۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

تفسیر آیه (151) سوره بقره

ترجمه آیه (151) سوره بقره

 

 کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)

ترجمه : همان گونه که (برای تکمیل نعمت خود بر شما) در میانتان پیامبری را از خودتان فرستادیم او برشما آیه های (کتاب) ما (قرآن) را تلاوت می کند و شما را(از شرک و خرافات و اخلاق زشت) پاکیزه می گرداند و به شما کتاب (ما؛ قرآن) و سنّت را می آموزد و به شما چیزهای را می آموزد که شما نبودید (که بدون او، آنها را) بدانید .

 

تفسیر آیه (151) سوره بقره

 

(کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ) در این قسمت از آیه الله متعال برای مسلمانان متذکر می شود که برای تکمیلی نعمت خویش بر مسلمانان دو کار انجام داده است : اول: قبله آنان را به سمت کعبه گردانیده است و دوم: اینکه برای آنان از خودشان پیامبری را فرستاده است تا آنان را به راه راست راهنمائی نموده و به آنها قرآن و سنّت را بیاموزد و با این روش آنها را از شرک وخرافات و اخلاق ناشایست پاکیزه گرداند .

مراد از (فِیکُمْ) یعنی: در میان شما امت اسلامی  و مراد از (رَسُولاً) محمد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد ، یعنی : الله متعال محمد صلی الله علیه و آله وسلم را بعنوان پیامبر در میان امت اسلامی برگزیده و فرستاده است و با این کار نعمتش را برامت اسلامی تکمیل نموده است .

(یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا) یکی از کارها و مأموریت ها رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این بوده است که بر امتش آیات قرآنی را تلاوت نماید و قرآن را برآنها بخواند و با این طریق آنها را از الفاظ کلام الهی آگاه نموده و به آنها تلاوت و روخوانی قرآن بیاموزد .

(وَیُزَکِّیکُمْ) کار دوم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این بوده که مردم و امتش را از شرک ، خرافات و عادت زشت و غلط ؛ با آموزش توحید و سنّت ها و اخلاق نیک و عادات زیبا پاکیزه نماید .

(وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ) در این قسمت از آیه کار و مسئولیت سوم و چهارم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان شده است ؛ مسئولیت سوم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این بوده که به امتیانش کتاب الله یعنی قرآن را تعلیم دهد و در تعلیم قرآن (یاد دادن روخوانی و تفسیرقرآن) داخل می باشد ، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بعد از یاد دادن الفاظ قرآن به امتیانش تفسیر و توضیح آیات قرآنی را نیز به آنها می آموختند .

مسئولیت چهارم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این بوده است که احکامی که بصورت تفصیلی در قرآن نیامده با کلام زیبای خویش که آنها نیز وحی الهی بودند به امتیانش بیاموزد که به این سنّت گفته می شود لذا مسئولیت چهارم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تعلیم سنّت برای امتیانش بوده است .

(وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) مسئولیت پنجم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این بوده که تمام آنچه نسبت به عقائد اسلامی ، احکام دینی و اخلاقیات نیک نمی دانند به امتش بیاموزد و از آنها افرادی بسازد که نسبت به عقائد، احکام و اخلاق نیک و اسلامی کاملا آگاه و باخبر اند .

 الله متعال در این آیه در حقیقت به آن دسته ازافراد پاسخ داده که می پرسند ما در دعوت اسلامی مردم را به چه چیز دعوت دهیم ؟ الله متعال در این آیه کارها و مسئولیت های رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بیان نموده است که ایشان در دوران رسالت خویش ملزم بودند که چه کارهایی را انجام دهند ، لذا داعیان دینی که می خواهند امت اسلامی و عموم مردم را دعوت به دین دهند باید همان کارها و مسئولیت هایی را انجام دهند که الله متعال به رسولش محول کرده بوده که انجام دهند و آنها از قرار زیر می باشد :

1 - قرآن را بر مردم خواندن و آنها را از الفاظ قرآن آگاه نمودن و به آنها روخوانی و تلاوت قرآن یاد دادن .

2- ترجمه و تفسیر قرآن را به مردم یاد دادن و ملت را از مفاهیم و معانی کتاب الهی آگاه کردن .

3 - مردم را از شرک، خرافات و اخلاقیات ناشایست پاکیزه و پاک نمودن .

4- به مردم احادیث صحیح و سنّت های پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم را یاد دادن و مردم را از آنها با خبر و آگاه نمود ن .

اگر امروزه داعیان دین ؛ به ملت و مردم روخوانی قرآن یاد داده و آنها را از ترجمه و تفسیر قرآن آگاه نمایند و به آنها احادیث صحیح را بیاموزند آنگاه است که مردم از شرک و خرافات و اخلاق ناشایست پاکیزه خواهند شد و با این طریق داعیان مسئولیت خویش را در قبال ملت خویش انجام داده و با این طریق ملت به راه راست راهنمائی نموده اند .

تفسیر آسان آیه (150) سوره بقره

ترجمه آیه (150) سوره بقره

 

 وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (150)

 

ترجمه : وازهرکجا که بیرون شدی پس (به هنگام نماز) رویت را به سمت مسجد الحرام نما و هرکجا که شما (ای مسلمانان) بودید پس رو هایتان را (به هنگام نماز) بدان سو بگردانید، تا اینکه برای مردم دلیلی بر علیه شما نباشد مگر آنانی که از آنها ظلم نموده اند پس از آنان نترسید و از من بترسید و تا اینکه من نعمتم را بر شما تکمیل نمایم و تا اینکه شما هدایت یابید .

