۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

اهمیت محبت با رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم

ترجمه و شرح حدیث (14) صحیح بخاری



عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ.



ترجمه حدیث : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: سوگند به آنی که جان من در دست اوست ، هیچ یک از شما مسلمان نمی گردد تا اینکه من از پدر و مادرش و فرزندنش در نزد او محبوب تر باشم .



مسائل و احکام حدیث


1 - دوست داشتن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شعبه ای از شعبه جات ایمانی است .

2 - دوست داشتن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم باید از دوست داشتن پدر و مادر و فرزندان هم بیشتر باشد .

3 - دوست داشتن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گرچه در دل است ولی در عمل ظاهر می گردد یعنی هر چند فرد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بیشتر دوست داشته باشد بیشتر از ایشان اطاعت و پیروی می کند .

4 -  در حقیقت زمانی فرد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را از پدر و مادر و فرزندانش بیشتر دوست می دارد که احادیث و سنت های رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را به خاطر آنها زیر پا نگذارد و رها نکند .

5- روابط دینی و ایمانی باید که از روابط نسبی و سببی نیز محکم تر و قوی تر باشد .

ترجمه و شرح حدیث (13) صحیح بخاری

ترجمه و شرح حدیث (13) صحیح بخاری



 عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ، حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ.


 

ترجمه حدیث : انس رضی الله عنه فرمودند: پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هیچ یک از شما مسلمان (واقعی) نمی گردد تا اینکه دوست بدارد برای برادر(دینی) خویش هر آنچه (از خیر و خوبی که) برای خودش دوست می دارد.

 

مسائل و احکام حدیث


از حدیث بالا مسائل و احکام ذیل فهمیده می شود :

1 - عمل نمودن به برخی از اعمال برای تکمیلی ایمان ضروری است .

2 - خیر و خوبی را برای برادر دینی خود دوست داشتن یکی از شعبه های ایمانی است .

3 - هرمرد مسلمانی با سایرمسلمین برادردینی است، همان گونه که هر زن مسلمانی خواهردینی سایر مسلمین است .

4- در نزد یک مسلمان واقعی نفع و ضرر خودش با نفع وضررسایر مسلمانان فرقی ندارد زیرا هر مسلمانی برادردینی او می باشد و نفع و ضررآنها را نفع و ضرر خودش می داند.

بشناسی و یا نشناسی سلام کن

ترجمه و شرح حدیث (12) صحیح بخاری


عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الإِسْلاَمِ خَیْرٌ؟ قَالَ: تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ.

 

 

ترجمه حدیث : عبد الله بن عمرو رضی الله عنهما می فرمایند: همانا مردی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند : کدام (شعبه) اسلام بهترین است ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: (ازبهترین شعبه ها و احکام اسلام این است که به نیازمندان) خوراک بخورانی (و غذا بدهی)، و برهر کسی که شناختی و(یا) نشناختی سلام نمائی .

 

مسائل و احکام حدیث :

 

1 - برخی از شعبه ها و احکام اسلامی نسبت به برخی دیگر بهتراند .


2 - در میان شعبه ها و احکام اسلامی تفاضل و برتری وجود دارد .


3- خوراک و غذا دادن به نیازمندان یکی از بهترین شعبه ها و احکام اسلامی است .

4- سلام نمودن بر مسلمانان ؛ یکی دیگر از بهترین شعبه ها و احکام دینی است .

5- مسلمان باید هر مسلمانی را سلام کند خواه او را بشناسد و یا اینکه نشناسد .

6- با خوراک دادن به نیازمندان دلی بدست آمده و حاجت حاجتمندی برآورده می شود و به همین خاطر از بهترین شعبه ها و احکام اسلامی محسوب می شود .

7- سلام نمودن بردیگران محبت آور و دعای سلامتی بر سایرین است به همین علت است که از بهترین شعبه ها و احکام دینی قرار گرفته است .

8 - دین اسلام دینی است که قشر ضعیف و نیازمند را فراموش نه کرده و بلکه همیشه یار و یاور آنهاست و کمک به آنها را از بهترین اعمال دینی می داند .

9- دین اسلام دین دوستی و محبت است به همین خاطر به پیروانش دستور می دهد که یکدیگر را سلام کنند تا بدین طریقه بایکدیگر دوست گشته و نفرت و دوشمنی ازمیان آنها برداشته شود .

 

 

تفسیرآسان آیه (70) و (71) سوره بقره

ترجمه آیه (70) و (71) سوره بقره

 

 قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70)


ترجمه : (یهودیان) گفتند از پروردگارت برای ما بخواه تا برای ما بیان نماید که چگونه گاوی است زیرا آن گاو برای ما مشتبه شده است و همانا اگر الله بخواهد ما قطعا از هدایت شوندگانیم .


قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ (71)


ترجمه : (موسی) گفت: همانا او می گوید : یقینا آن گاوی است که نه رام شده و بکار گماشته شده است (تا بتواند) زمین را شخم بزند و نه هم کشاورزی را آب می دهد (و) از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و در آن هیچ نشان دیگری نیست (یهودیان) گفتند: حالا با حق آمدی پس (آن گاو را پیدا نموده و) ذبح نمودند و عنقریب بود که این کاررا نکنند .

 

 

تفسیرآسان آیه (70) و (71) سوره بقره

 

(قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ) از آن قوم و افراد پست تر کسی در دنیا وجود ندارد که افتخار به بندگی الله متعال نکند، و افسوس و صد افسوس بر جهالت قوم یهود که الله متعال را پروردگار موسی علیه السلام دانسته و این افتخار را نصیب خویش نگرداندند تا این که بگویند: از پروردگار ما برای ما حل این مشکل را خواهان شو.

 

 (یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا) علت این سوال همان مشتبه شدن گاو برآنها بود، آری گاهی سوالات زیاد باعث عدم فهم اصل مسأله می گردد، یهودیان با سوالات زیاد و بی جایشان در این باره جریان را برای خودشان مشکل و مشتبه گرداندند ورنه در باره اول هر نوع گاوی را که هم ذبح می کردند مسأله و مشکلشان حل می شد هرچند سوال ها از طرف یهودیان بیشتر شد سخت گیریها از جانب الله متعال زیاد تر می شد، آری این نیزاز حماقت یک قوم است که کارخودش را با بهانه ها و سوالهای بی جا کار بدرازا بکشاند و کار خود را مشکل تر کند .

 

 (وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ) بهترین جمله ای که هرمسلمانی قبل از هرکاری باید بگوید جمله زیبای (إِنْ شَاءَ اللَّهُ) می باشد، و این جمله بیانگر این است که فرد خواست و اراده خود را در مقابل خواست و اراده الله متعال هیچ دانسته و کارساز اصلی خواست و اراده الله متعال را بداند ، وخویشتن را آماده و تسلیم خواست و اراده الله متعال نماید، لذا بعد از گفتن (إِنْ شَاءَ اللَّهُ) اگر کار فرد برابر با خواسته او انجام شد که مغرور نشود و شکر الله متعال را بجا بیاورد که او را به مقصدش رساند و اگردر انجام آن کار ناکام شد افسوس نخورد و به این امتحان الهی راضی گشته و با خود بگوید حتما حکمتی در کار بوده است .

آری یهودیان نیز با گفتن این جمله توانستند به هدف خویش رسیده و مشکل خویش را با کمک الله متعال حل کنند، ورنه شاید با نگفتن این جمله در حل این مشکلشان به ناکامی روبرو می شدند .

 

(قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیهَا) در این پاسخ الله متعال وجود صفات دیگری به آن گاو اضافه شد که از قرار زیر می باشد:

1 - گاو باید رام شده نباشد .

2 - گاو باید تا بحال زمینی را شخم نزده باشد.

3 - گاو باید تا بحال زمینی را آبیاری نکرده باشد.

4- گاو باید از هر عیب و نقصی سالم باشد .

5 - گاو باید زرد رنگ خاص و صاف باشد .

6- گاو باید هیچ نشان و علامت دیگری نداشته باشد .


(قَالُوا الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ) این جمله یهودیان نیز عجیب است مگر والعیاذ بالله تا به حال آنچه برایشان بیان می شده حق نبوده است ، بله حق بوده ولی ذهن کج آنها راست و درست نبوده است و آمده به اعتراف حق نبوده اند حالا که چاره ای جز قبولی نداشتند و خواستند بگویند که ما قبلا متوجه نمی شدیدم حالا فهمیدیم ،ولی در حقیقت این عذر بدتر از گناهی است که آنها مطرح کردند .


 (فَذَبَحُوهَا) این جمله بیانگر این است که به هرحال با تمام سوالات یهودیان و پاسخ هایی را که از جانب الله دریافت نمودند به هر حال در آخر آن گاو مورد نظر را پیدا نموده و ذبح نموده اند و قسمتی از آن را به مرده زده و او زنده شده قاتلش را مشخص نمود و به این قائله پایان داد.

 

(وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ) این جمله بیانگر این است که بنا بر سوالهای بی جا و زیادشان عنقریب بود که به مقصد نرسند ولی از آنجایی که (إِنْ شَاءَ اللَّهُ) گفتند و لطف الله متعال نیزشامل حالشان شد؛ توانستند گاو مورد نظر را گیر آورده و ذبح نمایند .

