۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (7)

(صحیح) عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ مُعْنِقًا صَالِحًا، مَا لَمْ یُصِبْ دَمًا حَرَامًا، فَإِذَا أَصَابَ دَمًا حَرَامًا بَلَّحَ». 


ترجمه: ابودرداء رضی الله عنهما فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مسلمان همیشه با آرامش و نیک در حرکت است ، تا زمانی که مرتکب (ریختن) خون حرامی نشده باشد، و چون مرتکب (ریختن) خون حرام شد، خسته شده و از حرکت باز می ایستد.


سنن ابی داود، حدیث: 4270)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (6)

(صحیح) عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یَزَالَ المُؤْمِنُ فِی فُسْحَةٍ مِنْ دِینِهِ، مَا لَمْ یُصِبْ دَمًا حَرَامًا».

 

ترجمه: ابن عمر رضی الله عنهما فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: مسلمان همیشه در فراخی و گشادگی از دینش قرار دار، تا زمانی مرتکب (ریختن) خون حرامی نشده باشد.


(صحیح بخاری، حدیث: 6862)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (5)

(حسن) عن أنس قال: قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: أبى الله أن یجعل لقاتل المؤمن توبة. 

 

ترجمه: انس رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: الله سرباز زده از اینکه برای کسی که مسلمانی را می کشد توبه ای بگرداند.


(سلسله احادیث صحیحه، شیخ آلبانی رحمه الله، جلد دوم، حدیث: 689)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (4)

(صحیح) عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُلُّ ذَنْبٍ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَغْفِرَهُ، إِلَّا مَنْ مَاتَ مُشْرِکًا، أَوْ مُؤْمِنٌ قَتَلَ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا».

 

ترجمه: ابودرداء رضی الله عنه فرمودند که من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: هرگناهی امید است که الله آن را بیامرزد، بجز کسی که مشرک بمیرد و یا اینکه  مسلمانی که مسلمان دیگری را بصورت عمدی بکشد.


(سنن ابی داود، حدیث: 4270)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (3)

(صحیح) عَنْ مُعَاوِیَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُلُّ ذَنْبٍ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَغْفِرَهُ، إِلَّا الرَّجُلُ یَقْتُلُ الْمُؤْمِنَ مُتَعَمِّدًا، أَوِ الرَّجُلُ یَمُوتُ کَافِرًا».

 

ترجمه: معاویه رضی الله عنه فرمودند که من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: هرگناهی امید است که الله آن را بیامرزد، بجز مردی که مسلمانی را بصورت عمدی می کشد و یا اینکه در حالی می میرد که کافراست.


(سنن نسائی، حدیث: 3984 )

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (2)

(صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: « مَنْ تَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ یَتَرَدَّى فِیهِ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا، وَمَنْ تَحَسَّى سُمًّا فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَسُمُّهُ فِی یَدِهِ یَتَحَسَّاهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِحَدِیدَةٍ، فَحَدِیدَتُهُ فِی یَدِهِ یَجَأُ بِهَا فِی بَطْنِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا».


ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هرکس خودش را از کوه پرت کرده بکشد، پس او در آتش دوزخ خودش را جاویدانه و جاویدانه گردانه شده و بصورت ابدی پرت خواهد نمود، و هرکس سم و زهری را نوشید و با این طریق خودش را کشت، زهر و سمش در دستش بوده در آتش دوزخ جاویدانه، جاویدانه گردانه شده و بصورت ابدی خواهد نوشید، و هرکس خودش را با آهنی (از قبیل کارد و غیره) کشت، آن آهنش در دستش بوده و در آتش جهنم جاویدانه، جاویدانه گردانه شده و بصورت ابدی در شکم خودش فرود خواهد برد.  


(صحیح بخاری، حدیث: 5778)

سلسله مرواریدهای صحیح نبوی حدیث (1)

(صحیح) عَنْ بُرَیْدَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَتْلُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ زَوَالِ الدُّنْیَا».


ترجمه: بریده رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: کشتن مسلمان در نزد الله از نابود کردن و از بین بردن (تمام) دنیا بزرگ است.


(سنن نسائی، حدیث: 3990)

ترجمه جامع الترمذی ،حدیث 50 تا 55

بَابٌ فِی النَّضْحِ بَعْدَ الْوُضُوءِ

بحثی در باره آب پاشیدن بر لباس در قسمت شرمگاه بعد از تکمیلی وضو


50 - (ضعیف) حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِیٍّ، وَأَحْمَدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدِ اللَّهِ السَّلِیمِیُّ الْبَصْرِیُّ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَلْمُ بْنُ قُتَیْبَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَاشِمِیِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: " جَاءَنِی جِبْرِیلُ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِذَا تَوَضَّأْتَ فَانْتَضِحْ ".


ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، فرمودند: جبرئیل (علیه السلام) به نزد من آمده و گفتند: ای محمد،(صلی الله علیه و آله وسلم) هرگاه وضو گرفتید پس (در پایان وضو بر لباس در قسمت شرمگاهت) آب بپاش.

 

بَابٌ فِی إِسْبَاغِ الْوُضُوءِ

بحثی در باره وضو را تکمیل نمودن.


51 - (صحیح) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ العَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ:«أَلَا أَدُلُّکُمْ عَلَى مَا یَمْحُو اللَّهُ بِهِ الخَطَایَا وَیَرْفَعُ بِهِ الدَّرَجَاتِ؟» قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «إِسْبَاغُ الوُضُوءِ عَلَى المَکَارِهِ، وَکَثْرَةُ الخُطَا إِلَى المَسَاجِدِ، وَانْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ، فَذَلِکُمُ الرِّبَاطُ».


ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آیا شما را برآنچه که گناهان را نابوده می نماید و درجات را بالا می برد راهنمائی نکنم؟ (صحابه رضی الله عنهم) گفتند: آری (راهنمائی فرمائید) ای رسول الله، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: در سختی ومشکلات وضو را تکمیل نمودند، و زیاد گام برداشتن بسوی مساجد، و انتظار نماز(بعدی) بعد از نماز(قبلی)این است مرزبانی (و جهاد).

 

52 - (صحیح) وحَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ العَلَاءِ، نَحْوَهُ، وقَالَ قُتَیْبَةُ فِی حَدِیثِهِ: «فَذَلِکُمُ الرِّبَاطُ، فَذَلِکُمُ الرِّبَاطُ، فَذَلِکُمُ الرِّبَاطُ» ثَلَاثًا.


ترجمه: (قتیبه رحمه الله با سندش همانند روایت قبلی روایت نموده است) وقتیبه (رحمه الله) در (آخر) روایتش گفته است: این است مرزبانی (و جهاد) شما، این است مرزبانی (و جهاد) شما، این است مرزبانی (و جهاد) شما،(این جمله را) سه بار تکرار نمودند.

 

بَابُ الْمِنْدِیلِ بَعْدَ الْوُضُوءِ

بحث استفاده نمودن دستمال بعد از وضو(برای خشک نمودن اعضای وضو)


53 - (ضعیف) حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ وَکِیعِ بْنِ الجَرَّاحِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ حُبَابٍ، عَنْ أَبِی مُعَاذٍ، عَنْ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خِرْقَةٌ یُنَشِّفُ بِهَا بَعْدَ الوُضُوءِ».


ترجمه: عایشه رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله پارچه ای داشتند که با آن بعد از وضو (اعضای وضو را) خشک می کردند.


54 - (سند ضعیف) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا رِشْدِینُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زِیَادِ بْنِ أَنْعُمٍ، عَنْ عُتْبَةَ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ نُسَیٍّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا تَوَضَّأَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِطَرَفِ ثَوْبِهِ».


ترجمه: معاذ بن جبل رضی الله عنه فرمودند: من پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که وضوگرفتند (در پایان وضو) چهرهشان را با کناره و گوشه لباسشان پاک و خشک نمودند.

 

بَابُ مَا یُقَالُ بَعْدَ الوُضُوءِ

بحث آنچه بعد از وضو گفته می شود.


