۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

عوض نمودن اصطلاحات اسلامی مساوی است با خیانت به اسلام



عوض نمودن اصطلاحات اسلامی مساوی است

با

ضربه زدن به اسلام

 

هر دین و فکری اصطلاحات و واژهای منحصر به فرد خودش را داراست که دارای معانی و مفاهیم خاصی است که نباید آنها را عوض کرد و یا از آنها طوری برداشت نمود که در آن دین و فکرهدف و مقصود نیست؛ و هر کس که چنین کاری راانجام دهد او به نوعی به آن دین وفکرخیانت نموده و خواسته با این کارش افکار و اهداف آن دین و فکر را از مسیر اصلیش به انحراف بکشاند تا بتواند بهتر ازصاحبان آن دین وفکرسوء استفاده کند.

آری صحابه کرام رضی الله عنهم زمانی که در کلاس درس و جلسات سخنرانی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می نشستند و به بیانات زیبا و فرمایشات گوهر بار ایشان گوش فرامی دادند اگر مطلبی را خوب متوجه نمی شدند و دقیق نمی فهمیدند می گفتند (راعنا) یعنی حال ما را رعایت نما و دو باره این جریان را برای ما توضیح دهید ولی دشمنان اسلام اعم از یهود و منافقین که گه گاهی در جلسات حاضر می شدند آنها نیز این کلمه را تکرار نموده می گفتند: (راعنا) ولی هدفشان از گفتن این کلمه معنای واقعی آن نبود بلکه هدفشان این بود ( ای چوپان ما) و یا والعیاذ بالله (ای احمق ما ) از آنجای که الله مهربان از دل تمام افراد آگاه است و دانست که دشمنان اسلام از این کلمه دارند سوء استفاده می کنند آیه نازل نمود و از گفتن این کلمه جلوگیری نمود و به یاران پیامبر کلمه جاگزین و بهتری را آموخت تا دشمنان اسلام دیگر نتوانند از آن سوء استفاده کنند و آن کلمه (انظرنا) است یعنی دوباره مارا مورد لطف قرارده و دوباره به ما نگاه کن و مطلب را برای ما بیان نما ،به آیه زیر توجه فرمایید:

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ (104) (سوره بقره)

ای کسانی که ایمان آورده اید (راعنا) نگویید (انظرنا) بگویید و خوب گوش کنید (تا نیاز پیدا نکنید که دو باره برایتان مطالب بیان شود) واین را بدانید که برای کافرانی (که از این کلمه سوء استفاده می نمایند در قیامت) عذاب بسیار دردناکی است .

حالاخوب دقت فرمایید که الله مهربان و دانا چقدر به کلمات و اصطلاحات اسلامی اهمیت می دهد و چگونه جلوی سوء استفاده نمودن ازاین اصطلاحات را می گیرد.

آخر نمی دانم ما مسلمانان را چه شده ؟! که امروزه به این چیزها اهمیت نمی دهیم و اصطلاحات اسلامی را همان گونه که اسلام گفته؛ بیان نمی کنیم بلکه بر عکس به همان الفاظ ویا معانی عوض می کنیم که کفار و دشمنان اسلام دوست دارند و مطرح می کنند.

 بنده دوست دارم برای واضح تر شدن این جریان مثالی را مطرح کنم تا برای همگان واضح شود که دشمنان ما چه قدر مکّار و ما مسلمانان چقدر ساده ایم! و چه زود فریب دشمنان را می خوریم!

مثالی که بنده امروزه در باره آن خواهم نوشت : کلمه (مجاهد) است، (مجاهد) یک اصطلاح خاص اسلامی است که در قرآن و سنت در اصل برای کسی بکار برده شده که با کفار،ظالمین ودشمنان اسلام برای بلندی و سرفرازی کلمه توحید می جنگد وهمچنین این کلمه برای کسی که با هوای نفسانی و وساوس شیطانی مبازه می نماید و کوشش می کند تا اینکه خودش را از گناهان بدور و پاک بدار نیز بکار برده شده است .

حال خوب توجه فرماید که چقدر معنای مجاهد زیبا ست؛ زیرا مجاهد کسی است که برای رضای الله متعال و برای سر افرازی کلمه توحید با دشمنان اسلام ،با ظالمین وکفار می جنگد وچون مجاهد به کسی گفته می شود که با خواهشات نفسانی و شیطان برای پاکی نفس از گناهان در نبرد و مبارزه است.

ولی دشمنان اسلام این را خوب دانسته اند که این معانی اگر عوض نشود هر مسلمانی مشتاق این است که نفسش از گناهان پاک نموده وبا دشمنان اسلام در نبرد باشد، لذا آمده اند کلمه (ستیزه جو) که دارای معنای بد و زننده ای است را جاگزین کلمه زیبای (مجاهد) نموده اند ؛ تا هر کس کلمه (ستیزه جو) را به شنود از جهاد و مجاهد متنفر شود، آری دشمنان اسلام برای همین هدف شوم و اراده نادرست است که  همیشه به مجاهدین (ستیزه جویان) می گویند ،زیرا (ستیزه جو) یعنی:

1 - جنگجو .

 2 - لجوج .

3 - خشمگین .

 4 - سرکش وعاصی.

لذا هرگاه که می گویند: (ستیزه جویان) چنین وچنان کردند فورا در ذهن شنودگان همان معانی ستیزه جوئی که لج بازی، خشونت و سرکشی است؛می آید و هیچ کس از این معانی و مفاهیم خوشش نمی آید.

لذا دشمنان دین با این طریق می خواهند چهره زیبای جهاد و مجاهد را عوض نموده تا محبت جهاد و مجاهدین را دل مسلمانان بیرون نموده وحکمی از احکام اسلامی را خدشه دارنمایند وآن وقت بهتر بتوانند کشورها و سرزمین های مسلمانان را استعمار نموده و اموال و منابع آنها را به تاراج ببرند.

ولی باید گفت هر چند دشمنان اسلام دسیسه و مکر کنند باز هم نمی توانند محبت اسلام و احکام زیبای اسلامی را از دل مسلمانان بیرون کنند و الله دینش را نصرت خواهد نمود و دشمنانش را نابود ، ان شاء الله تعالی و بگفته رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : جهاد تا قیامت باقی خواهد ماند.

 امیدوارم که الله مهربان به تمام مسلمانان این توفیق را عنایت فرماید تا از این مکر و فریب دشمنان آگاه شده واز دام آنها نجات یابند .

 آمین یا رب العالمین.


۱۶۹-دوستان فقط دوکار

                       دوستان فقط دوکار  

 

 

اگر با دقت بررسى نمائیم مى بینیم که هر بدعت ویا خرافاتى که در جامعه إسلامى وجود دارد وجامعه إسلامى را بسوى إنحرافات عقیدتى ، فکرى ، سیاسى وعبادى کشانده است ، زیر بنا وبنیاد آن أحادیث ضعیف وموضوع مى باشد.

از قدیم الأیام این جریان بوده وتا بحال هم إدامه دارد که مخالفان ودشمنان قسم خورده و تیز دندان ، إسلام ومسلمین ، یکى از راهائى که براى ضربه زدن به إسلام ونابود نمودن أحکام نورانى قرآن وسنت صحیح رسول خدا صلى الله علیه وسلم بکار مى بردند ومى برند إشاعه ونشر أحادیث ضعیف وموضوع در میان جامعه إسلامى مى باشد. تا با این طریق از یک سو بتوانند أفکار انحرافى خویش را وارد جامعه إسلامى نموده وبا آنها أذهان ،أفکار ، عقائد وعبادات مسلمانان را مخدوش نمایند. واز سوى دیگر مسلمانان را گروهى خرافاتى ، بدور از واقعیات وبى خبر از دین واقعى نگه دارند، تا بدین ترتیب بتوانند به أهداف شوم که همان تخریب إسلام وحکومت برمسلمانان است ، دست یابند.

لذا داعیان دین باید بانشر أحادیث صحیح در میان أفراد جامعه إسلامى  وشناساندن ومعرفى أحادیث ضعیف وموضوع به مردم  ، مى توانند به دوهدف مهم: که همان ناکامى دشمنان وخدمت به دین إسلام وأحادیث صحیح رسول الله صلى الله علیه وسلم باشد، برسند.

حالا بیائیم وبنگریم که رسول خدا صلى الله علیه وسلم در باره این دو مسأله چه مى فرمایند :  

 

 

(1) معرفی أحادیث ضعیف وموضوع.  

 

آنچه از روایات صحیح وگفتار درست علماء فهمیده مى شود این است که نباید درمسائل از أحادیث ضعیف وموضوع إستنباط نموده وبعنوان دلیل إرائه نمود ونباید أحادیثى که صحیح بودن آنها ثابت نیست براى مردم بیان نمود مگر اینکه به آنها توضیح داده شود که اینها أحادیثى اند که نباید به آنها إعتماد نمود وازعمل به آنها باید پرهیز کرد. ونباید انسان هر حدیثى را که شنید ،بدون این که تحقیق نماید که آیا این حدیث صحیح است ویا نه  به مردم بیان نمود. در این باره درمقدمه صحیح مسلم، باب النهى عن الحدیث بکل ما سمع ، از رسول الله صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند : کفى بالمرء کذبا أن یحدث بکل ما سمع". 

یعنى : براى فرد از دروغ همین قدر کافى است که هر سخنى را که شنید بیان نمود.

این حدیث شریف براى همه ماهشدار مى دهد که مبادا هر حدیث ویاسخنى را بدون تحقیق وبررسى بیان نمائیم زیرا اگر چنین کارى را مرتکب شدیم ، دروغگو و ناقل سخنان دروغ مى گردیم.

نکته دیگر اینکه وقتى فردى در باره حدیثى تحقیق نمود وبرایش واضح گشت که فلان حدیث ضعیف ویا موضوع است آنوقت نباید آن حدیث را به رسول خدا صلى الله علیه وسلم داده وبراى مردم بیان نماید مگر اینکه بعد از بیان آن حدیث توضیح دهد که این حدیث ضعیف ویا موضوع است ونباید بدان عمل نمود.

زیرا اگرفردى بداند که فلان سخن ویا حدیث دروغ است وسپس آنرا به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت دهد در این باره درمقدمه صحیح مسلم ،  باب تغلیظ الکذب على رسول الله صلى الله علیه وسلم ،از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند : (من حدث عنی بحدیث یری أنه کذب فهو أحد الکاذبین).

یعنى : هر کس حدیثى را بمن نسبت در حالیکه مى داند دروغ است او یکى از دروغگویان است.

وسخن دروغ را به رسول خدا نسبت دادن جرم بس بزرگى است که فرد را به جهنم مى کشاند زیرا درمقدمه صحیح مسلم ،  باب النهی عن الروایة عن الضعفاء والاحتیاط فی تحملها ،از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند: إن کذبا علی لیس ککذب على أحد. فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار .

یعنى : دروغ بستن برمن مانند دروغ بستن بر دیگران نیست هر کس بر من دروغ ببندد باید نشستگاه خویش را براى آتش جهنم آماده سازد.

