَّ مَنْ لَمْ یَتَحَاکَمْ فِی مَجَالِ النِّزَاعِ إِلَى الْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَلَا یَرْجِعْ إِلَیْهِمَا فِی ذَلِکَ، فَلَیْسَ مُؤْمِنًا بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ. وَقَوْلُهُ: {ذَلِکَ خَیْرٌ} أَیِ: التَّحَاکُمُ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ. وَالرُّجُوعُ فِی فَصْلِ النِّزَاعِ إِلَیْهِمَا خَیْرٌ {وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا} أَیْ: وَأَحْسَنُ عَاقِبَةً وَمَآلًا.

ترجمه : در باره این گفته الله{فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ} مجاهد و بسیاری از سلف گفتند: مراد (از رجوع به الله و رسول) رجوع بسوی کتاب الله و سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) می باشد. و این دستور الله عزوجل است که در هر مسأله ای که مردم در باره آن اختلاف نموده اند خواه آن مسأله از اصول دین باشد و یا فروع دین باید اختلاف در مورد آن به کتاب الله و سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) باز گردانده شود همان گونه که الله متعال (در آیه ی دیگری ) فرمودند: {وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ} لذا هر آنچه قرآن و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) حکم نماید و به صحت و درستی آن گواهی دهند آن حق است و بعد از حق بجز گمراهی چیز دیگری نیست، و به همین خاطراست که الله متعال گفته است:{إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ}یعنی : شما درگیری ها و آنچیزهای را که نمی دانید بسوی کتاب الله و سنّت رسول الله باز گردانده و ارجاع دهید و در مسائل اختلافی خویش قرآن وسنّت را حکم و فیصله کن قرار دهید (اگر شما به الله و روز قیامت ایمان دارید)لذا این آیه دلالت می کند که اگرکسی در مسائل اختلافی به سوی کتاب الله و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) ارجاع ندهد و آنها را حکم و قاضی قرار ندهد پس او به الله و روز آخرت ایمان ندارد. و این گفته (الله متعال) : {ذَلِکَ خَیْرٌ} یعنی حکم و قاضی قرار دادن کتاب الله و سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و در حل مسائل اختلافی به سوی آن دو رجوع نمودند بهتر است و{وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا}یعنی ازانجام بهترو نیک تری بر خورداراست .

دلایل قائلین به اجماع (دلیل اول)

دلایل قائلین به اجماع

وقتی انسان بحث اجماعی را که در کتب اصول فقه نوشته شده ؛ بررسی می نماید در آنجا می بیند که قائلین به اجماع دلائلی را برای اثبات اجماع بیان می کنند ، وگرچه آنها فی الواقع دلیلی بر مسأله مورد بحث نیستند ولی چون آنها را برخی از قائلین به اجماع ذکر نموده اند، بنده در اینجا مناسب می دانم که مهم ترین آن دلائل را بیان کنم و بعد از هر دلیل آن را بررسی نمایم تا خوانندگان گرامی از دلائ لی که قائلین به اجماع بیان می نمایند و حقیقت آنها آگاه شوند .

1-  یکی از دلائلی که قائلین اجماع برای اثبات آن ذکر می کنند این آیه قرآن است: (وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ .....) (سوره بقره آیه : 143)

برخی ازعلماء اصول می گویند در این آیه آمده { لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاس} یعنی گواهان بر مردم و گواهی شامل (گواهی ) براعمال انسانها و(گواهی) بر احکام اعمال انسانها را نیز شامل می گردد و گواه سخنش مورد قبول است و پذیرفته می شود. لذا مجتهدین گواه بر احکام اعمال انسانها اند و اجماع آنها قبول و پذیرفته می شود .

آری این بود برداشت قائلین به اجماع از این آیه ولی آنچه این آیه برآن دلالت می کند و تفسیر آن در احادیث و کتب تفسیر آمده خلاف آن چیزی است که اصولی ها از این آیه برداشت نموده اند واین آیه در حقیقت هیچ ربطی به اجماع اصولی ها و مسأله مورد بحث ما ندارد برای بهتر واضح شدن این جریان ما اول آیه را با ترجمه ذکر نموده و سپس تفسیر آن را درروشنی احادیث نبوی صلی الله علیه و آله وسلم و آراء مفسرین بیان خواهم نمود تا حقیقت امر بر همگان واضح گردد.

(وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ) (سوره بقره آیه : 143)

ترجمه آیه : و همچنین ما شما را امت عادل (و میانه) قرار داده ایم تا گواهان بر مردم باشید و رسول الله گواهی بر شما باشد و ما قبله ای که تو بر آن بودی را قرار ندادیم مگر اینکه بدانیم که چه کسی از توی رسول پیروی می کند وچه کسی بر پشت دوپایش بر می گردد و این (چرخش و تحویل قبله) یک جریان بزرگ است مگر بر کسانی که الله آن را هدایت داده است و نبوده که الله ایمانتان را ضایع نماید همانا الله نسبت به مردم بسیار نرم و بی نهایت مهربان است .

امام بخاری رحمه الله ىر صحیح بخاری کتاب تفسیر القرآن باب {وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا} [البقرة: 143] در تفسیر این آیه حدیث زیر را ذکر و روایت نموده است: عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " یُدْعَى نُوحٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ یَا رَبِّ، فَیَقُولُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیُقَالُ لِأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: مَا أَتَانَا مِنْ نَذِیرٍ، فَیَقُولُ: مَنْ یَشْهَدُ لَکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَتَشْهَدُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ: {وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا} [البقرة: 143] فَذَلِکَ قَوْلُهُ جَلَّ ذِکْرُهُ: {وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا} [البقرة: 143] " وَالوَسَطُ: العَدْلُ .

ترجمه : ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: روز قیامت نوح (علیه السلام) خواسته و صدا زده می شود و ایشان می گویند: به خدمت آمده و این را برای خود نیک بختی می دانم ای پروردگارمن. (الله) می گوید: آیا (پیامهای الله را به ملت خویش) رسانده ای؟ (نوح علیه السلام) می گوید: بله . به امت نوح گفته می شود آیا (نوح؛ پیام های الهی) را به شما رسانده است؟ (آنها) می گویند: هیچ بیم دهنده ای بنزد ما نیامده است، (الله، خطاب به نوح) می گوید: آیا کسی به نفع تو گواهی می دهد؟ (نوح علیه السلام) می گوید: محمد و امتش (برایم گواهی می دهند) (آن وقت) شما گواهی می دهید که نوح پیام های الهی را به آنان رسانده است و رسول الله (یعنی محمد صلی الله علیه و آله وسلم) بر شما گواهی می دهد، این است همان (تفسیر) این گفته الله عزوجل {وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا} [البقرة: 143] وَالوَسَطُ: یعنی عدل (و امت وسط یعنی امت عادل و بدون افراط و تفریط).

آیا بعد این تفسیر واضح و صریحی که از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمده باز هم باید گفت که این آیه برای اجماع مجتهدین دلالت دارد، اصلا جریان (لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ) در آخرت اتفاق می افتد و در دنیا متحقق نمی گردد و هیچ ربطی به اجماع و اتفاق مجتهدین ندارد. مفسرین بزرگوار همانند ابن کثیر، بغوی و طبری رحمهم الله و عموم مفسرین در تفسیر این آیه همین حدیث و همین تفسیر را بیان نمودند.

تعریف لغوی و اصطلاحی اجماع

تعریف اجماع

اجماع در لغت : به دو معنی بکار برده می شود :

به معنای قصد و تصمیم گیری چنانچه در این گفته الله متعال آمده : {فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ} [یونس: 71] . یعنی حرفتان را یکی نموده و تصمیم تان را بگیرید.

به معنای اتفاق نمودن می آید چناچه گویند: (أجمع القوم على کذا) یعنی : (فلان) قوم برفلان جریان اتفاق نظر نمودند



و اما اجماع دراصطلاح علمای اصول: یعنی اتفاق نمودن تمام مجتهدین امت محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بعد ازوفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمانی از زمانه ها؛ در باره مسأله ای از مسائل دینی .

بنده برای بهتر واضح شدن تعریف اصطلاحی اجماعی که برخی از علمای اصول بدان قائل اند؛اقوال برخی از علمای اصول را در تعریف اصطلاحی اجماع در ذیل ذکر می کنم



امام غزالی رحمه الله در کتاب (المستسفی)اجماع را چنین تعریف می نماید: الْإِجْمَاعِ فَإِنَّمَا نَعْنِی بِهِ اتِّفَاقَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - خَاصَّةً عَلَى أَمْرٍ مِنْ الْأُمُورِ الدِّینِیَّةِ. یعنی : هدف ما ازاجماع همان اتفاق نمودن امت محمدی صلی الله علیه وآله وسلم به تنهائی؛ بر امری از امور دینی است.

