۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

نظریه مبارکپوری رحمه الله در باره اجماع

نظریه ابوالحسن مبارکپوری رحمه الله تعالى

أبو الحسن عبید الله بن محمد عبد السلام رحمانی مبارکپوری در کتاب (مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح) تحت حدیث (إن الله لا یجمع أمتی على ضلالة) چنین نوشته اند:

اعلم أن المراد بالاجماع الذی احتجوا على حجیته بهذا الحدیث وأمثاله هو الإجماع الشرعی المصطلح عند الأصولیین، وهو اتفاق مجتهدی هذه الأمة بعد وفاته - صلى اللهعلیه وسلم - فی عصر من الأعصار على أمر دینی. واختلفوا فی وقوعه وحجیته، والذی ندین الله به فی هذا هو أن إجماع الصحابة حق وحجة، وإلیه الإشارة بقوله: "ما أنا علیه وأصحابی"، وأما إجماع مجتهدى الأمة قاطبة بعد عصر الصحابة فی عصر من الأعصار أی الإجماع الکلی فلا تصح دعواه عندنا، فإنه متعذر بل ممتنع لعدم إمکان العلم به. ولذا قال الإمام أحمد: من ادعى الإجماع فهو کاذب. وأما الإجماع الجزئی فخارج عن البحث، وارجع للتفصیل إلى کتب الأصول للمذاهب الأربعة، وإرشاد الفحول للعلامة الشوکانی، وروضة الناظر مع شرحها نزهة الخواطر لابن قدامة المقدسی.

ترجمه : بدان همانا اجماعی که از این حدیث (إن الله لا یجمع أمتی على ضلالة) و امثال آن بر حجّیت آن دلیل گرفته اند ؛ همان اجماعی شرعی نزد اصولیین است یعنی همان اتفاق مجتهدین این امت بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمانی از زمانه بر امر دینی. (علما) در باره اتفاق افتادن و حجت بودنش اختلاف نمودند ولی آنچه ما در دین الله بدان معتقدیم در باره (اجماع) این است : اجماعی که حق و حجت است همان اجماع صحابه است و به همین جریان اشاره نمودند آنجائی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: (ما أنا علیه وأصحابی)، و امام اجماع تمام مجتهدین امت (اسلامی) بعد از زمانه صحابه (رضی الله عنهم) در زمانی از زمانه ها یعنی (اتفاق افتادن) یک اجماع کلی؛ در نزد ما چنین ادعائی صحیح نیست، زیرا چنین اجماعی مشکل و بلکه محال است زیرا آگاهی از چنین اجماعی ممکن نیست. بهمین خاطر امام احمد(رحمه الله) فرمودند: هر کس ادعای اجماع نماید او دروغگو است . و اما اجماع جزئی از (موضوع) بحث (ما) خارج است برای تفصیل (این جریان) به کتب اصول مذاهب چهارگانه، و ارشاد الفحول علامه شوکانی و وروضة الناظر با شرح آن نزهة الخواطر ابن قدامة المقدسی رجوع نمایید.

نظریه ابن حزم رحمه الله در باره جماع

نظریه امام ابن حزم رحمه الله

ابن حزم رحمه الله در کتاب (الاحکام فی اصول الاحکام ابن حزم ، الباب الثانی والعشرون فی الإجماع وعن أی شیء یکون الإجماع وکیف ینقل الإجماع)در باره اجماع و رد اجماع اصولی ها مفصلا بحث و گفتگو نموده که بنده سه قسمت از آن را در ذیل ذکر می کنم :

(1) أخبرونا عن الإجماع جملة هل یخلو من أحد ثلاثةأوجه لا رابع لها بضرورة العقل أما أن یجمع الناس على ما لا نص فیه کما ادعیتم فقد أریناکم بطلان ذلک وأنه محال ذلک وأنه محال وجوده لصحة وجود النصوص فی کل شیء من الدین أو یکون إجماع الناس على خلاف النص الوارد من غیر نسخ أو تخصیص له وردا قبل موت رسول الله صلى الله علیه وسلم فهذا کفر مجرد کما قدمنا أو یکون إجماع الناس على شیء منصوص فهذا قولنا هذه قسمة ضروریة لا محید عنها أصلا وإذ هو کما ذکرنا فاتباع النص فرض سواء أجمع الناس علیه أو اختلفوا فیه لا یزید النص مرتبة فی وجوب الاتباع أن یجمع الناس علیه ولا یوهن وجوب اتباع اختلاف الناس فیه بل الحق حق وإن اختلف فیه وإن الباطل باطل وإن کثر القائلون به .

