۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان ، حدیث(16 تا 18)

حدیث (16) حدیث المُسَیَّبِ بْنِ حَزْنٍ قَالَ: لَمّا حَضَرَتْ أَبا طَالِبٍ الْوَفاةُ جاءَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَوَجَدَ عِنْدَهُ أَبا جَهْلِ بْنَ هِشامٍ وَعَبْدَ اللهِ بْنَ أَبی أُمَیَّةَ بْنِ المُغِیرَة، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لأبی طالِبٍ یا عَمِّ قُلْ لا إِلهَ إِلاّ اللهَ کَلِمَةَ أَشْهَدُ لَکَ بِها عِنْدَ اللهِ، فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللهِ بْنِ أَبی أُمَیَّةَ یا أَبا طَالِبٍ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ المُطَّلِب فَلَمْ یَزَل رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَعْرِضُها عَلَیْهِ، وَیَعُودَانِ بِتِلْکَ المَقالَةِ حَتّى قَالَ أَبو طَالِبٍ، آخِرَ ما کَلَّمَهُمْ، هُوَ عَلى مِلَّة عَبْدِ المُطَّلِبِ، وَأَبى أَنْ یَقُولَ لا إِلهَ إِلاّ الله، فَقالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَمّا وَاللهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ ما لَمْ أُنْهَ عَنْکَ فَأَنْزَلَ اللهُ تَعالى فِیهِ (مَا کانَ لِلنَّبِی) الآیة .


ترجمه : مسیب بن حزن رضی الله عنه فرمودند : زمانی که مرگ به سراغ ابوطالب آمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بنزدش آمد و به نزدش ابوجهل بن هشام و عبد الله بن ابی امیه بن مغیره را یافت ، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به ابوطالب گفت : ای عمو(لا اله الا الله) بگو (این) کلمه ای است (که اگر تو آن را برزبان آوری و بدان معتقد گردی) من با آن در نزد الله (بر مسلمان بودن تو) گواهی می دهم، (ولی) ابوجهل و عبد الله بن ابی امیه گفتند : ای ابوطالب آیا (با اسلام آوردن) از دین عبد المطلب اعراض و روگردانی می کنی، سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مستمرگفتن کلمه (توحید) را بر او عرضه می کرد و آن دو (یعنی ابوجهل و عبدالله) نیز همان سخنشان را تکرار می کردند تا اینکه آخرین سخنی که ابوطالب با آنها زد این بود که او بر دین عبد المطلب است و سرباز زد از اینکه (لا اله الا الله) بگوید ، سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : اما سوگند به الله من برایت دعای بخشش خواهم نمود تا اینکه از آن ممانعت نگردم ، بعدا الله متعال در این باره آیه (ماکان للنبّی) را نازل نمود (که در آن الله متعال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و تمام مسلمین را از دعای مغفرت و بخشش نمودن برای کفار ممانعت نموده است ).


حدیث (17) حدیث عُبادَةَ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِیسَى عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ وَکَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالْجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ عَلى مَا کَانَ مِنَ الْعَمَل. وزاد أحد رجال السند مِنْ أَبوَابِ الْجَنَّةِ الثمانِیَةِ أَیُها شَاءَ.


ترجمه : عباده رضی الله عنه فرمودند : پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : هرکس که گواهی دهد که بجز الله دیگر معبود به حق و یکتا و بی شریکی نیست و قطعا محمد بنده الله و فرستاده و پیامبرش می باشد و همانا عیسی (علیه السلام) بنده الله و فرستاده اش و سخنش و روحی از اومی باشد که بسوی مریم (علیها السلام) انداخته است، و بهشت حق است و آتش (دوزخ) حق است ، الله او را با هر نوع عملی هم که باشد به بهشت داخل خواهند نمود، و یکی از راویان حدیث چنین روایت نموده که (الله او را ) از هشت درب بهشت که بخواهد داخل بهشت خواهند نمود .