امام شوکانی رحمه الله درکتاب ( إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول)در باره تعریفی اصطلاحی اجماع چنین نوشته اند:

هُوَ اتِّفَاقُ مُجْتَهَدِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فِی عَصْرٍ مِنَ الْأَعْصَارِ على أمر من الأمور.

ترجمه : اجماع همان اتفاق مجتهدین امت محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمانی از زمانه ها بر امری از امور(دینی) می باشد



محمد بن صالح بن محمد العثیمین رحمه الله در کتاب (الأصول من علم الأصول)در باره تعریف اصطلاحی اجماع چنین نوشته اند:

واصطلاحاً: اتفاق مجتهدی هذه الأمة بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم على حکم شرعی.

یعنی : واجماع در اصطلاح به همان اتفاق مجتهدین این امت بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حکم (از احکام) شرعی می گویند.


سپس محمد بن صالح بن محمد العثیمین رحمه الله در باره قیودات و کلماتی که در این تعریف اجماع آمده است را چنین توضیح داده اند:

فخرج بقولنا: "اتفاق"؛ وجود خلاف ولو من واحد، فلا ینعقد معه الإجماع. وخرج بقولنا: "مجتهدی"؛ العوام والمقلدون، فلا یعتبر وفاقهم ولا خلافهم. وخرج بقولنا: "هذه الأمة"؛ إجماع غیرها فلا یعتبر. وخرج بقولنا: "بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم"؛ اتفاقهم فی عهد النبی صلّى الله علیه وسلّم فلا یعتبر إجماعاً من حیث کونه دلیلاً، لأن الدلیل حصل بسنة النبی صلّى الله علیه وسلّم من قول أو فعل أو تقریر، ولذلک إذا قال الصحابی: کنا نفعل، أو کانوا یفعلون کذا على عهد النبی صلّى الله علیه وسلّم؛ کان مرفوعاً حکماً، لا نقلاً للإجماع. وخرج بقولنا: "على حکم شرعی"؛ اتفاقهم على حکم عقلی، أو عادی فلا مدخل له هنا، إذ البحث فی الإجماع کدلیل من أدلة الشرع.

ترجمه : با کلمه (اتفاق) که ما در این تعریف (اجماع) بکار برده ایم وجود اختلاف بیرون شد زیرا حتی اگر یک مجتهد (نیزبا سایر مجتهدین ) اختلاف نظرداشته باشد اجماع صورت نمی گیرد. با کلمه (مجتهدی) که ما در این تعریف بکار برده ایم؛ عوام و مقلدین (از جمع اجماع کنندگان) بیرون شده اند، زیرا توافق و اختلاف آنها (در اجماع بر مسائل) اعتباری ندارد. با کلمه (هذه الأمة) که ما در این تعریف بکار برده ایم، اجماع غیر از این امت (یعنی اجماع سایرامت ها) از تعریف بیرون شد لذا (اجماع آنها) اعتباری ندارد. با کلمه (بعد النبی صلّى الله علیه وسلّم) که ما در این تعریف بکار برده ایم، اتفاق نمودن مجتهدین در زمان پیامبر صلی الله ،علیه و آله وسلم؛ اجماعی بعنوان دلیل محسوب نمی شود زیرا سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که همان گفتار یا کردار و یا تأییدات سکوتی باشد دلیل حاصل می گردد ، بنا بر این اگر صحابه ای بگوید: ما این کار را (در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) انجام می دادیم و یا اینکه (صحابه رضی الله عنهم) این کار را در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انجام می دادند ؛ این (گفته صحابی، همان حدیث) مرفوع حکمی است و نقل اجماع نیست. با کلمه (على حکم شرعی) که ما در این تعریف بکار برده ایم، اتفاق مجتهدین بر حکم عقلی، ویا عادی بیرون شد و در اینجا هیچ دخل و اعتباری ندارد زیرا در جریان اجماع بحث از دلیل (بودن اجماع بعنوان دلیلی ) از دلائل شرعی است (نه دیگر مسائل).