55 - (صحیح) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الثَّعْلَبِیُّ الکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ حُبَابٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ یَزِیدَ الدِّمَشْقِیِّ، عَنْ أَبِی إِدْرِیسَ الخَوْلَانِیِّ، وَأَبِی عُثْمَانَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الوُضُوءَ ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ، فُتِحَتْ لَهُ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابِ الجَنَّةِ یَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَ ".


ترجمه: عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر وضو گرفت و وضورا خوب انجام داد، سپس گفت: « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ » برایش (در روز قیامت) هشت درب بهشت باز شده (آن وقت) از هریک که می خواهد داخل شود.

معنای دعا: گواهی می دهم که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست او یکتا و بی شریک است، و گواهی می دهم که قطعا محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بنده الله و پیامبراوست، یا الله مرا از توب گذران بگردان و مرا از پاکان قرار بده.

ترجمه جامع الترمذی ،حدیث 37 تا 49

بَابٌ فِی تَخْلِیلِ الْأَصَابِعِ

بحثی در باره خلال نمودن انگشتان


38 - (صحیح) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، وَهَنَّادٌ، قَالَا: حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنْ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ لَقِیطِ بْنِ صَبِرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا تَوَضَّأْتَ فَخَلِّلِ الْأَصَابِعَ».


ترجمه: لقیط بن صبره رضی الله عنه فرمودند: پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هرگاه که وضو گرفتی پس انگشتان (دست و پایت) را خلال کن.

 

39 - (حسن صحیح) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی الزِّنَادِ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ صَالِحٍ مَوْلَى التَّوْأَمَةِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا تَوَضَّأْتَ فَخَلِّلْ بَیْنَ أَصَابِعِ یَدَیْکَ وَرِجْلَیْکَ».


ترجمه: ابن عباس رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هرگاه که وضو گرفتی در میان انگشتان دو دست و دوپایت را خلال کن.


40 - (صحیح) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِیعَةَ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ الحُبُلِیِّ، عَنِ الْمُسْتَوْرِدِ بْنِ شَدَّادٍ الْفِهْرِیِّ، قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا تَوَضَّأَ دَلَکَ أَصَابِعَ رِجْلَیْهِ بِخِنْصَرِهِ».


ترجمه: مستورد بن شداد فهری رضی الله عنه فرمودند: من پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که وضو گرفته وبا انگشت کوچک دستش انگشتان هر پایش را مالیده و خلال نمودند.

 

بَابُ مَا جَاءَ وَیْلٌ لِلْأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ

بحث آنچه آمده که هلاکتی از نوع آتش (جهنم) باد برپشت پاهایی که در وضوخشک مانده و شسته نشوند.

 

41 - (صحیح) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُهَیْلِ بْنِ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ».


ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هلاکتی از نوع آتش (جهنم) باد برپشت پاهایی که در وضوخشک مانده و شسته نشوند.


(صحیح) وَقَدْ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأَعْقَابِ، وَبُطُونِ الْأَقْدَامِ مِنَ النَّارِ».

و (این چنین نیز) از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هلاکتی از نوع آتش (جهنم)باد برپشت پاها و شکم قدم هایی که در وضوخشک مانده و شسته نشوند.

 

بَابُ مَا جَاءَ فِی الْوُضُوءِ مَرَّةً مَرَّةً

بحث آنچه در باره یکبار یکبار وضو گرفتن آمده است.

 

42 - (صحیح) حَدَّثَنَا أَبُو کُرَیْبٍ، وَهَنَّادٌ، وَقُتَیْبَةُ، قَالُوا: حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ سُفْیَانَ، ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً».


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبرصلی الله علیه و آله یکبار یکبار(نیز) وضو گرفته اند (یعنی هر عضو را در وضو یکبار شستند).


(ضعیف) عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً».


ترجمه: عمربن خطاب رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یکبار یکبار وضو گرفتند.

 

بَابُ مَا جَاءَ فِی الْوُضُوءِ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ

بحث آنچه در باره دوبار دوباروضوگرفتن آمده است.


43 - (حسن صحیح) حَدَّثَنَا أَبُو کُرَیْبٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، قَالَا: حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ حُبَابٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ ثَوْبَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ هُرْمُزَ الْأَعْرَجُ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ».


ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دوبار دوبار (نیز) وضو گرفته اند. (یعنی گاهی هر عضو را دروضودوبار می شستند).


(صحیح) وَقَدْ رُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ ثَلَاثًا ثَلَاثًا».

ترجمه: واین نیزاز ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که ایشان بیان نمودند که پیامبر سه بار سه بار وضوگرفتند.

 

بَابُ مَا جَاءَ فِی الْوُضُوءِ ثَلَاثًا ثَلَاثًا

بحث آنچه در باره سه بار سه باروضوگرفتن آمده است.


44 - (صحیح) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی حَیَّةَ، عَنْ عَلِیٍّ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ ثَلَاثًا ثَلَاثًا».


ترجمه: علی رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم سه بار سه بار وضو گرفتند.(یعنی: هر عضو را در وضو سه بار شستند).


بَابٌ فِی الْوُضُوءِ مَرَّةً، وَمَرَّتَیْنِ، وَثَلَاثًا

بحث آنچه در باره یکبار و دوبار وسه بار (شستن اعضا) در وضو آمده است.


45 - (ضعیف) حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى الْفَزَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ: حَدَّثَکَ جَابِرٌ «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً، وَمَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ، وَثَلَاثًا ثَلَاثًا؟» قَالَ: نَعَمْ.


ترجمه: ثابت بن ابی صفیه گفت: من به ابوجعفر(رحمه الله) گفتم: (آیا) جابر(رضی الله عنه) برایت بیان نموده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (گاهی) یکبار یکبار و(گاهی) دوبار دوبار و(گاهی) سه بار سه بار وضومی گرفتند؟ ایشان فرمودند: بله.

 

46 - وَرَوَى وَکِیعٌ هَذَا الْحَدِیثَ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ: حَدَّثَکَ جَابِرٌ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً؟ قَالَ: نَعَمْ، وحَدَّثَنَا بِذَلِکَ هَنَّادٌ، وَقُتَیْبَةُ، قَالَا: حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ ثَابِتٍ.


ترجمه: ثابت بن ابی صفیه گفت: من به ابوجعفر(رحمه الله) گفتم: (آیا) جابر(رضی الله عنه) برایت بیان نموده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (گاهی) یکبار یکباروضومی گرفتند؟ ایشان فرمودند: بله.


بَابٌ فِیمَنْ یَتَوَضَّأُ بَعْضَ وُضُوئِهِ مَرَّتَیْنِ، وَبَعْضَهُ ثَلَاثًا

بحثی در باره کسی وضو می گیرد قسمت از وضواش را دو بار و قسمتی را سه بار انجام می دهد.


47 - (سند صحیح ولی مرتین آخر حدیث شاذ)حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ یَحْیَى، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا، وَغَسَلَ یَدَیْهِ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ، وَغَسَلَ رِجْلَیْهِ مَرَّتَیْنِ ».


ترجمه: عبدالله بن زید رضی الله عنه فرمودند: همانا پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم (بدین ترتیب) وضوگرفتند؛ چهرهشان را سه بار شستند، و دو دستشان را(تا به آرنج) دوبار دو بار شستند، و بر سرشان مسح کشیدند، و دو پایشان را دو بار شستند.


بَابٌ فِی وُضُوءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَیْفَ کَانَ

بحثی در باره اینکه وضوی پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم چه گونه بوده است.


48 - (صحیح) حَدَّثَنَا هَنَّادٌ، وَقُتَیْبَةُ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو الْأَحْوَصِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی حَیَّةَ، قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیًّا «تَوَضَّأَ، فَغَسَلَ کَفَّیْهِ حَتَّى أَنْقَاهُمَا، ثُمَّ مَضْمَضَ ثَلَاثًا، وَاسْتَنْشَقَ ثَلَاثًا، وَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا، وَذِرَاعَیْهِ ثَلَاثًا، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ مَرَّةً، ثُمَّ غَسَلَ قَدَمَیْهِ إِلَى الْکَعْبَیْنِ، ثُمَّ قَامَ فَأَخَذَ فَضْلَ طَهُورِهِ فَشَرِبَهُ وَهُوَ قَائِمٌ»، ثُمَّ قَالَ: أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِیَکُمْ کَیْفَ کَانَ طُهُورُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.