 

تفسیر آسان آیه (150) سوره بقره

 

(وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) این سومین امر الله متعال به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است ، الله متعال در آیه (144) فرمودند (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) و تعویض و تبدیلی قبله را برای ایشان بیان نموده و ایشان را به سمت قبله ای که خواهان آن بودند؛ چرخاندند و در آیه (149) فرمودند (وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) برای ایشان بیان نمودند که این رو به قبله نمودن برای هر زمان و مکانی است یعنی در هر زمان و مکانی که خواستید نماز بخوانید باید رو به سمت قبله نمایید و در این آیه یعنی آیه (150) نیز فرمودند : (وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ)، تا تأکیدی بیشتری باشد برجریان قبله و تا اینکه دلیلی نباشد بر معترضین زیرا اگررسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و مسلمانان در هرزمان و مکان به هنگام نمازرو به سوی قبله نکنند، دشمنان اسلام اعتراض خواهند نمود که اگر واقعا این قبله حق است پس چرا همیشه و در همه جا به هنگام نماز رو بدان سو نمی کنند .

(وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ) دراین قسمت از آیه الله متعال برای مسلمانان تأکید می کند که هرکجا که بودید خواه در مکه و یا بیرون از مکه و خواه در حال اقامت بودید و یا مسافرت؛ باید که به هنگام نماز رو بسوی قبله نمایید و بدان سو نماز بخوانید .

(لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ) در این قسمت از آیه الله متعال علت و حکمت از تأکید را بیان نموده اند که اگر تو ای رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم و شما ای مسلمانان همیشه و در همه جا به هنگام نماز روبه سوی کعبه نکنید، دشمنان اسلام برشما اعتراض نموده و دلیلی بر خلاف شما خواهند داشت که اگر واقعا کعبه قبله حق است پس چرا پیروان خود این دین همیشه و در همه جا به هنگام نماز رو به سمت کعبه نمی نمایند، و اما اگر شما همیشه و در همه جا به هنگام نماز بدان سو نماز بخوانید دیگر دهان این یاوه گویان بسته خواهند شد و دیگر دلیلی بر خلافتان نخواهند داشت .

البته در کلمات (إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ) که در این قسمت از آیه بیان شده است ، که در میان مخالفین و دشمنان اسلام گروه ستم گری وجود دارد، که به ناحق هم اعتراض می کنند و با وجودی که شما در هر زمان و مکانی هم بسوی کعبه نماز بخوانید بازهم اعتراض خواهند نمود ، لذا شما به این نوع ستمگران بی انصاف توجه ندهید و به مسیرتان ادامه داده وهمیشه به سمت کعبه نماز بخوانید .

(فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی) آری در این قسمت از آیه الله متعال خطاب به مسلمانان می فرماید : از ستمگران و معترضین نترسید و فقط از من بترسید، این یک نکته بسیارمهمی برای عمل به اسلام است ، یک انسان زمانی که از مردم نترسد آن وقت است که به اعتراض معترضین توجه نمی دهد و همیشه تلاش می کند تا در عقائد و تمام کارهایش پایبند شریعت باشد ولی برعکس وقتی که یک انسان از مردم ترسید آن وقت است که بسیاری از عقائد واحکام اسلامی را رها نموده و به آنها عمل نمی کند چون با طبع و میل مردم سازگار نیست و با عمل به آنها مردم از او ناراحت می شوند و یا او را طرد می کنند .

(وَلأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ) آری از مردم نترسیدن و از الله متعال ترسیدن؛ باعث تکمیل نعمت الهی بر فرد می گردد ، لذا از مردم نترسیدن و در هر زمان و مکان به سمت کعبه نماز خواندن و سایر دستورات الهی را اجراء نمودن باعث می شود تا اینکه الله متعال نعمت ها و لطفش را   برانسان تکمیل نماید .

(وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ) آری نترسیدن از مردم و ترسیدن از الله متعال باعث هدایت می گردد و با خواندن نماز به سوی کعبه و اجرای دستورات الهی ، الله متعال ما را به راه راست هدایت نموده است لذا بنا بر ترس از مردم به سمت کعبه نماز نخواندن و از دستورات الهی سرپیچی نمودن باعث گمراهی می گردد .

تفسیر آسان آیه (149) سوره بقره

ترجمه آیه (149) سوره بقره

 

 وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)

 

ترجمه :  وازهرکجا که بیرون رفتی پس (به هنگام نماز) رویت را به سمت مسجد الحرام گردان و همانا این (رو به سوی مسجد الحرام) نمودند (به هنگام نماز) حقی است از جانب پروردگارت و الله از آنچه شما انجام می دهید غافل و بی خبر نیست .

 

تفسیر آسان آیه (149) سوره بقره

 

(وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) در این قسمت از آیه الله متعال پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم را بطور ویژه خطاب قرار داده و می فرماید : وازهرکجا که بیرون رفتی پس (به هنگام نماز) رویت را به سمت مسجد الحرام گردان (و بدان سمت و سو نماز بخوان).

و در این قسمت از آیه این مطلب نیز نهفته است که به هنگام نماز روی بسوی کعبه نمودن مخصوص شهر مکه نیست، بلکه در هرکجای دنیا که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بروند باید به هنگام نماز رو به سمت کعبه نموده و بدان سو نماز بخوانند .

(وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ) آری به هنگام نماز رو به سوی کعبه نمودن حق است زیرا دستور الله متعال است، و هر آنچه از جانب الله متعال باشد حق است و مخالفت نمودن با آن نشانی گمراهی است و خلاف آن انتخاب نمودن باطل است .

در این قسمت ازاین آیه به یک مطلب مهم اشاره شده و آن اینکه حق دو نوع است :

1 - حق واقعی یعنی حقی که از جانب الله متعال باشد .

2 - حق سلیقه ای یعنی چیزی که برخی از افراد آن را حق می دانند و در حالی که حق نیست .

در این قسمت از آیه آمده که حق آن است که از جانب پروردگار دو عالم باشد و گرچه برخی آن را نپذیرند و حق بودن آن را قبول نکنند و باطل آن است که جانب غیر پروردگار جهانیان باشد و گرچه برخی آن را حق بدانند و این نوع حق ها؛ حق سلیقه ای اند که طبق سلیقه و افکار و ایده برخی حق جلوه داده شده است ، ولی در حقیقت باطلی بیش نیست، چه کنیم که متأسفانه امروزه پیروان حق سلیقه ای در دنیا زیاد و پیروان جق واقعی در دنیا بسیار کم اند .

(وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) آری الله متعال از هر آنچه ما انجام می دهیم بی خبر نیست بلکه کاملا از آنچه ما کرده و می کنیم و خواهیم کرد؛ بطور کامل آگاه و با خبر است ، لذا خوب می داند که ما پیروی از حق واقعی می کنیم و یا دنبال حق سلیقه ای هستیم که باطلی بیش نیست، آری به سمت غیر کعبه نماز خواندن از حق های سلیقه ای می باشد و به سمت کعبه نماز خواندن از حق های واقعی است  .

تفسیرآسان آیه (148) سوره بقره

ترجمه آیه (148) سوره بقره

 

 وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمْ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (148)

 

ترجمه : و برای هرامتی سمتی است که (به هنگام نماز، آن امت ) بدان سو رو کننده است، پس در کارهای خیر از یکدیگر سبقت بگیریید و هرکجا که باشید الله همه شما را می آورد (و جمع می کند)، همانا الله بر هر چیزبی نهایت تواناست .

 

تفسیرآسان آیه (148) سوره بقره

 

(وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا) مراد از (لِکُلٍّ) در این قسمت از آیه، هر ملت و امت است یعنی هر ملتی و امتی به سمت و سوی که شریعت آنها به آنها دستور داده نماز می خوانند ، لذا سمت و سو زیاد مهم نیست ، آنچه مهم است اطاعت از دستورات الله متعال است، لذا شما مسلمانان این مطلب را خوب بدانید که الله متعال به شما دستور داده که به سمت کعبه نماز بخوانید .

(فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ) در حقیقت الله متعال در این قسمت از آیه یهود و نصاری و مسلمانان و سایرین را از مجادله و مباحثه در باره قبله ممانعت نموده و آنها را به کار بهتراز آن که همان سبقت گرفتن از یکدیگر در انجام کارهای نیک باشد تشویق و ترغیب می کند .

این یک حکم عام و کلی است که تمام شعبه های ایمانی و امور اسلامی و کارهای نیک را شامل می شود ، و سبقت گرفتن در کارهایی نیک یعنی هر یک کوشش کند که از دیگری کار نیک بیشتر و بهتری را انجام دهد ، جامعه ای که افراد آن در کارهای خیر از یکدیگر سبقت می گیرند، آن جامعه خودش خیر و نیک خواهد گشت و بدی در آن جامعه جایی نخواهد داشت ، ولی چه کنیم که متأسفانه امروزه بسیاری بجای سبقت در کارهای نیک در کارهای بد و زشت و خلاف شرع از یکدیگر سبقت می گیرند و این سبقت های نا مشروع باعث بدبختی جوامع گشته است .

(أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمْ اللَّهُ جَمِیعاً) در این قسمت از آیه الله متعال خطاب به تمام انسانها هشدار داده و می گوید : هرکجا که باشید الله همه شما را (جمع آوری نموده و) خواهد آورد (پس شما مواظب گفتار و رفتار خویش باشید و همیشه سعی و تلاش ما بر این باشد که در امور خیر از دیگران سبقت گرفته باشید) .

در این قسمت از آیه نکته مهمی است و آن اینکه کسی نمی تواند از دست و گرفت الله متعال فرار کند و هر چند که انسانها مرده و جسمهایشان تکه پاره و جذب زمین هم شده باشند، بازهم الله متعال این توان و قدرت را دارد که دوباره همه و همه را یکجا برای حساب و کتاب جمع آوری کند، پس نمی شود از گرفت و محاکمه چنین ذاتی فرار نمود ، پس باید هر انسان بفکر خودش باشد و همیشه کوشش نماید تا از دیگران در کارهای نیک ازسبقت گیرد.

(إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) آری الله متعال بر هر چیزی بی نهایت قادر وتواناست ، پس تو ای انسان این فکر بد را به ذهنت را نده که ما چه گونه زنده خواهیم شد با وجود اینکه پوسیده و جذب زمین گشته ایم؛ زیرا الله متعال بر هر چیز قادر و تواناست لذا راحت می تواند که تو را دوباره زنده کند، آری وقتی الله متعال بر هر چیزی بی نهایت قادر و تواناست ، قادر است که به توانسان که فرزند نداری ؛ فرزند عنایت نماید، و به تو انسان فقیر؛ مال و ثروت عنایت نماید ، و به توانسانی که در مشکلات افتاده ای تورا از مشکلات برهاند، و به توانسانی که به مال و ثروت و قدرت می نازی همه و همه را از تو گرفته و توی ثروت مند را فقیر و توی کاخ نشین را کوخ نشین و توی صندلی دار را خاک نشین کند ، پس تو ای انسان این را خوب بدان و خوب بفهم که او بر هر چیز بی نهایت قادر و توانست ونه هیچ کس دیگر ، لذا تمام قدرتها  و توانها در مقابل قدرت و توان او هیچ و پوچ اند ، پس به قدرت او تکیه کن نه به قدرت کسی و یا چیز دیگری، که اگر چنین نمودی سرانجام تو بجز هلاکت چیز دیگری نخواهد بود .

تفسیرآسان آیه (147) سوره بقره

ترجمه آیه (147) سوره بقره

 

 الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ (147)

 

ترجمه : حق از جانب پروردگارت است پس تو هر گز از شک کنندگان مباش .

 

تفسیرآسان آیه (147) سوره بقره

 

(الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ) آری همیشه آنچه از جانب الله متعال می آید حق است، و تعویض و تبدیلی قبله نیز از آن حق های است که از جانب پروردگارآمده است، لذا باید آن را قبول نمود؛ زیرا آنچه از جانب پروردگار بیاید یقینی است و در آن هیچ شک و تردیدی نیست و نباید یک فرد مسلمان نسبت به آنچه از جانب پروردگارش آمده تردید نموده و جزء شک کنندگان قرار گیرد .