خلاصه اینکه ما باید در باره بیان روایات ونسبت دادن أحادیث به رسول خدا صلى الله علیه وسلم بسیار محتاط باشیم تا نشود خداى ناخواسته دروغى را به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت دهیم، لذا براى اینکه نسبت به أحادیثى که به رسول خدا نسبت داده مى شود راه درست را رفته باشیم باید به أمور زیر توجه نمائیم :

أولا: تا تحقیق ننمودیم ودرستى و صحت حدیثى براى ما واضح نشد آنرا به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت ندهیم و براى مردم بیان نکنیم.

ثانیا: هر حدیثى که جدید شنیدیم ودر باره آن تحقیقى نداشتیم منکرش نشویم ، زیرا شاید آن حدیث صحیح باشد وانکار حدیث صحیح گناه مى باشد.

ثالثا: وقتى که فهمیدیم فلان حدیث ضعیف ویا موضوع است آنرا هر گز به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت ندهیم زیرا با این کار گویا ما بر رسول خدا صلى الله علیه وسلم دروغ بستیم که این خود یکى ازبزرگترین گناهان وباعث رفتن ما به جهنم مى گردد.  

 

(2) نشر وإشاعه أحادیث صحیح در میان مردم. 

 

کار دومى که باید دوستاران سنت وداعیان کتاب الله وسنت باید أنجام دهند ، نشر وإشاعه احادیث صحیح در میان مردم وجامعه إسلامى مى باشد. در این باره أحادیث فراوانى آمده که مادراین رساله کوچک فقط چهار حدیث را ذکر مى کنیم :

(1) عن عبد اللّه بن مسعود قال: سمعت رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم یقول: نضر اللّه امرأ سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرب مبلغ أوعى من سامع.

یعنى : از عبدالله بن مسعود رضى الله عنه روایت که من از رسول الله صلى الله علیه وسلم شنیدم که مى فرمایند: خداوند زیبا، درخشنده، سبز وخرم گرداند کسى راکه از ما شنید چیزى را وهمانگونه که شنید به دیگران رساند زیرا بسیارى از کسانى که به آنها رسانده مى شود از شنوده (أولیه) حفظت کننده وفهمیده تر است.

(ترمذى أبواب العلم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، باب فی الحث على تبلیغ السماع. روایت نموده است).

 (2) عن عبد اللّه بن عمرو قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم:بلغوا عنی ولو آیة.

یعنى: از عبد اللّه بن عمرو رضى الله عنه روایت که من از رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمودند: برسانید ازجانب من گرچه یک آیه که شنیده اید.

(ترمذى أبواب العلم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، باب ما جاء فی الحدیث عن بنی اسرائیل روایت نموده است) .

(3) رسول خدا صلى الله علیه وسلم گاهى در پایان سخنرانی خویش به حاضرین مى گفتند :لیبلغ الشاهد الغائب، فإن الشاهد عسى أن یبلغ من هو أوعى له منه.

یعنى : حتما حاضرین به غائبین این سخنان را برسانند زیرا مى شود که این حاضر به کسى برسانده که از او حفاظت کننده تر باشد.

(بخارى کتاب العلم باب: قول النبی صلى الله علیه وسلم: (رب مبلغ أوعى من سامع).

(4) رسول خدا صلى الله علیه وسلم بعد از آموزش دادن بعض مسائل شرعى به نمایندگان قبیله عبدالقیس به آنها فرمودند: احفظوه وأخبروه من وراءکم.

یعنى : این مسائل را حفظ نموده وبه کسانى که درپشت سردر قبیله شما اند وبا شما نیامده اند یاد داده وآنها را از این أحکام خبردار نمائید.

(بخارى کتاب العلم ،باب باب: تحریض النبی صلى الله علیه وسلم وفد عبد القیس على أن یحفظوا الإیمان والعلم، ویخبروا من وراءهم).

ودر پا یان سخن بنده به همه دوستان وبرادرن دینى که مى خواهند بنوعى به قرآن وسنت صحیح رسول خدا صلى الله علیه وسلم خدمت نمایند دو توصیه مى نمایم:

اولا: کوشش نمایند تا علاقمندى رجوع به قرآن وسنت صحیح در مردم ایجاد شود. وبراى این کار(تفسیر درست قرآن وترجمه درست أحادیث صحیح  )  را براى مردم ارائه نمائید.

ثانیا : کوشش نمایند تا أحادیث ضعیف وموضوع را براى مردم شناسائى نموده . وبراى این کارأحادیث ضعیف وموضوع را جمع آورى نموده وبراى مردم ارائه نمایند وبه مردم هشدار دهند که مبادا دین، عقیده وکردارشان برچنین أحادیث ضعیف وبى أساسى بنا ننهند ودنیا وآخرتشان را تباه وبر باد کنند.

۱۵۴- آری همه می گویند:......امّا!!!!

 

آری همه می گویند:......امّا!!!!

 

بعد از ستایش ذات پاک الله مهربان و درود وسلام بر محمد وخاندان ویارانش باید گفت :

آری همه مسلمانان می گویند:

۱- ما حق وحقیقت را دوست داریم.

2 - ما از باطل متنفّریم.

3 - ما خرافات را نمی پسندیم.

4 - ماباشرک وکفرمخالفیم.

5 - ما پیرو خدا ورسولیم .

6 - ما به کتاب الله و سنّت عمل می کنیم.

7 - ما با اهل حق مخالف نیستیم.

8 - ما دشمن اهل باطلیم.

وهزار و یک آری، دیگر که همه می گویند: .... وامّا!!!!.

امّا چی؟ امّا اینکه همه ی این ادّعاها وبیانها در حدّ گفتار و لقلق زبان است . ولی متأسفانه بسیاری از مدّعیان هنگام عمل  درجا زده و خلاف آنچه می گویند عمل می کنند.

آری، برادران وخواهران گرامی ما در نمازهامان می خوانیم (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. ولی همین که از نماز بیرون شدیم، به راه کج می رویم و دانسته ویا نداسته راه حق را راها می کنیم.

آری ما در نمازهای خود می گوییم: (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ). خدایا ما را به راه کسانی که برآنها خشم گرفته شده نبر و نه هم براه گمراهان. ولی همین که از نمازمان سلام دادیم، دقیقا راه کسانی را در پیش می گیریم که خداوند از آنها ناراض بوده و آنها جزو گمراهان اند.

آری ما می گوییم : که به کتاب خدا وسنّتهای ارزشمند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل می کنیم ولی همین که فلان حدیث صحیح به ما نشان داده می شود که خلاف ایده و روش ماست، آنجاست که بجای قبول نمودن، هزار و یک تأویل، و یا حتی دلیل تحریفی پیش می کنیم تا آن حدیث را از مرحله عمل ساقط وبی اعتبارش کنیم. وبا این عمل نادرست خویش بسیار خوشحال هم هستیم وفکر می کنیم شهری را فتح و باطلی را نابود کردیم.

آری ما می گوییم: که یکتاپرستیم و با شرک وخرافات مخالف؛ ولی وقتی که به میدان عمل وصحنه ی زندگی بر می گردیم، زندگیمان سراپا پر از شرک وخرافات است واز این هم بدتر تمام شرکها در زندگی ما به اسم توحید ویکتاپرستی و تمام بدعات وخرافات به اسم سنّت جا افتاده است.

در نتیجه به اسم توحید، مشرک تشریف داریم و به اسم سنّت به بدعات وخرافات جامه عمل می پوشانیم واز این هم بدتر که با اهل توحید وپیروان سنّت به مبارزه و مخالفت بر می خیزیم و در این راستا از هیچ چیز هم دریغ نمی کنیم.

آری همه ما مدّعی هستیم که اهل حقیم وبا باطل مخالف ولی وقتی که کردارما را اندک بررسی می کنیم می بینیم نه!!! آن طوری که می گوییم نیستیم!!! وبدتر ازآن دست در دست باطل داده دانسته وندانسته با حق مخالفت می کنیم.

آخر سؤال اینجاست که این دوگانگی در میان گفتار وکردار ما از کجا آمده؟!

آخر چرا با وجود اینکه همه حق را دوست دارند دنبال باطل می روند؟!

آخر با وجود اینکه همه مدّعی عمل به کتاب الله وسنّت اند چرا درعمل چنین نیستند؟!.

و دهها وبلکه صدها چرای دیگر؟!

در جواب باید گفت که اصل همه این ها به چند چیز بر می گردد:

1 - شیطان .

2 - نفس امّاره.

3 - دشمنان دین.

4 - جهالت ونادانی .

5 - سران گمراه .
 
شیطان، اولین سبب این جریان
 
 

آری یکی از علتهای اصلی این دوگانگی درگفتار وکردار ما مسلمانان بر می گردد به شیطان؛ شیطان شب وروزتلاش می کند تا نگذارد حتی یک مسلمان هم به اسلام واقعی که همان کتاب خدا و سنّت های ارزشمند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم باشد،عمل کند. چون شیطان همانگونه که خداوند در قرآن گفته است :دشمن واضح ماست وباید اورادشمن دانست. ولی چه کنیم که متأسفانه ما این شیطان را دوست گرفته وبا او دست برادری دادیم .

ناگفته نماند که شیاطین دو گروه اند شیاطین انسی و شیاطین جنی. آری، گاهی می شود که برادر،خواهر ویا نزدیک ترین فرد به انسان شیطانی است که ما با او دوستی کرده و حرفهایش را بر سر چشم می پذیریم. این است که در میان گفتار وکردار ما دوگانگی ایجاد می شود زیرا می دانیم که حق چیست ولی این برادر ،خواهر و ...شیطان نمی گذارد از آن پیروی کنیم وبنا بر دوستی که با او داریم دست به این دوگانگی می زنیم.
 
نفس امّاره دوّمین علت این جریان
 
 

نفس امّاره یعنی نفس ضعیفی که همیشه تابع شهوات وخلاف هست وصاحبش را به سوی انحرافات می کشاند.

شهوت، دوستی پست ومقام ، محبّت مال دنیا و هزار و یک چیز دیگر از اسبابی اند که نفس را امّاره ساخته وصاحبش را به وادی هلاکت می اندازد. ما وقتی که زمام امور ومدیرت کارهای خود را به نفس امّاره دادیم ،خوب معلوم است که هر گز این نفس ازلجام گریخته و یاغی ما را به منزل سلامتی نخواهند رساند. ماها که هیچ جا خلاف میل وخواهش مان عمل نمی کنیم وهمیشه دوست داریم خواهشات ما خواه موافق شریعت باشند ویا مخالف با آن، برآورده شود ،کجا می شود این دوگانگی را از خود دور کرد.

ماها که دوست نداریم حتی سرسوزنی از هواها وخواهشات نفسانی دست بکشیم ،کجا می شود به صراط مستقیم وراه درست رفت.
 
دشمنان اسلام علت سوم این جریان اند
 
 

دشمنان اسلام از آنجا که با بودن اسلام واحکام زیبای آن خویش ومنافع خویش را درخطر می بینند همیشه بر این فکر اند که اسلام واقعی را از میان ما مسلمانان بردارند و اسلام ساخت بشری و مورد تأیید خودشان را به بازار عرضه کنند تا مسلمانان فریب خورده و به جای عمل به اسلام ناب و واقعی به اسلامهای ارائه شده از سوی آنان عمل کنند ، و هنگامی که به این جریان دست یافتند همه چیز آنها حل شده است وراحتر به تمام مقاصد واهداف شومشان خواهند رسید.