ترجمه: ابوحیه رحمه الله فرمودند: من علی بن ابی طالب رضی الله عنه را دیدم که (بدین تریب) وضوگرفتند؛ دو دستشان تا به مچ را آنقدر شستند تا صاف و تمیزشان نمودند، سپس سه باردهانشان را آب کشیده و سه بار بینی شان را آب کشیده، تمیز کردند، و چهرهشان را سه بار شستند و(بعد) دوساق دستشان را شستند و بر سرشان یکبار مسح کشیدند، و سپس (هر یک از) دو پایشان را تا به دو قوزک شستند، سپس ایستاده و از آب باقی مانده ازوضویشان در حالیکه ایستاده بودند نوشیدند، و سپس فرمودند: من دوست داشتم تا به شما نشان دهم که وضوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چه گونه بوده است.

 

49 - (صحیح) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، وَهَنَّادٌ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو الْأَحْوَصِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، ذَکَرَ عَنْ عَلِیٍّ مِثْلَ حَدِیثِ أَبِی حَیَّةَ، إِلَّا أَنَّ عَبْدَ خَیْرٍ، قَالَ: «کَانَ إِذَا فَرَغَ مِنْ طُهُورِهِ أَخَذَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِهِ بِکَفِّهِ فَشَرِبَهُ».


ترجمه: عبدخیر رحمه الله همانند روایت ابوحیه رحمه الله از علی بن ابی طالب رضی الله عنه روایت نمودند، با این فرق که عبد خیر رحمه الله فرمودند: (عادت علی بن ابی طالب رضی الله عنه براین) بود که چون از وضو گرفتنشان فارغ می شدند و وضویشان به پایان می رسید، از آب باقی مانده از وضویشان را با کف دستشان گرفته و می نوشیدند.

ترجمه جامع الترمذی ،حدیث 35 تا 37

بَابُ مَا جَاءَ أَنَّهُ یَأْخُذُ لِرَأْسِهِ مَاءً جَدِیدًا

بحث آنچه آمده که فرد برای مسح سرش در وضو آب تازه و جدید می گیرد (و با آن سرش را مسح می کند)


35 - (صحیح) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ خَشْرَمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ، عَنْ حَبَّانَ بْنِ وَاسِعٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ، «أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ، وَأَنَّهُ مَسَحَ رَأْسَهُ بِمَاءٍ غَیْرِ فَضْلِ یَدَیْهِ».


ترجمه: عبدالله بن زید رضی الله عنه روایت نمودند که همانا ایشان دیده اند که پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم وضوگرفتند، و ایشان با آب (جدیدی) غیرازآب اضافی دو دستشان گرفته و سرشان را مسح نمودند.

 

بَابُ مَسْحِ الْأُذُنَیْنِ ظَاهِرِهِمَا وَبَاطِنِهِمَا

بحث مسح نمودن داخل و بیرون دو گوش


36 - (حسن صحیح) حَدَّثَنَا هَنَّادٌ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ، عَنِ ابْنِ عَجْلَانَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَأُذُنَیْهِ، ظَاهِرِهِمَا وَبَاطِنِهِمَا».


ترجمه: ابن عباس رضی الله عنهما فرمودند: همانا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برسرشان و داخل و بیرون دو گوششان (در وضو) مسح نمودند.

 

بَابُ مَا جَاءَ أَنَّ الْأُذُنَیْنِ مِنَ الرَّأْسِ

بحث آنچه در این باره آمده که دو گوش جزء سراند


37 - (صحیح) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ سِنَانِ بْنِ رَبِیعَةَ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ أَبِی أُمَامَةَ، قَالَ: تَوَضَّأَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا، وَیَدَیْهِ ثَلَاثًا، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ، وَقَالَ: «الْأُذُنَانِ مِنَ الرَّأْسِ»، قَالَ قُتَیْبَةُ: قَالَ حَمَّادٌ: لَا أَدْرِی هَذَا مِنْ قَوْلِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْ مِنْ قَوْلِ أَبِی أُمَامَةَ؟


ترجمه: ابوامامه رضی الله عنه فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (بذین منوال) وضو گرفتند که چهرهشان را سه بار شستند و دو دستشان را (تا به آرنج) سه بار، و برسرشان مسح نمودند، و فرمودند: دو گوش از سر اند.

قتیبه (رحمه الله) فرمودند: حماد (رحمه الله) گفتند: من نمی دانم که جمله «دو گوش از سر اند» سخن پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم اند و یا گفته ابوامامه رضی الله عنه است.

صفت معیت الله متعال

  • بسم الله الرحمن الرحیم

     

    صفت معیت الله تعالی

  •  
  • سخنی چند پیش از مطلب

     

    بعد از حمد و ثنای الله متعال و درود و سلام فراوان بر پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، باید گفت: رساله ای که در دست دارید در باره «معیّت» که صفت مستقلی از صفات الله متعال است؛ به تحریر در آمده، و نسبت به حقیقت و معنای این صفت زیبا توضیح داده شده است ، و دیدگاه اهل تحقیق از علمای اهل سنّت که همان دیدگاه سلف صالح امت اسلامی است بیان شده است، ولی قبل از اینکه در باره صفت «معیّت» و حقیقت و معنای آن سخن به میان آورم، مناسب می دانم که دیدگاه محققین اهل سنّت را نسبت به اسماء و صفات الهی بیان نمایم، و سپس به بررسی صفت «معیّت» و حقیقت و معنای آن بپردازم، امیدوارم که در بیان مطالب این رساله به حق رسیده باشم و از الله متعال خواهانم که همیشه با من بوده و«معیّت» خویش را از بنده و سایر اهل اسلام نگیرد، آمین یا رب العالمین.

     

     

     

    عقیده اهل سنّت

    در باره اسماء و صفات الله متعال

     

    اهل سنّت تمام نامها و صفاتی که در قرآن مجید و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وآله و سلم برای الله متعال آمده را بدون تأویل، بدون تشبیه، بدون تمثیل، بدون تفویض معنی، و بدون تعطیل قبول دارند ، و می گویند: معانی آنها را می دانیم ولی کیفیت آنها را نمی دانیم، و می گوییم: هر اسم و یا صفتی که در قرآن مجید و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه و آله وسلم برای الله متعال آمده را همانگونه که لایق و شایسته الله متعال است قبول داریم، واز این قانون هیچ اسم و یا صفتی را استثناء نمی کنیم.

    در این باره به دو مطلب یکی از امام ترمذی رحمه الله و دیگری از امام ابن کثیر رحمه الله که در ذیل ذکر می کنم توجه نمایید:

    امام ترمذی رحمه الله در کتاب جامع الترمذی ، درتحت حدیث (662) چنین نوشته اند:

    وَقَدْ قَالَ غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَهْلِ العِلْمِ فِی هَذَا الحَدِیثِ وَمَا یُشْبِهُ هَذَا مِنَ الرِّوَایَاتِ مِنَ الصِّفَاتِ: وَنُزُولِ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَتَعَالَى کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، قَالُوا: قَدْ تَثْبُتُ الرِّوَایَاتُ فِی هَذَا وَیُؤْمَنُ بِهَا وَلَا یُتَوَهَّمُ وَلَا یُقَالُ: کَیْفَ هَکَذَا رُوِیَ عَنْ مَالِکٍ، وَسُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ المُبَارَکِ أَنَّهُمْ قَالُوا فِی هَذِهِ الأَحَادِیثِ: أَمِرُّوهَا بِلَا کَیْفٍ "، وَهَکَذَا قَوْلُ أَهْلِ العِلْمِ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ وَالجَمَاعَةِ.