گرچه مخاطب اولیه این آیه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است ولی امتیان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را نیزشامل می شود بلکه هدف اصلی این آیه فهماندن امت اسلامی است تا تحت تبلیغات سوء یهود و نصاری و منافقین که دشمنان واقعی اسلام اند؛ قرار نگرفته، ونسبت به قبله خویش شک نکنند و بطور قطع و یقین به حقانیت آن ایمان بیاورند .

آری این آیه یک قانون کلی است که هیچ اسثنائی در آن وجود ندارد و آن اینکه «هر آنچه از جانب الله متعال بیاید حق است و هیچ مسلمانی نباید نسبت به آن در خودش شک و تردیدی راه دهد» ، پس تو ای خواهر و برادرمسلمان این را خوب می دانی که قرآن مجید کتاب الله متعال بوده و از جانب او آمده است پس هر چه در آن است بطور قطع و یقین حق بوده و هیچ  شک و تردیدی در آن نیست ، پس باید همیشه با اطمینان خاطر به دستورات آن عمل کنی و این را بدانی که اگر چنین کردی تو همیشه بر حق بوده و از باطل بدور خواهی بود ولی اگر علاوه از راه قرآن به راه دیگری رفتی این را خوب باید در گوشت فرو بری که بطور قطع و یقین بر باطل بوده ودوان دوان  به سمت وادی هلاکت می روی و انجامت بجز بدبختی در دنیا و نابودی در آخرت چیزی نخواهد بود .

تفسیر آسان آیه (146) سوره بقره

ترجمه آیه (146) سوره بقره

 

 الَّذِینَ آتَیْنَاهُمْ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (146)

 

ترجمه : کسانی که ما به آنها کتاب (آسمانی) داده ایم آنها (محمد صلی الله علیه و آله وسلم و آنچه را که او آورده ؛ خوب) می شناسند همانگونه که پسرانشان را می شناسند و همانا گروهی از آنان حق را می پوشانند و در حالی که آنها (آن حقیقت را خوب) می دانند .

 

تفسیر آسان آیه (146) سوره بقره

 

(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمْ الْکِتَابَ) مراد از اهل کتاب (یهود و نصاری) می باشد و چون به موسی علیه السلام که پیامبر یهودیان بوده (تورات) داده شده است وبه عیسی علیه السلام که پیامبری نصاری بوده (انجیل) داده شده است، لذا الله متعال به امتیان موسی و عیسی علیهما السلام اهل کتاب گفته است .

(یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ) در این قسمت از آیه الله متعال حقیقتی را آشکار می کند که عموم یهودیان و نصرانیها منکر آن بوده و آن را مخفی می داشتند و آن همان شناخت پیامبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه و آله وسلم و حقانیت آنچه که ایشان آورده اند ؛ می باشد، یهودیان و نصرانیها چون در تورات و انجیل مشخصات و نشانی های پیامبر بزرگوار اسلام را خوانده بودند، خوب می دانستند که آن صفات و مشخصات بطور کامل در محمد صلی الله علیه و آله وسلم موجود است ولی بنا بر حسادت و رغابتهای بی جا و تعصبات قومی حق را پوشیده و منکر حقیقت می شدند ، الله متعال در این قسمت از آیه آنها را رسوا نموده و این را بیان داشته که آنها رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را حتی از فرزندانشان هم بهتر می شناسند، ولی بنا بر اهداف شوم دنیوی حقیقت را پوشیده و منکر رسالت ایشان می شوند.

(وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ) در این قسمت از آیه اهل کتاب را الله متعال در حقیقت به دو گروه تقسیم نموده است :

1 - گروه حق گو .

2 - گروه حق پوش .

آری گروه اندکی از اهل کتاب و علما و دانشمندان آنها همانند عبد الله بن سلام و ابی بن کعب رضی الله عنهما و برخی دیگربودند که حق گو بوده و بعد از اینکه دیدند تمام آن اوصافی که در تورات و انجیل آمده بطور کامل در رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم موجود است خود به ایشان ایمان آورده و این حقیقت را به سایر همکیشان خود گفته و حقیقت را بر ملا و آشکار نمودند . ولی متأسفانه گروه دیگری از اهل کتاب که اکثریت اهل کتاب و علمایشان تشکیل می داد با وجود دانستن حقانیت پیامبر بزرگوار اسلام باز هم بنا بر حسادت و رغابت های نامشروع و تعصبات قومی و اهداف شوم دنیوی به رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم معترف نمی شدند و دانسته آن را منکر می گشتند و در مخفی نگه داشتن این حقیقت آشکار تر از روز تلاش بیهوده می نمودند.

پوشاندن حقیقت با وجود آگاهی از آن جرم بس بزرگی است که گروهی از اهل کتاب مرتکب آن شده و می شوند، که متأسفانه این بیماری در میان ما مسلمانان نیزرسوخ نموده و امروزه بسیاری از ما مسلمانان دانسته حق را مخفی نگه داشته و به خود و قوم و ملت خویش ظلم می نماییم و خود را بوادی هلاکت انداخته و قوم و ملت خویش را نیز کشان کشان بدان سو می بریم ، یا الله متعال ما مسلمانان را از تمام امراضی که اهل کتاب بدان مبتلا شده اند بالأخص عادت زشت حق پوشی نجات داده و ما را از حقجویان حقگو قرارده . آمین یارب العالمین .

ادامه برداشت های خصمانه از کلام شهید سید قطب رحمه الله

 

سپس مخالفان فکری سید قطب این بحث را چنین ادامه می دهند:


ویقول سیدقطب فی تفسیر سورة الاخلاص:

إنها أحدیة الوجود.. فلیس هناک حقیقة إلا حقیقته. ولیس هناک وجود حقیقی إلا وجوده. وکل موجود آخر فإنما یستمد وجوده من ذلک الوجود الحقیقی، ویستمد حقیقته من تلک الحقیقة الذاتیة.

وهی- من ثم- أحدیة الفاعلیة. فلیس سواه فاعلا لشیء، أو فاعلا فی شیء، فی هذا الوجود أصلا.

وهذه عقیدة فی الضمیر وتفسیر للوجود أیضا..