ترجمه: شما بطوری کلی ازاجماع برای ما بگویید که آیا از نظر عقلی(اجماع) ازسه حالتی که چهارمی برایش نیست خالی می باشد:

1- یا اینکه علما بر جریانی اجماع می کنند که در باره آن نصی (آیه و حدیثی) نیست؛همانگونه که شما(قائلین به اجماع) ادعی نموده اید و ما (قبلا) بطلان این (جریان) را برایتان نشان داده (و به اثبات رسانده ایم که) وجود این (نوع اجماع) محال است زیرا در باره هر مسأله ای از (مسائل ) دینی نصوص (یعنی آیات و احادیث) وجود دارد.

2- ویا اینکه اجماع علمابر خلاف نصی (از قرآن و سنت) بوده که نه منسوخ شده و نه اینکه قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خاص شده است پس (چنین اجماع و ادعای) کفرخالص است همان گونه که ما قبلا (این جریان را) بیان نموده ایم (و هرگز علما و مجتهدین چنین کاری را نکرده و نه هم خواهند کرد).


3- ویا اینکه اجماع علما بر چیزی صورت گرفته که نصی (ازقرآن و سنّت در باره آن) آمده است، همین گفته و نظرماست (و ما این نوع اجماع را قبول داریم) و این نوع (اجماع) ضرری است ونباید از آن روگردانی نمود، زیرا این جریان همانگونه که ما (قبلا نیز) بیان نموده ایم ؛ که پیروی از نص (قرآن وسنّت) فرض است وفرقی ندارد که علما و مجتهدین بر آن اجماع نموده باشند و یا اینکه در باره آن (مسأله ثابت در نص) اختلاف نظر داشته باشند (زیرا) اجماع علما و مجتهدین به درجه ، رتبه (وقوت) نص چیزی را نمی افزاید و اختلاف علما و مجتهدین در باره آن وجوب پیروی از آن را سست (و ضعیف) نمی گرداند بلکه حق؛ حق است و گرچه مردم در باره آن اختلاف نمایند و باطل؛ باطل است و گرچه قائلین به آن زیاد باشند.

(2) یقال لمن أجاز الإجماع على غیر نص من قرآن أو سنة عن رسول الله صلى الله علیه وسلم أخبرونا عما جوزتم من الإجماع بعد رسول الله صلى الله علیه وسلم على غیر نص هل یخلو من أربعة أوجه لا خامس لها إما أن یجمعوا على تحریم شیء مات صلى الله علیه وسلم ولم یحرمه أو على تحلیل شیء مات رسول الله صلى الله علیه وسلم وقد حرمه أو على إیجاب فرض مات رسول الله صلى الله علیه وسلم ولم یوجبه أو على إسقاط فرض مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قد أوجبه وکل هذه الوجوه کفر مجرد وإحداث دین بدل به دین الإسلام ولا فرق بین هذه الوجوه وبین من جوز الإجماع على إسقاط الصلوات الخمس أو بعضها أو رکعة منها أو على إیجاب صلوات غیرها أو رکوع زائدة فیها أو على إبطال صوم رمضان أو على إیجاب صوم شهر رجب أو على إبطال الحج إلى مکة أو على إیجابه إلى الطائف أو على إباحة الخنزیر أو على تحریم الکبش کل هذا کفر صراح لا خفاء به .

ترجمه : به کسانی که اجماع بدون نصی از قرآن و سنّت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را مجاز می دانند گفته می شود: به ما بگویید این اجماع بدون نصی که شما بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قائل به جواز آن هستید آیا از چهار حالتی که پنجمی ندارد خالی است:

1- یا اینکه اجماع نمودند بر حرمت چیزی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده و در حالی که آن چیزرا حرام قرار نداده است.

2- و یا اینکه اجماع نمودند بر حلال قرار دادن چیزی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده و آن را حرام قرار داده است .

3- و یا اینکه اجماع نمودند بر تعیین واجبی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده و در حالی که آن را واجب و فرض قرار نداده است.

4- و یا اینکه اجماع نمودند بر اسقاط فرضی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده و در حالی که آن را واجب و فرض قرار داده است .

(ادعای) تمام این انواع (چهارگانه) کفرخالص و ایجاد دینی بجای دین اسلام است .


