۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

دلیل مخالفان سید قطب بر وحدت الوجودی بودن ایشان (1)

دلیل مخالفان سید قطب بر وحدت الوجودی بودن ایشان و بررسی آن



مخالفان فکری شهید سید قطب رحمه الله می گویند: سید قطب قائل به حلولیت و وحدت الوجود بوده است و سپس می گویند: دلیل این گفته ما ،نوشته های است که در این باره خود سید قطب در تفسیر (فی ظلال القرآن) خویش در سوره حدید و سوره اخلاص نوشته است، آنها می گویند که سید قطب در تفسیر آیه : (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ . چنین نوشته است :

وما یکاد یفیق من تصور هذه الحقیقة الضخمة التی تملأ الکیان البشری وتفیض، حتى تطالعه حقیقة أخرى، لعلها أضخم وأقوى. حقیقة أن لا کینونة لشیء فی هذا الوجود على الحقیقة. فالکینونة الواحدة الحقیقیة هی لله وحده سبحانه ومن ثم فهی محیطة بکل شیء، علیمة بکل شیء:

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» ..

الأول فلیس قبله شیء. والآخر فلیس بعده شیء. والظاهر فلیس فوقه شیء. والباطن فلیس دونه شیء.

الأول والآخر مستغرقا کل حقیقة الزمان، والظاهر والباطن مستغرقا کل حقیقة المکان. وهما مطلقتان.

ویتلفت القلب البشری فلا یجد کینونة لشیء إلا لله. وهذه کل مقومات الکینونة ثابتة له دون سواه. حتى وجود هذا القلب ذاته لا یتحقق إلا مستمدا من وجود الله. فهذا الوجود الإلهی هو الوجود الحقیقی الذی یستمد منه کل شیء وجوده. وهذه الحقیقة هی الحقیقة الأولى التی یستمد منها کل شیء حقیقته. ولیس وراءها حقیقة ذاتیة ولا وجود ذاتی لشیء فی هذا الوجود..

«وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» .. علم الحقیقة الکاملة. فحقیقة کل شیء مستمدة من الحقیقة الإلهیة وصادرة عنها. فهی مستغرقة إذن بعلم الله اللدنی بها. العلم الذی لا یشارکه أحد فی نوعه وصفته وطریقته. مهما علم المخلوقون عن ظواهر الأشیاء! فإذا استقرت هذه الحقیقة الکبرى فی قلب، فما احتفاله بشیء فی هذا الکون غیر الله سبحانه؟ وکل شیء لا حقیقة له ولا وجود- حتى ذلک القلب ذاته- إلا ما یستمده من تلک الحقیقة الکبرى؟ وکل شیء وهم ذاهب، حیث لا یکون ولا یبقى إلا الله، المتفرد بکل مقومات الکینونة والبقاء؟

وإن استقرار هذه الحقیقة فی قلب لیحیله قطعة من هذه الحقیقة. فأما قبل أن یصل إلى هذا الاستقرار، فإن هذه الآیة القرآنیة حسبه لیعیش فی تدبرها وتصور مدلولها، ومحاولة الوصول إلى هذا المدلول الواحد وکفى! ولقد أخذ المتصوفة بهذه الحقیقة الأساسیة الکبرى، وهاموا بها وفیها، وسلکوا إلیها مسالک شتى، بعضهم قال إنه یرى الله فی کل شیء فی الوجود. وبعضهم قال: إنه رأى الله من وراء کل شیء فی الوجود. وبعضهم قال: إنه رأى الله فلم یر شیئا غیره فی الوجود.. وکلها أقوال تشیر إلى الحقیقة إذا تجاوزنا عن ظاهر الألفاظ القاصرة فی هذا المجال. إلا أن ما یؤخذ علیهم- على وجه الإجمال- هو أنهم أهملوا الحیاة بهذا التصور.

والإسلام فی توازنه المطلق یرید من القلب البشری أن یدرک هذه الحقیقة ویعیش بها ولها، بینما هو یقوم بالخلافة فی الأرض بکل مقتضیات الخلافة من احتفال وعنایة وجهاد وجهد لتحقیق منهج الله فی الأرض، باعتبار هذا کله ثمرة لتصور تلک الحقیقة تصورا متزنا، متناسقا مع فطرة الإنسان وفطرة الکون کما خلقهما الله.

حالا با ترجمه فارسی این عبارت فی ظلال (ترجمه دکتر مصطفی خردم دل) ملا حظه فرمایید :

ترجمه : هنوز دل از تصور این حقیقت نمی پردازد، حقیقت بزرگی که وجود انسان را لبریز و سرریز میکند، حقیقت دیگری سر می رسدکه چه بسا بزرگتر و نیرومندتر از حقیقت پیشین باشد. این حقیقت که هیچ چیزی در این هستی در اصل وجود ندارد. وجود یگانه حقیقتی یزدان سبحان است و بس . بدین خاطر خدا محیط بر هر چیزی است و مطلع و آگاه از هر چیزی است :

( هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )

او پیشین و پسین و پیدا و ناپیدا است ، و او آگاه از همه چیز است .