تفسیر آسان آیه (69) سوره بقره

ترجمه آیه (69) سوره بقره

 

 قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (69)


ترجمه : (یهودیان) گفتند از پروردگارت برای ما بخواه که برای ما بیان بدارد که رنگ این (گاو) چگونه است (موسی) گفت که همانا او می گوید: گاوه ماده ای زرد رنگی است (و) رنگش (بگونه ای) صاف و روشن است که نگاه کننده گان شادمان می گرداند .


 

تفسیر آسان آیه (69) سوره بقره

 

(قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا) این سوال در حقیقت یک سوال بی جا و بی مورد بود زیرا هرگاوی میانسالی که دارای هر رنگی هم که می بود اگر می گرفتند و ذبح می کردند مشکلشان حل می شد ولی از آنجایی که طبیعت این قوم بر سوال پیچ نمودن بود و شاید هم هدف برخی از آنان این بود که بلکه با این سوالات زیاد و پیچ دارتر شدن این مسأله قاتل مشخص نگردد و مسأله لاینحل بماند و قاتلین به هدف خویش برسند.

 

(قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ) در اینجا رنگ گاو مشخص شد که این گاو باید زرد رنگ باشد و طوری زردی رنگش صاف و روشن باشد که نگاه کنندگان به خویش را شادمان و مسرور سازد .

گاهی برخی افراد درخواست ها و سوال های عجیب می کنند آخر کسی نبود که به این یهودیان بگویید که رنگ گاو چه تأثیری برای شما دارد شما که نمی خواهید این گاو را به نمایش بگذارید که همه بیایند آن را تماشا کنند که دنبال رنگ و جمال هستید بلکه شما می خواهید بکشید.

ای چه بسا گاو به این زیبایی را وقتی که یهودیان کشتند افسوس خورده باشند که ای کاش این سوال را نمی کردیم و هر نوع گاوی را می کشتیم و این گاو زیبا رنگ را نگه می داشتیم و نمی کشتیم، آری همیشه این گونه است که افرادی که سوالات زیاد و بی جایی می کنند بعدا دچار رنج و افسوس می گردند و از سوالات خویش پشیمان گشته متضرر می گردند .  

تفسیر آسان آیه (68) سوره بقره

ترجمه آیه (68) سوره بقره

 

 قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (68)

 

ترجمه : (قوم موسی خطاب به او) گفتند: ازپروردگارت برای ما بخواه که برای ما بیان بدار (که از نظر عمر وسِن) این چه نوع گاوی است (موسی) گفت : همانا او می گوید : همانا این گاوماده ای است که نه پیراست و نه جوان (بلکه) یک گاوی است در میان این (دو) پس آنچه به شما دستور داده می شود را انجام دهید .


 

تفسیر آسان آیه (68) سوره بقره

 

(قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ) این نوع سخن گفتن واقعا عجیب است که قوم یهود؛ الله متعال را به موسی علیه السلام نسبت داده و گفته اند (از پروردگار خویش برای ما بخواه) وبه خود نسبت نداده اند و نگفتند (ازپروردگار ما برای ما بخواه) ؛ شاید این نوع جملات از عدم رسوخ در توحید و وجود رسوبات گوساله پرستی در دلهای آنها باشد .

 

(یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ) در اینجا هدف از بیان همان بیان سن و سال گاو مراد است که آیا گاو جوانی باید ذبح شود و یا گاو پیری و یا اینکه گاو میان سالی باید باشد.


(قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ) این جواب و پاسخ سوال یهودیان بود که گاو نباید پیر و نه باید جوان  باشد بلکه باید یک گاو میانسالی باشد .


(فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ) این جمله اشاره می کند که ای یهودیان دیگر سوال های بی جا نکنید و ادامه ندهید به آنچه به شما دستور داده شده عمل کنید ورنه هر چه سوال بیشتر شود جریان بر شما مشکل تر خواهد شد و کارتان بدرازا خواهد کشید ، که بالآخره همانطوری هم شد آنها باربار سوال نمودند و جریان بدراز کشید تا در آخر با سختی توانستند که گاو مورد نظر را پیدا نموده و ذبح نمایند و مشکلشان را حل کنند.

سومین و آخرین مرحله زندگی سید قطب رحمه الله

3- سومین مرحله زندگی سید قطب رحمه الله ؛ مرحله پختگی در افکار و جهاد و دعوت به دین بوده است، که این مرحله اخیر ناسخ دو مرحله ی قبلی زندگی سابق سید قطب رحمه الله می باشد، این مرحله حدودا از ( 1951) میلادی شروع وتا آخر عمرمبارک ایشان ادامه دارد، که حدودا پانزده سال می باشد ، سید قطب رحمه الله در این مرحله از زندگی اخیر وپررنج خویش کتب زیر را به رشته تحریر در آورده اند:


1 - کتاب (معرکة الاسلام و الرأسمالیة) این کتاب در سال (1951) میلادی چاپ و منتشرشده است .