و فرقی نیست در میان این نوع اجماع ها و در میان کسی که جائز بداند اجماع بر اسقاط نمازهای پنج گانه و یا برخی از آنها ویا رکعتی از آنها و یا اینکه واجب دانست نمازهای غیر از اینها و یا اینکه رکوع اضافی در نماز و یا باطل قرار دادن روزه ماه رمضان و یا واجب قرار دادن روزه رجب و یا ابطال حج بسوی مکه و واجب قرار دادن حج بسوی طائف و یا برحلال دانستن گوشت خوک و یا بر حرام قرار دادن گوشت قوچ ، (ادعای) تمام این (نوع اجماع ها) کفر صریحی است که در آن هیچ پوشیدگی وجود دارد.


(3) فإذا الأمر کذلک فإنما علینا صلب أحکام القرآن والسنن الثابتة عن رسول الله صلى الله علیه وسلم إذ لیس فی الدین سواهما أصلا ولا معنى لطلبنا هل أجمع على ذلک الحکم أو هل اختلف فیه لما ذکرنا وبالله تعالى التوفیق.

ترجمه : وقتی که جریان اجماع این گونه است پس همانا بر ما ضروری است که احکام قرآن و سنت های ثابت شده از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را محکم بگیریم زیرا غیر از این دو در دین دیگر اصلی وجود ندارد و این برایم ما معنی ندارد که جستجو کنیم که آیا بر فلان حکم اجماعی صورت گرفته و یا اینکه (علما) در باره آن اختلاف نموده اند ،بنا بر آنچه که ما بتوفیق الله متعال (قبلا) بیان نموده ایم .

نظریه شوکانی رحمه الله در باره اجماع

نظریه امام شوکانی رحمه الله در باره اجماع

امام شوکانی رحمه الله در کتاب (ارشاد الفحول) در بحث اجماع در باره رد اجماع چنین نوشته اند:

ومن أنصف من نفسه علم أنه لا علم عند علماء الشرق بجملة علماء الغرب والعکس فضلا عن العلم بکل واحد منهم على التفصیل وبکیفیة مذهبه وبما یقوله فی تلک المسألة بعینها وأیضا قد یحمل بعض من یعتبر فی الإجماع على الموافقة وعدم الظهور بالخلاف التقیة والخوف على نفسه....... ثم قال: ومن ادعى أنه یتمکن الناقل للإجماع من معرفة کل من یعتبر فیه من علماء الدنیا فقد أسرف فی الدعوى وجازف فی القول ورحم الله الإمام أحمد بن حنبل فإنه قال: من ادعى الإجماع فهو کاذب.

ترجمه : هر کس منصف باشد این را می داند که علمای مشرق زمین نسبت به تمام علمای مغرب زمین آگاهی ندارند و بر عکس نیز (همین قضیه است) چه جائی نسبت به هر یک از آنها و چگونگی مذهبش و نظریه و دیدگاهش در باره فلان مسأله معین بصورت تفصیلی آگاهی و علم داشته باشد، (نکته دیگر اینکه ) این نیز (احتمال می رود که گاهی) برخی ازآنهائی که در اجماع معتبر شمرده اند موافقت آنها و عدم اظهار مخالفت آنها بنا بر تقیه و یا ترس برجانش بوده باشد. (سپس جلو تر رفته امام شوکانی فرمودند): و هر کس ادعا نماید که فرد نقل کننده اجماع می تواند که با هرفرد معتبر در اجماع از علمای دنیا را شناخته (وقوا او را نقل کند) او در این ادعا زیاد روی نموده و گزاف گوئی کرده است الله متعال به امام احمد بن حنبل رحمه نماید که فرمودند: هر کس ادعای اجماع نماید او درغگو است .

نظریه امام شوکانی رحمه الله آنقدر در رد اجماعی که اصولی ها قائل هستند و ما در صدد رد آن هستیم آنقدر واضح است که نیاز به هیچ توضیح و تشریحی نیست زیرا هر فردی که این کلام امام شوکانی رحمه الله را بخواند کاملا متوجه می شود که نظریه ایشان در باره اجماع چیست.

نظریه امام احمد رحمه الله در باره اجماع

نظریه امام احمد بن حنبل رحمه الله تعالى در باره اجماع

امام احمد بن حنبل رحمه الله در رد اجماع فرمودند :

"من ادعى الإجماع فهو کاذب وما یدریه؟ لعل الناس اختلفوا".رواه ابنه عبد الله فی "مسائله" ص 390.

ترجمه : هر کس ادعای اجماع نماید او دروغگو هست زیرا او چه بداند؟ شاید که علما در آن (مسأله مورد نظر) اختلاف نمودند (ولی او خبر ندارد).