فإذا استقر هذا التفسیر، ووضح هذا التصور، خلص القلب من کل غاشیة ومن کل شائبة، ومن کل تعلق بغیر هذه الذات الواحدة المتفردة بحقیقة الوجود وحقیقة الفاعلیة.

خلص من التعلق بشیء من أشیاء هذا الوجود- إن لم یخلص من الشعور بوجود شیء من الأشیاء أصلا! - فلا حقیقة لوجود إلا ذلک الوجود الإلهی. ولا حقیقة لفاعلیة إلا فاعلیة الإرادة الإلهیة. فعلام یتعلق القلب بما لا حقیقة لوجوده ولا لفاعلیته؟!

ومتى استقر هذا التصور الذی لا یرى فی الوجود إلا حقیقة الله، فستصحبه رؤیة هذه الحقیقة فی کل وجود آخر انبثق عنها- وهذه درجة یرى فیها القلب ید الله فی کل شیء یراه. ووراءها الدرجة التی لا یرى فیها شیئا فی الکون إلا الله. لأنه لا حقیقة هناک یراها إلا حقیقة الله.

کذلک سیصحبه نفی فاعلیة الأسباب. ورد کل شیء وکل حدث وکل حرکة إلى السبب الأول الذی منه صدرت، وبه تأثرت.. وهذه هی الحقیقة التی عنی القرآن عنایة کبیرة بتقریرها فی التصور الإیمانی. ومن ثم کان ینحی الأسباب الظاهرة دائما ویصل الأمور مباشرة بمشیئة الله: «وَما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» ..

«وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» .. «وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» .. وغیرها کثیر..

وبتنحیة الأسباب الظاهرة کلها، ورد الأمر إلى مشیئة الله وحدها، تنسکب فی القلب الطمأنینة، ویعرف المتجه الوحید الذی یطلب عنده ما یرغب، ویتقی عنده ما یرهب، ویسکن تجاه الفواعل والمؤثرات والأسباب الظاهرة التی لا حقیقة لها ولا وجود!

 

ویقول :وهذه هی مدارج الطریق التی حاولها المتصوفة، فجذبتهم إلى بعید! ذلک أن الإسلام یرید من الناس أن یسلکوا الطریق إلى هذه الحقیقة وهم یکابدون الحیاة الواقعیة بکل خصائصها، ویزاولون الحیاة البشریة، والخلافة الأرضیة بکل مقوّماتها، شاعرین مع هذا أن لا حقیقة إلا الله. وأن لا وجود إلا وجوده. وأن لا فاعلیة إلا فاعلیته.. ولا یرید طریقا غیر هذا الطریق!

 

و یقول :فالخیر إذن یستند إلى القوة التی لا قوة سواها، وإلى الحقیقة التی لا حقیقة غیرها. یستند إلى الرب الملک الإله. والشر یستند إلى وسواس خناس، یضعف عن المواجهة، ویخنس عند اللقاء، وینهزم أمام العیاذ بالله..

 

وفی هذا تأکید قوی لما قرره من وحدة الوجود فی تفسیر سورة الحدید:

فهل هناک اصرح فی وحدة الوجود من قوله : إنها أحدیة الوجود.. فلیس هناک حقیقة إلا حقیقته. ولیس هناک وجود حقیقی إلا وجوده؟!.

وهل هناک اصرح فی وحدة الوجود و الدعوة الیهامن قوله : أن الإسلام یرید من الناس أن یسلکوا الطریق إلى هذه الحقیقة وهم یکابدون الحیاة الواقعیة بکل خصائصها، ویزاولون الحیاة البشریة، والخلافة الأرضیة بکل مقوّماتها، شاعرین مع هذا أن لا حقیقة إلا الله. وأن لا وجود إلا وجوده؟!.

و کذلک قوله : الحقیقة التی لا حقیقة غیرها.

فنسبة هذاالمذهب الی اهله و استخدام تعبیراتهم نفسها الا یدل علی دراسة متعمقة ثم قناعة بهذا المذهب بعى أن نفاه و ابطله فی اول تفسیره؟!

ماذا یقول المدافعون عن سید قطب ؟

 

 

ترجمه : سیدقطب در سوره اخلاص می گوید:

همانا این یگانگی و احدیّت وجود هست .. پس در اینجا حقیقتی بجز حقیقت او نیست.و دراینجا وجود حقیقی بجز وجود اونیست. وهرموجود دیگری، وجود خود را از آن وجود حقیقی دریافت می دارد، و حقیقت خود را از آن حقیقت ذاتی برمی گیرد. بدین خاطر یگانگی و احدیّت، یگانگی و احدیّت فاعلیّت است. جز او کننده ای برای چیزی و یا انجام دهنده در کاری ، در سراسر این هستی اصلاً وجود ندارد.

واین عقیده دل و درون، و تفسیر هستی نیز هست. . . پس زمانی که این تفسیر جایگزین شد و در دل جای گرفت، و این تصوّر روشن گردید، دل از هر گونه آمیختگی و از هر گونه آلودگی، و از هر گونه درآویختن و چنگ زدن به غیر این ذات یگانه یکتا در حقیقت وجود و در حقیقت فاعلیّت، رهایی می یابد.

دل ازتعلق گرفتن به چیزی از چیزهای این هستی رهایی می یابد، اگر هم از احساس به وجود چیزی از این چیزها اصلاً رهایی نیاید!بازهم هیچ گو نه حقیقتی برای وجود، جز وجود الهی در میان نیست، و هیچ گونه حقیقتی برای فاعلیّت جز فاعلیّت اراده الهی وجود ندارد. پس دل چرا به چیزی تعلق گیرد و آویزان گردد که نه حقیقتی برای وجودش هست  ونه فاعلیّت ندارد؟

 

ووقتی که این جهان بینی و اندیشه که جز حقیقت الله را در هستی نمی بیند مستقرّ گردید، همراه با آن ، دیدن این حقیقت در هر چیز دیگری که از حقیقت الله برجوشیده است و بردمیده است ، دست می دهد. این درجه ای است که دل در آن دست الله را می بیند در هر چیزی که مشاهده می کند. بالاتر از این درجه ، درجه ای است که در آن چیزی را در این جهان نمی بیند مگر الله را. چون حقیقتی در جهان هستی وجود ندارد جز حقیقت الله.