    ترجمه: بسیاری از اهل علم در باره این حدیث (إِنَّ اللَّهَ یَقْبَلُ الصَّدَقَةَ وَیَأْخُذُهَا بِیَمِینِهِ......) و آنچه شبیه این (حدیث) از روایات (صحیح) از صفات (الله متعال ، آمده مانند) فرود آمدن پروردگارتبارک و تعالی (در یک سوم آخر) هر شب به آسمان دنیا (و سایر صفات الله متعال)، (علماء) گفته اند: روایات در این باره ثابت می باشد و باید به آنها ایمان آورده شود و وهم (و خیال باطل) آورده نشود و (این نیز) گفته نشود که چگونه، اینگونه از (امام) مالک، و (امام) سفیان بن عیینه، و (امام) عبدالله بن المبارک (رحمهم الله) در باره این (نوع) احادیث (که در باره صفات الهی) آمده گفته اند: اینها را بدون بیان کیفیت بگذرانید و مرورنمایید (یعنی بخوانید و قبول نموده و بدانها معتقد باشید بدون اینکه کیفیتی برای آنها بیان نمایید) و نظریه اهل علم از اهل سنت و جماعت اینگونه است.

    امام ابن کثیر رحمه الله در تحت تفسیر آیه (54) سوره اعراف : (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ .......) چنین نوشته اند:

    وَأَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى: {ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ} فَلِلنَّاسِ فِی هَذَا الْمَقَامِ مَقَالَاتٌ کَثِیرَةٌ جِدًّا، لَیْسَ هَذَا مَوْضِعَ بَسْطِهَا، وَإِنَّمَا یُسلک فِی هَذَا الْمَقَامِ مَذْهَبُ السَّلَفِ الصَّالِحِ: مَالِکٌ، وَالْأَوْزَاعِیُّ، والثوری،وَاللَّیْثُ بْنُ سَعْدٍ، وَالشَّافِعِیُّ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ، وَإِسْحَاقُ بْنُ رَاهَوَیْهِ وَغَیْرُهُمْ، مِنْ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ قَدِیمًا وَحَدِیثًا، وَهُوَ إِمْرَارُهَا کَمَا جَاءَتْ مِنْ غَیْرِ تَکْیِیفٍ وَلَا تَشْبِیهٍ وَلَا تَعْطِیلٍ.

    ترجمه: اما گفته الله متعال : {ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ} در این باره مردم گفتارها و نظریات بسیار زیادی را مطرح نموده و بدان معتقد اند، که اینجا جای باز و گسترده نمودن آنها نیست، ولی آنچه در اینجا باید برآن رفته و انتخاب شود؛ همان مذهب سلف صالح: (از قبیل) مالک ؛ اوزاعی، ثوری، لیث بن سعد، شافعی، احمد بن حنبل ، و اسحاق بن راهویه (رحمهم الله) و دیگرائمه مسلمانان در قدیم و جدید (که) بیان نمودن این نوع احادیث بگونه ای که آمده ، (وبدون بیان) کیفیت و تشبیه و تعطیلی می باشد.

     

    قانون اسماء و صفات و «معیّت»

     

    شاید به ذهن برخی این خطور کند که آیا این قانون و قاعده که باید به اسماء و صفات الهی بدون بیان کیفیت ، تشبیه، تفویض معنی، تأویل و تعطیل همان گونه که شایسته الله متعال است، ایمان داشت، در باره صفت «معیّت» نیز منطبق می گردد یا مخصوص سایر صفات الهی است؟

    در جواب باید گفت: آری این قانون همانگونه که برسایراسماء و صفات الهی منطبق می گردد و بر صفت مورد بحث ما «معیّت» نیز منطبق نموده و این صفت از این قانون مستثنی نیست در این باره شیخ ابن عثیمین رحمه الله در مجموع فتاوای خویش جلد اول صفحه 144 چنین گفته اند:

    لکن الذی یظهر أن الکلام فیها کغیرها من الصفات، تفهم على حقیقتها مع تنزیه الله عما لا یلیق به، کما یفهم الاستواء والنزول وغیرهما....

    ترجمه: ولیکن آنچه واضح می گردد این است که سخن در این باره همانند غیر ازآن از صفات می باشد، و «معیّت» بر حقیقتش با منزه دانستن الله از آنچه که مناسبش نیست فهمیده می شود، همانگونه که استواء (برعرش) و نزول (به آسمان دنیا درآخرشب) و غیر از این دو(در سایر صفات) فهمیده می شود.

     

     

    صفت معیّت الله متعال

     

     «معیّت» و بودن الله متعال با بندگان صفتی از صفات الله متعال است که ما همانند سایر صفاتی که برای الله متعال در قرآن و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه و آله وسلم آمده اند، بدون بیان کیفیت، بدون تعطیل ، بدون تفویض معنی، بدون تشبیه و بدون تمثیل بدان معتقدیم، و می گویم هماگونه که الله متعال در قرآن مجید و پیامبربزرگوار در احادیث گفته اند، الله متعال با ماست و صفت «معیّت» برای الله متعال ثابت است ولی ما کیفیت این بودن و «معیّت» را نمی دانیم ولی این را می دانیم که معنای با ما بودن؛ حلولیت و اختلاط با خلق و سایرگمانهای بدی که در اذهان مریض گذر می کند؛ نیست، همانگونه که به این نیز یقین داریم که صفت «معیّت» با صفت «استوای برعرش» و «علوّ» الله متعال در تضاد نیست، الله متعال بر عرش استواء داشته و بهمراه ما نیزمی باشد، با وجود «علوّ» با ماست، اما کیفیت و چگونگی این با ما بودن و«معیّت» برای ما مشخص نیست.

    اما اینکه برخی از علمای اهل سنّت «معیّت» به علم، نصرت و غیره معنی نموده اند، آنها گفته اند که این معانی لازمه و مقتضای«معیّت» بوده و اصل حقیقت آن نیست، و آنان هرگزاصل حقیقت «معیّت» را منکر نشده اند، بلکه آن را حق دانسته اند، در این باره به آنچه  شیخ ابن عثیمین رحمه الله در مجموع فتاوای خویش جلد هشتم صفحه  454 از شیخ محمّد بن ابراهیم رحمه الله نقل نمودند توجه نمایید، شیخ ابن عثیمین رحمه الله فرمودند:

    وقد عثرت على تقریر للشیخ محمد بن إبراهیم رحمه الله یبین هذا المعنى تماما، أی إن المعیة حق على حقیقتها، ولا تستلزم أن یکون مختلطا بالخلق أو أنه فی الأرض، قال جوابا على قول بعض السلف: " معهم بعلمه ".

    " إذا جاءت هذه الکلمة فهی تفسیر للمعیة بالمقتضى، لیس تفسیرا لحقیقة الکلمة، والذی یحمل ویحدو على التفسیر بهذا أن المنازع فی هذا المبتدعة الذین یقولون: إنه مختلط بهم، فیأتی البعض من السلف بالمراد بالسیاق وهو أنه بکمال علمه ولکن لا یریدون أن کلمة " مع" مدلولها بکل شیء علیم، بل اجتمعت معها فی العلم، وزادت المعیة فی المعنى وهو کونه معهم، فتفسیرها بالمقتضى لا یدل على أن معناها باطل، فالکل حق .....