 

حدیث (18) حدیث مُعاذِ بْنِ جَبَلٍ رضی الله عنه قَالَ: بَیْنا أَنا رَدِیفُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، لَیْسَ بَیْنی وَبَیْنَهُ إِلاّ أَخِرَةُ الرَّحْلِ، فَقالَ: یا مُعاذ قُلْتُ: لَبَّیْکَ رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْکَ ثُمَّ سَارَ ساعَةً ثُمَّ قَالَ: یا مُعاذ قُلْتُ: لَبَّیْکَ رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْکَ ثُمَّ سارَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: یا مُعاذ قُلْتُ: لَبَّیْکَ رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْکَ قَالَ: هَلْ تَدْری ما حَقُّ اللهِ عَلى عِبادِهِ قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: حَقُّ اللهِ عَلى عِبادِهِ أَنْ یَعْبُدوهُ وَلا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ثُمَّ سَارَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: یا مُعاذُ بْنُ جَبَلٍ قُلْتُ: لَبَّیْکَ رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْکَ، فَقَالَ: هَلْ تَدْری ما حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللهِ إِذَا فَعَلُوهُ قُلْتُ اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللهِ أَنْ لا یُعَذِّبَهُمْ.


ترجمه : معاذ بن جبل رضی الله عنه فرمودند: در حالی که من پشت سرپیامبرصلی الله علیه و آله وسلم (بر سواری) سواربودم و در مین من و ایشان بجزچوب پشت کجاوه چیز دیگری فاصله نبود ، که (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : ای معاذ ، (ومن) گفتم : رسول الله در خدمتم و این را برایم نیک بختی می دانم ، سپس لحظه ای (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) رفتند (و به مسیرشان ادامه دادند) سپس (دوباره) فرمودند : ای معاذ (ومن) گفتم در خدمتم رسول الله و این را برای خودم نیک بختی می دانم، سپس لحظه ای (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) رفتند (و به مسیرشان ادامه دادند) سپس (دوباره) فرمودند : ای معاذ (ومن) گفتم در خدمتم رسول الله و این را برای خودم نیک بختی می دانم، (آن وقت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : آیا می دانی که حق الله بر بندگانش چیست ؟ من گفتم : الله و پیامبرش بهتر می دانند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : حق الله بر بندگانش (این است که) او را عبادت و پرستش نمایند و به چیزی را شرک نیاورند، سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) لحظه ای رفتند(و به مسیرشان ادامه دادند) و سپس فرمودند : ای معاذبن جبل ، من گفتم : رسول الله به خدمت آماده ام و این را برایم نیک بختی می دانم ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : آیا می دانی که حق بندها برالله چیست زمانی که آنها الله را عبادت نموده و به او شرک نیاورند، (معاذ می گوید) که من گفتم : الله و پیامبرش بهتر می دانند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : حق بندها بر الله این است که آنها را (بصورت دائمی) عذاب ندهد .

عقیده امام ابوحنیفه رحمه الله (4)


ترجمه فقه اکبر امام ابوحنیفه رحمه


صِفَات الله أزلیة


صفات الله ازاول بوده اند



متن عربی :


لم یزل عَالما بِعِلْمِهِ وَالْعلم صفة فِی الْأَزَل وقادرا بقدرته وَالْقُدْرَة صفة فِی الْأَزَل ومتکلما بِکَلَامِهِ وَالْکَلَام صفة فِی الْأَزَل وخالقا بتخلیقه والتخلیق صفة فِی الْأَزَل وفاعلا بِفِعْلِهِ وَالْفِعْل صفة فِی الْأَزَل وَالْفَاعِل هُوَ الله تَعَالَى وَالْفِعْل صفة فِی الْأَزَل وَالْمَفْعُول مَخْلُوق وَفعل الله تَعَالَى غیر مَخْلُوق.