اگر ما اوضاع واحوال مسلمانان امروزه را نگاه کنیم به وضوح به این حقیقت پی خواهیم برد. آخر دوستان، قرآن کتاب ما مسلمانان که قانون اصل اسلام است، یکی است واحادیث صحیح نیز که شرح وتفسیر قرآن اند با یکدیگر در تضاد نیستند. ولی چه شده که مسلمانان یک کشور با مسمانان کشور دیگر در عمل با هم بسیار اختلاف دارند. از این بدتر حتی مسلمانان این شهر با آن شهر و بالاتر از این مسلمانان این محله شهر با مسلمانان محله دیگر آن با هم در عمل بسیار فرق دارند. در حالیکه همه اینها مدّعی عمل به اسلام واقعی اند مگر ما چند اسلام واقعی داریم ؟! نه دوستان این همان اسلامهای درست شده دشمنان اسلام است که پر از خرافات وعادات جاهلانه است که نادانسته وبه اسم اسلام واقعی بدان عمل می کنیم.

 آری دوستان، دشمنان دین همیشه کوششان براین است که ما را از قرآن و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که اصل وبنیاد دین ماست دور کنند. آنها گاهی به ما می گویند: هرکس قرآن را نمی فهمد! وگاهی این ندا را سر می دهند که در میان احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم احادیث ضعیف هم وجود دارد! وگاهی به ما می گویند: شما دین را نمی فهمید؛ لذا نیاز به تلاش نیست بروید هر مسأله تان را از علماء بپرسید إلاّ بالله به گردن ملاّ! و هزار و یک سخن بی جای دیگر که به ما یاد می دهند تا ما آنها را باور نموده وزمانی که آنها را باور نمودیم قطعا از تلاش در راه درک وفهم اسلام دست خواهیم کشید وخود بخود از اسلام واقعی فاصله گرفته وبه دنبال اسلام سلیقه ای ودل خواه آنها خواهیم رفت.

آخر دوستان من، عرب جاهلی که جهالتش به حدّی رسیده بود که فرزند جگرگوشه و دختر نازش را زنده بخاک می کرد! سنگ و کلوخ و حیوانات را می پرستید ! و هرگزسوادی که حتی الف را از باء تشخیص دهد نداشت، او اسلام و قرآن را فهمید، ولی من و تو که در عصر علم وتکنولوژی وعصری که همه علوم وفنون به هر زبان ترجمه شده زندگی می کنیم، نمی توانیم قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را بفهمییم ؟!!

نه دوستان، ما می توانیم بفهمیم ولی آنها آن قدر به ما تلقین نمودند که توان فهم آن را نداریم، تا اینکه خود ما هم این جریان را قبول کردیم و در حالیکه خداوند درقرآن می گوید: ما قرآن را آسان ساختیم آیا کسی هست که بیاید واز آن پند بگیرد.

برای درک این جریان به یک مثال توجه کنید: بسیاری از افراد هستند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و حتی اگر بر روی کاغذی الف و باء را بنویسید و سپس به او بگویید که الف کدام است ویاء کدام؟ نمی توانند از یک دیگر تشخیص دهند. ولی خواندن قرآن با وجود اینکه خود آن فرد فارس، کرد و یا بلوچ است راحت بوده و بدون هیچ مشکلی قرآنی که به زبان عربی است را می خواند.

آیا این فرد بی سوادی که توانست قرآنی  راکه به زبان مادری او نیست بخواند، اگر ترجمه وتفسیر این قرآن که به زبان مادری آن فرد باشد وبرایش خوانده شود آن فرد نخواهد فهمید؟ و آیا اگر این فرد باسواد باشد نمی تواند ترجمه وتفسیر قرآنی که به زبان مادریش نوشته بخواند وبفهمد؟ بله می تواند ولی چون به او تلقین شده که نمی فهمی حالا او تصور می کند که نمی فهمد .
 
 
جهالت ونادانی چهارمین علت این جریان است
 
 

همیشه نادانی و جهالت انسان را نابود می کند. به همین خاطر است که می گویند: دشمن دانا به از دوست نادان. وبه همین سبب است که مشهور شده: دشمن دانا بلندت می کند بر زمینت می زند نادان دوست .

آری زمانی که ما قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را ندانیم آخر کجا می توانیم به اسلام واقعی که بر گرفته از این دو است عمل کنیم .

دوستان، برادران وخواهران گرامی یک جاهل ونادان به چه می تواند عمل کند ، اوّل درک و فهم ودانستن یک مطلب است وبعد عمل به آن ، من اگر ندانم که چگونه می شود نماز خواند، نمی توانم نماز را درست بخوانم. من اگر ندانم که روزه یعنی چه، نمی توانم درست روزه بگیرم. لذا ما باید اوّل و قبل از هر چیز بدانیم و بعد عمل کنیم .

امروزه تعصبات رایج در جامعه، کوتاهی در عمل، گروه گروه شدن مسلمانان، بجان هم افتادن اهل ایمان وصدها بلای دیگری که دامن گیر ما مسلمانان شده همه وهمه از جهالت و عدم آگاهی درست از کتاب خداوند و سنّتهای صحیح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است.

نکته دیگر اینکه علت مخالفتهای افراد با حق نیز از جهالت است عربها از قدیم الأیام گفته اند: (النّاس اعداء لما جهلوا) یعنی افراد دشمن آنچه اند که نمی دانند.
 
 
سران گمراه پنجمین و آخرین علت این بدبختی است
 
 

آری دوستان، این ضرب المثال عربی مشهور است : (الناسُ علی دینِ مُلوکِهِم). مردم بر عقیده وایده پادشاهانشان اند. یعنی ملتها، رعیتها وعموم مرد دنبال رو وغلام حلقه بگوش بزرگتران خود هستند. این جریان زمانی اسف بار و مهلک می شود که سرکرده، رئیس و بزرگ، گمراه و منحرف باشد آن وقت است که فاتحه این ملت خوانده و گور این ملت کنده شده است.

اگر به جهان کنونی و دنیای فعلی و عصر حاضر ما نگاه کنیم این جریان برای ما اظهر من الشمس یعنی از روز هم برای ما روشنتر است که سران گمراه چه مشکلاتی را برای ما یجاد کرده اند. تمام افراط و تفریط گریهای ایجادشده در میان مسلمانان را همین سران گمراه آروده اند ،بدتر از این وقتی می شود که خود این رئیس گمراه، خودش را تنها کلید دار حق معرفی نموده تمام افکار و آراء خلاف خودش را کفر وشرک معرفی می کند ، این باعث می شود تا سریع تر پیروانش را به وادی هلاکت جهنم انداخته وکار آنها را یکسره کند.

آری دوستان، اینها علل و اسبابی بودند که باعث دوگانگی در گفتار وکردار ما مسلمانان شده بودند. و لی سؤال این جاست که اینها مرض اند علاج آنها چیست ؟ چون تنها مرض را فهمیدن کافی نیست. بلکه ابتدای راه است، بعد از آن داروی مناسب برای آن یافتن ، سپس آن دارو را مناسب با آن مرض استفاده کردن، برابر با تجویز دکتر مصرف کردن ، خواست خدا شامل حال شدن وبعداً مرحله شفای از مرض فرامی رسد .

آری دوستان ،این حرف کاملا درست است ولی یک نکته را باید توجه داشت که مرض را فهمیدن کار را برای علاج آسان تر می کند ،بدبختی آنجاست که مرض تشخیص داده نشود در آن وقت هر دارویی مصرف کنیم با آن بیماری را بدتر ومرض را شدت می دهیم.

علاج این بیماریها در این است که ما:

1- شیطان را دشمن خود دانسته وهرگز به سخنان او گوش نداده وبه خواسته های او جامه عمل نپوشانیم .

2 - با عبادتها و عمل به اسلام با نفس امّاره به مبارزه بر خیزیم.

3 - دشمنان دین را شناخته واز دامهایی که آنها برای شکار ما مسلمانان پهن نموده اند دوری کنیم.

4 - با جهالت ونادانی مبارزه نموده ویار دانش و اهل دانش شویم وهمیشه با علم ودانش اسلامی که همان قرآن وسنّت صحیح باشد سروکار داشته باشیم.

5 - در انتخاب رئیس و بزرگ دقت نموده وازسران گمراه همانند گوسفند ازگرگ فرار کنیم .

شاید اجراء نمودن این کارها در اوّل وهله سخت باشد، ولی اگرفرد اندکی همّت نموده وبا اعتماد به خداوند پیش رود إن شاء الله وتعالی، خداوند متعال مشکلش را حل کرده واین سختیها را برایش آسان می نماید، آن وقت است که فرد از تضاد در گفتار باکردار بیرون آمده یک مسلمان واقعی وپایبند به اسلام خواهد گشت.

در آخرخوب است که گفتار یکی از داشمندان اسلامی را که درباره یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است را بیان نمایم زیرا آنها دارای این دوگانگی نبوده و آنان به عمل بیشتر از گفتار توجه می دادند این دانشمند اسلامی این جریان این گونه بررسی نموده که چه گونه در مدت کوتاه بیست سه سال رسالت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم جمعیتی حدود یکصد وبیست هزار صحابه رضی الله عنهم آنگونه تربیت شده اند که هر گز در طول تاریخ نه همانند آنان آمده ونه هم خواهد آمد ،و آنها هرگز همانند مسلمانان عصر حاضردچار تضاد در گفتار و کردار نبودند. ما گفتار این دانشمند اسلامی رابا اختصار ،گزینشی واضافتی در میان پرنتزها از مطالب مطرح شده از جانب ایشان رادر اینجا نقل می کنیم ایشان می فرماید:

این دعوت (اسلام)، نسلی از انسانها (صحابه رضی الله عنهم) را بارآورد که در تاریخ اسلام و بلکه در تمام تاریخ بشریّت ممتاز هستند و دیگر هیچگاه نظیر آنها دیده نشده است. البتّه افرادی از این دست در تاریخ پیدا شده اند ولی با آن تعدادفراوان و در یک مکان واحد جز در تاریخ صدر اسلام هرگز اتّفاق نیفتاده است.

قطعاً حدوث چنین پدیده ای با این وضوح، علّتی داشته است که باید کنجکاوی فراوان سعی کنیم که راز نهفته آن را دریابیم.

قرآن این دعوت و احادیث و الگوی عملی سیرت والای رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم همه وهمه در دسترس ماست همانگونه که در دسترس نسل نابغه وبی همتای صدر اسلام ومنحصر بفرد تاریخ بوده است ولی ما در این زمان جز شخص رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هیچ چیز دیگری کم نداریم . آیا فقط همین می تواند همین راز نهفته باشد؟

(در جواب باید گفت) اگر وجود شخصیّت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برای برپایی و به بار نشستن این دعوت، لازم و اجتناب ناپذیر می بود، خداوند آن را دعوتی برای تمام بشریّت و به عنوان آخرین رسالت ، مقرّر نمی کرد و امور انسانها را در روی زمین تا آمدن قیامت به عهده آن نمی گذاشت (ویا اینکه الله مهربان، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را تا آمدن قیامت زنده نگه می داشت واز میان ما نمی برد).