     

    ترجمه: من مطلب تأییدی از شیخ محمّد بن ابراهیم رحمه الله (در این باره) یافتم که ایشان همین معنی را کاملا بیان می کنند، یعنی اینکه «معیّت» حق است و به معنای حقیقی خویش دلالت می کند، و لازمه اش این نیست که الله مخلوط با خلق باشد و اینکه ایشان در زمین باشند، و این مطلب را درجواب برگفته برخی از سلف که «الله با آنهاست با علمش» چنین بیان نموده اند:

    چون این کلمه (علم، برای معیّت) آمد (باید دانست) که این تفسیری برای «معیّت» به مقتضی (و لازمه) است و تفسیری برای حقیقت کلمه (معیّت) نیست، آنچه (در حقیقت برخی ازعلماء را) وادار براین تفسیرنموده، این است که اهل بدعت (از حلولی ها) مطلبی (که کاملا اشتباه است) را ازآن بیرون می کشند و می گویند: همانا الله با آنها مخلوط است، (اینجاست) که برخی از سلف مدلول ( و مقتضای) این کلمه «معیّت» را ازسیاق (جمله ای که این کلمه در آن آمده است) بیان می کنند، وآن اینکه الله با کمال علمش (با آنها) است، ولیکن هدفشان این نیست که مدلول کلمه «مع» این است که الله نسبت به هرچیز بی نهایت آگاه است، بلکه با آن «معیّت» در علم جمع شده، و «معیّت» در مفهوم اضافه نموده و آن اینکه الله با آنهاست، لذا تفسیرنمودن «معیّت» به مقتضای آن (که همان علم باشد) دلالت براین نمی کند که اصل معنای «معیّت» باطل است، پس همه (هم مقتضی و لازمه و هم اصل معنای معیّت) حق است ....

    (سپس شیخ محمّد بن ابراهیم رحمه الله این بحث را ادامه داده تا اینکه گفته) :

     

    وهؤلاء العلماء الذین روی عنهم التفسیر بالمقتضى لا ینکرون المعیة، بل هی عندهم کالشمس" اهـ من "الفتاوى"، تقریرا على الحمویة. (مجموع فتاوى ورسائل سماحة الشیخ محمد بن إبراهیم 1 \12) .

     

    ترجمه: و این علمائی که از آنها تفسیربه مقتضی (درمعیّت) روایت شده (معنای اصل) معیّت را انکار نمی کنند، بلکه آن مفهوم در نزد آنان همانند خورشید (نمایان) است.

    (نقل) از "الفتاوى"، تقریر برالحمویة. (مجموع فتاوى ورسائل جناب شیخ محمّد بن إبراهیم 1 \12) .

     

     

    «معیّت» و «علم» دو صفت جداگانه اند

     

     

    نکته مهمی که در اینجا باید دانست، این است که «علم» خودش صفت مستقل دیگری از صفات الله متعال است، و این صفت وسعتش برهمه چیزاست، همانگونه که خود الله متعال فرموده اند: .... أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا (12) (سوره طلاق)

     

    ترجمه: همانا الله از نظر علمی و آگاهی برهرچیزاحاطه دارد.

     

    و«علیم» نامی از نامهای مبارک است، وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (224)  (سوره بقره) والله کاملا شنوا و بی نهایت داناست.

     

    لذا اگر ما بگوییم که «معیّت» بعینه همان «علم» است، ادغام صفات نموده ایم، و در نتیجه گرفتار تأویل وانکار «معیّت» که صفت مستقلی از صفات الله متعال است؛ گشته ایم ، و در حالیکه «معیّت» بعینه «علم» نیست، و معنای «معیّت» گسترده و رساتراز«علم» و سایر معانی که برای آن بیان شده دارد ، در این باره به این سخنان شیخ ابن عثیمن رحمه الله  وسپس بعد از آن به سخنان امام شوکانی رحمه الله دقت نمایید:

     

    شیخ ابن عثیمین رحمه الله چنین گفته اند:

     

    والمهم أن هذه المسألة کغیرها من مسائل الصفات تجری على ظاهرها على ما یلیق بالله عز وجل وما ورد عن السلف فإنه داخل فی معناها، لأنه من لوازمه، واقتصروا علیه خوف المحذور، وإلا فلا یخفى أن حقیقة المعیة أوسع من العلم وأبلغ.

     

    ترجمه: وآنچه در این مسأله «معیّت» مهم است ، این است که این مسأله همانند سایر مسائل صفات است که بر ظاهرش همان گونه که مناسب و شایسته الله با عزت و بزرگواراست، می رود، ولی آنچه از سلف ( در باره توضیح معیّت به علم و غیره) آمده در معنای «معیّت» داخل است، زیرا از لوازم آن هستند، و بر همین بسنده نموده اند از ترس گرفتارشدن به چیزممنوع، (که همان برداشت غلط حلولیه باشد) و رنه این (برکسی) پوشیده نیست که حقیقت «معیّت» از«علم» گسترده تر و رساتراست. (مجموعه فتاوای ابن عثیمین صفحه 144)

     

    امام شوکانی رحمه الله درکتاب: التحف فی مذاهب السلف، صفحه 79) چنین فرموده اند:

    کما نقول هکذا فی الاستواء والکون فی تلک الجهة فکذا نقول فی مثل قوله سبحانه وهو معکم أینما کنتم وقوله ما یکون من نجوى ثلاثة إلا هو رابعهم ولا خمسة إلا هو سادسهم وفی نحو إن الله مع الصابرین إن الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون إلى ما یشابه ذلک ویماثله ویقاربه ویضارعه فنقول فی مثل هذه الآیات هکذا جاء القرآن إن الله سبحانه وتعالى مع هؤلاء ولا نتکلف تأویل ذلک کما یتکلف غیرنا بأن المراد بهذا الکون وهذه المعیة هو کون العلم ومعیته فإن هذه شعبة من شعب التأویل تخالف مذاهب السلف وتباین کان علیه الصحابة والتابعون وتابعوهم.

     

    ترجمه: همانگونه که در باره استواء و بودن (الله متعال) در آن جهت می گوییم؛ همانگونه در مثل این گفته (الله) منزه و « وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» (سوره حدید آیه: 57) یعنی:  واو (یعنی : الله متعال) با شماست هرکجا که باشید. و(این) گفته الله متعال : « مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا » (سوره مجادله، آیه: 7) یعنی: هیچ سرگوشی سه نفره نیست مگر اینکه چهارمی آنها الله است و نه پنج نفرمگر اینکه ششمی الله است و نه کمتراز این و نه بیشتراز این مگر اینکه الله با آنها است هرکجا که باشند.

    و در مانند: (این گفته الله متعال) « إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ »( سوره بقره آیه: 153) یعنی: الله با صبرکنندگان است  و « إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (سوره نحل آیه: 128) یعنی: همانا الله با کسانی است که از الله ترسیده و پرهیزگاری پیشه نمودند و کسانی که آنان نیکوکاران اند. وسایرآیاتی که با این آیات مشابهت ،هم مثلی و نزدیکی و همانندی دارند؛ می گوییم، ما در باره این نوع آیات می گوییم:  آن گونه که در قرآن آمده ؛ الله منزه وبرتر با اینها است ، و ما خودمان به زحمت تأویل نمی اندازیم همانگونه که دیگران غیر ازما می اندازند، (و می گویند) که مراد از این بودن و این «معیّت» (فقط) همان «علم» و «معیّت علمی» است، زیرا این شعبه ای از شعب های تأویلی است (و) با مذاهب (و دیدگاهای) سلف مخالفت داشته و با آنچه صحابه، و تابعین و تبع تابعین برآن بوده اند در تضاد قراردارد.

     

     

     

     

    توضیحات شیخ ابن عثیمین رحمه الله

     

     در باره حقیقت و معنای «معیّت»

     

     

    در اینجا برای بهتر واضح شدن حقیقت و معنای «معیّت» ، توجه شما را به چند نوشته و از نوشته های شیخ ابن عثیمین رحمه الله در این باره جلب می کنم:

    1 - شیخ ابن عثیمین رحمه الله در مجموع فتاوای خویش جلد اول صفحه  144و 145 درپاسخ به سؤالی که در باره دیدگاه ابن تیمیه و ابن قیم رحمهما الله در باره «معیّت»؛ از ایشان پرسیده شده؛ چنین نوشته اند : 

    لا أعلم أحدا صرح بذلک، لکن الذی یظهر أن الکلام فیها کغیرها من الصفات، تفهم على حقیقتها مع تنزیه الله عما لا یلیق به، کما یفهم الاستواء والنزول وغیرهما، ولهذا لم یتکلم الصحابة فیما أعلم بلفظ الذات فی الاستواء والنزول، أی لم یقولوا: استوى على العرش بذاته، أو ینزل إلى السماء الدنیا بذاته؛ لأن ذلک مفهوم من اللفظ، فإن الفعل أضیف إلى الله تعالى، إما إلى الاسم الظاهر، أو الضمیر، فإذا أضیف إلیه کان الأصل أن یراد به ذات الله عز وجل لکن لما حدث تحریف معنى الاستواء والنزول احتاجوا إلى توکید الحقیقة بذکر الذات، وکذلک لما حدث القول بالحلول وشبه القائلون به بآیات المعیة بین السلف بطلان تلبیسهم، وأنه لا یراد بها أنه معهم بذاته مختلطا بهم، کما فهم أولئک الحلولیة، وأن المراد بها بیان إحاطته بالخلق علما، وذکروا العلم؛ لأنه أعم الصفات متعلقا، ولأنها جاءت فی سیاقه.