« اول » است ، پس چیزی پیش از او نیست . « آخر» است ، پس چیزی بعد از او نیست . « ظاهر» است ، پس چیزی بالای او نیست . « باطن » است ، پس چیزی پائین او نیست ... اول و آخر.، کل حقیقت زمان را در بر می گیرد. ظاهر و باطن کل حقیقت مکان را در بر می گیرد. این دو حقیقت هم مطلق هستند. دل انسان می نگرد، وجودی برای چیزی جز برای خدا نمی یابد. ارکان و اصول هستی برای خدا ثابت است و بس .

دیگران در اصل هستی ندارند. حتی وجود خود این دل وجود پیدا نمی کند مگر این که از وجود خدا یاری بطلبد. وجود الهی وجود حقیقی است ، وجودی که هر چیزی وجود خود را از او به دست می آورد و از او می یابد. این حقیقت ، حقیقت نخستینی است که هر چیزی از او حقیقت خود را به دست میاورد و از او می یابد، و جز این حقیقت نخستین ، حقیقت ذاتی و خودی در سراسر گستره هستی وجود ند ارد ...

(وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )

او آگاه از همه چیز است .

او از همه چیز آگاه است ، آگاهی حقیقی کامل . حقیقت هر چیزی از حقیقت الهی وجود پیدا می کند و از آن صادر می گردد. در این صورت هر چیزی غرق در علم لدنی خدا است ، و آگاهی خدا ان را دربرگرفته است ، آن علم و آگاهی ای که کسی در نوع و صفت و طریقه آن شرکت نمی کند و به گرد آن هم نمی رسد، علم و آگاهی بشری هر اندازه هم با ظواهر پدیده ها آشنائی پیدا کرده باشد و پیشرفت داشته باشد.!

هنگامی که این چنین حقیقت بزرگی در دلی جایگزین بشود، کی چنین دلی به چیزی در این جهان جز الله سبحان اهمّیت می دهد؟ وقتی که می دا ند هیچ چیزی نه حقیقت و نه وجود دارد - حتی آن دل خودش نه حقیقت و نه وجود دارد - مگر آن حقیقت و آن وجودی که از آن حقیقت بزرگ برمی گیرد، و هر چیزی وهم و گمان و از میان رونده است ، چرا که نخواهد بود و باقی نخواهد ماند جز ذات خدائی که در همه ارکان و اصول بودن و ماندن منحصر به فرد است .

استقرار این حقیقت در دلی ، آن دل را تکه ای از این حقیقت می سازد! و امّا دل پیش از این که بدین استقرار برسد، این آیه قرانی برایش بس است تا به تدبر و تفکر و تصور مفهوم و مدلول ان بنشیند، و بکوشد تا بدین مفهوم و مدلول یگانه برسد. این کار چنین دلی را بس است .

متصوّفه بدین حقیقت اساسی بزرگ ،چنگ زده اند، و باآ ن حیران و در آن ویلا ن شده اند. راه های گوناگونی را به سویش پیموده اند. برخی از آنان گفته اند: ما خدا را در هر چیزی که در جهان هستی است مشاهده می کنیم . بعضیها گفته اند: آنان خدا را در فراسوی هر چیزی که در جهان هستی است می بینند. برخیها هم گفته اند: آنان خدا را می بینند و چیزی غیراز او را در جهان هستی نمی بینند ... همه اینها سخنانی است که اگر از ظاهر واژه های قاصر از بیان در این میدان بگذریم، بدان حقیقت اشاره دارند . امّا عیبی که از آنان گرفته می شود - چکیده و مختصر - این است که آنان درسایه این تصور و جهان بینی به زندگی اهمیت نداده اند و بدان توجه نکرده اند. درحال که اسلام با توازن مطلق خود و با اعتدال کامل خویش از دل انسان میخواهد این حقـیقت را درک وفهم بکند و با آن زندگی کند و برای آن زندگی کند، بدان هنگام که کار خلافت را در زمین انجام می دهد، و همه مقتضیات خلافت را بجای می آورد و مراعات می دارد، از قبیل : اهمیت دادن و توجه نمودن به زندگی و بدان عنایت داشتن ، و تلاش و کو شش و جهاد و رزمیدن و جنگیدن در راه پیاده کردن و تحقق بخشیدن برنامه یزدان در زمین ... چراکه همه اینها ثمره ونتیجه تصور آن حقـیقت است ، تصور همآوا وهماهنگ با فطرت انسان و با فطرت جهان ، آنگو نه که خدا آن دو را آفریده است .

 

مخالفان فکری سید قطب رحمه الله می گویند : این گونه سید قطب وحدت وجود و حلول را ثابت نموده و آن دو را به صوفیان گمراه درلحن و جایگاه تعریف و تمجید بیان می کند، و(خودش نیز) با این گفته اش بدان سو دعوت می دهد: درحال که اسلام با توازن مطلق خود و با اعتدال کامل خویش از دل انسان میخواهد این حقـیقت را درک کند و با آن زندگی کند و برای آن زندگی کند!!

همانا او می بیند(یعنی معتقد است) که وحدت وجود و حلول همان گونه که بسیاری از مردم درکش نمی کنند، (لذا) هرکس نمی تواند به این درجه از کمال برسد پس برایش کافی است که در تفکراین آیه ای که بربزرگی و عظمت الله دلالت می کند زندگی نماید، پس سید قطب این آیه را به وحدت وجود و حلول که ازبزرگ ترین انواع کفراست مبدل نموده است .