ترجمه فارسی :


(الله) همیشه با علمش عالم بوده وعلم صفت همیشه ای و دائمی اوست و(الله) به قدرتش قادر و تواناست و قدرت صفت همیشه ای و دائمی اوست و (الله) با سخنانش سخن می گوید و سخن گفتن صفت همیشه ای و دائمی اوست ، و(الله) آفریدگار مخلوقاتش است و خلق نمودن و آفریدن صفت همیشه ای و دائمی اوست، و(الله) کننده کارهایش می باشد و انجام عمل و کارها صفت همیشه ای و دائمی اوست، و او الله متعال کننده کارهاست و انجام دادن کارها صفت همیشه ای و دائمی اوست  ، و آنچه کار و فعل الله برآن صورت می گیرد او مخلوق است ولی فعل و کار الله مخلوق نیست .

عقیده امام ابوحنیفه رحمه الله (3)

ترجمه فقه اکبر امام ابوحنیفه رحمه الله



                          الصِّفَات الذاتیة والفعلیة


صفات ذاتی و صفات فعلی



متن عربی :


اما الذاتیة فالحیاة وَالْقُدْرَة وَالْعلم وَالْکَلَام والسمع وَالْبَصَر والارادة وَأما الفعلیة فالتخلیق والترزیق والإنشاء والإبداع والصنع وَغیر ذَلِک من صِفَات الْفِعْل لم یزل وَلَا یزَال بصفاته وأسمائه لم یحدث لَهُ صفة وَلَا اسْم.


ترجمه فارسی:


اما (صفات) ذاتی (که تعلقشان به ذات الله متعال است ازاین قراراست) : زنده بودن، قدرت داشتن، وعلم داشتن و سخن گفتن و شنیدن و دیدن و اراده نمودن و اما صفات فعلی (یعنی صفاتی که به افعال و اعمال الله متعال تعلق می گیرند از این قرار است) : آفریدن، و روزی دادن، و ایجاد کردن ، وازعدم بوجود آوردن و ساختن و سایر صفات فعلی غیر از اینها (که برای الله متعال در قرآن وسنّت صحیح به ثبوت رسیده است) همه این اسمها و صفاتی (که در قرآن وسنّت صحیح برای الله متعال آمده است) همیشه (برای الله متعال) ثابت بوده و خواهد بود و هرگزنه برایش صفت  و نه نام جدیدی (که قبلا نداشته باشد) بوجود آمده است( بلکه تمام نامها و صفاتش همیشه بوده و خواهد بود) .

تفسیرآسان آیه (173) سوره بقره

 

ترجمه آیه (173) سوره بقره


إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنْ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (173)


ترجمه : همانا (الله متعال) حیوان (حلال گوشتی که بدون ذبح) خودش بمیرد و خون (جاری و روان) و گوشت خوک و هرآن (حیوان حلال گوشتی) که (زمان ذبحش) نام غیر الله بر او گرفته شود را حرام قرار داده است ، پس هر کس که مجبورگشت (که از این حرامها بخورد و در حالی که) نه بغاوتگراست و نه هم از حد گذرکننده است (فقط بوقت نیاز و بقدر نیاز می خورد) پس براو (در خوردن حرامها در چنین حالاتی) گناهی نیست و قطعا الله (متعال) بسیار آمرزنده و بی نهایت مهربان است .


تفسیرآسان آیه (173) سوره بقره


(إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ) حرام یعنی چیزی که استفاده نمودن از آن به هر نوعی ممنوع باشد ، الله متعال در این آیه از خوردن چند چیزممانعت نموده وآنها را حرامها قرار داده است که تفصیل آنها از قرار زیرمی باشند :


(الْمَیْتَةَ) اولین چیزی که الله متعال در این آیه آن را حرام قرار داده است حیوان حلال گوشتی است که خود بخود و بدون ذبح شرعی مرده باشد، این نوع حیوانات چون خود مرده اند و ذبح شرعی برآنها صورت نگرفته و خون روان از بدن آنها بیرون نشده است و خوردن گوشت آنها برانسان ضرر دارد الله متعال آن را حرام قرار داده است .