2 - کتاب ( السلام العالمی و الاسلام) این کتاب نیز درسال (1951) میلادی چاپ و منتشرشده است .

3 - تفسیر (فی ظلال القرآن) این تفسیر در اصل سی جلد به اندازه سی جزء قرآن می باشد، در سال (1952) جلد اول تفسیر(فی ظلال القرآن) چاپ و انتشاریافت، و سپس در میان سال (1952) میلادی تا (1954) میلادی شانزده جلد از تفسیر (فی ظلال القرآن) چاپ و انتشار یافت، و بعدها که سید قطب رحمه الله به زندان افتاد و در زندان این تفسیرمهم خویش را تکمیل کرد.

در اینجا نیز مناسب می دانم که به یک نکته بسیار مهم اشاره نمایم و آن اینکه از آنجایی که سیّد قطب رحمه الله روز بروز در افکار دینی خویش پخته تر شده و با قرآن ارتباطش نزدیک تر می شد، ایشان شروع نمودند به باز نگری و تجدید نظر در مطالب تفسیر خویش  تا اینکه در سال (1960) جلد اول (فی الظلال القرآن ) بعد از بازنگری و تجدید نظر چاپ و منتشرشد و به همین منوال بازنگری و تجدید نظر در مطالب تفسیر فی ظلال را ادامه داد تا اینکه در سال (1964) میلادی که از زندان آزاد شد به بازنگری خویش ادامه داد و توانست تا جلد سیزدهم تفسیر خویش که به سوره ابراهیم منتهی و ختم می شود بازنگری کند و سید قطب رحمه الله اراده داشت که به همین منوال تفسیر فی ظلال را تا به آخر بازنگری کند ولی سرکشان و طاغیان زمان نگذاشتند که سید قطب رحمه الله به این هدف مبارک برسد، باز برای بار دیگر سید قطب رحمه الله را راهی زندان نموده و با نامردی دادگاهی نموده و با حکم ظالمانه این مفسرومفکر که الله متعال از او راضی و خشنود باد را بر چوبه دار بردند، و نگذاشتن که سیدقطب رحمه الله به هدف مهم خویش که همان تجدید نظر و بازنگری کامل فی ظلال باشد؛ برسد .

در اینجا دوست دارم گذار به یک مطلب مهم اشاره کنم گرچه بعدا در باره آن در بحث (شبهات و اتهامات ) مفصلا بحث خواهم نمود، آن مطلب این است که کسانی که از مطالب سوره حدید و سوره اخلاص که در باره احدیت وجود سخن گفته شده برداشت غلط نموده واز آنها وحدت وجود ثابت می کنند و سپس سید قطب رحمه الله را متهم به وحدت وجودی و حلولی بودن می نمایند این را باید خوب بدانند :

 اولا: آنجا بحث از وحدت وجود نیست از احدیت وجود است، و فرق این دو را هراهل علمی بخوبی می داند.

 در ثانی: این قسمت های تفسیر فی ظلال اصلاح شده نیست.

و سوما: سید قطب رحمه الله در سوره بقره که از قسمت های اصلاح شده و بازنگری شده تفسیر (فی ظلال القرآن) می باشد، نظریه وحدت وجود را یک نظریه غیر اسلامی خوانده و آن را شدیدا رد نموده است .

4 - کتاب (دراسات اسلامیة) این کتاب در سال (1953) میلادی چاپ و منتشر شده است .

5 - کتاب (هذا الدین) این کتاب را سید قطب رحمه الله در زندان نوشته اند، که در سال (1960) میلادی چاپ منتشر شده است .

6 - کتاب (المستقبل لهذا الدین) این کتاب نیز در سال (1960) میلادی بعد از کتاب (هذالدین) چاپ و منتشر شده است.

7 - کتاب (خصائص التصورالاسلامی)این کتاب در سال (1962) میلادی چاپ و منتشر شده است.

8 - کتاب (الاسلام ومشکلات الحضارة) این کتاب نیزدرسال (1962) میلادی چاپ و انتشار یافت .

9 - کتاب (معالم فی الطریق) این کتاب در سال (1964) میلادی چاپ و انتشار یافت .