همچنین نفی فاعلیّت و کارآئی اسباب، همراه آن خواهد گشت. هر چیزی و هر رخدادی و هر جنبشی به سبب اوّل برگردانده می شود، سبب اوّلی که همه (اشیاء، حوادث وحرکات) از او صادر گردیده است ، و از اوتأثیرپذیرفته است. . . این حقیقتی است که قرآن توجّه مهمّ و عنایت زیادی به بیان آن در جهان بینی ایمانی دارد. بدین خاطر قرآن پیوسته اسباب ظاهری را دور می اندازد و کارها را مستقیماً به اراده و مشیّت الله حواله می دارد:«وَما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى»(انفال آیه :17)

و ( ای پیامبر! بدان گاه که (مشتی خاک به طرف دشمن) پرتاب کردی این تو نبودی که ( خاک را به سوی آنان ) پرتاب کردی بلکه اللهبود که (آن مشت خاک را) پرتاب کرد.

«وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(انفال آیه : 10)

پیروزی جز از سوی الله نیست .

«وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(انسان آیه : 30)

شما نمی توانید بخواهید، مگر این که الله بخواهد.

آیات زیاد دیگری که در این راستا وجود دارد . . .

با دور انداختن همه اسباب ظاهری ، و برگرداندن همه امور به اراده و مشیّت الله یگانه ، آرامش به دل می افتد، و جهت یگانه ای که از آن آنچه مورد علاقه و رغبت است درخواست می گردد مشخّص و شناخته می شود، و از آن از آنچه مورد ترس و هراس است امن و امان خواسته می شود، و در برابر کارآها و اثرگذارها و سببها و علّتهای ظاهری که در اصل حقیقتی و وجودی ندارند، دل بدان می آرامد.

 

و(سید قطب ) می گوید : این مراتب و منازل راه است ، مراتب و منازلی که متصوّفه کوشش نمودند تا بدانها برسند، و ایشان را به دور دستها کشانده است! . این بدان خاطر است که اسلام از مردمان می خواهد راه را به سوی این حقیقت بپیمایند، در آن حال که با زندگی واقعی با همه ویژگیهائی که دارد دست و پنجه نرم می گردانند، و زندگی بشریّت را ادامه می دهند، و خلافت زمینی را با همه ارکان و اصولی که دارد رو به راه می گرداند. با همه اینها آگاه و مطّلعند که هیچ حقیقتی جز الله وجود ندارد، و هیج وجودی جز وجود او وجود ندارد، و هیچ فاعلیّت و کارآئی در میان نیست مگر فاعلیّت و کارآئی او . . . و الله راهی جز این راه را نمی خواهد.

 

و(سید قطب در تفسیرسوره ناس) می گوید:

 

در این صورت باید دانست خیر و خوبی به نیروئی نسبت داده می شود که جز آن نیرو، نیروئی نیست . و به حقیقتی نسبت داده می شود که حقیقتی جز آن حقیقت وجود ندارد. به پروردگار و مالک و معبود به حق نسبت داده می شود. شرّ به وسوسه گر واپس رونده نسبت داده می شود. وسوسه گر واپس رونده ای که از رویاروئی ناتوان است ، و هنگام رویاروئی واپس می کشد، و در برابر پناه بردن به الله شکست می خورد...

 

سپس مخالفان فکری سیى قطب می گویند :

 

و دراین (مطلبی که سید قطب در اینجا در سوره اخلاص و ناس ذکر نموده است) تأکیدی است برآنچه که از وحدت وجود در تفسیر سوره حدید بیان نموده است :

پس آیا در اینجا در باره وحدت وجود صریح تراز این گفته سید قطب وجود دارد : همانا این احدیت و یگانگی وجود است ....پس اینجا حقیقتی بجز حقیقت الله وجود ندارد . و اینجا وجود حقیقی بجز وجود او وجود ندارد.

 

و آیا در اینجا صریح تر در باره وحدت وجود و دعوت به سوی آن از این گفته سید قطب وجود دارد: اسلام از مردمان می خواهد راه را به سوی این حقیقت بپیمایند، در آن حال که با زندگی واقعی با همه ویژگیهائی که دارد دست و پنجه نرم می گردانند، و زندگی بشریّت را ادامه می دهند، و خلافت زمینی را با همه ارکان و اصولی که دارد رو به راه می گرداند. با همه اینها آگاه و مطّلعند که هیچ حقیقتی جز الله وجود ندارد، و هیج وجودی جز وجود او وجود ندارد.

 

و همچنین این گفته سید قطب (که می گوید) : حقیقتی که بجز آن حقیقت دیگری نیست .

 

پس نسبت دادن این مذهب (وحدت وجود) بسوی صاحبانش وسپس خود ازهمان تعبیرها استفاده نمودند ، آیا این دلالت بربررسی نمودن عمیق و سپس قانع شدن به این مذهب ندارد بعد از اینکه در اول تفسیرش این را رد و باطل (اعلان) نموده است؟!

 

حالا چه می گویند کسانی که از سید قطب دفاع می کنند؟

ترجمه و شرح حدیث (65) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (65) صحیح بخاری

 

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: کَتَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا - أَوْ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ - فَقِیلَ لَهُ: إِنَّهُمْ لاَ یَقْرَءُونَ کِتَابًا إِلَّا مَخْتُومًا، فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، نَقْشُهُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِهِ فِی یَدِهِ، فَقُلْتُ لِقَتَادَةَ مَنْ قَالَ: نَقْشُهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَنَسٌ ؟.