این قول (امام احمد) را پسرش در کتاب مسائلش صفحه 390 روایت و نقل نموده است.

آری این قول امام احمد رحمه الله را استاد آلبانی رحمه الله در(کتاب آداب الزفاف) بحث طلای حلقه ای و در رد کسانی که مدعی اجماع در باره اباحت مطلق طلا برای زنان شده اند ذکر نموده ،همانگونه که امام شوکانی رحمه الله در کتاب (إرشاد الفحول) در بحث اجماع ذکر نموده اند .

اگر شما به کلماتی که امام احمد رحمه الله در رد اجماع بکار برده اند دقت فرمایید کاملا متوجه خواهید شد که امام احمد رحمه الله اجماع از نوع اصولیش را قبول ندارد که بجای خود بلکه مدعیان چنین اجماعی را نیز راستگو نمی پندارد زیرا چنین چیزی امکان ندارد و مطلع شدن از نظریات تمام مجتهدین و شناسائی آنها از محالات است،ای چه بسا برخی از مجتهدین که ما از آنها و نظریات آنها مطلع و با خبر نیستیم با سایر مجتهدین وعلما موافق برمسأله؛ مخالف باشند و نظریات آنها متفاوت و دلائل آنها قوی تر باشد.

نظریه شافعی رحمه الله در باره اجماع

نظریه امام شافعی رحمه الله در باره اجماع

امام شافعی رحمه الله در کتاب (الرساله) در بحث استحسان می فرمایند:

لستُ أقول ولا أحدٌ من أهل العلم "هذا مجتمع علیه ": إلا لما تَلْقى عالماً أبداً إلا قاله لک وحکاه عن من قبله، کالظهرُ أربعٌ، وکتحریم الخمر، وما أشبه هذا.

ترجمه : نه من می گویم و نه هیچ یک از اهل علم (می گوید) که این (مسأله) بر آن اجماع صورت گرفته است مگر(مسأله ای) که آن گونه (واضح و از ضروریات دینی) باشد که هیچ عالمی را هر گز ملاقات نکنی مگر این که آن را بیان نماید و از گذشتگانش نقل و حکایت نماید همانند اینکه تعداد رکعات نماز ظهر چهاراست و نوشیدن شراب حرام است و همانند چیزهائی که مشابه اینها هستند .

آری اگر خوب به این سخن امام شافعی رحمه الله توجه شود کاملا و بطور واضح فهمیده می شود که ایشان اجماعی را قبول دارند که بر مسأله ای باشد که از ضروریات و بدیهیات متفق علیه و ثابت شده از قرآن وسنّت باشد و دیگر اجماعی همانند اجماع اصولی ها را برسمیت نمی شناسد ، لذا باید توجه نمود که هر گاه امام شافعی رحمه الله می گوید که براین مسأله اجماع شده است هدفشان این نوع مسائل و این نوع اجماع است نه اجماعی که بسیاری از اصولیین بیان نموده و مطرح می کنند .

ناگفته نماند که ما هم می گوییم که چنین اجماع های وجود دارد ولی بود و نه بود آنها در اثبات و عدم اثبات و یا تقویت احکام اثری ندارند همانگونه که وجود اختلاف در میان علما در تضعیف احکام هرگزتأثیر گذارنیستند زیرا مسائلی که در نصوص قرآن وسنّت بصورت متواترموجود است و حکم بر نصوص متواترمی چرخد نه بر اجماع ، زیرا وجود نصوص پیش از این نوع اجماعها بوده و به درجه ها قوی تر از این نوع اجماعها می باشد و این نوع اجماعها در حقیقت بر آن نصوص قرآنی و احادیث متواتراتفاق افتاده که اگر آن نصوص متواتر نبودی هر گز چنین اتفاق و چنین اجماعهای صورت نمی گرفت لذا نصوص قرآن وسنت متواترمدیون چنین اجماعهای نیستند بلکه آنچه که باید مدیون نصوص متواتر قرآن و سنت باشد این نوع اجماعهاست و لا غیر.

علمای منکر اجماع

علمای منکر اجماع

همان گونه که در میان علما افرادی وجود دارند که قائل به اجماع از نوع اصولی آن هستند و آن را دلیل از دلائل شرع می دانند و معتقد به وقوع و تصور آن می باشند در مقابل این گروه ،گروه دیگری ازعلما نیز وجود دارند که اجماع از نوع اصولیش را کاملا منکر بوده وآن را نمی پذیرند؛ بنده ان شاء الله تعالی و بتوفیق الله متعال در ذیل اقوال آن دسته ازعلما را با حواله منابع ذکر خواهم نمود. ..........