ادامه .... سخنی چند از نویسنده

....ادامه .... سخنی چند از نویسنده



در این جا و قبل از شروع بحث؛ دوست دارم بعنوان استارتی برای شروع بحث، مطلبی را از کتاب (الاحکام فی اصول الاحکام ابن حزم ، الباب الثانی والعشرون فی الإجماع وعن أی شیء یکون الإجماع وکیف ینقل الإجماع) نوشته امام ابن حزم رحمه الله نقل کنم ؛ایشان می فرمایند:


أخبرونا عن الإجماع جملة هل یخلو من أحد ثلاثةأوجه لا رابع لها بضرورة العقل أما أن یجمع الناس على ما لا نص فیه کما ادعیتم فقد أریناکم بطلان ذلک وأنه محال ذلک وأنه محال وجوده لصحة وجود النصوص فی کل شیء من الدین أو یکون إجماع الناس على خلاف النص الوارد من غیر نسخ أو تخصیص له وردا قبل موت رسول الله صلى الله علیه وسلم فهذا کفر مجرد کما قدمنا أو یکون إجماع الناس على شیء منصوص فهذا قولنا هذه قسمة ضروریة لا محید عنها أصلا وإذ هو کما ذکرنا فاتباع النص فرض سواء أجمع الناس علیه أو اختلفوا فیه لا یزید النص مرتبة فی وجوب الاتباع أن یجمع الناس علیه ولا یوهن وجوب اتباع اختلاف الناس فیه بل الحق حق وإن اختلف فیه وإن الباطل باطل وإن کثر القائلون به .

ترجمه: شما بطوری کلی ازاجماع برای ما بگویید که آیا از نظر عقلی(اجماع) ازسه حالتی که چهارمی برایش نیست خالی می باشد:


1- یا اینکه علما و مجتهدین بر جریانی اجماع می کنند که در باره آن نصی (آیه و حدیثی) نیست؛همانگونه که شما(قائلین به اجماع) ادعی نموده اید و ما (قبلا) بطلان این (نوع اجماع) را برایتان نشان داده (و به اثبات رسانده ایم که) وجود این (نوع اجماع) محال است زیرا در باره هر مسأله ای از (مسائل ) دینی نصوص (یعنی آیات و احادیثی) وجود دارد.

2- ویا اینکه اجماع علما و مجتهدین بر خلاف نصی ( ازقرآن و سنّت صحیح) بوده که نه منسوخ شده و نه هم قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خاص شده است پس (چنین اجماع و ادعای) کفرخالص است همان گونه که ما قبلا (این جریان را نیز) بیان نموده ایم.(که محال است که چنین اجماعی از علما و مجتهدین صورت گیرد).

3- ویا اینکه اجماع علما و مجتهدین بر چیزی صورت گرفته که نصی (ازقرآن و سنّت در آن باره) آمده است، که نظریه و گفته ما نیز همین است (و ما این نوع اجماع را قبول داریم) و این نوع (اجماع) ضرری است ونباید از آن روگردانی نمود، زیرا این جریان همانگونه که ما (قبلا نیز) بیان نموده ایم ؛ که پیروی از نص (قرآن وسنت) فرض است وفرقی ندارد که علما و مجتهدین بر آن اجماع نموده باشند و یا اینکه در باره آن (مسأله ثابت در نص) اختلاف نظر داشته باشند (زیرا) اجماع علما و مجتهدین به درجه ، رتبه (وقوت) نص چیزی را نمی افزاید همان گونه که اختلاف علما و مجتهدین در باره مسأله ای وجوب پیروی از (نصوص قرآن وسنت) را سست (و ضعیف) نمی گرداند بلکه حق؛ حق است و گرچه مردم در باره آن اختلاف نمایند و باطل؛ باطل است و گرچه قائلین به آن زیاد باشند.
ناگفته نماند از آنجائی که اجماعی که اصولی ها مدعی آن هستند وجود خارجی ندارد و یک جریان ذهنی وخیالی است ، بنده این رساله مختصر و کوچک خودم را با نام (افسانه اجماع) نام گذاری نموده بودم ولی بعدا نامش را عوض نموده و با نام زیبای (نگرشی نو در فهم اجماع ) نام گذاری و آراسته نمودم .