امّا خداوند ، حفاظت قرآن را خود به عهده گرفته است و می دانست که این دعوت بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هم می تواند بماند و برپا شود و مثمر ثمر واقع گردد وبه همین دلیل او را بعد از بیست وسه سال پیامبری به جوار خویش فرامی خواند ولیکن دین او را تا آخرالزمان، ماندگار وجاوید نگه می دارد .(گرچه وجود رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از نظرهای گوناگونی برای صحابه رضی الله عنهم مفید و مثمر ثمر بوده است ولی علت اصلی این نبوده) بنابراین،نبودن شخص رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این پدیده را تفسیر نمی نماید وعلّت اصلی آن را بیان نمی دارد.

پس بایدبه دنبال علّت دیگری بگردیم .باید سرچشمهای را که آن نسل اوّل از آن سیراب می شده اند، مورد توجّه قرار دهیم شاید حالا در آن چیزی تغییرکرده باشد. ما باید در برنامه و راه و روشی که بر اساس آن بار آمدند، دقّت نماییم چه بسا در این برنامه چیزی، دگرگون شده باشد.

اوّلین سرچشمه ای که آن نسل از آن سیراب می شدند، فقط و فقط قرآن بود. در واقع ،احادیث و سنّت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نیز تنها اثری از آثار همین سرچشمه (وشرح وتفسیر برآن) بودند، این است که زمانی از عایشه رضی الله عنها در مورد خلق و خوی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پرسیده می شود ایشان می فرمایند : خلق خوی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قرآن بوده است.

پس قرآن (با سنّت که تفسیرآن است) تنها منبعی بوده که از آن استفاده می کردند و برابربا آن خود را می ساختند و بر اساس آن بار می آمدند.البتّه علّت انحصاری شدن این سرچشمه، فقدان تمدّن و فرهنگ وعلم وپژوهش و کتاب در میان بشریت آن روز نبوده.....هرگز! چون درآن موقع تمدّن روم وفرهنگ وتألیفات وقانون روم وجود داشت که حالا هم اروپا بر اساس آن ویا در راستای آن زندگی می کند...تمدّن ایران باهنر،شعر،افسانه،عقاید ونظام حکومتی آن و تمدّنهای دور ونزدیک دیگری همانند تمدّن هند وچین و...موجود بودند و علاوه بر اینها، دوتمدّن روم وایران از شما و جنوب به جزیرة العرب وارد می شدند و یهودیها و نصاری (که دارای فرهنگ وتمدّن بر گرفته از کتابهای آسمانی داشتند) نیز در قلب جزیرة العرب زندگی می کردند.

پس علت اینکه آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) درمرحله تشکّل، به کتاب خدا (قرآن با تفسیرش سنّت) محدود شدند فقدان تمدّن و فرهنگهای جهانی نبود بلکه از یک طرح و برنامه از پیش تعیین شده، نشأت گرفته بود. دلیل این مدّعا، خشم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است وقتی که ورقه ای از تورات را در دست عمربن خطاب رضی الله عنه دید فرمود: به خدا سوگند اگر موسی هم در میان شما وجود می داشت، باید از من پیروی می کرد.

مقصود رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این بود که سرچشمه مورد استفاده آن نسل را از همان ابتدای تشکّل به قرآن (وتفسیرآن سنّت) منحصرگرداند تا دل و درون آنها فقط کانون کتاب خدا (وتفسیرآن سنّت) بشود و زندگیشان تنها بر اساس این کتاب ( وتفسیرآن سنّت) سر وسامان بگیرد وبه همین خاطر بود که وقتی دید عمربن خطاب رضی الله عنه دارد از چشمه دیگری استفاده می کند، آن چنان خشمگین شدند.

آری، اگر آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) در تاریخ چنان موقعیّت منحصر بفردی دست یافتند، بخاطر آن بود که تنها از یک سرچشمه (قرآن وسنّت) استفاده می کردند ولی متأسفانه نسلهای بعد، سرچشمه های دیگری را هم با این سرچشمه در آمیخته اند!..آنها فلسفه، منطقیونان،افسانه ها واعتقادات ایران (قبل از اسلام) ، اسرائیلیات یهود ، الهیّات نصارا و رسوبات تمدّنها و فرهنگهای دیگر را با تفسیرقرآن وعلم کلام را بافقه واصول، مخلوطنمودند وبه همین دلیل هم هیچ کدام نتوانستند با استفاده از این سرچشمه آمیخته، به مقام و موقعیّت نسل اول برسند .

بدون تردید، آمیخته شدن آن سرچشمه نخستین با سایر سرچشمه ها، اساسی ترین عامل بوجود آمدن اختلافات فاحش میان آن نسل بی نظیر و منحصر بفرد با دیگر نسلها ( ومامسلمانان عصرحاضر) می باشد.

عامل اساسی دیگری که علاوه برانحصاری بودن منبع مورد استفاده ، می توان عنوان کرد، اختلافی است که در نحوه درک و دریافت از قرآن (وتفسیر آن سنّت) ، میان آن نسل و دیگر نسلها (بالأخص مسلمانان امروزه) دیده می شود.

آن نسل اوّل (صحابه رضی الله عنهم) هیچ گاه قرآن (وتفسیرآن سنّت) را به قصد دانش اندوزی و کسب معلومات بیشتر ویا به منظور تفنّن وتلذّذ نمی خواندند وهیچ یک، قرآن ( وتفسیرآن سنّت) را صرفاً برای افزودن بر توشه معلومات و اندوختن افزونتر دستاوردهای علمی وفقهی خود، فرا نمی گرفتند.هدف آنها از فراگیری قرآن (وتفسیرآن سنّت) این بود که دستورات و رهنمودهای خدا ( ورسول)  را در رابطه با خویشتن، جامعه وشیوه زندگی کردنشان، دریابند وپس از شنیدن فرمان الهی ( ودستورات نبوی)، بلافاصله بدان عمل نمایند...وبه همین دلیل بود که اصرار نداشتند که آیات ( واحادیث) زیادی را دریک جلسه فراگیرند. چون می دانستند به همان نسبت ، واجبات و تکالیفی که این آیات (واحادیث) بر دوش آنها می گذارند، بیشتر خواهند شد .ابن مسعود رضی الله عنه می فرماید: (صحابه رضی الله عنهم) هربار به ده آیه بسنده می کردند و تا این ده آیه را حفظ نمی کردند و به دان عمل نمی کردند، بسراغ آیات دیگری نمی رفتند.

این فرهیختگی.. یعنی «آموختن برای بکار بستن وعمل نمودن » را طلبیدن، افقهای بیکرانی از معارف و منافع قرآنی را به رویشان می گشود که اگر با نیّت پزوهش و کسب معلومات، قرآن (وسنّت) را فرا می گرفتند هر گز به این افها دست نمی یافتند.

قرآن (وسنّت) گنجهای خود را تنها در اختیار کسانی قرار می دهند که با روح دانستن برای بکار بستن وعمل نمودن، به آن روی بیاورند.زیرا قرآن ( وسنّت) کتب فلسفه،منطق،هنر،ادبیات، داستان وتارخ نیست بلکه قرآن (وسنّت)یک برنامه ناب الهی نبوی برای زندگی انسانهاست که فراخور شرایط وزمان، و به تدریج از جانب خدای متعال ( ورسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) بیان شده اند.

آری، این روش« آموختن برای بکار بستن وعمل نمود» بود که آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) را ساخت و در حالی که نسلهای بعد (بالأخص نسل معاصر)، با روش «آموختن برای پژوهش وتفنّن» بار آمدند و بدون تردید می توان این عامل دوم را نیز در ریشه یابی اختلافات آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) منحصر بفرد با سایرنسلها( وبویژه نسل عصر حاضر)، یک عامل اساسی به شمارآورد.

عامل سومی نیز وجود دارد که ذکر کردن ونوشتن آن، ضروری است :

در صدر اسلام هنگامی که کسی به اسلام مشرف می شد در همان آستانه ورود، به تمام گذشته خود پشت پا می زد و در همان لحظه روی آوردن به اسلام، احساس می کرد زندگی جدیدی را شروع می کند که با دوره جاهلیّت او کاملاً فرق دارد و لذا به تمام رفتارها و باورهای خود در زمان جاهلیّت با تردید، اندیشناک و کاملاً محتاطانه می نگریست و احساس می کرد همگی پلید و آلوده اند و مسلمان شدن با آنها زیبنده نیست! وبا این احساس بود که آیین جدید اسلام را فرا می گرفت و هرگاه که هوای نفس بر او غالب می گشت و یا عادات دوران جاهلیّت در وجود او جان می گرفتند و یا در انجام تکالیف اسلام دچار ضعف می شد، فوراً درخود احساس خطا و گناه می کرد واز صمیم قلب ، خود را به پاک شدن از این حالات نیازمند می دید ودوباره از نو خویشتن را با آیین اسلام، وفق می داد.

ما امروزه درجاهلیتّی همانند جاهلیّت قبل از اسلام و بلکه وحشتناکتر از آن،گرفتار شده ایم. وبه همین دلیل است که در دلهایمان ارزشهای اسلامی استقرار پیدا نمی کنندو جهان بینی اسلامی در افکار و اندیشه یمان خود را نشان نمی دهد و در میان مانسلی مثل آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) که اسلام در نخستین بار پدید آورد، شکل نمی گیرد.

آری دوستان عزیز و خوانندگان گرامی خلاصه آنچه این دانشمنداسلامی گفت این است :

1 = صحابه رضی الله عنهم از سرچشمه خالص اسلام (قرآن وسنّت) آب می نوشیدند ولی ما متأسفانه سرچشمه های آلوده ای را در این چشمه پاک وخالص ریخته و آن را آمیخته به افکار وآراء نادرست نموده ایم.

2 = صحابه رضی الله عنهم قرآن وسنّت را برای عمل کردن یاد می گرفتن نه برای اینکه به معلومات آنها افزوده شود ولی ما قرآن وسنّت ویا هر علم دینی را برای افزودن به معلومات وذخیره اطلاعات خود مان یاد می گیریم ودر عمل کمتر و حتی گاهاً هیچ توجه نمی دهیم .

3 = صحابه رضی الله عنهم زمانی که مشرّف به اسلام می شدند تمام رسومات وعقاید دوران جاهلیتشان را بدور ریخته وبا دید شک وتردید به آنها نگاه می کردند و خود را کاملاً تسلیم اسلام نموده و بدستوران آن عمل می نمودند ولی متأسفانه ما با تمام رسومات وخرافت خود در اسلام ماندیم هر گز راضی به ترک آنها نیستیم .

آری، رعایت این سه نکته اساسی بود، که صحابه رضی الله عنهم را نسلی منحصر بفرد قرار داد و ترک این نکات مهم واساسی است که ما را دچارتضاد در رفتار وگفتار نموده و این دوگانگی در میان گفتار وکردار ما ایجاد نموده است.

لذا ما هم اگر می خواهیم که از دین اسلام بهره کاملی را برده و همانند یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پاک شده واز تضاد در گفتار و کردارنجات یابیم باید نکات زیر را رعایت کنیم :

1 = در سرچشمه زلال و صاف اسلامی که همان قرآن وسنّت باشد چیزی را مخلوط نکنیم وازآن باحالت اوّلیه که صاف و خالص است استفاده کنیم.