سومین دلیل منکرین اجماع

سومین دلیلی را که منکرین اجماع ارائه می دهند این است که می گویند :

از نظر نصوص شرعی و عقل دلیلی برای حجت بودن اجماع وجود ندارد، برای بهتر واضح شدن این مطلب به دلائل زیر توجه فرمایید:

یکی از آیات قرآنی که دالّ بر این مطلب است که همه چیز مورد نیاز بشر اعم از عقاید و احکام در قرآن مجید بیان شده آیه( 89، سوره نحل)می باشد لذا وقتی که همه چیز بصورت کلی و یا جزئی در قرآن و تفسیر آن سنّت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان شده است ؛ما نیازی به چیز دیگری از قبیل (اجماع، قیاس و سایراصول) نداریم

برای بهتر واضح شدن این مطلب به ترجمه و تفسیر این آیه شریفه توجه فرمایید: الله متعال می فرماید: {....وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ} (سوره نحل، آیه: 89)
ترجمه : وما بر تو ای محمد کتاب (قرآن) را نازل نمودیم ودر حالی که بیانگر هر چیز است و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است.

ابن کثیر رحمه الله در تفسیر خویش این آیه را چنین تفسیر نموده اند: وَقَوْلُهُ: {وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ} قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: [وَ] قَدْ بَیَّنَ لَنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ کُلَّ عِلْمٍ، وَکُلَّ شَیْءٍ. وَقَالَ مُجَاهِدٌ: کُلُّ حَلَالٍ وَحَرَامٍ. وَقَوْلُ ابْنِ مَسْعُودٍ: أَعَمُّ وَأَشْمَلُ؛ فَإِنَّ الْقُرْآنَ اشْتَمَلَ عَلَى کُلِّ عِلْمٍ نَافِعٍ مِنْ خَبَرِ مَا سَبَقَ، وَعِلْمِ مَا سَیَأْتِی، وَحُکْمِ کُلِّ حَلَالٍ وَحَرَامٍ، وَمَا النَّاسُ إِلَیْهِ محتاجون فی أمر دنیاهم ودینهم، ومعاشهموَمَعَادِهِمْ. وَقَالَ الْأَوْزَاعِیُّ: {وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ} أَیْ: بِالسُّنَّةِ.


ترجمه : ابن مسعود فرموده : (الله متعال) برای ما در قرآن هر علمی و هر چیزی (که بدان نیاز مند هستیم) را بیان نموده است. و مجاهد گقته : هر حلال و هر حرامی (را قرآن برای ما بیان نموده است). (ابن کثیر رحمه الله می فرماید) سخن و وگفته ابن مسعود (از گفته مجاهد) عام تر و شامل تر است ؛ زیرا قرآن هر علم مفیدی از گذشتگان و علم آنچه که خواهد آمد را در بر دارد، و حکم هر حلال و حرامی و هر آنچه مردم بدان از امور دنیوی و دینی و یا زندگی و آخرتی بدان نیاز دارند (در قرآن بیان شده است).


امام بغوی رحمه الله در تفسیر خویش این آیه مبارکه را این گونه تفسیر نموده اند: {وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا} بَیَانًا، {لِکُلِّ شَیْءٍ} یُحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ وَالنَّهْیِ، وَالْحَلَالِ وَالْحَرَامِ، وَالْحُدُودِ وَالْأَحْکَامِ. یعنی : (ما این کتاب را بر تو که بیانگر هر چیزاست) اعم از امر و نهی و حلال و حرام و حدود و احکام ،(نازل نموده ایم).


امام طبری رحمه الله در تفسیر خویش در باره تفسیر این آیه مبارکه چنین آمده است : (وَنزلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ) یقول: نزل علیک یا محمد هذا القرآن بیانا لکلّ ما بالناس إلیه الحاجة من معرفة الحلال والحرام والثواب والعقاب. یعنی : ای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) این قرآن که بیانگر هر آنچه مردم بدان از شناخت حلال و حرام و ثواب و عذاب نیاز دارند بر تو نازل شده است .


خوانندگان گرامی همانطورکه ملاحظه نمودید مفسرین این آیه را چنین تفسیر نمودند که تمام چیز اعم از عقائد و احکام ، و هر آنچه بشر در دنیا و آخرت بدان نیازدارند در قرآن مجید بیان شده است پس وقتی که این گونه است نیازی به اصل دیگری از قبیل اجماع خیالی و قیاس برگرفته از عقل بشری و یا سایر اصول ساخته بشری پیدا نمی کنیم .