 

ترجمه : انس بن مالک رضی الله عنه فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواستند(برای دعوت پادشاهان دنیا به آنان) نامه بنویسند که به ایشان گفته شد همانا آنان نامه ای را نمی خوانند مگر اینکه مهر خورده باشد، لذا(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، دستور به ساخت) انگشترنقره ای که برآن (محمد رسول الله) نوشته و حک شده است را دادند، (انس رضی الله عنه فرمودند) گویا که من (الآن دارم ) به سفیدیش در دست پیامبر نگاه می کنم، (شعبه رحمه الله که راوی این حدیث از قتاده رحمه الله است می گوید) من به قتاده (رحمه الله) گفتم : چه کسی به شما گفته اند که نقش انگشتر(محمد رسول الله) بوده است ؟ ایشان گفتند: که انس(بن مالک رضی الله عنه به من گفته اند) .


 

مسائل و احکام حدیث:


از حدیث بالا مسائل و احکام زیربرگرفته می شود :

1 - رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم انگشتر نقره ای به دست می کردند .

2 - نقش انگشتر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (محمّد رسول الله) بوده است .

3 - رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از این انگشتر بعنوان مهر استفاده می کردند و نامه های که به افراد می فرستادند با آن مهر می زدند .

4 - رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به مشورت با یارانش و به پیشنهادات آنان توجه می دادند، و این درس مهمی است برای علما و داعیان دین است که در امور دعوتی و دینی و حتی دنیوی از همراهان خویش مشورت گرفته و به پیشنهادات آنان توجه دهد زیرا در مشورت گرفتن و توجه دادن به پیشنهادات دیگران ؛ احترام قایل شدن به سایرین و از عقل آنان برای کار خویش استفاده کردن است، و این نکته را باید خوب بیاد داشت که شکست اهل مشورت بسیار کم است و این دیکتا تورها و مستبدان اند که بنا بر عدم توجه به مشورت دیگران و بی توجهی به پیشنهادات سایرین همیشه دچارشکست و سرافکندگی می شوند.

5 - مهرساختن برای مهر زدن نامه ها سنّت و ثابت است .

6 - نامه نوشتن و بوسیله نامه دیگران را دعوت دادن یکی از روش های دعوتی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است که داعیان دین باید بدان توجه دهند .

 

ترجمه و شرح حدیث (64) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (64) صحیح بخاری

 

عَنِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ " بَعَثَ بِکِتَابِهِ رَجُلًا وَأَمَرَهُ أَنْ یَدْفَعَهُ إِلَى عَظِیمِ البَحْرَیْنِ فَدَفَعَهُ عَظِیمُ البَحْرَیْنِ إِلَى کِسْرَى، فَلَمَّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ فَحَسِبْتُ أَنَّ ابْنَ المُسَیِّبِ قَالَ: فَدَعَا عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «أَنْ یُمَزَّقُوا کُلَّ مُمَزَّقٍ».

 

ترجمه : عبدالله بن عباس روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نامه اش را با فردی فرستاده و به او دستور دادند تا آن را به بزرگ و حاکم بحرین بدهد و سپس بزرگ و حاکم بحرین آن را به کسری (پادشاه) ایران رساند، و چون (کسری) آن (نامه) را خواند آن را تکه پاره نمود، (راوی می گوید) گمان می کنم که ابن مسیّب (رحمه الله) فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برعلیه آنان دعا نمودند: که کاملا تکه پاره شوند .

 

مسائل و احکام حدیث

 

از حدیث بالا مسائل و احکام زیر گرفته می شود :

1 - یکی از روشهای دعوتی دعوت دادن با نامه نگاری به افراد است .

2 - اسلام اداره پست و نامه رسانی را تأیید می کند .

3- رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پست چی ها ونامه رسان هایی داشتند .

4- خبر واحد اعتبار دارد .

5- نامه و خط اگر شناخته بشود و تغلبی نباشد اعتبار شرعی دارد .

6- کسری پادشاه ایران نامه پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم پاره نمود .

 

در اینجا بیان دونکته  مهم ضروری است :

1 - گوینده جمله (فَحَسِبْتُ أَنَّ ابْنَ المُسَیِّبِ قَالَ) ابن شهاب زهری رحمه الله که یکی ازراویان این حدیث است؛ می باشد .

2 - این گفته سعید بن مسیب رحمه الله ( فَدَعَا عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ :أَنْ یُمَزَّقُوا کُلَّ مُمَزَّقٍ) مرسل است، زیرا سعید بن مسیّب رحمه الله تابعی می باشد و صحابی نیست، و این جمله درصحیح بخاری وسایرکتب حدیثی با سندهای مرسل آمده است.

 

ترجمه و شرح حدیث (63) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (63) صحیح بخاری

 

عَنْ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ، یَقُولُ: بَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی المَسْجِدِ، دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى جَمَلٍ، فَأَنَاخَهُ فِی المَسْجِدِ ثُمَّ عَقَلَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: أَیُّکُمْ مُحَمَّدٌ؟ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُتَّکِئٌ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِمْ، فَقُلْنَا: هَذَا الرَّجُلُ الأَبْیَضُ المُتَّکِئُ. فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: یَا ابْنَ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَجَبْتُکَ». فَقَالَ الرَّجُلُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنِّی سَائِلُکَ فَمُشَدِّدٌ عَلَیْکَ فِی المَسْأَلَةِ، فَلاَ تَجِدْ عَلَیَّ فِی نَفْسِکَ؟ فَقَالَ: «سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ» فَقَالَ: أَسْأَلُکَ بِرَبِّکَ وَرَبِّ مَنْ قَبْلَکَ، آللَّهُ أَرْسَلَکَ إِلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ؟ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ نُصَلِّیَ الصَّلَوَاتِ الخَمْسَ فِی الیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ نَصُومَ هَذَا الشَّهْرَ مِنَ السَّنَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ تَأْخُذَ هَذِهِ الصَّدَقَةَ مِنْ أَغْنِیَائِنَا فَتَقْسِمَهَا عَلَى فُقَرَائِنَا؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ، وَأَنَا رَسُولُ مَنْ وَرَائِی مِنْ قَوْمِی، وَأَنَا ضِمَامُ بْنُ ثَعْلَبَةَ أَخُو بَنِی سَعْدِ بْنِ بَکْرٍ .