10 - کتاب (مقومات التصورالاسلامی) این کتاب در حقیقت به نوعی جلد دو کتاب (خصائص التصور الاسلامی) محسوب می شود زیرا این کتاب مکمل و متمم آن کتاب است، این کتاب در حقیقت آخرین کتابی است که سید قطب رحمه الله نوشته است که تا بیست سال بعد از شهادت ایشان به چاپ نرسیده بود تا این که در سال (1986) میلادی چاپ و انتشار یافت، همانگونه که محمد قطب رحمه الله بر این کتاب مقدمه ای نوشته و در آن بیان می کند که این کتاب از موعد مقررش بنا بر مشکلاتی بسیاردیرتر چاپ شده است .

آری این بود مراحل سه گانه سید قطب رحمه الله و این بود کتاب ها و نوشته های این شهید بزرگوار لذا هرکس می خواهد سید قطب رحمه الله را بشناسد و از آراء و افکار ایشان باخبر شود براین مرحله ی سوم و اخیرزندگی سید قطب رحمه الله و کتبی که در این دور نوشته است بررسی و تحقیق کند، تا درست تر و دقیق تر این مردناب را بشناسد .

در آخر باید گفت: هرکس به نام های کتب سید قطب رحمه الله نیزدقت کند بوضوح پی خواهد برد که در مرحله اخیر، چقدر زیاد اسلام در نامهای کتب سید قطب رحمه الله نمایان و درخشان است، برخلاف دو مرحله ی منسوخ شده قبلی که نامی از اسلام برکتابهای سید قطب رحمه الله یافت نمی شود بجز کتاب (عدالت اجتماعی در اسلام) که در اواخر مرحله دوم به رشته تحریر در می آید و در مرحله سوم اصلاح و باز نگری می شود.

دومین مرحله زندگی سید قطب رحمه الله

2- مرحله بازگشت به اسلام ودعوت اسلامی، این دومین مرحله از زندگی سید قطب رحمه الله می باشد که از مرحله اول به درجه ها بهتر و خوب تراست و این مرحله درسال( 1950) میلادی به پایان می رسد، در این مرحله سید قطب رحمه الله پیش از اینکه در علم حدیث و علم فقه مهارت حاصل نماید و پخته شود در باره مسائلی اظهارنظرمی نماید که در حقیقت تخصصش را ندارد، لذا دچار اشتباهات غیر عمدی  و اجتهادی می شود، و در همین دوران کتاب است که (عدالت اجتماعی در اسلام ) را می نویسد، ناگفته نماند که این کتاب را در سال( 1948) میلادی می نویسد ولی پیش از شهادت خویش در چاپ ششم این کتاب را اصلاح می نماید ومسائل مورد انتقاد بویژه مطالب مرتبط به انتقادات بر برخی از صحابه رضی الله عنهم را حذف نموده و کتاب خویش را اصلاح می کند.


سید قطب رحمه الله در این مرحله از زندگی خویش کتاب های زیر را به رشته تحریر در می آورد:

1 - کتاب (طفل فی القریة) که در باره زندگی خویش در روستای (موشه) نوشته است، این کتاب درسال (1946) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

2 - کتاب (المدینة المسحورة) این کتاب یک داستان خیالی و افسانه ای است که ایشان نوشته و درسال (1946) میلادی چاپ و منتشر گشته است.

3 - کتاب (کتب و شخصیات) این سومین کتابی است که در سال (1946) میلادی از سید قطب رحمه الله چاپ و انتشار می یابد، درحقیقت این کتاب مباحث و نوشته های نقدی است که در میان سال (1942) میلادی تا سال (1946) میلادی نوشته شده ، ودر آن انتقاداتی بربرخی کتاب ها و نویسندگان می باشد .

4 - کتاب (أشواک) که یک کتاب داستانی است که در باره محبت و دوستی نوشته شده است، که سید قطب رحمه الله بصورت خیالی نوشته در این کتاب؛ سید قطب رحمه الله خویش را (سامی) و خواستگار خویش را (سمیره) نامیده است ، این کتاب در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشتهاست .

5 - کتاب (مشاهد القیامة فی القرآن) این کتاب سید قطب رحمه الله در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

6 - کتاب (روضة الطفل) این کتاب سلسله داستان های است برای کودکان نوشته شده است ، این سلسله را سید قطب رحمه الله با همکاری (امنیه السعید) و (یوسف مراد) نوشته است ، که در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشته است.

 

7 - کتاب (القصص الدینی للأطفال) این کتاب را همراه عبدالحمید جودة السحار نوشته است و این کتاب در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

8 - کتاب (الجدید فی اللغة العربیة) این کتاب را سید قطب رحمه الله بعنوان کتاب درسی برای وزات معارف نوشته بودند، این کتاب در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

9 - کتاب (الجدید فی المحفوظات) این کتاب را بعنوان کتاب درسی برای وزات معارف نوشته بودند، این کتاب در سال (1947) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

10 - کتاب (النقدالأدبی: أصوله و مناهجه) این چهارمین و آخرین کتاب انتقادی سید قطب رحمه الله بوده و درسال (1948) میلادی چاپ و منتشر گشته است .