 (ودر حالی که در تفسیر سوره بقره باطل بودن وحدت وجود را بیان نموده و به طور قاطع رد نموده است و آن را عقیده غیرمسلمانی دانسته است، پس او را چه شده که اینجا و (همچنین) در سوره اخلاص آن را ثابت می نماید؟! .

آیا صوفیان غالی صاحبان وحدت الوجود و اهل حلول و جبرآهسته و مخفیانه به نزد ایشان رفته و ایشان را به عقیده شان متقاعد نمودند و سپس او بدان ایمان آورده و آن ثابت نموده است؟! و یا اینکه با دقت بررسی و مطالعه ی کتب تصوف ، اورا بدین عقیده خودش متقاعد نموده است و سپس او این را آشکار و اعلان نموده است؟

آری خوانندگان محترم و گرامی بنده بعدها در باره عقیده وحدت وجود و حلول از دیدگاه سید قطب رحمه الله سخن خواهم گفت و با کلام خود سید قطب رحمه الله بطلان این نظریه مردود و منفور را بیان خواهم نمود ولی قبل از آن؛ می خواهم اندکی در باره این نوشته شهید سید قطب رحمه الله و این برداشت خصمانه مخالفان فکری او سخن بگویم :

آری خوانندگان گرامی حالا بنده دوست دارم تا بر قسمت هایی از کلام شهید سید قطب رحمه الله و برداشت های خصمانه و غیر واقعی مخالفان فکری ایشان تبصر زده و توضیح دهم تا حقیقت این جریان برشما خوانندگان گرامی واضح گردد.

 

آری آنچه از این سخنان شهید مظلوم سید قطب رحمه الله فهمیده می شود؛از قرار زیرمی باشد:

 

1 - تنها یک ذات حقیقی وجود دارد، و آن همان ذات الله متعال است وبس. و این مطلب را با این الفاظ بیان نموده است:

 

فالکینونة الواحدة الحقیقیة هی لله وحده سبحانه ...

 

ترجمه : وجود یگانه حقیقتی الله سبحان است و بس ...

 

2- تمام موجودات وجود خود را آن ذات حقیقی بدست آوردند، این مطلب را سید قطب رحمه الله این گونه بیان نموده است:

فهذا الوجود الإلهی هو الوجود الحقیقی الذی یستمد منه کل شیء وجوده.

 

ترجمه : وجود الهی وجود حقیقی است ، وجودی که هر چیزی وجود خود را از او به دست می آورد و از او می یابد.

 

3 - فقط وجود الله وجود ذاتی است و بس وامّا سایر موجودات وجودشان ذاتی نیستند، و این مطلب را با این سخنانش بیان نموده :

ولیس وراءها حقیقة ذاتیة ولا وجود ذاتی لشیء فی هذا الوجود..

 

ترجمه : و جز این حقیقت (نخستین) ، حقیقت ذاتی و خودی در سراسر گستره هستی وجود ند ارد ...

3 - تمام موجودات نسبت به ذات و وجود الله، یک ذاتهای گمانی واز بین رونده اند و این مطلب را چنین بیان می دارد:

 

وکل شیء وهم ذاهب، حیث لا یکون ولا یبقى إلا الله، المتفرد بکل مقومات الکینونة والبقاء؟

 

ترجمه : و هر چیزی وهم و گمان و از میان رونده است ، چرا که نخواهد بود و باقی نخواهد ماند جز ذات خدائی که در همه ارکان و اصول بودن و ماندن منحصر به فرد است .

 

4 - صوفیان این حقیقتی که یک ذات حقیقی وجود دارد که همان ذات الله باشد، و سایرموجودات وجودشان را ازآن ذات حقیقی؛ بدست آورده و ازاو گرفته اند، ولی چون نتوانستند خوب این مطلب را بفهمند و درک کنند ، دچار وهمیات و خیالاتی شده اند که آنها را به راههای انحرافی همانند وحدت وجود و حلول کشانده و بنا بر این ایده باطل دست از دنیا و آبادانی آن کشیده و گوشه گیر شده اند ، این مطلب را شهید مظلوم رحمه الله چنین بیان می دارد:

 

 ولقد أخذ المتصوفة بهذه الحقیقة الأساسیة الکبرى، وهاموا بها وفیها، وسلکوا إلیها مسالک شتى، بعضهم قال إنه یرى الله فی کل شیء فی الوجود. وبعضهم قال: إنه رأى الله من وراء کل شیء فی الوجود. وبعضهم قال: إنه رأى الله فلم یر شیئا غیره فی الوجود.. وکلها أقوال تشیر إلى الحقیقة إذا تجاوزنا عن ظاهر الألفاظ القاصرة فی هذا المجال. إلا أن ما یؤخذ علیهم- على وجه الإجمال- هو أنهم أهملوا الحیاة بهذا التصور.