2 = قرآن وسنّت را فقط برای این نخوانیم که به معلومات ما افزوده و سطح دانش ما بالا رود؛ بلکه برای این بخوانیم تا از دستورات خداوند متعال ورسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آگاه گشته و بدانها عمل کنیم.

3 = تمام خرافات، عادات و افکار وعقاید جاهلیّت را بدور ریخته کاملاً تسلیم اسلام شویم ، طریقه زندگی ، افکار و عقاید خود را کاملاً اسلامی و برابر با قرآن وسنّت نماییم وهرگاه هوای نفس و یا شیطان ما را فریب داده واندکی از این مسیر دور کرد، دوباره بخود آمده توبه نماییم وبه سمت اسلام واقعی و دین سالم محمدی بازآییم.

۱۱۳- این نوع زنان حور عین اند

 هفتاد ویک ایده ای

که به محبت و علاقه خانم نسبت به همسرش

می افزاید 

 

پیشگفتار
خواهر خواننده من.... ازآنجائی که ماعلاقه مند به ابتکارو پیدا نمودن راهائی برای دوستی هر چه بیشترتو نسبت به شوهرت؛ هستیم، ما در این باره به پژوهش وتحقیق ازگروهی از زنان متأهل وشوهردار با تجربه پرداختیم و همچنین از( تجربه های زنانی که ) در مورد هنربرخوردشان با شوهران خویش نوشت اند؛ استفاده نمودیم (تا بتوانیم راه کارهای مناسبی را برایت در این باره ارائه و تقدیم نمائیم ) از الله می خواهیم زنانی که در جمعه آوری این راهکارها با ما همکاری نمودند را درزندگی خانوادگی شان موفق گرداند ، وبه ما نیز این توفیق را عنایت فرماید تا در این باره ازآنها گلو گرفته وبدانها اقتداء کنیم، زیرا این از عبادتهای گم شده در این عصر و زمان است .

یک تذکر : این راهکارها تنها یک خیالات ذهنی نیست که فقط خوانده شود ، بلکه اگر هرخانمی آنها را برای رضای الله متعال انجام دهد از اجر و ثواب نیز بهرمند خواهد شد........پس (ای خواهر مهربان) خوب دقت کن که چه چیز مناسب و شایسته تو است و سعی وکوشش تو برای باشد تا آنها را اجراء و عملی گردانی.   

 

به گفتار این خانم های با تجربه توجه فرمایید این بزرگواران می فرمایند:

 

       استقبال از شوهر زمان ورود به منزل
 

1 - برای شوهرم بهترین لباس را می پوشم.
2 - به بچه هایم نحوی استقبال ازپدرشان را یاد می دهم (مثلا  

می گویم بابا را به بوسند ، برایش شعر و سرود بخوانند...)
3 - با خوش آمد گوئی ،شادی و اظهار شادمنی از او استقبال  

میکنم.
4 - به هنگام ورود به منزل او را می بوسم .

5 - تا زمان نشستن و عوض نمودن لباسها همراهی می کنم .
6 - از او درباره اوضاع و احوال روزمره دوران نبودنش در 

 منزل می پرسم .

7 - اگر تشنه بود برایش یک لیوان آب یا آب میوه می آورم.
8 - تلاش می کنم که بجز بوی خوش از من به مشامش نرسد  

یعنی همیشه برایش عطر خوب استفاده می کنم .  

 

            پذیرائی و استقبال از مهمانان شوهر 

 9 - از حضور آنان استقبال نموده خوشحال می شوم و از زیادی  

و حضور آنها اظهار ناراضی نمی کنم .
10 – مهمان خانه و جای نشستن آنها را مرتب و منظم می نمایم.
11 - غذا و نوشیدنی که در شأن و مناسب آنها باشد آماده می کنم.
12 - با زنان دوستانش آشنا شده و با آنها دوستی و محبت  

می کنم .  

 

                                خشم شوهر  

 

 
13 - سعی می کنم تا که او را آرام نموده واحساساتش را کنترل  

کنم گرچه حق با من هم باشد.
14 - کوشش می کنم تا موضوع را بعد ازاینکه فراموش نموده  

دوباره با روشی لذت بخش ونرمی شروع کنم.
15 - من مخالفش نمی باشم که با جواب رد دادن او را برانگیخت 

 کنم.
16 - تلاش نموده که آن شب را بدون راضی نمودنش نخوابم.

17 - حدیث شریف (شوهرت بهشت و یا جهنم تو است) را بیاد  

می آورم. 

 

                           بیماری شوهر  

 
18 - با بیان رمانها و داستانها تسلی بخش؛ برخی از دردها او 

 را تخفیف می دهم.
19 - برای کمک به او بنزدش می نشینم.

20 - هر چند لحظه ای سرش را می بوسم.
21 - بار بار این جمله وکلمات زیبای همانند آن را تکرار  

می کنم (این خانه بودن توصفای نداشته و ارزشی ندارد ).
22 - رفت و آمد و تحرکات بچه ها را کمتر می کنم تا که آزارش 

 ندهد.

23 - همیشه برایش لبخند می زنم.
24 - برای او دعای شفا وبهبودی می کنم.
25 - برخی از کارهای نیک واعمال شایسته اورا بیان  

می کنم.  

                             خواب شوهر  

  26 - بسترخواب را تمیز و پاک برایش آمده می کنم.
27 - تلاش نموده و علاقه مندم که بچه ها زود بخوابند.
28 - خواندن (آیة الکرسی) را قبل از خواب بیادش می اندازم.
29 - به او متذکر می شوم تا مطابق سنت بخوابد یعنی قبل از خواب معوذتین را سه بار خوانده و هر بار در دستانش پف نموده 

 و تا جائی که می تواند بر بدنش بکشد.

30 - بهترین لباسم برایش می پوشم.
31 - با شوهرم شوخی نموده و با او می خندم.
32 - برخی از داستانهای مفید را برایش بیان می کنم.  

  

                                سفر شوهر  

  
33 - لباسهایش را آماده نموده و منظم در کیفش می گذارم.
34 - نیازهای عطرو خوش بوی زدنش را برآورده می کنم.
35 - برخی از نامه های ابراز محبتی را بدون اطلاع اودرکیفش 

 می گذارم و همچنین نخ ،سوزن ...ودیگر چیزهای که در سفر  

لازم است را در کیفش می گذارم.
36 - دوشش را با درخواست های زیاد سنگین تر نمی کنم.

37 - با اوخداحافظی نموده و برایش بیان اندازه جای خالی  

که درحال مسافرت بجا می گذارد را بیان می کنم .
38 - قرآن کوچکی را در جیبش می گذارم.
39 - تا زمانیکه از سفر بر می گردد اموال ، خانواده و خانه اش 

 را محافظت می کنم.
40 - و اگر با ماشین سفر می کرد برخی از خوراکیها را برایش 

 آماده می کنم تا با خود ببرد. 

 

              دل پدر و مادر به خصوص   

            دل مادرشوهررا به دست آوردن  

  
41- در کارهای خانه با مادر شوهر کمک می کنم و بالاخص 

 اگر مراسم جشن وشادی باشد.
42- برای هدیه دادن به او اوقات مناسبی را انتخاب می کنم .

43- بعضی اوقات برایش بشقاب میوه و مواد خوراکی با لذت 

 و مناسبی را آمده نموده می آورم .

44- نسبت به چیزی که باعث ناراحتیش گردد سخن نمی گویم .

45- خوبیهای پسرش که شوهرم است را بدون عیوباتش برایش  

بیان می کنم .
46- من مستمر، مصرانه و زیاد از شوهرم می خواهم تا به دیدار 

 مادرش رفته و به او نیکی کند.
47- وزمان ملاقات با او علاقه دارم تا فرزندانم که نوه های او اند 

 به من نزدیک باشند تا باعث ناراحتی و زجر دهی او نگردند.
48- گاهی اوقات من از شوهرم در خواست می کنم تا از بازار  

شام خریده وبه خانه مادرش برده و آنجا شام بخورد .

49 - به دوستان مادر شوهرم را احترام گذاشته پذیرائی می کنم .  

 

                        امورمتفرقه  

  5۰- هر گاه از سرکارش دیرتر به منزل بیاید با تماس  

می گیرم  و علتش را از او جویا می شوم.
51- ازچیزهایی که خریداری می کند تعریف می کنم.
52- همان غذائی را می پزم که دوستش دارد.

53 - برای تنوع هر چند گاهی دکور و ترتیب اثاثیه منزل را 

 جابجا می کنم.
54 - همانند این جملات را برایش زیاد تکرار می کنم : (عزیزم..... نورچشمم..).
55- با او مسابقه برای نشستن برای نماز صبح برگذار می کنم.
56- اورادر غمهایم شریک نموده و به نظریات او عمل می کنم.
57- هرچند گاهی وخصوصا روز جمعه لباس و بدنش را عطر  

می زنم.
58- در درخواستهایم از منطقی بوده و همیشه این ضرب المثل 

 را بیاد می آورم : (زن فقط شوهرمی خواهد ، و چون او را  

بدست آورد همه چیز می خواهد).
59- بسیار مشتاق به یادگیری هرنوع سرگرمی جدید و پخت و  

پز و هنر تازه ام تا هر روز ازمن چیزجدیدی را مشاهده کند.
60- هر روز صبح کارهائی را که باید انجام دهد به یادش  

می اندازم .
61- این ایده را زنده می کنم (ما براموردنیوی با یک دیگر اختلاف نمی کنیم) لذا در نامگذاری فرزند یا خرید یک وسیله  

و سامان برای منزل و یا بر نوع غذائی اختلاف نمی کنیم.
62- در خودم تغییر شکلی ایجاد می کنم همانند کوتاه نمودن مو 

 و آرایش نمودن ، (و دیگراموراگر دوست داشته باشد).  

 

               نرمی نمودن و همبستر شدن  

 63- ازجایی که از ظرف نوشیده می نوشم.
64- فضای مناسبی را برایش مهیا نموده و به او نشان می دهم  

که به اوعلاقه مندم و او را می بوسم.
65- در گفتگوهای جنسی از برخی کلمات تحریک کننده ومهیج  

همانند اشعارو سخنان مناسب وهمچنین دست زدنها ولمس های  

متنوع کار می گیرم.

66- هر چند گاهی در شرایط ونحوهای برخورد با شوهرم تغییر 

 ایجاد می کنم .
67- اززنانگی خودم در به هیجان انداختن و بر انگیخته کردن  

احساسات اوازروشهای گوناگونی استفاده می کنم.

68- من شریک منفی ومخالف اونمی باشم بلکه با احساسات عاطفی و جسمانی هر چه بیشترخودم را به او نزدیک می نمایم.
69- تمام جسمم را خوش بوئی می زنم.
71- أداعبه قبل المعاشرة فقد قال تعالى فی وصف الحور العین  

{فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً*عُرُباً أَتْرَاباً} العُرُب جمع عرُب وهی المرأة  

المتحببة إلى زوجها .
70- پیش از مقاربت و همبستر شدن با لبخند و خنده از او استقبال 

 می کنم.
71
پیش از مقاربت با او شوخی و بازی وابراز محبت  

می کنم.