 

ترجمه : انس بن مالک رضی الله عنه می فرمایند: درحالی که ما در مسجد (النبی)با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودیم، مردی (سواره) بر شترآمد و شترش را (بر درب) مسجد خواباند وسپس زانوی آن را بسته و وارد (مسجد شد) و سپس گفت : کدامتان محمد می باشد؟ وپیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در میانشان تکیه زده بودند ما گفتیم : این مرد سفیدی که تکیه زده است می باشند. آن مرد به (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) گفت : ای نوه عبد المطلب ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برایش گفت بفرما چه می خواهی ، آن مرد به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت : همانا من از تو سؤال کننده ام؟ و بر تو در سؤال نمودن سختگیری کننده ام، پس در دلت بر من ناراحت نشو، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: هرآنچه (دلت می خواهد و) برایت نمایان است بپرس ، (آن مرد) گفت : من در حالی از تو می پرسم که ترا به پروردگارت و پروردگارکسانی که پیش از تو اند سوگند می دهم، آیا الله ترا برای تمام مردم (بعنوان پیامبر) فرستاده است ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: سوگند به الله که بله. (آن مرد) گفت: ترا به الله سوگند می دهم ، آیا الله به تو دستور را داده تا (به) ما (دستور دهی که) در یکشبانه روز پنج (وقت) نماز بخوانیم؟(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: سوگند به الله که بله. (آن مرد) گفت: ترا به الله سوگند می دهم، آیا الله به تو دستور داده تا اینکه (به) ما (دستور دهی که)این ماه (رمضان) را از سال روزه بگیریم،(رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: سوگند به الله که بله. (آن مرد) گفت: ترا به الله سوگند می دهم، آیا الله به تو دستور داده تا اینکه این زکات را ازثروتمندان ما گرفته وسپس آن را در میان فقیران ما تقسیم نمائی؟ پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: سوگند به الله که بله. سپس (آن) مرد گفت: من به آنچه توآورده ای ایمان آورده ام، من نمایده کسانی از قوم خودم هستم که پشت سرمن اند و من ضمام بن ثلعبه از برادری (و قبیله) بنی سعد بن بکر هستم .

 

 

 

 

مسائل واحکام حدیث

 

از حدیث بالا مسائل و احکام زیر گرفته و استنباط می شود :   

1 - شتر را بر درب مسجد خواباندن و بسته نمودن هیچ ایرادی شرعی ندارد.

2 - در میان جمعی تکیه زده نشستن هیچ ایراد شرعی ندارد.

3- رنگ چهره رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گندم گون مایل به سفید بوده است .

4- پدر بزرگ را می شود پدر صدا زد.

5- عبد المطلب پدر بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.

6- از آنجایی که طبیعت ها متفاوت است شاید گاهی برخی از سؤال کنندگان در سؤال نمودنشان سخت گیرباشند لذا علما نباید از این نوع سؤال کنندگان ناراحت شوند.

7- برای تأکید مطلب و دریافت حقیقت کسی را قسم دادن ایرادی ندارد .

8- به حق قسم خوردن برای مطمئن نمودن مخاطب ایرادی ندارد .

9- سوگند خوردن و یا سوگند دادن باید به الله و اسماء و صفات الله متعال باشد .

 

10 -  در شبانه روزی پنج وقت نماز فرض است .

11- در سالی فقط روزه گرفتن رمضان فرض است .

12 - زکات فرض است و این حکم اسلامی فقط بر ثرومتمندان فرض است و از فقراء ساقط است .

13- زکات و سایر صدقات باید از ثرومتندان گرفته شده و به فقراء و سایرنیازمندان داده شود.

14- ضمام بن ثلعبه رضی الله عنه که از قبیله بنی سعد بن بکر بودند بعنوان نماینده به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تشریف آورده و مسلمان شدند.

16- تحقیق در مسائل دینی ضروری است .

 



ترجمه و شرح حدیث (62) صحیح بخاری

ترجمه  و شرح حدیث (62) صحیح بخاری



عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً لاَ یَسْقُطُ وَرَقُهَا، وَإِنَّهَا مَثَلُ المُسْلِمِ، حَدِّثُونِی مَا هِیَ» قَالَ: فَوَقَعَ النَّاسُ فِی شَجَرِ البَوَادِی قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: فَوَقَعَ فِی نَفْسِی أَنَّهَا النَّخْلَةُ، فَاسْتَحْیَیْتُ، ثُمَّ قَالُوا: حَدِّثْنَا مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «هِیَ النَّخْلَةُ».


ترجمه : ابن عمر (رضی الله عنه) روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: همانا در میان درختان درختی وجود دارد که برگهایش نمی ریزد و همانا آن (از نظر خیر و برکت)همانند (یک) مسلمان است (حالا) به من بگویید که این کدام درخت است؟ مردم (حاضر در آن جلسه) شروع به بیان درختان بیابانی نمودند عبد الله (بن عمر رضی الله عنه) فرمودند: در دلم افتاد که همانا آن درخت خرماست ولی (چون بزرگان نشسته بودند) شرم نمودم (که چیزی بگویم و) جواب دهم (که آن درخت خرما می باشد) ، سپس (افراد موجود در آن جلسه) گفتند: شما ای رسول الله برای ما بیان نمایید که آن کدام درخت است؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: آن درخت خرماست .



مسائل و احکام حدیث:


این حدیث را امام بخاری رحمه الله تکرار نموده اند و چون در تحت حدیث شماره شصت و یک که تکرار این حدیث است مسائل و احکام این حدیث بیان شده است، دیگر آنها را تکرار نمی کنم فقط این را بیان می کنم که امام بخاری رحمه الله در اینجا از این حدیث استنباط نموده که امام و رهبر می تواند بر ملت و یارانش مسأله ای را مطرح و بیان نماید تا بدین طریق نسبت به علم آنان آگاهی پیدا نموده و آنان را آزمایش نماید .