    ترجمه : من نمی دانم که کس دیگری به این (که معیّت حقیقی است) تصریح نموده باشد، ولیکن آنچه واضح می گردد این است که سخن در این باره (معیّت) همانند غیر ازآن از صفات (الله متعال) می باشد، و «معیّت» بر حقیقتش با منزه دانستن الله از آنچه که مناسبش نیست فهمیده می شود، همانگونه که استواء (برعرش) و نزول (به آسمان دنیا درآخرشب) و غیر از این دو(در سایر صفات) فهمیده می شود، بهمین خاطر تا جایی که من می دانم صحابه (رضی الله عنهم) کلمه ذات را در «استواء» و «نزول» بکار نبردند یعنی نگفتند: الله با ذاتش برعرش (بالا رفته و) استواء نموده است، و یا اینکه الله با ذاتش (در یک سوّم آخرشب) به آسمان دنیا فرود می آید؛ زیرا این از لفظ فهمیده می شود، زیرا عمل وقتی به الله متعال نسبت شود، یا بسوی اسم ظاهراست و یا ضمیر، و چون بسوی ایشان نسبت شود، اصل این است که با آن؛ ذات الله با عزت و بزرگوار مراد گرفته شود، لیکن زمانی که تحریف (در) معنای «استواء»  و «نزول» بوجود آمد (علماء) نیازپیدا کردند برای تأکید حقیقت کلمه «ذات» را ذکرکنند، و همچنین زمانی که نظریه حلولیت پیدا شد و قائلین به آن ، آیات «معیّت» را دلیل گرفتند، (علمای) سلف بطلان این تلبیسشان را بیان نمودند، و (گفتند) که هدف از «معیّت» این نیست که الله با ذاتش مخلوط با آنهاست همانگونه که حلولی ها فهمیده اند، و همانا هدف از«معیّت» بیان احاطه علمی الله به خلق است، و علم را ذکر نمودند؛ زیرا تعلق آن از همه صفات عام تر است، و چون «معیّت» (در برخی از نصوص) در سیاق «علم» آمده است.

    سپس شیخ ابن عثیمین رحمه الله در ادامه این بحث چنین ارشاد فرمودند:

     

    والمهم أن هذه المسألة کغیرها من مسائل الصفات تجری على ظاهرها على ما یلیق بالله عز وجل وما ورد عن السلف فإنه داخل فی معناها، لأنه من لوازمه، واقتصروا علیه خوف المحذور، وإلا فلا یخفى أن حقیقة المعیة أوسع من العلم وأبلغ، ولظهور هذه المسألة وأنها لم تخرج عن نظائرها لم یکن فیها کلام عن الصحابة رضی الله عنهم اللهم إلا ما ذکر عن ابن عباس رضی الله عنهما ذکره ابن أبی حاتم فی تفسیره عنه، قال: "هو على العرش، وعلمه معهم"، ثم اشتهر ذلک بین السلف حین انتشر تفسیر الجهمیة لها بالحلول.

     

    ترجمه: وآنچه در این مسأله «معیّت» مهم است ، این است که این مسأله همانند سایر مسائل صفات است که بر ظاهرش همانگونه که مناسب و شایسته الله با عزت و بزرگواراست، می رود، ولی آنچه از سلف ( در باره توضیح معیّت به علم و غیره) آمده در معنای «معیّت» داخل است، زیرا از لوازم آن هستند، و بر همین بسنده نموده اند از ترس گرفتارشدن به چیزممنوع، (که همان برداشت غلط حلولیه باشد) و رنه این (برکسی) پوشیده نیست که حقیقت «معیّت» از«علم» گسترده تر و رساتراست.

     

    2- شیخ این عثیمین رحمه الله درمجموع فتاوای خویش؛ جلد اول صفحه  248 در باره تفسیر«معیّت» چنین توضیح داده اند:

    على أن من المحققین من علماء أهل السنة من فسر المعیة بظاهرها على الحقیقة اللائقة بالله تعالى وقال: لا یمتنع أن یکون الله تعالى معنا حقیقیة وهو على عرشه حقیقة کما جمع الله تعالى بینهما فی آیة سورة الحدید.

    ترجمه : آری برخی از محققین از علماء اهل سنت «معیّت» را به ظاهرش برحقیقتی که شایسته و مناسب الله متعال است تفسیرنموده اند، و گفته اند: این ممانعت ندارد که بودن الله متعال با ما حقیقی باشد و بودن الله بر عرش نیزحقیقی باشد همانگونه که الله متعال در میان هر دو در آیه سوره حدید جمع نموده است.

    آری هدف شیخ ابن عثیمین رحمه الله آیه چهار سوره حدید می باشد که الله متعال فرموده اند:

     هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.

    ترجمه: الله همانی است که آسمانها و زمین را در شش روزآفریده و سپس بر عرش (بالارفته و) استواء نموده، و می داند آنچه که در زمین فرو می رود، و آنچه ازآن بیرون می شود ، و آنچه از آسمان فرود می آید و آنچه در آن بالا می رود، و او با شماست هرکجا که باشید و الله به آنچه عمل می کنید کاملا بیناست.

     

    3- شیخ ابن عثیمین رحمه الله در مجموع فتاوای خویش؛ جلد هشتم صفحه  454 و 455 ، در باره صفت «معیّت» و بکار بردن کلمه «ذات» در این صفت چنین نوشته اند:

     

    سؤال: هل یصح أن نقول: هو معنا بذاته؟

     

    الجواب: هذا اللفظ یجب أن یبعد عنه، لأنه یوهم معنى فاسدا یحتج به من یقول بالحلول، ولا حاجة إلیه، لأن الأصل أن کل شیء أضافه الله إلى نفسه فهو له نفسه؛ ألا ترى إلى قوله تعالى: {وَجَاءَ رَبُّکَ} هل یحتاج أن نقول جاء بذاته؟ وإلى قوله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "ینزل إلى السماء الدنیا هل یحتاج أن نقول ینزل بذاته؟ إننا لا نحتاج إلى ذلک، اللهم إلا فی مجادلة من یدعی أنه جاء أمره أو ینزل أمره؛ لرد تحریفه.

     

    ترجمه: پرسش: آیا صحیح است که بگوییم: الله با ذاتش با ماست؟

     

     پاسخ: ضروری است که از(استعمال) این لفظ دوری شود، زیرا ازآن معنای غلط برداشت (و فهمیده) می شود، و از آن کسانی که معتقد به حلول اند دلیل می گیرند، لذا نیازبه (استعمال) آن نیست، زیرا اصل این است که هرچیز را که الله (متعال) به خودش نسبت می دهد، هدف خود الله (متعال) می باشد، آیا این گفته الله متعال:  {وَجَاءَ رَبُّکَ} را ندیده ای؟ آیا نیاز دارد که بگوییم: (در روزقیامت، الله) با ذاتش می آید؟ (و آیا این) گفته (رسول الله) صلی الله علیه و آله وسلم (را ندیده ای) : ینزل إلى السماء الدنیا، آیا نیاز دارد که بگوییم که الله با ذاتش فرود می آید؟ قطعا ما نیازی به این (که لفظ ذات در اینجاها بکار ببریم) نداریم، یا الله، بجز در زمان مجادله با کسی که می گوید: (معنای: وَجَاءَ رَبُّکَ)، امراو می آید و (مراد از فرود و نزول) نزول امراوست؛ (در چنین مواقعی است که ما کلمه ذات را) برای ردّ تحریف آن فرد (بکار برده و استعمال می کنیم).