دومین آیه ی که در قرآن مجید آمده آیه (59 سوره نساء) می باشد که بیانگر این است که در مسائل اختلافی فقط باید به قرآن وسنّت رجوع نمود لذا نیازی به اجماع و سایر اصول نیست؛ زیرا حل تمام مسائل در قرآن وسنّت موجود است.

الله متعال می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا (59) (سوره نساء)


ترجمه : ای کسانی که ایمان آورده اید از الله پیروی کنید و از رسول الله پیروی کنید و از صاحبان امرتان (نیز) و اگر در باره چیزی با یکدیگر اختلاف نمودید پس (حل آن مسأله را) بسوی (کتاب ) الله (وسنّت) رسول الله بازگردانید اگر (واقعا) به الله و روز قیامت ایمان آورده اید این برایتان بهتر و دارای انجام نیک تری است.


ودر جای دیگر الله متعال می فرماید: {وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ} [الشُّورَى:10]
یعنی: در هر چیزی که اختلاف نمودید حکم آن (و حل آن ) در نزد (کتاب ) الله هست (پس برای حل به آنجا رجوع کنید).


پس وقتی که همه چیز در قرآن مجید وسنّت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده و ما در باره مسائل باید به آنجا رجوع کنیم ؛لذا نیازی نیست که به غیر آنها رجوع شود و رجوع به غیر آنها مخالفت با دستور الله متعال است .

در حدیث صحیحی در سنن ترمذی آمده که آن را عرباض بن ساریه رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، وَإِنْ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ، فَإِنَّهُ مَنْ یَعِشْ مِنْکُمْ یَرَى اخْتِلَافًا کَثِیرًا، وَإِیَّاکُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّهَا ضَلَالَةٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَعَلَیْهِ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ المَهْدِیِّینَ، عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ»


ترجمه : من شما را به ترس از الله و شنیدن و پیروی نمودن (به دستورات مشروع رهبران) توصیه و سفارش می کنم گرچه (آن رهبرتان) یک برده حبشی (هم) باشد همانا هر کس بعد من زنده بماند اختلافات زیادی را خواهد دید ، (در آن زمان) حتما پرهیز و دوری کنید از امور ناپیداو جدیدی (که در دین ایجاد می شود) زیرا آنها گمراهی اند و هر کس از شما اینها رادریافت پس بر او ضروری است که به سنت من و سنت رهبران راه یافته و هدایت شونده را بگیرید و آنها را با دندانها محکم بگیرید.

اگربه محتوای این حدیث هم دقت شود کاملا واضح است که در زمان اختلافات باید رجوع به سنّت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و سنّت رهبران راه یافته رجوع نمود. ناگفته نماند که پیروی از سنّت و روش های رهبران راه یافته زمانی ضروری است که مخالف با قرآن و سنّت صحیح نباشد .

موطای امام مالک و مستدرک حاکم روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:(تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا: کِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ رَسُولِهِ)

یعنی: من در میانتان دوچیزرا رها نمودم که اگر آن دو را محکم بگیرید و به آنها تمسک جویید که همان کتاب الله و سنت رسول الله باشد؛ هر گز گمراه نخواهید شد.

در این حدیث تصریح شده که برای هدایت قرآن و سنّت کافی است و نیاز به اصل دیگری همانند (اجماع و غیره) نیست و هر کس به این دو تمسک جوید هر گز گمراه نخواهد شد.

دومین دلیل منکرین اجماع

دلیل دومی که منکرین اجماع ارائه می دهند این است که می گویند : راهی برای اجماع نیست زیرا بالفرض اگر قبول کنیم که چنین اجماعی منعقد شده است؛ حالا این اجماع از دو حالت خالی نیست:

1 - یا بر نصی از نصوص قرآن وسنّت بوده است .

2- و یا اینکه بر اجتهادی بدون نصی از قرآن وسنت صورت گرفته است.

در صورتی که اجماع بر نصی از نصوص شرعی صورت گرفته باشد ما نیازی به اجماع نداریم زیرا وجود نص ما را از رفتن به سوی اجماع بی نیاز می گرداند.

ولی اگر این اجماع بر اجتهاد مجتهدین صورت گرفته این ممکن نیست زیرا با وجود زیادی مجتهدین و دوری مناطق آنها از یکدیگرو اختلاف طبع و نظر آنها از یکدیگر امکان ندارد که آنها بر یک مسأله ی بدون نصی از قرآن وسنّت بنا بر اجتهاد اتفاق و اجماع نمایند.