11 - کتاب (العدالة الاجتماعیة فی الاسلام) این کتاب را سید قطب رحمه الله پیش از مسافرت به آمریکا درسال (1948) میلادی به اتمام رسانده و به برادرش محمد قطب رحمه الله داده بودند تا چاپ نماید و ایشان حدودا با یکسال تأخیر در سال (1949) میلادی چاپ و انتشار می دهد.

آنچه در اینجا قابل ذکر است این است که در این کتاب نسبت به برخی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم همانند عثمان و معاویه و..رضی الله عنهم انتقادات سیاسی و حکومت داری شده بود که مورد انتقاد برخی از نویسندگان همانند محمود شاکر و سایرین قرار گرفته بود، لذا سید قطب رحمه الله پیش از شهادت خویش در چاپ ششم این کتاب یعنی در سال (1964) میلادی آن را اصلاح نموده و موارد مورد اعتراض را از این کتاب خویش حذف و یا اصلاح نموده اند.

آری این مرحله نیز ازمراحل منسوخ شده زندگی سید قطب رحمه الله می باشد، زیرا برادر ایشان محمد قطب رحمه الله و بسیاری از پژوهشگران می گویند: سید قطب رحمه الله از بسیاری از نظرات و افکاراین مرحله از زندگی خویش بازگشته و افکار خویش را اصلاح نمودند لذا گرفت و انتقاد بر سید قطب رحمه الله بنا بر نوشته های این مرحله نیز خالی از انصاف می باشد، آری پنج چاپ اول (کتاب عدالت اجتماعی در اسلام) از این مرحله زندگی ایشان محسوب می شود ولی چاپ ششم آن با آن اصلاحاتی که در آن صورت گرفته ازمرحله سوم و اخیر زندگی سیدقطب رحمه الله قرارمی گیرد 

تفسیر آسان (67) سوره بقره

ترجمه آیه (67) سوره بقره

 

 وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ (67)

 

ترجمه : و یا آور(ای محمد) زمانی را که موسی به قومش گفت : همانا الله به شما دستور می دهد که گاوه (ماده ای) را ذبح کنید (قوم او) گفتند: آیا ما را مسخره می گیری (موسی) گفت : پناه می برم به الله از اینکه از نادانان باشم .

 

تفسیر آسان (67) سوره بقره

 

(وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً) در زمان موسی علیه السلام قتلی رخ داده بود که مردم در باره اینکه چه کسی این فرد را کشته است دچار اختلاف شده بودند و به نزد موسی علیه السلام آمدند تا اینکه مسأله آنان را حل نموده و قاتل را مشخص کند موسی علیه السلام از الله متعال در خواست حل این جریان را خوهان می شود و الله متعال دستور می دهد که ای موسی به اینها بگو گاو ماده ای را گرفته و ذبح کنند و از گوشت آن بر بدن مقتول زده درآن او زنده خواهد شد و قاتلش را معرفی خواهد نمود . این آیه به همین جریان اشاره دارد .

اما اینکه چرا الله متعال دستور نداده تا دیگر حیوانی را بکشند و دستور داده تا گاوی را بکشند؟ شاید بتوان گفت که حکمتش این بوده که برخی از همین بنی اسرائیل روزی گوساله پرست بودند والله متعال امروزبرای حل این مسأله به آنان دستور داد تا گاوی را بگیرند و با دستان خویش ذبحش کنند و بکشند تا یقین پیدا کنند که چنین حیواناتی که ما انسانها آنها را می کشیم و در مقابل ما نمی توانند هیچ کاری را انجام دهند، نمی تواند معبود قرار گیرند و هرگز لیاقت پرستش را ندارند .

 

(قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً) کافر همه را بکیش خویش پندارد، از آنجایی که طبعیت قوم یهود یک طبیعت بد و ناسالم بود آنها فکر می کردند که والعیاذ بالله شاید موسی علیه السلام نیز همانند آنهاست بدین خاطر زمانی که موسی علیه السلام پیام الهی را به آنها رساند و گفت که الله متعال به شما دستور می دهد که برای حل این جریان و زنده شدن مقتول و تشخیص قاتل باید گاوماده ای را بکشید آنها به موسی علیه السلام گفتند که ما را مسخره می کنید .