 (وَالدَّمَ) دومین چیزی که الله متعال در این آیه آن را حرام قرار داده است ، خون است و مراد از خون در این آیه خون روان و جاری مراد است همان گونه که در آیه دیگری از قرآن مجید ذکر شده است، و اما خون بسته شده همانند جگر و اسپرزحلال است همانگونه که در حدیث صحیحی حلال بودن آنها بیان گشته است .


(وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ) سومین چیزی که الله متعال در این آیه آن را حرام قرار داده است گوشت خوک می باشد، الله متعال بربنا لطف و کرم خویش این گوشت پر میکرب و مضر را برما مسلمانان حرام قرار داده است .


(وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ) چهارمین چیزی که الله متعال در این آیه آن را حرام قرار داده است، آن حیوان حلال گوشتی است که زمان ذبح او نام غیر الله بر او صدا زده و گرفته شود، این نوع حیوان گرچه ذبح شده است ولی چون نام غیر الله بر او گرفته شده بازهم حرام است و الله متعال ما را از خوردن گوشت چنین حیوانی ممانعت نموده است ، زیرا حیوانی که در زمان ذبحش نام الله متعال بر او گرفته نشده و نام غیر الله بر او گرفته شده است و ذبح کننده آن دچار انحراف فکری و عقیدتی بوده است ، خوردن گوشت چنین حیوان بر یک مسلمانی که از نظر فکر و عقیدتی سالم و درست است جایز نمی باشد زیرا اگر از این گوشت بخورد گویا به نوعی اعتراف به وجود غیر الله کرده است و به نوعی معترف به شرکت دادن دیگران در امور خدایی نموده است که این خود حرام و گناهی بس بزرگ است .


(فَمَنْ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ) این قسمت از آیه بیانگر لطف و مرحمت الله متعال به ما انسانها و مسلمانها را می رساند و آن اینکه الله متعال حرامها را بوقت ضرورت و بقدر ضرورت برای حفظ جان ما حلال قرار می دهد، لذا اگر کسی در حالت مجبوری و به قدر نیازو بدون اینکه بغاوتگر و طلب کننده حرام باشد و بدون اینکه ازحد نیاز گذشته و اضافه خوری کند ؛ می تواند از حرامهای مذکور در این آیه و یا سایر حرامها استفاده کند تا اینکه بتواند خودش را نجات دهد .

آری زمانی برای یک مسلمان مجاز است که ازحرامی به قدر نیاز استفاده کند که ، اولا:  بغاوتگر و خلافکار نباشد ، و در ثانی:  خواهان حرام خوری نباشد، وثالثا : از حد و اندازه نیاز بیشتر استفاده نکند ، این مطالب در (غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ) ذکرشده است ، لذا کسی که در مواقع ضرورت و مجبوری با این شرایط از حرامی استفاده می کند در این صورت فی الواقع آن حرام حلال نگشته است ولی استفاده از آن در چنین وقتی گناه محسوب نمی شود والله مهربان بنا بر لطف و مرحمت خویش استفاده کننده از حرام را در چنین وقتی مجرم نمی کند و در حق او گناه نمی نویسد .


(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) آری قطعا الله متعال بسیار آمرزنده و بی نهایت مهربان است ، آمرزنده است و گناه کسی که چیز حرامی را بوقت ضرورت و بقدر ضروت می خورد و یا استفاده می کند را بخشیده و برایش گناهی نمی نویسد و مهربان است که در وقت ضرورت برای حفظ جان انسانها اجازه به استفاده از حرامها را می دهد و در چنین مواقع اضطراری برآنها سخت گیری نمی کند .

ترجمه ، تحقیق و شرح اربعین نووی

حدیث پنجم اربعین نووی

 

عَنْ ام المومنین ام عبد الله عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ، فَهُوَ رَدٌّ» رواه البخاری و مسلم وفی روایة لمسلم : «مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ».