اولین دلیل منکرین اجماع

دلایل منکرین اجماع

در بحث گذشته ما دلایل قائلین به اجماع را ذکر و بررسی نمودیم و در این بحث می خواهیم دلایل آن دسته از علما را ذکر کنیم که منکر اجماع اند و اصلی به نام (اجماع) قبول ندارند و آن را دلیلی از دلائل شرعی نمی دانند. علماء منکر (اجماع)؛سه نوع دلیل برای رد و انکار اجماع ارائه نمودند:

وقوع اجماعی از نوع اصولیش محال است .



زیرا اولا : جمع آوری اقوال علما با وجود زیادی علما و مجتهدین و دوری مناطق آنان از یکدیگر ممکن نیست؛ زیرا علمای بغداد در آن زمان از اقوال تمام علمای مدینه آگاه نبودند وبالأخص در زمان صحابه و تابعین و سایر قرون گذشته که امکانات و وسائل اطلاع رسانی بسیار کم و کند و در حد صفر بوده است، پس معلوم شد که آگاه بودن از نظریات تمام مجتهدین بسیار مشکل و درحد محال بوده است.

نکته دیگر اینکه باوجود تفاوت های ذهنی وعلمی چگونه اتفاق نمودن به صورت اجماعی که حتی یک مخالف هم وجود نداشته باشد در میان مجتهدین صورت می گیرد، بالفرض اگر ممکن هم بدانیم چگونه متصور می شود و چگونه نقل آراء آنها بصورت متواترممکن است پس معلوم شد که اجماعی از نوع اصولیش ممکن نیست.

ششمین دلیل قائلین به اجماع

ششمین دلیلی که قائلین به اجماع برای اثبات اجماع ذکر می کنند این حدیث است { یَدُ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ } یعنی : دست الله بر جماعت است .

قائلین به اجماع می گویند: این حدیث گفته دست الله بر جماعت است و اجماع نیز در حقیقت و فی الواقع همان جماعت است که دست الله برآن است لذا مخالفت با آن جایز نیست.

حالا بیاییم اصل این روایت را بررسی نماییم آری این حدیث در سنن نسائی کتاب (کِتَابُ تَحْرِیمِ الدَّمِ) باب (قَتْلُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ) با سند صحیح چنین آمده است: عَنْ عَرْفَجَةَ بْنِ شُرَیْحٍ الْأَشْجَعِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمِنْبَرِ یَخْطُبُ النَّاسَ، فَقَالَ: «إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ، فَمَنْ رَأَیْتُمُوهُ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ، أَوْ یُرِیدُ یُفَرِّقُ أَمْرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَائِنًا مَنْ کَانَ فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ یَرْکُضُ»


ترجمه : عرفجه بن شریح اشجعی رضی الله عنه فرمودند: من پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که بر منبراست و برای مردم سخنرانی می کنند و می فرمایند:همانا بعد از من فسادات و شرور خواهند آمد پس هر کسی را که دیدید از جماعت و گروه (مسلمانان) بیرون شد(و مرتد گشت) و یا اینکه خواست جریان امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را متفرق و پراکنده کند پس او را بکشید می خواهد هر کسی هم باشد، زیرا دست الله با جماعت (و اتفاق و اتحاد) است و همانا بهمراه کسی همراه شده و می رود و می دود که از جماعت (و اتحاد) بیرون گردد.


آری در این حدیث کلمه (الْجَمَاعَةَ) سه بار بکار بده شده است و از خود کلام واضح است که مراد از جماعت چیست مثلا: در جمله (فَمَنْ رَأَیْتُمُوهُ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ) مراد از جماعت (جماعت مسلمانان) است و خروج از آن یعنی بیرون شدن از اسلام و مرتد شدن.


ودر جمله (یَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ) وهمچنین در جمله (فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ یَرْکُضُ) مراد از جماعت اتحاد و اتفاق و پرهیز از اختلاف است زیرا دست الله با اتحاد است و شیطان یار و یاور اختلاف کننده است.
حالا شما بگویید: این حدیث چه ارتباطی به اجماع مجتهدین و اتفاق نظر آنها دارد؟!!!

پنجمین دلیل قائلین به اجماع

پنجمین دلیلی که قائلین به اجماع برای اثبات اجماع ذکر می کنند این آیه اثر است { مَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ حَسَنٌ } یعنی : هر آنچه مسلمانان آن را نیک و خوب دانستند آن در نزد الله خوب است .