 الله مهربان در توصیف حورعین فرموده : {فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً* 

عُرُباً أَتْرَاباً} یعنی : ما آنها را باکره * وعاشقان همسن وسال  

قرار دادیم .  

منبع : سایت صید الفوائد ، تهیه و تنظیم: دار البلاغ

۱۱۲- فرق تقلید با اتباع از دیدگاه علماء رحمهم الله

فرق تقلید با اتباع از دیدگاه علماء رحمهم الله 

 

آنچه که امروز از آن بحث و گفتگو خواهیم نمود، مسأله (فرق تقلید و اتباع) در لغت واصطلاح است وبرای واضح شدن این مطلب باید در باره امور ذیل بحث نمود:

1- معنای لغوی واصطلاحی تقلید چیست ؟

2 - معنای لغوی و اصطلاحی اتباع چیست؟

3- آیا معنای لغوی اتباع با معنای اصطلاحی آن فرقی دارد یاخیر؟.

4-وعمل به قرآن و پیروی ازاحادیث رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و یا عمل به گفته کسی بنا بر دلیل؛ تقلید است ویا اتباع ؟.

6 - و آیا ائمه اربعه رضی الله عنهم به ما دستور داده اند که از آنها تقلید کنیم ویا اینکه گفته اند که از کتاب الله و سنت اتباع کنیم؟ .

بنده در ذیل برای پاسخ به این سوالات؛ گفتار ائمه اربعه رضی الله عنهم ، اقوال اهل فن و نظریات علماء بزرگواررحمهم الله را بیان خواهم نمود.

قبل از همه توجه دهید به آنچه علامه جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی متوفی 597هجری قمری در کتاب (نزهة النواظر فی علم الوجوه والنظائر) در باره معنای لغوی کلمه (اتباع) و کاربرد واستعمال آن در قرآن بیان نموده است:

ایشان در اولین بحث کتابش بحث (أبواب الوجهین،1- باب الاتباع) فرموده است:

اصل (اتباع) این است که کسی را تعقیب و دنبال نمودن و گاهی نیز این کلمه در(پیروی از) دین و عقل و عمل (فردی) نیز بکاربرده می شود .

مفسرین در قرآن (اتباع) را به همین دو معنی ترجمه وتفسیر نمودند:

به معنای تعقیب و دنبال نمودن در قرآن این چنین آمده:

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ ... سوره طه آیه 78﴾

 یعنی : پس فرعون با لشکریانش آنها را دنبال وتعقیب کرد .....

ومانند آیه : فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ  (سوره شعراء، آیه60

یعنی : پس هنگام برآمدن آفتاب آنها را تعقیب و دنبال کردند .

وبه معنای دوم یعنی (پیروی نمودن از فردی) آمده همانند:

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ ﴿166﴾ وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿167﴾(سوره بقره)

یعنی : آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (166) و پیروان مى‏گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى‏نمایاند وآنان از آتش بیرون‏ آینده نیستند (167)

وهمانند آیه : وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ (سوره اعراف، آیه90) .

یعنی : و سران قومش که کافر بودند گفتند اگر از شعیب پیروى کنید در این صورت قطعا زیانکارید

و مانند آیه : وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَیْءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاء عَلَیْنَآ أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ 

(سوره ابراهیم، آیه 21

یعنی : و همگى در برابرالله ظاهر مى‏شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى‏گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب الله را از ما دور مى‏کنید مى‏گویند اگر الله ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت مى‏کردیم چه بى‏تابى کنیم وچه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست

و همانند : قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (سوره شعراء، آیه 111)

یعنی : گفتند آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آنکه فرومایگان از تو پیروى کرده‏اند

این بود معنای لغوی اتباع و کار برد واستعمالش در قرآن حالا توجه دهیم به معنای لغوی و اصطلاحی تقلید و معنای اصطلاحی اتباع از دیدگاه ائمه اربعه رضی الله عنهم وعلماء و اوصولین رحمهم الله :

(1)التَّقْلِیدُ لُغَةً :وَضْعُ الشَّیْءِ فِی الْعُنُقِ مُحِیطًا بِهِ وَعُرْفًا أَخْذُ مَذْهَبِ الْغَیْرِ بِلَا مَعْرِفَةِ دَلِیلِهِ فَالرُّجُوعُ إلَى قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَإِلَى الْمُفْتِی ، وَالْإِجْمَاعِ ، وَالْقَاضِی إلَى الْعُدُولِ : لَیْسَ بِتَقْلِیدٍ ، وَلَوْ سُمِّیَ تَقْلِیدًا لَسَاغَ وَیَحْرُمُ فِی مَعْرِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى ، وَالتَّوْحِیدِ وَالرِّسَالَةِ وَأَرْکَانِ الْإِسْلَامِ الْخَمْسِ ، وَنَحْوِهَا مِمَّا تَوَاتَرَ وَاشْتَهَرَ

تقلید در لغت گردن بندی را به دورگردن انداختن و دراصطلاح یعنی :مذهب فرد دیگری را را بدون شناخت دلیل آن پذیرفتن، لذا رجوع به گفتار رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، وروجوع به مفتی و رجوع به اجماع ......تقلید نیست واگر تقلید هم نامیده شود(ازنظرلغوی)گنجایش دارد ولی در باره شناخت الله سبحانه و تعالی، توحید، رسالت ،ارکان پنج گانه اسلام و همانند اینها که متواتر و مشهوراند تقلید حرام است.

 (مختصر التحریرفی أصول الفقه ،تألیف : محمد بن أحمد بن عبد العزیز بن علی الفتوحی المعروف بابن النجار المتوفى سنة 972 هـ )

(2)التقلید هوالأخذ بقول الغیر، أما الأخذ بالکتاب والسنة والإجماع فلا یسمى تقلیدًا وإنما هو اتباع.

تقلید یعنی :گفته ی دیگری را پذیرفتن ، لذا عمل و پذیرفتن کتاب الله وسنت واجماع را تقلید نمی گویند بلکه اتباع است .

(معالم الاصول تألیف: محمَّد بنْ حسَیْن بن حَسنْ الجیزانی)

(3)التقلید لغة:وضع الشیء فی العنق محیطاً به کالقلادة. واصطلاحاً: اتباع من لیس قوله حجة.

فخرج بقولنا: "من لیس قوله حجة" ؛ اتباع النبی صلّى الله علیه وسلّم، واتباع أهل الإجماع، واتباع الصحابی، إذا قلنا أن قوله حجة، فلا یسمى اتباع شیء من ذلک تقلیداً؛ لأنه اتباع للحجة.

تقلید در لغت گردن بندی را به دورگردن انداختن و دراصطلاح یعنی :ازفردی که گفته اش حجت و دلیل نیست پیروی نمودن ، از این که گفتم (گفته اش حجت و دلیل نیست)پیروی از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، پیروی از اجماع و پیروی از صحابه اگر بگوییم که اقولشان حجت است از معنای تقلید بیرون شد زیرا به هیچ یک از اینها تقلید گفته نمی شود زیرا در پیروی از اینها اتباع و پیروی از دلیل وحجت است .

(الاصول من علم الاصول:تألیف :محمد بن صالح العثیمین معروف به ابن عثیمین)

(4) التقلید لُغَةً : جَعْلُ شَیْءٍ فِی الْعُنُقِ مُحِیطًا بِهِ ، وَالشَّیْءُ قِلَادَةٌ .

وَشَرْعًا :قَبُولُ قَوْلِ الْغَیْرِ مِنْ غَیْرِ حُجَّةٍ ، وَلَیْسَ قَبُولُ قَوْلِ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - تَقْلِیدًا ، إِذْ هُوَ حُجَّةٌ فِی نَفْسِهِ .

تقلیددرلغت یعنی: گردن بندی را به دورگردن انداختن ودراصطلاح شریعت: گفته ی دیگری را به دون دلیل پذیرفتن ، لذا احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را پذیرفتن تقلید نیست زیرا خود آنها بنفسه حجت اند.

(مختصرالروضة :نوشته: نَجْمُ الدِّینِ سُلَیْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْقَوِیِّ الطُّوفِیُّ

(5) أما (التقلید) فعبارة عن العمل بقول الغیر من غیر حجة ملزمة.

وعلى هذا، فالرجوع إلى قول النبی علیه السلام، وإلى ما أجمع علیه أهل العصر من المجتهدین، ورجوع العامی إلى قول المفتی، ...... لا یکون تقلیدا.

تقلید یعنی : به گفته ی کسی که قولش حجت و دلیل الزامی نیست عمل نمودن ، بنا براین رجوع به احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، وهمچنین رجوع به اجماع مجتهدین یک زمان و رجوع عامی به گفته و قول مفتی تقلید نمی باشد .

(الاحکام فی أصول الأحکام ،تألیف :علامه علی بن محمد الآمدی متوفی 631هجری قمری)

(6) ابن عبدالبررحمه الله در کتاب (جامع بیان العلم و فضله ) بابی بعنوان (فساد التقلید و نفیه، و الفرق بین التقلید و الاتباع) یعنی : نادرستی و رد تقلید، و فرق در میان تقلید واتباع ، بحث نموده و کاملا فرق بین این دو و رد تقلید را به اثبات رسانده است.

(7) امام احمد بن حنبل رضی الله عنه در باره اتباع می فرماید:

 الاتباع أن یتبع الرجل ما جاء عن النبی صلى الله علیه وسلم وعن أصحابه ثم هو من بعد التابعین مخیر.

یعنی :اتباع این است که فرد از آنچه که از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و از یارانش بثبوت رسیده پیروی کند سپس اودر (پذیرفتن گفتار) تابعین و بعد از آنها مختار است .

(مقدمه :صفة الصلاة آلبانی با حواله کتابی که این قول را از آن نقل نموده)

(8)دراینجا مناسب است که از هریک از ائمه اربعه رضی الله عنهم قولی را نیز در باره تقلید بیان نمایم تا برای همه واضح گردد که ائمه اربعه رضی الله عنهم نظرشان در باره تقلید چه بوده است :

1- امام ابوحنیفه رضی الله عنه می فرماید:

لا یحل لأحد أن یأخذ بقولنا ما لم یعلم من أین أخذناه .

یعنی: برای هیچ کس جائز نیست که گفته ما را بگیرد تا اینکه نداند که ما آن را از کجا گرفته ایم .

(مقدمه :صفة الصلاة آلبانی با حواله کتابی که این قول را از آن نقل نموده)

2- امام مالک رضی الله عنه می فرماید:

 إنما أنا بشر أخطئ وأصیب فانظروا فی رأیی فکل ما وافق الکتاب والسنة فخذوه وکل ما لم یوافق الکتاب والسنة فاترکوه .

یعنی: همانا من بشرم خطا می کنم و درست نیز می گویم به نظریات من نگاه کنید هر آنچه با کتاب الله وسنت برابری داشت آن را بگیرید و هر آنچه که با کتاب الله وسنت برابری نداشت آن را ترک کنید.

(مقدمه :صفة الصلاة آلبانی با حواله کتابی که این قول را از آن نقل نموده)

3- امام شافعی رضی الله عنه می فرماید:

أجمع المسلمون على أن من استبان له سنة عن رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یحل له أن یدعها لقول أحد .