 

ترجمه : متصوّفه بدین حقیقت اساسی بزرگ ،چنگ زده اند، و باآ ن حیران و در آن ویلا ن شده اند. راه های گوناگونی را به سویش پیموده اند. برخی از آنان گفته اند: ما خدا را در هر چیزی که در جهان هستی است مشاهده می کنیم . بعضیها گفته اند: آنان خدا را در فراسوی هر چیزی که در جهان هستی است می بینند. برخیها هم گفته اند: آنان خدا را می بینند و چیزی غیراز او را در جهان هستی نمی بینند ... همه اینها سخنانی است که اگر از ظاهر واژه های قاصر از بیان در این میدان بگذریم، بدان حقیقت اشاره دارند . امّا عیبی که از آنان گرفته می شود - چکیده و مختصر - این است که آنان درسایه این تصور و جهان بینی به زندگی اهمیت نداده اند و بدان توجه نکرده اند.

 

6 - اسلام می خواهد با توازن مطلق خویش این جریان را بیان نماید که تنها ذات حقیقی ذات الله متعال باشد و سایر موجودات وجود ذاتی ندارند بلکه وجود آنها به دست همان ذات حقیقی است که آنها را بوجود آورده است ، اسلام با این روش خویش دو کار کرده است :

1 - بیان نمودن که تنها موجود ذاتی و حقیقی الله متعالی است .

2 - تمام موجودات دیگر وجود خود را از آن ذات حقیقی بدست آورده و گرفته اند .

اسلام با این طریق بدون گرفتار شدن به خیالات و اوهام صوفیه که همان وحدت الوجود و حلولیت و ترک دنیا باشد؛ به حقیقت اصلی که همان اثبات وجود ذاتی و حقیقی الله متعال باشد؛ دست یافته است، این مطلب را سید قطب رحمه الله چنین به رشته تحریر در آورده است:

والإسلام فی توازنه المطلق یرید من القلب البشری أن یدرک هذه الحقیقة ویعیش بها ولها، بینما هو یقوم بالخلافة فی الأرض بکل مقتضیات الخلافة من احتفال وعنایة وجهاد وجهد لتحقیق منهج الله فی الأرض، باعتبار هذا کله ثمرة لتصور تلک الحقیقة تصورا متزنا، متناسقا مع فطرة الإنسان وفطرة الکون کما خلقهما الله.

ترجمه : درحال که اسلام با توازن مطلق خود و با اعتدال کامل خویش از دل انسان میخواهد این حقـیقت را درک وفهم بکند و با آن زندگی کند و برای آن زندگی کند، بدان هنگام که کار خلافت را در زمین انجام می دهد، و همه مقتضیات خلافت را بجای می آورد و مراعات می دارد، از قبیل : اهمیت دادن و توجه نمودن به زندگی و بدان عنایت داشتن ، و تلاش و کو شش و جهاد و رزمیدن و جنگیدن در راه پیاده کردن و تحقق بخشیدن برنامه یزدان در زمین ... چراکه همه اینها ثمره ونتیجه تصور آن حقـیقت است ، تصور همآوا وهماهنگ با فطرت انسان و با فطرت جهان ، آنگو نه که خدا آن دو را آفریده است .

 

خلاصه سخنان سید قطب رحمه الله این است که تنها موجودی که ذاتش حقیقی است آن ذات الله متعال است و سایر موجودات وجودشان را از او بدست آورده اند، اهل تصوف خواستند که به این حقیقت دست یابند ولی در مسیر دچار اوهام و خیالات شدند ولی اسلام با قوانین متوازن مطلق خود این جریان را واضح نمود و این نظریه را این گونه پیش داشت که آری تنها موجودی که وجودش ذاتی و حقیقی است ذات الله متعال است و سایر موجودات ذاتها و وجودشان را از او گرفته و بدست آوردند ، با این بیان اسلام طرفدارو پیروانش را از فکر انحرافی صوفیان وحدت وجودی و حلولی نجات داده و به نظریه صحیح و واقعی راهنمائی نموده  که همان معتقد بودن به اینکه تنها ذات واقعی و حقیقی که وجودش ذاتی است  الله متعال می باشد و سایر مخلوقات وجودشان را از آن ذات حقیقی گرفته و بدست آورده اند.



ادامه دارد........

ترجمه و شرح حدیث (31) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (31) صحیح بخاری    

 

عَنِ الأَحْنَفِ بْنِ قَیْسٍ، قَالَ: ذَهَبْتُ لِأَنْصُرَ هَذَا الرَّجُلَ، فَلَقِیَنِی أَبُو بَکْرَةَ فَقَالَ أَیْنَ تُرِیدُ؟ قُلْتُ: أَنْصُرُ هَذَا الرَّجُلَ، قَالَ: ارْجِعْ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِذَا التَقَى المُسْلِمَانِ بِسَیْفَیْهِمَا فَالقَاتِلُ وَالمَقْتُولُ فِی النَّارِ، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا القَاتِلُ فَمَا بَالُ المَقْتُولِ قَالَ: إِنَّهُ کَانَ حَرِیصًا عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ.