قائلین به اجماع می گویند: هر آنچه مجتهدین بر آن اتفاق نمودند و آن را نیک دیدند آن خوب است و درست است و مخالفت با آن مجاز نیست زیرا مجتهدین نمایندگان دینی و مذهبی مردم اند هر آنچه آنها خوب بدانند گویا کل ملت خوب دانسته است.

حالا بیایید تا با هم اصل روایت را بررسی نماییم تا حقیقت این امر نیز بر ما واضح گردد ، اصل این روایت در مسند امام احمد رحمه الله حدیث شماره (3600) چنین آمده است:


عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: " إِنَّ اللهَ نَظَرَ فِی قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَوَجَدَ قَلْبَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَیْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَاصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، فَابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ نَظَرَ فِی قُلُوبِ الْعِبَادِ بَعْدَ قَلْبِ مُحَمَّدٍ، فَوَجَدَ قُلُوبَ أَصْحَابِهِ خَیْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَجَعَلَهُمْ وُزَرَاءَ نَبِیِّهِ، یُقَاتِلُونَ عَلَى دِینِهِ، فَمَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا، فَهُوَ عِنْدَ اللهِ حَسَنٌ، وَمَا رَأَوْا سَیِّئًا فَهُوَ عِنْدَ اللهِ سَیِّئٌ "


ترجمه : عبد الله بن مسعود رضی الله عنه فرمودند: همانا الله متعال به قلب های بندگان نگاه نموده قلب محمد صلی الله علیه و آله وسلم را بهترین قلب بندگان یافته است او را برای خودش برگزیده است و او را با رسالتش فرستاده است ، سپس بعد از قلب محمد (دوباره) به قلب های بندگانش نگاه نموده قلب های اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بهترین قلب های بندگان یافته است آنها را وزیران پیامبرش قرار داده است که در دفاع از دینش جهاد و مبارزه می کنند، پس هرآنچه مسلمانان نیک دیدند پس آن در نزد الله (نیز) نیک است و هر آنچه بد دیدند آن در نزد الله (نیز) بد است.

ودر مستدرک حاکم نیشابوری حدیث شماره (4465) این روایت این گونه آمده است:عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: «مَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ حَسَنٌ، وَمَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ سَیِّئًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ سَیِّءٌ، وَقَدْ رَأَى الصَّحَابَةُ جَمِیعًا أَنْ یَسْتَخْلِفُوا أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ»


ترجمه : عبد الله ابن مسعود رضی الله عنه فرمودند: هرآنچه مسلمانان نیک دیدند پس آن در نزد الله (نیز) نیک است و هر آنچه بد دیدند آن در نزد الله (نیز) بد است و همانا تمام صحابه ابوبکر رضی الله عنه را برای جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و خلافت مناسب دیدند.

حالا که الفاظ کامل این روایت ذکر شد حالا بیاییم به بررسی آن بپردازیم:

اولا: در باره این روایت (مَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ حَسَنٌ) باید گفت که این روایت مرفوع و گفته رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نیست و بلکه سخن عبد الله بن مسعود رضی الله عنه می باشد همان گونه که از روایت مسند احمد و مستدرک حاکم واضح است ، و همانگونه که استاد آلبانی رحمه الله در سلسله احادیث ضعیفه و موضوعه حدیث شماره (533) فرمودند: (لا أصل له مرفوعا وإنما ورد موقوفا على ابن مسعود) یعنی : این روایت از نظر مرفوعی اصل و اساسی ندارد بلکه بصورت موقوفی از ابن مسعود (رضی الله عنه) روایت شده است.

ثانیا: در این اثر ابن مسعود رضی الله عنه آمده (مَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا ....) یعنی آنچه تمام مسلمانان آن را نیک دیدند آن نیک و خوب است و نفرمودند: آنچه که مجتهدین آن را نیک دیدند آن نیک است .

ثالثا: آنچه که در آخر این اثر در روایت مستدرک آمده (وَقَدْ رَأَى الصَّحَابَةُ جَمِیعًا أَنْ یَسْتَخْلِفُوا أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) مشخص می گردد که مقصود ابن مسعود رضی الله عنه از (مَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا ....) صحابه رضی الله عنهم و جریان خلافت و اتفاق صحابه رضی الله عنهم بر خلاف ابوبکر صدیق رضی الله عنه می باشد نه اجماع مجتهدین درهر زمان و در هر مسأله ای .