 

لغات حدیث :


ام عبد الله : کنیت عایشه رضی الله عنها است که با نام پسرخواهرش «عبدالله بن زبیر» پسر اسماء دختر ابوبکررضی الله عنهما ، کنیت گذاری شده است .

أَحْدَثَ : چیز جدیدی را ایجاد و اختراع نمود .

فِی أَمْرِنَا هَذَا : در این دستور ما، در این دین ما .

 مَا لَیْسَ فِیهِ : آنچه درآن نباشد .

رَدٌّ : مردود است ، قابل قبول نیست .

لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا: دستور ما برآن نباشد، آن برابربا دستوردین ما نباشد.

 

ترجمه حدیث :


مادر مسلمانان ام عبدالله عایشه رضی الله عنها فرمودند : رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : هرکس دراین امرما چیز جدیدی را که درآن نباشد ایجاد کند ، پس آن مردود است .« این روایت بخاری و مسلم است» ولی در روایت (صحیح) مسلم تنها اینگونه آمده است : هرکس کاری را انجام دهد که برابر با دستورما نباشد پس آن مردود است .

 

مسائل حدیث :

 

از این حدیث مسائل زیر گرفته و استنباط می شود :

 

1 - تمام اعمال دینی باید برابر با دستورات شرع باشد .

2 - هرعملی که خلاف دستورات شرع باشد آن مردوداست .

3 - مراد از «دستورما» دراین حدیث «دستورات شرع» یعنی مجموعه قرآن و سنّت صحیح می باشد .

4- این حدیث تعریف کامل و جامعی را برای بدعت بیان نموده است، زیرا هر عمل دینی که خلاف آیات قرآنی و احادیث صحیح نبوی باشد آن بدعت و مردود است .

5- از جمله (فِی أَمْرِنَا هَذَا) روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم و همچنین جمله (لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا) روایت صحیح مسلم در این حدیث ، معلوم می گردد که در امور دنیوی خالص که جریان دینی به آنها مرتبط نمی گردد ، بدعتی وجود ندارد ، و در امور دنیوی تا زمانی که خلاف دستوری از دستورات شرع نباشند ما در انجام آنها اختیار کامل داریم،همان گونه که در حدیث شماره (2363) صحیح مسلم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در باره چنین اموری فرموده اند : «أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِأَمْرِ دُنْیَاکُمْ» یعنی شما در امور دنیایتان از من آگاه تر هستید .

6- در دین بدعتی به نام بدعت حسنه وجود ندارد زیرا تمام بدعت ها مردود و گمراهی اند همانگونه که در این روایت آمده که «هر عمل دینی که خلاف دستورات شرع باشد آن مردود است» و همانگونه که درروایت دیگری شماره (1578) سنن نسائی چنین آمده که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: « شَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَکُلُّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَکُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ، وَکُلُّ ضَلَالَةٍ فِی النَّارِ » یعنی : بدترین کارها (در دین) نوپیداهاست و هر نوپیدائی (در دین) بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هرگمراهی درآتش جهنم است .

7- دین کامل است و نیازی به ایجاد حکم جدیدی در دین نیست .

8- دین مجموعه ی دستورات الله متعال و سنّت های رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می باشد زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در این حدیث ضمیر (نا) را در جمله «فِی أَمْرِنَا هَذَا» وجمله «لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا» بکار برده اند .

ناگفته نماند  که حدیث «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ»  برای کسی است که خودش بدعتی را ایجاد و اختراع نموده است،  وای چه بسا بدعت گذار بدعتی را ایجاد کند وخودش به آن عمل نکند و در حقیقت برای فریب دیگران آن را ایجاد کرده باشد ، و ای چه بسا خودش نیز همانند دیگران به آن عمل کند، لذا در روایت « مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ » ایجاد کنند بدعت دو گناه می رسد :

1 - گناه ایجاد بدعت .