ترجمه : احنف بن قیس (رحمه الله) فرمودند: من خواستم بروم تا این مرد (یعنی علی بن ابی طالب رضی الله عنه) را (در جنگ بر علیه مخالفینش) یاری کنم که مرا ابوبکره (رضی الله عنه) دیدند وگفتند : کجا می خواهی بروی؟ من گفتم : من می خواهم (بروم ) تا این مرد (یعنی علی بن ابی طالب رضی الله عنه) را (در جنگ بر علیه مخالفینش) یاری کنم  (ایشان) فرمودند: برگرد همانا من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: آنگاه که دو مسلمان با دو شمشیرهایشان با یکدیگر روبرو شده (و در گیر می شوند، اگر کسی در این درگیری کشته شود) کشنده و کشته شده هر دو در آتش جهنم (خواهند رفت) پس من گفتم: ای رسول الله این که قاتل است (من می دانم که مستحق جهنم است) ولی این فردی که کشته شده چرا؟(به جهنم می رود، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: همانا این فرد کشته شده نیز علاقه مند و حریص بر کشتن آن فردی بوده که با او درگیر شده است (ولی چون زورش نرسیده کشته شده است).


 

مسائل و احکام حدیث:


از حدیث بالا مطالب زیر فهمیده و گرفته می شود :

1 - علی بن ابی طالب رضی الله عنه در دوران خلافت خویش با برخی از صحابه ها همانند معاویه ،طلحه ، زبیر و برخی دیگر از صحابه رضی الله عنهم و برخی از تابعین درگیر شده و جنگ نموده اند.

2 - برخی از صحابه ها همانند ابوبکره رضی الله عنه و افراد دیگری در جنگهایی که در میان صحابه اتفاق افتاده بی طرف بودند و به هیچ یک از دو گروه شرکت نمی کردند زیرا این جنگ ها را فتنه می دانستند و می گفتند باید از فتنه دوری نمود .

3 - قاتل مستحق جهنم است و در قیامت به جهنم خواهد رفت چون عمل قتل که یکی از بزرگ ترین جرمهاست مرتکب شده است .

4 - مقتولی که قصد کشتن مسلمانی را داشته است ولی نتوانسته و برعکس خودش نیز کشته شده است این فرد نیز به جهنم خواهد رفت ، چون این نیت قتل داشته و در این راستا کوشش کرده ولی در تلاشش ناکام بوده بنا برهمین نیت و تلاش ، مستحق جهنم می گردد .

5- شبهات را باید از عالم آگاه پرسید .

6- علمای بزرگوار اسلام باید به شبهات پاسخ دهند.

7 - پاسخ به شبهات باید منطقی و مدلل باشد تا فردی که برایش شبهه شده قانع گشته و شبهه او برطرف گردد.

 

چند نکته بسیار مهم :

1 - تمام جنگ های صحابه ها با یکدیگر جنگ عقیدتی و دینی نبوده یعنی بخاطر تضاد عقیده با یکدیگر جنگ نمی کردند بلکه جنگهای سیاسی و اجتهادی بوده است.

2 - در تمام جنگ ها علی بن ابی طالب رضی الله عنه و دیگر صحابه همراهش برحق بوده اند و سایر صحابه رضی الله عنهم که با ایشان مخالف و در جنگ بودند دچار اشتباه اجتهادی شده بودند .

3 - به گفته عمر بن عبد العزیز رحمه الله : ما در آن جنگ ها نبودیم که دستان ما به خون صحابه رضی الله عنهم آلوده شود لذا امروزه زبان ما را با بدگوئی نسبت به آنها آلوده نکنیم .

4 - برای همه صحابه رضی الله عنهم دعای خیر کنیم و کار آنها را به الله متعال بسپاریم .

ترجمه و شرح حدیث (30) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (30) صحیح بخاری


عَنِ المَعْرُورِ بْنِ سُوَیْدٍ، قَالَ: لَقِیتُ أَبَا ذَرٍّ بِالرَّبَذَةِ، وَعَلَیْهِ حُلَّةٌ، وَعَلَى غُلاَمِهِ حُلَّةٌ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ، فَقَالَ: إِنِّی سَابَبْتُ رَجُلًا فَعَیَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یَا أَبَا ذَرٍّ أَعَیَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّکَ امْرُؤٌ فِیکَ جَاهِلِیَّةٌ، إِخْوَانُکُمْ خَوَلُکُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَیْدِیکُمْ، فَمَنْ کَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یَدِهِ، فَلْیُطْعِمْهُ مِمَّا یَأْکُلُ، وَلْیُلْبِسْهُ مِمَّا یَلْبَسُ، وَلاَ تُکَلِّفُوهُمْ مَا یَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ کَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِینُوهُمْ.


ترجمه : معرور بن سوید (رحمه الله) روایت نموده که ایشان با ابوذر (غفاری رضی الله عنه) در ربذه ملاقات نمودند و در حالی که جامه ای بتن داشتند و غلام ایشان نیز جامه ای (همانند جامه ابوذر) بتن داشتند من (از ابوذر) علت این (برابری و همسانی در لباس پوشیدن) را پرسیدم  ایشان فرمودند: همانا من (در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) مردی را دشنام ده و او را به مادرش طعنه داده (گفتم: ای بچه مادر سیاه، خبر به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم رسید)، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به من گفتند: ای ابوذر تو این فرد را به مادرش طعنه داده (او را تحقیر نموده ای)؟! واقعا که تو شخصی هستی که (تا به حال) در تو (عادات) دوران جاهلیت وجود دارد، این (برده ها) برادرانتان و خدمتگارانتان هستند که الله آنان را زیر دستانتان قرار داده است، پس (از این به بعد) هرکس برادر(دینی) او زیر دستش بود پس باید که از آنچه که خودش می خورد به او نیز بخوراند ، و از آنچه خودش می پوشد به او نیز بپوشاند، و شما آنان به انجام کارهایی مکلف نکنید که آن کارها آنان را مغلوب می کنند (و توان انجام آنها را ندارند) لذا اگر آنها را به چنین کارهایی مکلف نمودید پس آنها در انجام این کارها همکاری و تعاون نمایید .