یعنی: مسلمانان بر این اتفاق نظر دارند که اگربرای کسی در مسئله ای سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم روشن و ثابت شد برای او جائز نیست که گفته رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بنا بر گفته کس دیگری رها و ترک کند.

(مقدمه :صفة الصلاة آلبانی با حواله کتابی که این قول را از آن نقل نموده)

4- امام احمد بن حنبل رضی الله عنه می فرماید:

لا تقلدنی ولا تقلد مالکا ولا الشافعی ولا الأوزاعی ولا الثوری وخذ من حیث أخذوا

یعنی: نه از من تقلید کنید و نه هم از مالک ونه ازشافعی ونه ازأوزاعی ونه هم از ثوری بلکه از همانجائی بگیرید که آنها گرفته اند  .

(مقدمه :صفة الصلاة آلبانی با حواله کتابی که این قول را از آن نقل نموده)

ناگفته نماند که بنده اقوال ائمه اربعه رضی الله عنهم را در رد تقلید تحت مقاله ای به نام (تقلید از دیدگاه ائمه رضی الله عنهم )در همین وبلاگ نوشتم که شما می توانید به آن رجوع نموده و با دقت آن را مورد مطالعه قرار دهید تا حقیقت امر برایتان واضح گردد.

در پایان مناسب می دانم که خلاصه گفتارائمه اربعه رضی الله عنهم و علماء بزگوار رحمهم الله را به ترتیب زیر بیان نمایم :

1- تقلید در لغت به معنای گردن بندی را به دورگردن انداختن.

2- اتباع در لغت به معنای تعقیب نمودن و ازکسی پیروی کردن.

3- تقلید دراصطلاح حرف کسی را که دلیل نیست بدون دلیل پذیرفتن .

4 - اتباع دراصطلاح یعنی: به قرآن وسنت عمل نمودن و یا اینکه حرف کسی را با دلیل پذیرفتن .

5 - اتباع مورد ستایش و تقلید مورد نکوهش است .

6- ائمه اربعه رضی الله عنهم به ما دستور داده وسفارش نموده اند تا از آنها تقلید نکنیم بلکه از قرآن وسنت پیروی نمائیم .

راه حل واقعی اختلافات امت اسلامی

راه حل واقعی اختلافات امت اسلامی 

 

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (118) إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ (119) (سوره هود)

واگر پروردگارت می خواست قطعا همه مردم را امت واحدی قرار می داد ولی آنها مستمرو پیوسته اختلاف کننده گان اند (118) مگرآنانی (اختلاف کننده نیستند) که پروردگارت به آنها رحم نموده باشد و برای همین (رحمت)آنها را آفریده و سخن پروردگارت چنین پایان رسیده است که البته جهنم را یکسره از جن و انس پر خواهم نمود.(119) سوره هود.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (103) وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (105) (سوره آل عمران)

وهمگی به ریسمان الله چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمته های الله را بر خودتان یاد آورید آنگاه که شما با یکدیگر دشمن بودید پس در میان دلهایتان الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار گودال آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه الله نشانه هاى خود را براى شما روشن مى‏کند باشد که شما راه یابید (103) و باید از میان شما گروهى [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته دستور دهند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند (104) و چون کسانى مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف نمودند و براى آنان عذابى بسیار بزرگی است (105) (سوره أل عمران)

آنچه در باره اتحاد و دوری از اختلاف از آیات فوق فهمیده می شود امورذیل است:

1- بشر همیشه و بطور مستمر دچار اختلاف بوده ،هست و خواهد بود.

2 - کسانی که الله به آنها لطف نموده باشد و ابر رحمت الهی برآنها باریدن گرفته باشد از اختلافات بدور اند.

3 - در امتیان پیشین افرادی بودند که با وجود آشکارشدن دلایل بازهم ؛با یکدیگر اختلاف نمودند ، الله مهربان به ما می گوید که شما همانند آنان نباشید که با وجود واضحت و آشکارا بودن حق با آن مخالفت و با اهل آن اختلاف کنید، زیرا هرکس چنین کند مستحق عذاب بسیار بزرگی است.

4 - اختلاف چیزبدی است و ما مسلمانان باید حتی الامکان از آن بدور شویم .

5 - راه حل درست وصحیح برطرف و متعادل نمودن اختلافات؛ رجوع به قرآن و تفسیر صحیح آن ؛ سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است وبس .

آری دوستان امروزه اگر کسی به اوضاع و احوال مسلمانان نگاه کند و به دقت آنها را بررسی کند به این نتیجه می رسد که اختلاف و عدم اتحاد مسلمین با یک دیگر اصلی ترین و معیاری ترین علت خواری و ذلت ما مسلمانان است و ما برای رسیدن به عزت باید که با یکدیگر متحد شده و دست از اختلافات بر داریم تا با این طریق دشمنان اسلام را ناکام وعزت را دوباره به مسلمانان باز گردانیم .

وراه رسیدن به اتحاد همان است که الله مهربان بیان نموده بازگشت به قرآن و بدوری از اختلافات .

اگر ما یک نظری به اختلافاتی که در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان وجود دارد بیندازیم بوضوح می بینیم عموما از دو حالت خالی نیست، یا (اختلافت تنوّعی)است و یا اینکه (اختلافات تضّادی)و اسلام عزیز برای هریک راه حل بسیار جالبی را مطرح وبیان نموده که با جامعه عمل پوشاندن به آنها اختلافات از میان امت اسلامی برداشته ویا اینکه به حد اقل ممکن خواهد رسید، حالا بیاییم به راه کارهای اسلام در حل هر دو نوع اختلاف توجه نمائیم تا شاید الله مهربان به ما این توفیق را عنایت فرماید که وسیله اتحاد گشته و اختلاف و پراکندگی را از بین ببریم .

نوع اول اختلاف که همان (اختلاف تنوّع) باشد .

هدف از این اختلاف این است که در اسلام احکامی وجود دارد که اجرای آنها به انواع متعددی ثابت است و عمل به هریک از آنها ایرادی ندارد و هر کس به هر نوعی از آنها عمل کند به اسلام عمل نموده است همانند روشهای مختلف اذان ، روشهای مختلف اقامه ،روشهای گوناگون اداء نماز خوف ، روشهای متفاوت خواندن نماز وتر و دیگر اموری که در اسلام روشهای ادائی واجرائی مختلفی دارند ، این نوع اختلاف در شریعت مجاز و بلکه خود شارع این را آورده تا بر امت اجرای بعضی از احکام را آسان گرداند،لذا هرکس بنا بر این تنوع دست به اختلاف وپراکندگی وتفرق امت اسلامی اندازد او به اسلام خیانت نموده است زیرا هر کس به هر روش ثابتی از شرع که عمل می کند او به اسلام عمل نموده و طرفین نباید یکدیگر را محکوم کنند زیرا هر دو شریعت است و هر دو دستور اسلام است و مخالفت با هر دو مخالفت با شرع و اسلام محسوب می شود.

جای بسی تأسف است که بسیاری از مسلمانان دراینجا به اختلاف پرداخته و حتی یک دیگر را تکفیر وتفسیق می کنند و در هرحالیکه این عمل خلاف دستور الله متعال ورسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است زیرا ما هرچند حق را دوست داشته و پیرو آن باشیم از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که حق را بیشتر دوست نداریم ونه هم بیشتر از ایشان تابع وپیرو حق هستیم، پس وقتی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و شریعت به ما اجازه داده تا که فلان عمل را بصورتهای گونان گون انجام دهیم پس ما چرا بگویم که به این شکل انجام دادن این عمل جائز و به این شکل عمل نمودن به این حکم ناجائزاست و این حرف را زدن در حقیقت قسمتی از دین و احکام شرع را رد کردن  وبا اسلام مخالفت کردن است .بلکه ما باید به شکلهای مختلفی که در اجرای بعضی از احکام شرع آمده عمل کنیم تا به تمام احادیث و روایات عمل شده باشد. واگر هم به شکل خاصی که در شریعت آمده عمل می کنیم کسی را که به شکل ثابته دیگری عمل می کند او را محکوم نکنیم و هر کس از ما در این باره پرسید به او جواب درست را بدهیم و بگوییم که همه این انواع از شریعت ثابت است لذا عمل به همه مجاز است .

نوع دوم اختلاف همان (اختلاف تضاد) باشد

 این نوع با نوع اول فرق می کند در این نوع دوگروه در مقابل یکدیگر قرار گرفته و هریک خود را درست وطرف مقابل را نادرست وغلط می پندارد لذا اینجا مسأله بسیار حساس است و یک مسلمان باید بسیار محتاط عمل کند.

این (اختلاف تضاد) هم می تواند در اصول و اعتقادات باشد همانند اینکه بعض از فرق اسلامی می گویند ایمان اضافه و کم نمی شود ولی بعض دیگر می گویند که ایمان اضافه و کم می شود و یا اینکه بعض فرق اسلامی می گویند این نوع توسّل جائزو دیگران می گویند که جائز نیست، و هم می شود که (اختلاف تضاد) در فروع و احکام جزئی فقهی صورت گیرد همانند اینکه گروه از مسلمانان می گویند که خون وضو را می شکند و گروه دیگر می گویند که نمی شکند و یا اینکه گروهی از مسلمانان می گویند دست زدن به زن باعث شکستن وضو می گردد و گروه دیگر می گویند که خیر این عمل وضو را باطل نمی کند وازاین نوع مسائل بسیار زیاد است که گروها و مذاهب اسلامی بایکدیگر اختلاف نظردارند.

 اسلام برای این نوع اختلاف ؛ راه حل رجوع و بازگشت به قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را پیشنهاد نموده است چنانچه الله مهربان می فرماید:

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا (59) (سوره نساء)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید از الله اطاعت وپیروی کنید وازرسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) پسروی واطاعت کنید وازصاحبان و والیان امرتان (نیزپیروی کنید) لذا هر گاه بایک دیگردر امرى [دینى] اختلاف نظر پیدا نمودید پس آن را بسوی (کتاب) الله  و(سنت صحیح ) رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) باز گردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، واین بهتر و نیک‏ فرجام‏تر است (59) (سوره نساء).

اگر ما در حل اختلافات ؛ مخلصانه و صادقانه به کتاب الله قرآن واحادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم رجوع کنیم حتما به نتیجه خواهیم رسید و آن نتیجه از دو حالت خالی نیست :

1- یا اینکه به اتفاق نظر می رسیم و هر دو بر حکم اتفاق می کنیم که الحمد لله اختلاف برداشته و به نتیجه ی متفق علیه رسیدیم .

2 - ویا اینکه بنا بر برداشت های گوناگون و دلایل متفاوت اختلاف نظر کما کان باقی می ماند در این جا این یک واقعیت است که طرفین باید بپذیرند که یکی در اشتباه اند و دیگر درست ولی چون بنا بر برداشتها و دلایل متفاوت به نتیجه نرسیدیم در این باره نیز اسلام راه کار بسیار جالبی را مطرح نموده که هیچ یک از طرفین نباید یکدیگر را محکوم کند بلکه هر دو باید مخلصانه و صادقانه به این حدیث صحیحی که در بخاری و مسلم آمده توجه دهند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: إِذَا حَکَمَ الْحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ وَإِذَا حَکَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ.