     

     

    4- شیخ ابن عثیمین رحمه الله در پایان مقاله ای که در باره «معیّت» به نام «تعقیب معیة الله تعالی لخلق» که در آخر کتاب ایشان به نام «القواعد المثلی فی صفات الله و أسمائه الحسنی » چاپ شده و در مجموع فتاوی ایشان جلد سوم صفحه (357) نیز ذکر شده ؛ پنج نکته مهم در باره حقیقت و معنای «معیّت» بیان نمودند که از قرار ذیل می باشند:

    وخلاصة القول فی هذا الموضوع کما یلی:

     

    ترجمه: و خلاصه سخن در موضوع «معیّت» این است که ذیل ذکرمی شود:

     

    1 - أن معیة الله تعالى لخلقه ثابتة بالکتاب والسنة وإجماع السلف.

     

    ترجمه: همانا «معیّت» و همراه بودن، الله متعال با مخلوقش ازقرآن و سنّت و اجماع امت ثابت است.

     

    2 - أنها حق على حقیقتها على ما یلیق بالله تعالى من غیر أن تشبه معیة المخلوق للمخلوق.

     

    ترجمه: همانا «معیّت» حق بوده (و) بر حقیتش همانگونه که برای الله متعال شایسته است و بدون اینکه تشبیه با «معیّت» مخلوق با مخلوق داشته باشد، مراد است.

     

    3 - أنها تقتضی إحاطة الله تعالى بالخلق علما وقدرة، وسمعا وبصرا وسلطانا وتدبیرا، وغیر ذلک من معانی ربوبیته، إن کانت المعیة عامة، وتقتضی مع ذلک نصرا وتأییدا وتوفیقا وتسدیدا إن کانت خاصة.

     

    ترجمه: همانا این «معیّت» خواهان احاطه الله متعال بر مخلوق از نظر، علم، قدرت، شنوائی، بینائی، سلطنت و تدبیر و سایر معانی ربوبیت است، اگر«معیّت عام» باشد، و توأم با این خواهان نصرت، و تأیید و توفیق و راست و درستی است اگر «معیّت خاص»باشد.

     

    4 - أنها لا تقتضی أن یکون الله تعالى مختلطا بالخلق، أو حالا فی أمکنتهم، ولا تدل على ذلک بوجه من الوجوه.

     

    ترجمه: همانا «معیّت» خواهان این نیست که الله متعال مخلوط با مخلو و یا با آنها در مکانهایشان حلول نموده و واقع باشد، و به هیچ وجهی از وجوه براین دلالت نمی کند.

     

    5 - إذا تدبرنا ما سبق علمنا أنه لا منافاة بین کون الله تعالى مع خلقه حقیقة، وکونه فی السماء على عرشه حقیقة.

    ترجمه: وقتی ما به آنچه که گذشت فکر کنیم، قطعا خواهیم دانست، که بودن الله متعال با مخلوقش بطور حقیقی و بودن الله در آسمان بر عرشش بطور حقیقی ؛ منافاتی ندارد.

     

     

     

    احادیثی چند درباره «معیّت»

    و برخ صفات مرتبط دیگر

     

    در اینجا برای بهتر فهمیدن حقیقت و معنای «معیت» مناسب می دانم احادیثی چند در باره «معیّت» و برخ صفات دیگر(مانند: نزول، قرب، و دنو) را ذکر نمایم، زیرا فهمیدن این صفات شبهات وارده برفهم صفت «معیّت» را دور می نماید:

    1- ابن عمر رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در دعای سفر نقل نمودند که ایشان در دعای سفر این جمله را می گفتند: «.....اللهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ، وَالْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ....» (صحیح مسلم: حدیث:1342)

    ترجمه: .... یا الله تو یارو همراه در سفر، و جانشین در خانواده هستی......

    2- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا قَامَ فِی صَلاَتِهِ، فَإِنَّمَا یُنَاجِی رَبَّهُ أَوْ رَبُّهُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ قِبْلَتِهِ، فَلاَ یَبْزُقَنَّ فِی قِبْلَتِهِ، وَلَکِنْ عَنْ یَسَارِهِ أَوْ تَحْتَ قَدَمِهِ»... (صحیح بخاری: حدیث: 417)

    ترجمه: انس بن مالک رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: همانا هرگاه یکی از شما که در نمازش می ایستد، همانا او با پروردگارش راز و نیاز می کند و یا اینکه پروردگارش در میان او و قبله اش قراردارد، پس (نماز گذار به هنگام نماز) هرگز به سمت قبله اش تف نمی کند و لیکن درسمت چپش و یا زیر قدم (چپش، تف می کند).

    3- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا کَانَ أَحَدُکُمْ یُصَلِّی، فَلاَ یَبْصُقُ قِبَلَ وَجْهِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قِبَلَ وَجْهِهِ إِذَا صَلَّى» (صحیح بخاری: حدیث: 406)

    ترجمه: عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هرگاه که یکی از شما نماز می خواند، پس به سمت جلو و روبرویش تف نمی کند، زیرا زمانی که نماز می خواند الله متعال در جلو و روبرویش می باشد.

    4 - عَنْ أَبِی مُوسَى، قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ یَجْهَرُونَ بِالتَّکْبِیرِ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَیُّهَا النَّاسُ ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِکُمْ، إِنَّکُمْ لَیْسَ تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلَا غَائِبًا، إِنَّکُمْ تَدْعُونَ سَمِیعًا قَرِیبًا، وَهُوَ مَعَکُمْ وَالَّذِی تَدْعُونَهُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِکُمْ مِنْ عُنُقِ رَاحِلَةِ أَحَدِکُمْ » (صحیح مسلم: 2704)

    ترجمه: ابوموسی (اشعری رضی الله عنه) فرمودند: همانا در سفری همراه با پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم بودیم، مردم شروع کردند که با صدای بلند الله اکبرمی گفتند، پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم (خطاب به آنها) گفتند: ای مردم برخودتان نرمی کنید، همانا شما نه کری را فرامی خواند و نه غائبی را، همانا شما (ذات) کاملا شنوا و نزدیکی را فرا می خوانید، و او با شماست و آنی که شما فرا می خوانید از گردن شترسواری هر یک از شما به شما نزدیک تراست.

     

    5- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: أَنَا مَعَ عَبْدِی مَا ذَکَرَنِی وتحرکت بی شفتاه. (صحیح ابن حبان، حدیث: 812)

     

    ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: الله تبارک و تعالی فرمودند: من با بنده ام هستم تا وقتی که مرا یاد می کند و دو لبش بخاطرمن حرکت می کند.

    6 - عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَکَرَنِی، فَإِنْ ذَکَرَنِی فِی نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فِی نَفْسِی، وَإِنْ ذَکَرَنِی فِی مَلَإٍ ذَکَرْتُهُ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ بِشِبْرٍ تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِی یَمْشِی أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً " (صحیح بخاری: حدیث: 7405)

    ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: الله متعال می فرمایند: من نزد گمان بنده ام هستم که نسبت به من دارد، و من بهمراه او هستم چون از من یاد کند، لذا اگر مرا در نفس خود یاد کند من او را درنفس خودم یاد می کنم، و اگرمرا در جمعی یاد کند من او را در جمع بهتراز(جمع) آنان یا می کنم، و اگر به سوی من یک وجب نزدیک شود من به سوی او یک گز نزدیک می شوم، و اگر او گزی به من نزدیک شود من  به اندازه ى کشیدگی ودرازی دو دست به اونزدیک می شوم، و اگرپیاده (وآهسته) به نزد من می آید من دویده و به صورت به نزد می آیم.