مسائل و احکام حدیث:


مسائل و احکام زیر از این حدیث گرفته می شود :

1 - ابوذرغفاری رضی الله عنه یک زمانی در ربذه و بیرون از مدینه منوره زندگی می کردند.

2 - ابوذر غفاری رضی الله عنه همان نوع لباسی را می پوشیدند که به برده خویش نیز ازهمان نوع لباس می پوشاندند .

3- ابوذر غفاری رضی الله عنه در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم با یکی از بردگان درگیر شده و به او طعنه زده و گفته بودند ای بچه مادرسیاه .

4 - طعنه زنی به دیگران از افعال و اعمال غیر اسلامی و رسوم جاهلیت است.

5- اسلام به غلام ها و برده ها توجه خاص داده و از هر نوع ظلوم و کوتاهی در حقوق آنان جلوگیری می نماید. 

6- این دستور اسلام است که آقا باید از همان لباسی که می پوشد و یا غذائی می خورد به غلامان و برده گان خویش نیز بدهد.

7 - این دستور اسلام است که نباید آقایان کارهای سختی را که انجام آنها در توان غلامان و بردگان نیست به آنها بسپارند .

8- این دستور اسلام است که اگر آقا کارسختی را به غلامش سپرد باید او را در انجام آن کارتعاون و همکاری نماید .

9 - دین اسلام دین رحمت است و دینی است که بسیاری از رسوم جاهلیت و من جمله ظلم به بردگان را از بین برده است .

10- پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم همیشه یار و یا ور قشرمظلوم جامعه بوده است .

ترجمه و شرح حدیث (29) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (29) صحیح بخاری

 

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أُرِیتُ النَّارَ فَإِذَا أَکْثَرُ أَهْلِهَا النِّسَاءُ، یَکْفُرْنَ قِیلَ: أَیَکْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: یَکْفُرْنَ العَشِیرَ، وَیَکْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْکَ خَیْرًا قَطُّ .


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه فرمودند: پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به من آتش (جهنم) نشان داده شد ناگهان دیدم که اکثرافراد (داخل) آن زنان اند ، (و این بدان سبب است که) کفر می کنند، گفته شد: آیا به الله کفر می ورزند؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: ناشکری به (شوهران که) همنشینان (آنها اند) می نمایند و نیکی (هایی که نسبت به آنها صورت می گیرد) را ناشکری می کنند، و اگر به یکی از آنان (یک) زمانه (و عمری) نیکی کنی و سپس از تو چیز(کوچک که مورد پسندش نباشد) به بیند، می گوید: هرگز از تو خوبی ندیدم .

 

مسائل و احکام حدیث

 

از حدیث بالا احکام و مسائل زیر فهمیده و استباط می شود :

 1 - جهنم الآن موجود و خلق شده است .

2- رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم جهنم را دیده اند .

3- اکثراهل جهنم زنان اند .

4- مهم ترین علتی که باعث رفتن زنان به جهنم می شود دو چیز است :

( أ ) ناشکری نسبت به کارهای نیکی که شوهران نسبت به آنان انجام می دهند .

( ب ) ناشکری هر نوع احسان و نیکی که نسبت به آنان انجام می شود .

5 - یکی از عادت نامناسب و غیر شرعی زنان این است که بزرگ ترین نیکی ها را بنا بر کوچک ترین بدی فراموش می کنند .

6- دروغگوئی در زنان نسبت به مردان زیادتر است.

ترجمه و شرح حدیث (28) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (28) صحیح بخاری


                     

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الإِسْلاَمِ خَیْرٌ؟ قَالَ: تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ.


ترجمه : عبد الله بن عمرو رضی الله عنه روایت نمودند که مردی از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرسید کدام (شعبه از شعبه جات) اسلام بهترین است؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: (اینکه به مستحقان و نیازمندان) خوراک بخورانی و (اینکه) بر هر کسی که را شناختی و یا نشناختی سلام کنی .

 


مسائل و احکام حدیث

 

از حدیث بالا مسائل و احکام زیر گرفته می شود :

1 - عمل به برخی از شعبه جات اسلام نسبت به برخ دیگر برای برخی از افراد دارای اجر و ثواب بیشتری می باشد .

2 - برخی از شعبه جات اسلام از برخ دیگر برتری دارند .

3 - خوراک دادن به مستحقان و نیاز مندان از بهترین شعبه جات اسلام می باشد .

4 - سلام نمودن بر هر مسلمانی خواه آشنا باشد و یا غیر آشنا؛ از بهترین شعبه جات اسلامی است .

5- خوراک دادن به مسحتقان و سلام نمودن به هر مسلمانی اعم از آشنا و غیر آشنا دارای اجر و ثواب زیادی می باشد .

6 - اسلام توجه خاصی به نیاز مندان جامعه نموده است .