این سخن قوم یهود در اصل یک توهینی به پیامبر الهی موسی علیه السلام بود ولی از آنجایی که موسی علیه السلام از طبیعت این قوم ناخلف باخبر بود در اینجا با آنها با تندی برخورد نکرد و بسیار نرم به آنها جواب مناسب داد و به آنها فهماند که این یک حکم قطعی و جدی است و در اینجا هیچ شوخی و مسخره ای در کار نیست .

(قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ) آری موسی علیه السلام با نرمی کامل به این قوم نفهم گفت : پناه می برم به الله از اینکه از جاهلان باشم ؛ زیرا مسخره کردن دیگران و خورد نمودن شخصیت آنان کار یک جاهل است که نه خود و نه دیگران را نمی شناسد و در حقیقت با تمسخر به دیگران توهین می کند.

در اینجا یک نکته مهم را قابل تذکر می دانم و آن اینکه هرگاه که کلمه (أَعُوذُ بِاللَّهِ) را می شنوی و یا می گوئی خوب دقت کن که در آن وقت در آنجا سه چیز وجود دارد :

1 - ذات پناه دهنده ای وجود دارد ؛ که از هر ذات دیگری با قدرت تر است و توان پناه دادن در مقابل هر چیز و هر کس را دارد و آن ذات فقط و فقط الله متعال است و بس .

2 - ذات پناه برنده ای وجود دارد ؛ که خود ضعیف و ناتوان است و چون توان مقابله با آن چیز و یا آن کس را ندارد به ذات دیگری پناه می برد تا در این مرحله ضعف او را یاری کند و این ضعیف تو گوینده و یا هرکس دیگری است که می گوید (أَعُوذُ بِاللَّهِ) .

3- چیزی و یا کسی که از او به الله پناه برده می شود وجود دارد و آن چیز و کس باید شرور و بد باشد .

در این آیه پناه دهنده الله متعال است و پناه برنده موسی علیه السلام است و آنچه از شر او موسی علیه السلام به الله متعال پناه برده است تمسخر نمودن است که یک نوع جهالت و کار بد است .


حالا با این سه مطلب بالا به جمله (أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ) فکر کن آن وقت است که پی به توان الله متعال و ضعف خویشتن و شرور شیطان خواهی برد .

نکته دیگری که از این قسمت آیه می شود فهمید این است که هرگز پیامبران الهی کارجاهلان را انجام نمی دهند .

تفسیر آسان آیه (65) و (66) سوره بقره

ترجمه آیه (65) و (66) سوره بقره

 

وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ (65)


ترجمه : وبطور قطع (حال) کسانى را از شما که در روز شنبه (از دستور الهی) تجاوز کردند را دانستید ،سپس ما به آنها گفتیم که بوزینه هاى خوار و ذلیل باشید .


فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (66)


ترجمه : سپس ما این جریان را مجازات ودرس عبرتی برای کسانی درزمانشان و کسانی که بعد از آنها می آیند و هم پند و اندرزی برای پرهیزگاران گرداندیم .


 

تفسیر آسان آیه (65) و (66) سوره بقره

 

(وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ) این آیه یهودیان زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم و هر زمان دیگر را مورد خطاب قرار داده و جریانی که برای آباء و اجداد آنان اتفاق افتاده است را متذکر می شود تا اینکه درست عبرت گرفته و همانند آنان با قوانین مخالفت واز دستورات الهی نافرمانی ننمایند ؛ آری جریان از این قرار است که گروهی از بنی اسرائیل در روستایی ساحلی زندگی می کردند که از شکار روز شنبه ممانعت شده بودند ولی آنها این قانون الهی را شکستند و الله متعال آنان را گرفتار عذاب الهی نمود .

 

 (فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ) آری بعد از مخالفت الله متعال آنان را بوزینه های خوار و ذلیل گرداند ، آری این قسمت آیه هشدار بس بزرگی است برای خلاف کاران و گنه کاران است که نباید آنها خویش را از گرفت الهی در امان بدانند زیرا هر لحظه احتمال دارد که الله متعال هر گنه کار و خلاف کاری را در همین دنیا گرفتار عذاب نماید .

 

(فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ) آری در این عذاب چند حکمت بوده است :

1 - مجازات و نابودی برای این خلاف کاران قانون شکن بوده است .

2 - درس عبرتی برای سایرمردم اهل زمان آنها بوده است .

3 - درس عبرتی برای هرکسی که تا قیامت از جریان آنها آگاه و با خبر شود می باشد .

4 - پند و اندرزی برای پرهیزگاران است ، زیرا انسانهای نیک زمانی که داستانهای گرفت و عذاب الهی بر گنه کاران را می خواند به اعمال نیک تشویق تر می شوند و از گناهان بیشتر متنفر شده ودوری می کنند.