    7 - عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: یَا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِی، قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ أَعُودُکَ؟ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ، قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ عَبْدِی فُلَانًا مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ، أَمَا عَلِمْتَ أَنَّکَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ؟ یَا ابْنَ آدَمَ اسْتَطْعَمْتُکَ فَلَمْ تُطْعِمْنِی، قَالَ: یَا رَبِّ وَکَیْفَ أُطْعِمُکَ؟ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ، قَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ اسْتَطْعَمَکَ عَبْدِی فُلَانٌ، فَلَمْ تُطْعِمْهُ؟ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّکَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِکَ عِنْدِی، یَا ابْنَ آدَمَ اسْتَسْقَیْتُکَ، فَلَمْ تَسْقِنِی، قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ أَسْقِیکَ؟ وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ، قَالَ: اسْتَسْقَاکَ عَبْدِی فُلَانٌ فَلَمْ تَسْقِهِ، أَمَا إِنَّکَ لَوْ سَقَیْتَهُ وَجَدْتَ ذَلِکَ عِنْدِی " (صحیح مسلم، حدیث: 2569)

     

    ترجمه: ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: همانا الله با عزت و بزرگوار روز قیامت می گوید: ای فرزند آدم من (در دنیا) بیمار شدم (ولی) تو به عیادت من نیامدی، (آن فرد) گوید: ای پروردگار(من) چگونه من شما را عیادت می کردم؟ و در حالی که شما پروردگار جهانیان هستی، (الله متعال) گوید: آیا ندانستی که فلان بنده ام بیمار است و تو عیادتش ننمودی؟، اگر تو عیادتش می کردی قطعا مرا بنزدش می یافتی. ای فرزند آدم من از تو غذا خواستم و تو به من غذا ندادی، (آن فرد) گوید: ای پروردگار(من) چگونه به شما خوراک می دادم؟ و در حالی که شما پروردگار جهانیان هستی، (الله متعال) گوید: آیا مگر ندانستی که فلان بنده ام از تو درخواست غذا کرد ولی تو به او غذا ندادی؟ آیا ندانستی که اگر تو غذایش می دادی آن را در نزد من می یافتی، ای فرزند آدم من از تو در خواست (آب و) نوشیدنی نمودم، ولی تو به من (آب و) نوشیدنی ندادی، (آن فرد) گوید: ای پروردگار(من) چگونه به شما (آب و) نوشیدنی می دادم؟ و در حالیکه تو پروردگار جهانیان هستی، (الله متعال) گوید: فلان بنده ام از تو درخواست (آب و) نوشیدنی نمود و تو به او (آب و) نوشیدنی ندادی، اگر تو به او (آب و) نوشیدنی می دادی قطعا آن را در نزد من می یافتی.

     

    8 - عَنْ عَائِشَة قَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا مِنْ یَوْمٍ أَکْثَرَ مِنْ أَنْ یُعْتِقَ اللهُ فِیهِ عَبْدًا مِنَ النَّارِ، مِنْ یَوْمِ عَرَفَةَ، وَإِنَّهُ لَیَدْنُو، ثُمَّ یُبَاهِی بِهِمِ الْمَلَائِکَةَ، فَیَقُولُ: مَا أَرَادَ هَؤُلَاءِ؟ . (صحیح مسلم، حدیث: 1348)

    ترجمه: عایشه رضی الله عنها روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: الله هیچ روزی بیشتر از روز عرفه، بنده ای را ازآتش دوزخ آزاد نمی کند، و همانا در این روز او(الله متعال، به حجاج در عرفه) نزدیک می گردد و سپس الله (متعال) با آنها بر فرشتگان فخرمی کند و سپس می گوید: اینها چه می خواهند.

    استاد آلبانی رحمه الله در سلسله احادیث صحیحه حدیث شماره(2551) این حدیث را ذکر نموده و در باره آن بحث نموده و در آخرچنین نوشته است:

     

    فنزوله نزول حقیقی یلیق بجلاله لا یشبه نزول المخلوقین، وکذلک دنوه عز وجل دنو حقیقی یلیق بعظمته، وخاص بعباده المتقربین إلیه بطاعته، ووقوفهم بعرفة تلبیة لدعوته عز وجل. فهذا هو مذهب السلف فی النزول والدنو، فکن على علم بذلک حتى لا تنحرف مع المنحرفین عن مذهبهم. وتجد تفصیل هذا الإجمال وتحقیق القول فیه فی کتب شیخ الإسلام ابن تیمیة، وبخاصة منها "مجموعة الفتاوى "، فراجع مثلا (ج 5 / 464 - 478) . وقد أورد الحدیث على الصواب فیها (ص 373) واستدل به على نزوله تعالى بذاته عشیة عرفة، وبحدیث جابر المشار إلیه آنفا..

     

    ترجمه: فرود آمدن الله متعال حقیقی است همانگونه که شایسته آن ذات بزرگواراست ومشابه فرود مخلوق ها نیست، و همچنین نزدیکی آن با عزت و بزرگوارحقیقی است همانگونه که با بزرگواری ایشان مناسب و شایسته است، و این مخصوص بندگانی است که خود را با اطاعت و پیروی (از دستورات شرع) به او نزدیک نمودند، وایستادن آنها به عرفات پاسخ مثبت دادن؛ به فراخوانی آن با عزت و بزرگواراست.

    این همان مذهب سلف در باره فرود آمدن و نزدیک شدن است، پس تو نسبت به این مسأله آگاه و باخبر باش تا اینکه بهمراه کسانی که از مذهب آنان به انحراف رفته به انحراف نروی.

    و تفصیل این اجمال و تحقیق در باره را در کتاب شیخ الاسلام ابن تیمیه و خصوصا درمجموع فتاوی، بعنوان مثال به (ج 5 / 464 - 478) مراجعه نما.

    ایشان این حدیث را با الفاظ درست آن؛ در صفحه (373) آورده و با آن بر نزول ذات الله متعال شام روز عرفه و همچنین با حدیث جابر که همین حالا بدان اشاره شده استدلال نموده است....

     

     

     

    خلاصه مطلب در باره «معیّت»

     

     

     

    در پایان بحث مناسب می دانم که خلاصه مطلب را در چند سطر بیان نمایم :

     

    1- «معیّت» یک صفت مستقل است.

     

    2- «علم» و سایر معانی که برخی از علمای اهل سنّت برای «معیّت» بیان می کنند لازمه و مقتضای آن است و نه حقیقت آن.

     

    3- معنای «معیّت» گسترده تر و رساتر از «علم» و سایر معانی که برای آن بیان می شود؛ می باشد.

     

    4 - «معیّت» را به «علم» و سایرمعانی؛ معنی نمودن و اصل «معیّت» و یا حقیقت «معیّت» را رد کردن، تأویل است که نتیجه آن تعطیل صفت «معیّت» گشته و یا سبب ادغام صفت «معیّت» در صفت «علم» و یاسایرصفات الهی می گردد.

     

    5 - قبول «معیّت» معنایش پذیرش حلول و اتحاد و اختلاط الله متعال با مخلوق نیست، زیرا حلول و اتحاد یک عقیده انحرافی است.

     

    6 - صفت «معیّت» با «استواء»، «علو» و «نزول» در تضاد نیست، زیرا تمام اینها در قرآن و سنّت صحیح به اثبات رسیده و باید همه آنها را همان گونه که شایسته و مناسب الله متعال است قبول داشت.

     

    7 - کیفیت «معیّت» همانند کیفیت سایر صفات الله متعال بر ما پوشیده است، والله متعال همانگونه که شایسته و مناسب اوست، با ماست، و صفت «معیّت» برایش ثابت است.

     

    8 - تفویض معنی در این صفت یعنی این را گفتن که ما معنای «معیّت» را نمی دانیم، اشتباه بوده و نباید آن را پذیرفت.

     

    9- معنای «معیّت» که همان «همراه بودن» است واضح است ولی کیفیت آن مجهول و پوشیده است.

     

    10- از استعمال کلمه «ذات» به همراه «معیّت» بنا بر برداشتهای غلط حلولی ها پرهیزشود.

     

    این است آنچه بنده در باره صفت «معیّت» بدان معتقدم و همین است عقیده علمای محقّق اهل سنّت و تمام سلف صالح امت که از آیات قرآنی و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه و آله وسلم گرفته شده است، همانگونه که شما در دلایلی که در این رساله بیان شد خوانده اید.