 یعنی : هرگاه مجتهد وقاضی تلاش نموده و فیصله نماید اگر درست و به حق رسیده بود دو اجر و ثواب برده و اگر با وجود تلاش به اشتباه فیصله و حکم نموده بود یک اجر و وثواب برده است .

حالا خوب دقت کنید که هر دو گروه از اجر و ثواب محروم نشده اند وبلکه هر کس به اندازه نزدیکی و دوری از حق اجر و ثواب برده است .

آری دوستان وظیفه ی هر مسلمان است که هرگاه دید برادر دینیش با اودر مسأله ای اختلاف نظر دارد به امورزیرتوجه دهد:

اولا:باید نگاه کند که این اختلاف از نوع اختلاف تنوّع است و یا از نوع اختلاف در تضاد .

ثانیا:اگر معلوم شد که این اختلاف از نوع اختلاف تنوّع است پس بر او اعتراض نکند، بلکه برعکس به جای اعتراض بر او؛ خود نیز گاهی به آن طریقه عمل کند تا به همه دین و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عمل کرده باشد .

ثالثا:اگر معلوم شد که این اختلاف از نوع اختلاف تضاد است ، با اخلاص و صداقت کامل با او به بحث و گفتگو نشسته و مسأله را به قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ارجاع داده و بدون تعصب و درگیری هر آنچه قرآن وسنت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان نمود طرفین بپذیرند و به آن عمل کنند.

رابعا:اگر با وجود ارجاع به کتاب الله وسنت بنا بر تفاوت در برداشتها و اختلاف دلایل به نتیجه اتحادی نرسیدند یکدیگر را معذور دانسته وبا کمال محبت با یکدیگراین اختلاف را پذیرفته و هریک بدون توهین به دیگری به تحقیق انفرادی ادامه داده و تا نتجه اصلی وحقیقی برایش روش گردد وتا آن زمان بر روش خویش عمل کند.

خامسا:اگر بعدها با تحقیق شخصی ثابت شد که در اشتباه بوده؛ بدون هیچ خجالت و درنگی از آن رجوع کرده و به حق باز گردد.

بارالهی به بنده و همه مسلمانان این توفیق را عنایت فرما؛ تا در مسیر اتحاد و اتفاق واقعی و حقیقی گام برداریم واز اسباب اختلاف و پراکندگی بدور گردیم .

 آمین یارب العالمین.

۲۴ - حکم معامله نقد و نسیه

 

معامله نقد ونسیه  

  

و یا همان قسطی با افزایش قیمت درمقابل مدت  

  

ازآنجائی که در اسلام معامله حلال و سود و ربا حرام قرار داده شده است همانگونه که الله مهربان در سوره بقره آیه  275(أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ....) بسیاری از مردم بنا بر عدم آگاهی از مسائل شرعی ؛ معاملات سودی انجام می دهند به این بهانه و دلیل که این یک معامله است و در اسلام معامله جایز است.

 برای این برادران باید گفت آری در اسلام معامله جایز است ولی هر معامله ای نه ؛ بلکه بسیار از معاملات است که اسلام آنها را ممنوع قرارداده است لذا نمی شود به هرمعامله؛ به بهانه ی این که یک معامله است آن را جایز دانست .

ما می توانیم به طور مختصر به گوئیم که اسلام معاملات را به دو دسته جائز و ناجائز تقسیم می کند ومعامله ی نقد ونسیه و یا همان قسطی با افزایش قیمت درمقابل مدت؛ از معاملاتی است که شریعت آن را حرام و ممنوع قرار داده است .

اسلام برای این مسأله چنین می گوید:

عن أبی هریرة قال قال النبی صلى الله علیه وسلم من باع بیعتین فی بیعة فله أوکسهما أو الربا .(این حدیث را ابوداود در سنن خویش ، حدیث شماره 3461 و ترمذی در جامع خویش، حدیث شماره 1231 روایت نموده اند واستادآلبانی رحمه الله آنرا حسن دانسته است)

از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : هرکس دو معامله (نقد ونسیه) در یک معامله (برای خرید یک کالا) انجام داد پس برایش کمتر آن دو(قیمت نقد) است ویا برایش ربا (قیمت نسیه با افزایش قیمت) است .

بعنوان مثال اگر فردی گفت من این کالای خودم را به نقد به هزار تومان و به نسیه به یک هزار پانصد تومان می فروشم حالا اگر فردی آن را نقدا به هزار بخرد جایز است و اگر نسیه وبه هزار و پانصد تومان بخرد سود وربا است ، زیرا این پانصد تومان اضافی که آن فرد گرفته در مقابل تأخیر پرداخت قیمت گرفته است و گویا به نوعی سود پولش را گرفته است زیرا آن فرد با خودش فکر نموده که اگر تا آن وقت این پول در دستم خودم می بود من این قدر سود بدست می آوردم و حالا که به دست مشتری است پس سودش را از او می گیرم .

ابن مسعود رضی الله عنه می فرماید : " صفقتان فی صفقة ربا " دو معامله (نقد ونسیه) در یک معامله(در یک جنس) سود است یعنی جنسی را به دو قیمت نقد ونسیه عرض نمودن و فروختن سود وربا است.أخرجه ابن أبی شیبة فی " المصنف " ( 8 / 192 / 2 )

در روایتی حسن آمده که  رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند (ولا شرطان فی بیع) یعنی دوشرط (نقد ونسیه)دریک معامله جایز نیست یعنی اینکه فرد بگوید نقدی به هزار و نسیه به هزار و  

پانصد می فروشم جایز نیست .

از نظر عقلی هم وقتی به این جریان نگاه شود می بینیم عقل هم حرمت و ناجائز بودن این معامله را تأیید می کند زیرا وقتی که جنس و کالا یکی هست چرا قیمت نسیه آن از قیمت نقد بیشتر است؟! و هر چند مدت بیشتر باشد در قیمت افزایش پیدا می شود مثلا نقدی هزار ، یک ماهه هزارو پانصد وسه ماهه دوهزار..... واین افزایش قیمت فقط بخاطر دیر پرداخت نمودن صورت گرفته است آخر مگر سود وربا علاوه از این است؟

۱۰ - اسلام که هراسی ندارد

اسلام که هراسی ندارد 

 

اسلام هراسی یعنی از اسلام ترس و هراس داشتن ویا اینکه به دورغ مردم را از اسلام ترساندن در حقیقت این اصطلاح ( به پیش داوری و یا تبعیض علیه اسلام و مسلمانان گفته می شود) و این اصطلاح از اواخر دههٔ ۱۹۸۰ برسر زبان‌ها افتاد وبالاخص درغرب رایج شده است .

 اسلام هراسی سبب رشد پدیدهٔ اسلام ستیزی (به معنی تقابل با اسلام و فرهنگ اسلام گرایانه ) دربرخی از جوامع ارویائی وامریکائی شده است.

ولی آنچه قابل ذکر است این است که نه اسلام هراسی دارد و نه هم باید با اسلام به ستیز و مبارزه بر خواسته شود زیرا انسان آنجائی باید بترسد که با چیزخطرناکی می خواهد رو در رو شود و با کسی ویا چیزی باید به ستیز و مبارزه بر خیزد که با انسان دشمنی می نماید و این هر دو در اسلام نیست.

از سوی دیگر دشمنان قسم خورده اسلام هرچند هم مردم و جوامع بشری را از اسلام بترسانند و هر چند هم بر علیه آن به مبارزه بر خیزند از آنجائی که مردم با پیشرفتهای علمی و رونق علم و سواد سطح آگاهی آنها بالا می رود خوب متوجه جریان می شوند و دروغهای دشمنان اسلام را خوب کشف نموده مخلصانه و مجاهدانه وارد اسلام می شوند .

ازبعد دیگری اگربه این قضیه نگاه شود این را می بینیم که مسلمانان در هر زمان و مکان از دینشان اسلام دفاع کرده و خواهند نمود و روز بروز حس دفاع از اسلام و وطن اسلامی در میان مسلمانان جهان رو به افزایش است .

نکته دیگر اینکه از آنجائی که الله متعال حفظ قرآن که کتاب دین و اصل اسلام است را بعهده گرفته است هیچ توان و قدرتی نمی تواند اسلام را از بین ببرد .

ولی سوال اینجاست که واقعا اگر نباید از اسلام ترسید زیرا این دین؛ دین رحمت و شفقت است و نباید با اسلام به مبارزه و ستیز برخواست زیرا این دین دوست انسانیت و جوامع بشری پس چرا در کشورهای اروپائی و آمریکائی مردم از اسلام هراس داشته و در راستای ستیز و مبارزه با اسلام در تلاش و کوشش اند؟؟

در جواب این سوال باید گفت برای بهتر فهمیدن این جریان با دقت کامل به نکات زیر توجه دهید تا حقیقت برایتان نمایان شود آن وقت خواهید فهمید که حقیقت چیست ودستان چه کسانی پشت پرده است و سریال شوم اسلام هراسی و فلیم ناکام اسلام ستیزی را چه کسانی کارگردانی می کنند :

1 - اکثرملتهای کشورهای اروپائی و آمریکائی به اسلام بعنوان یک دین الهی ودین رحمت وشفقت نگاه می کنند و آن را دشمن خویش نمی دانند.

2 - در تمام کشورهای اروپائی و آمریکائی مسلمانانی زیادی وجود دارند.

3 - سران کفر و مزدوران آنان بویژه یهودیان برای رسیدن به اهداف شوم استعمارگری خویش به پر و بال دادن این جریان توجه خاصی میدهند.

علت ترس اصلی سران کفر بویژیهودیان ومزدوران و فریب خوردگان آنان؛ ترس منافع مالی و حس استعمارگری آنها است و همین دو در اصل سبب شده تا اسلام را برای مردم یک چیز وحشت ناک معرفی کنند وملتهایشان به ستیز بر علیه اسلام وا دارند ، چون اسلام با استعمارگری و مادیگری منهای دین مخالف است.

لذا وظیفه هر مسلمان است که در مقابل این جریان به چند چیز توجه خاص نماید:

1 - اسلام را خوب و دقیق و از منابع اصیل آن که همان قرآن وسنت صحیح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را یاد بگیرد.

2 - در عمل به اسلام کوتاهی نکند .

3 - در دعوت به اسلام کوتاهی نکند .

4 - از سازشهای دشمنان اسلام آگاه شده و در راستای خنثی نمودن ونابود نمودن آنها تلاش کند.

5 - در دفاع از اسلام از مال و جانش هیچ دریغ نکند.

زیرا اگر ما مسلمانان برداشتهای درستی از اسلام داشته و به آنها دقیق عمل نموده و مردم جهان به سوی آنها دعوت دهیم و در راستای حفظ و نگه داری آن جان ومال را فداء کنیم همانند صدر اسلام و دورانی که اسلام بر جهان حکومت می کرد وهمه اعم از کفار و مسلمانان در آرامش نسبی بسر می بردند و بجز افرادی که با اذهان استعمارگری و عوام فریب زندگی می کردند کسی دیگر از اسلام هراسی نداشت و با آن به ستیز بر نمی خواست دوبار همان دوره برخواهد گشت و همه راحت خواهند شد.