بنده در این رساله اجماع را همانگونه که علمای اصول فقه در کتبشان بیان نموده اند تعریف نموده و ارکان آن را ذکرنموده ام و بعد از آن دلائل قائلین به اجماع را ذکر وبررسی و بعد دلائل کسانی که منکر اجماع اند را بیان و سپس اقوال و نظریات آن دسته از علما را با ذکر منبع ذکر نمودم که اجماعی که اهل اصول بدان معتقد اند را منکر هستند؛که می شود از جمله: امام شافعی ، امام احمد بن حنبل ، امام ابن حزم، امام شوکانی، محمد ناصر الدین آلبانی، احمد شاکر، عبدالوهاب خلاف وغیره رحمهم الله ... را نام برد و بنده در این رساله اقوال این علمای بزرگوار را ذکر نموده ام و در اخیر و سخن پایانی لب لباب و خلاصه کلام و اصل سخن را بیان نموده و رساله ام را به پایان رسانده ام.

سخنی چند از نویسنده

سخنی چند از نویسنده



إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ، نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِینُهُ، مَنْ یَهْدِهِ اللهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ، وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَا هَادِیَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَمَّا بَعْدُ :


خوانندگان گرامی؛ یکی از مباحث مشهور علم اصول فقه مسأله (اجماع) است که اکثر اصولی ها قائل به آن هستند ولی با این وجود برخی ازعلما محقق و گروهی ازاصولی ها آن را رد نموده و منکرآن اند ؛ بنده می خواهم ان شاء الله تعالی و به توفیق الله تعالی و عونه در این رساله به بحث و بررسی و تحقیق دراین باره بپردازم که آیا اجماعی که عموم اصولی ها از آن نام برده و آن را اصل سومی از اصول فقه دانسته اند وجود خارجی دارد و یا اینکه یک جریان خیالی و تصور ذهنی بیش نیست، بنده در این رساله ان شاء الله تعالی مفصلا دراین باره بحث خواهم نمود وقبل از اینکه به رد این اصل خیالی و تصوری بپردازم تعریف ، وشرائط و مهم ترین دلائل قائلین آن را بیان خواهم نمود و سپس به نقدو بررسی آن خواهم پرداخت و دلائل منکرین اجماع و نظریات بسیاری از علما را در باره این اجماع خیالی بیان خواهم نمود و شبهات و اعتراضات خودم را درباره این اصل خیالی پیش خواهم داشت و درآخر خلاصه کتاب را در بحث (سخن پایانی) بیان خواهم نمود، امیدوارم که الله مهربان به بنده این توفیق راعنایت نماید تا اینکه بدون تعصب فکری این مسأله را بررسی نمایم، ناگفته نماند که نام اولی که بنده بر این رساله انتخاب نمودم (افسانه اجماع) بوده است ولی بعدا نام (نگرشی نو در فهم اجماع ) را بر آن گذارده ام .
از شما خوانندگان محترم و گرامی خواهش نموده و عاجزانه در خواست می نمایم که اگر بعد از مطالعه این رساله آن را حق یافتید؛ آن را از توفیقات و فضل و کرم الهی بر بنده دانسته و برایم دعای خیر نمایید و اگر در این رساله به اشتباهی بر خوردید آن را کار من و شیطان دانسته وبرایم دعا رسیدن به حق نموده وبنده را رهنمائی نمایید، قبلا از همکاری شما متشکرم و جزاکم الله خیرا.

نگرشی نو در فهم اجماع

 بسم الله الرحمن الرحیم



برادران و خواهران گرامی و کاربران محترم اینترنتی السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، بعد از عرض سلام خدمت شما بزرگوارن عرض شود که بنده می خواهم تحقیقاتی که بنده در باره اجماعی که عموم اصولیین آن اصل سوم از اصول فقه قرار می دهند ، نموده ام را در این وبلاگ در معرض عموم بگذارم تا از انتقادات مخلصانه و پیشنهادات دوستانه شما بهرمند شوم ، از الله مهربان خواهانم که اگر در این تحقیقات به حق رسیده ام مرا برآن ثابت قدم نگه دارد و باعث اجر و ثواب اخروی برایم گرداند واگر هم دچار اشتباه غیر عمدی شده ام بنده را مورد عفو قرار داده و توفیق توبه عنایت فرمایید.



آمین یا رب العالمین .