تفسیر آسان آیه (63) و (64) سوره بقره

ترجمه آیه (63) و (64) سوره بقره

 

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمْ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (63)


ترجمه : ویاد آورید (ای یهودیان) زمانی را که ما کوه طور را بربالای (سر) شما بالا بردیم (و به شما گفتیم) آنچه را که ما به شما داده ایم با قوت بگیرید و یاد نمایید آنچه را که در آن است تا اینکه پرهیزگار گردید .

 

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُمْ مِنْ الْخَاسِرِینَ (64)


ترجمه : (آن وقت قبول نمودید ولی) بعد از آن (به این تعهدتان) پشت گردانیدید و اگر فضل الله و رحمتش برشما نبودی قطعا شما از زیانکاران گشته بودید .


 

تفسیر آسان آیه (63) و (64) سوره بقره

 

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمْ الطُّورَ) این قسمت آیه بیانگر یک اتفاق تاریخی است که در زمان موسی علیه السلام اتفاق افتاده است و آن اینکه بعد از این که تورات بر موسی علیه السلام نازل شد و موسی علیه السلام آن را بر قومش خواند و ارائه نمود برخی از آنان آماده پذیرش آن نشدند ،الله متعال برای ترساندن آنها و تهدید نمودن آنها کوه طور را بلند نموده و بر بالای سر آنان نگه داشت و به آنان دستور داد که باید تورات را پذیرفته و به دستورات آن عمل کنند و اگر از پذیرش آن سر باز زنند این کوه برآنان سقوط خواهد نمود و همه هلاک خواهند شد ،آنان از ترس گفتند که ما تورات را پذیرفته و بدان عمل خواهیم نمود .

آری برخی از انسانها بنا برطبیعت نادرستی که دارند اینگونه اند؛ تا اینکه زوری را نبینند آماده پذیرش حق نمی گردند و همین که زور را دیدند آماده می شوند و لو از ته دل نباشد و ظاهری هم که شده حق را بپذیرند .

آری در این اتفاق یک معجزه ای برای موسی علیه السلام و اظهار قدرتی برای الله متعال و ذلتی برای قوم بنی اسرائیل بود .


(خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ) این دستور الله متعال بعد از بالا بردن کوه بر بنی اسرائیل بود و در این دستور دو حکم است :

1 - یک اینکه باید با قوت و قدرت و به نیت عمل نمودن تورات را قبول نموده و بگیرند.

2 - بعد از گرفتن آن را مطالعه نموده و از دستورات آن پند گرفته و دستورات آن را به باد فراموشی نسپاردند و به همه آنها جامه عمل بپوشانند.

 

(لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) این جمله بیان گر این است که عمل به کتب الهی باعث پرهیزگاری می گردد لذا امروزه هرکس که پرهیزگاری می خواهد باید به قرآن مجید که آخرین کتاب الهی در دنیا می باشد و در آن هیچ تغییر و تحریفی ایجاد نشده عمل کند تا پرهیزگار گردد و هرکس پرهیزگاری را در غیر دستورات قرآن مجید و در غیرتفسیرآن که همان احادیث صحیح نبوی باشد می گردد او دیوانه ای است که در خشکی دنبال شکار ماهی است و با این کارش او عمرش را ضایع نموده و هرگز به پرهیزگاری نخواهد رسید که هیچ بلکه روز بروز گمراه تر و از حق دور تر گشته و در دریای گناهان غرق و نابود خواهد گشت . 


(ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ) این جمله بیانگر طبیعت حق ستیز یهود را می رساند زیرا آنها با وجود دیدن کوه بالای سر و قبول نمودن تورات در آن حالت بازهم بعد ها آن عهد و آن حالت را فراموش نموده و با دستورات تورات مخالفت نموده و کتاب الله را پشت سر انداخته و بدان عمل ننمودند .

 

(فَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُمْ مِنْ الْخَاسِرِینَ) یهودیان با فراموش نمودن عهد و پشت سر انداختن تورات مستحق عذاب و گرفت الهی بودند ولی فضل و کرم الهی شامل حال آنها شده و الله متعال آنان را از خسارت و زیانکاری نجات داد .

آری اگر لطف و رحمت الهی شامل حال ما انسانها نگردد؛ بنا بر گناهان و اشتباهاتی که از ما انسانها سر می زند بسیاری از ما انسانها مستحق گرفت و عذاب می گردند ولی این رحمت زیاد الله متعال است که شامل حال انسانها ی گنه کار و خلاف کار شده و در بسیاری از مواقع بنا بر لطف و رحمت الهی از گرفت و عذاب الهی نجات می یابند .