7- اسلام توجه خاصی به روابط اجتماعی و سلام و علیک نمودن به یکدیگر نموده است .

تفسیر آسان آیه (105) سوره بقره


ترجمه آیه (105) سوره بقره

 

مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (105)

 

ترجمه : نه کسانی که از اهل کتاب کفر نموده اند دوست می دارند و نه هم مشرکان اینکه ازجانب پروردگارتان بر شما خیری فرو فرستاده شود و(این) الله (است که ) هرکسی را که می خواهد رحمتش را مخصوص او می گرداند و الله داری فضل بسیار بزرگی است .


تفسیر آسان آیه (105) سوره بقره

 

(مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ) این قسمت آیه تمام انسانها موجود بر این کره خاکی را برسه قسم نموده است :

1 - مسلمانان.

 2- اهل کتاب (یهود و نصاری).

 3- مشرکین .

نکته مهمی که در این آیه آمده این است که اهل کتاب و مشرکین همیشه با مسلمانان دشمن اند و هر گز دوست نمی دارند که خیری همانند قرآن و یا سایر خیرها از جانب پروردگاربر مسلمانان فروفرستاده شود، وقتی آنها دوست ندارند که خیری از جانب پروردگار بر ما مسلمانان فرو فرستاده شود پس خودشان هرگز به ما مسلمانان نیکی نخواهند نمود و بالفرض هرکجا نیکی هم بکنند حتما اهداف شومی پشت سر آن دارند و در حقیقت برای اهداف خودشان آن نیکی را انجام می دهند نه برای دلسوزی برای ما مسلمانان، اگر ما مسلمانان به این نکته قرآنی توجه دهیم تمام سیاست های شوم اهل کتاب و مشرکین را متوجه خواهیم شد و هرگز فریب آنان را نخواهیم خورد .

نکته مهم دیگری که از این قسمت آیه فهمیده می شود این است که اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و همچنین مشرکین نسبت به رحمت ها و نعمتهایی که الله متعال به ما مسلمانان عنایت نموده و می نماید حسادت می ورزند و بنا برهمین حسادت است که همیشه با ما مسلمانان دشمنی نموده و در جنگ اند .

 

(وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ) رحمت ها و نعمت های الهی بی شمار اند و الله متعال بنا بر لطف و احسان خویش به هرکسی که بخواهد هر نوع نعمت و رحمتی را عنایت می کند.

 

(وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) الله متعال دارای فضل و احسان بسیار بزرگی است ،اگر انسان به بزرگی احسان و فضل و کرم الله متعال فکر کند هرگز نا امید نمی شود و هرگز از غیر او در خواست احسان و نیکی نمی کند ودرهرزمان و مکانی که باشد وهرچیزی را که بخواهد فقط و فقط از او می خواهد وبس.

تفسیرآسان آیه (104) سوره بقره

ترجمه آیه (104) سوره بقره

 

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ (104)

 

ترجمه : ای کسانی که ایمان آورده اید (رَاعِنَا) نگویید و(اُنظُرْنَا) بگویید و بشنوید و(این را بدانید که ) فقط برای کافران عذاب بسیار دردناکی است .

 

تفسیرآسان آیه (104) سوره بقره

 

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) این ندای الله متعال است که در قرآن مجید بسیار بکار برده شده است و الله متعال مسلمانان را با صفت ایمان صدا زده است، صفتی که تمام مسلمانان اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و ایرانی و تورانی همه و همه را شامل می شود، و این ندا دارای صفتی است که کسی را برکسی تفاضل و برتری نمی دهد و همه کسانی که بدان متصف اند را در یک سطح قرار می دهد ، آری این ندای رحمان است برای اهل ایمان ، هرگاه که در قرآن چنین نداهای می آید اهل ایمان باید خوب بدانند که بعد از آن یا الله متعال به آنان دستور اجرای کاری را خواهد داد و یا اینکه آنان از کاری ممانعت ونهی خواهد نمود پس باید مسلمانان بعد از شنیدن این ندا خودشان را برای جامه عمل پوشاند به آن دستور آماده کنند .

 

(لا تَقُولُوا رَاعِنَا) صحابه رضی الله عنهم هرگاه می خواستند از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چیزی را بپرسند و یا مطلبی را خوب بفهمند ؛ می گفتند (رَاعِنَا) یعنی رعایت حال مارا نموده ما را خوب بفهمانید وبه سخنان ما خوب گوش دهید ، یهودیان وقتی این کلمه را شنیدند با کج نمودن زبانهایشان در تلفظ این کلمه آن را تغییر داده و (رَاعِینَا) می گفتند و العیاذ بالله ازآن معنای (احمق ما و یا چوپان ما) را مراد می گرفتند و با این طریق به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دشنام داده و کینه های درونی خود را نسبت به دین اسلام و پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بروز می دادند و فکر می کردند که کسی از این مکر و سیاست پلید آنها با خبر نمی شود ولی نمی دانستند که اگر هیچ کس هم نفهمد؛ حتما الله متعال خواهد فهمید و پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم و مسلمانان را از آن باخبر نموده و آنها را رسوا کرده و سازش آنها را ناکام خواهد نمود که همین کارهم شد، الله متعال با نزول این آیه پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم و پیروانش را باخبر نموده و آنها را ازگفتن این کلمه جلوگیری نمود با این طریق جلوی یکی از مکرهای پلید یهودیان را گرفته شد .

 

ازاین قسمت آیه برای امت اسلامی درس بسیار مهمی است و آن این که از استعمال اصطلاحات غیر اسلامی و کلمات که کفار بکار می برند پرهیزکنند تا زیرا بسیاری از آنها یا با اسلام مخالفت دارد و یا اینکه باعث از دست دادن بسیاری از اجر و ثواب های می شود در ذیل بعنوان مثال به چند تای از آنها توجه نمایید :

 

1 - امروزه عادت بر این است که اگر فردی به فردی تلفن بزند اول به او (الو) که همان (هلو) که به معنای (سلام) است می گوید، در حالی که در بکار بردند (الو) هیچ اجری و ثوابی نیست ولی اگر فرد زمانی که تلفنش را جواب می دهد (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ) بگوید از سی اجر و ثواب بهرمند می شود .

 

2 - زمانی که فردی می خواهد از فرد دیگری خدا حافظی نماید می گوید (بای) که مختصر همان (گود بای) انگلیسی است که به معنای (خداحافظ) می باشد و در حالی که یک فرد مسلمان زمانی که از برداردینیش خدا حافظی می کند سنّت است که مسافربگوید (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ) و فرد مقیم که از برادرش خداحافظی می کند بگوید (اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِینَکَ وَأَمَانَتَکَ وَآخِرَ عَمَلِکَ) .

3- وقتی که فردی عطسه می زند برخی می گویند (صبرآمد) و دیگر جوابی نمی دهند و ای چه بسا سخن گفتن را بند می کنند و در حالی که سنت است که عطسه زننده (اَلحَمْدُ لِلَّهِ) بگوید وافراد دیگری که در آنجا اند (یَرْحَمُکَ اللَّهُ) بگویند و سپس عطسه زننده دوباره (یَهْدِیکُمُ اللَّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ) بگوید .

5- اگر کسی برای کسی کار خوبی انجام دهد و یا با در کاری کمک کند می گوید (دست شما درد نکند) ودر حالی که سنّت است که به او به گوید (جَزَاکَ اللَّهُ خَیْرًا).

6- اگر کسی برای کسی بگویید فلان کار را برایم انجام دهید و یا فلان پیام را برسان اومی گوید (چشم) و در حالی که سنّت است که به گوید (إِنْ شَاءَ اللَّهُ) .

7- دموکراسی کلمه ای بسیاری از افراد بدون اینکه اصل معنایش را بدانند بکار می برند معنای این کلمه این است که هر حکمی که ملت بخواهند همان باید بر ملت و مردم اجرا شود خواه موافق شریعت باشد و یا مخالف و در حالی که در شریعت این است که حکم و قانون از آن الله متعال است خواه مردم بدان راضی باشند و خواه ناراض باشند .

8- امروزه بسیاری از مردم وقتی به افراد سلام می کنند می گویند (سام علیکم) و در حالی که این نوع سلام دادن روش یهودیان است که زمانی به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و صحابه رضی الله عنهم می آمدند به آنها این گونه سلام می دادند، آری معنای (سام علیکم) مرگ بر شما می باشد، بسیاری از مسلمانان بدون دانستن معنای این جمله آن را بکار می برند و در حالی که این جمله را به جای (السلام علیکم) که به معنای سلامتی بر شما باشد، بکار می برند .

(وَقُولُوا انظُرْنَا) این دستور الله متعال به صحابه رضی الله عنهم است که هرگاه مطلبی را خوب متوجه نشدند و یا خواستند از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سوالی بپرسند بجای (راعنا) (انظرنا) بگویند تا دیگر یهودیان نتوانند سوء استفاده نمایند .

(وَاسْمَعُوا) در اینجا الله متعال به صحابه رضی الله عنهم دستور می دهد که خوب به سخنانان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم توجه و گوش دهند تا خوب مطالب را فهمیده و اصلا نیاز به دوبار پرسیدن پیدا نکنند.

(وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ) عذاب دردناکی که الله متعال برای کافران آماده نموده است همان جهنم و عذابهای موجود در آن است که در اصل برای کافران است زیرا اگر مسلمانانی که بنا بر برخی از گناهان به جهنم می روند اولا: عذاب آنان همانند عذاب کفار زیاد سخت و دردناک نیست و در ثانی: عذاب مسلمانان در جهنم موقتی است ولی عذاب کفار همیشه ای و دائمی است به همین خاطراست که الله متعال در این آیه فرموده است: فقط برای کافرها عذاب بسیار دردناکی است.

علاوه از آن در این آیه اشاره است که این یهودیانی که با گفتن کلمه (راعنا) به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دشنام می دادند و توهین می کردند کافراند و در قیامت برای آنها عذاب بسیاری دردناکی است .

ترجمه آیه (105) سوره بقره

 

مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (105)

 

ترجمه : نه کسانی که از اهل کتاب کفر نموده اند دوست می دارند و نه هم مشرکان اینکه ازجانب پروردگارتان بر شما خیری فرو فرستاده شود و(این) الله (است که ) هرکسی را که می خواهد رحمتش را مخصوص او می گرداند و الله داری فضل بسیار بزرگی است .