2- گناه باعث شدن این که دیگران به بدعتی عمل کنند و تمام کسانی که به این بدعت عمل کنند به ایجاد کنند که داعی الی الشر بوده هم گناه می رسد .

واما در روایت «مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» فرقی ندارد که خودش آن بدعت را ایجاد کرده باشد و یا کس دیگری تنها گناه عمل به بدعت و رد بودن آن مطرح است .

 

 

تفاوت های الفاظ حدیث :


1 - در روایت شماره (4606) سنن ابی داود و روایت شماره (21196) السنن الکبری امام بیهقی این گونه آمده است«مَنْ صَنَعَ أَمْرًا عَلَى غَیْرِ أَمْرِنَا فَهُوَ رَدٌّ».

 

2 - در روایت شماره (4536) سنن دارقطنی این گونه آمده است ««مَنْ فَعَلَ أَمْرًا لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ مَرْدُودٌ».

 

3 - در روایت شماره (4538) سنن دارقطنی این گونه آمده است «کُلُّ أَمْرٍ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ».

 

4 - در روایت شماره (24450) مسند احمد بن حنبل این گونه آمده است «صنع أمرا على غیر أمرنا، فهو مردود».

 

5 - در روایت شماره (147) الابانة الکبری امام ابن بطة و روایت شماره (1525)  مسند ابی داود طیالیسی این گونه آمده است «مَنْ فَعَلَ فِی أَمْرِنَا مَا لَا یَجُوزُ فَهُوَ رَدٌّ» .

 

6-  در روایت شماره (6407) مستخرج ابی عوانه این گونه آمده است «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا مَا لَا یَجُوزُ فَهُوَ رَدٌّ» .

 

7 - در روایت شماره (1001) الفوائد الشهیر بالغیلانیات أبو بکر محمد بن عبد الله بن إبراهیم بن عبدوَیْه البغدادی الشافعی البزَّاز این گونه آمده است «مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَأَمْرُهُ رَدٌّ» .

 

8 - در روایت شماره (979) مسند امام اسحاق بن راهویه این گونه آمده است «مَنْ عَمِلَ بِغَیْرِ عَمَلِنَا فَهُوَ رَدٌّ».

 

9 - در روایت شماره (71) جزء لوین ، أبو جعفر محمد بن سلیمان بن حبیب بن جبیر اسدی مصیصی معروف به لوین این گونه آمده است  «مَنْ أَحْدَثَ فِی دِینِنَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ» .

تمام این روایت های گرچه از نظر لفظی تفاوت هایی در آنها وجود دارد ولی از نظرمعنی و مفهوم چندان فرقی در میان آنها وجود ندارد، زیرا در تمام روایت ها آمده که هرعمل دینی که خلاف دستورات شرع که همان مجموعه قرآن و سنّت صحیح باشد ؛ صورت گیرد، آن مردود است .

 

منابع حدیث :

 

این حدیث درکتب حدیثی متعددی روایت شده است که مهم ترین آنها از قرارزیرمی باشد :

1 - صحیح بخاری، حدیث شماره (2697) .

2 - صحیح مسلم ، حدیث شماره (1718) .

3 - سنن ابی داود، حدیث شماره (4606) .

4 - سنن ابن ماجه ، حدیث شماره (14) .

5 - مسند احمد بن حنبل، حدیث شماره (24450) ووو.

6 - صحیح ابن حبان، حدیث شماره (26) و (27) .

7 - السنن الکبری للبیهقی ، حدیث شماره (20371) ووو.

این حدیث علاوه از کتب مذکور در برخی دیگر از کتب حدیثی نیز روایت شده است .

 

ترجمه ، تحقیق و شرح اربعین نووی

حدیث چهارم اربعین نووی

 

متن حدیث :


عَنْ ابی عبدالرحمن عَبْدِ اللهِ بن مسعود رضی الله عنه، قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ « إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا نُطفَةً ، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِکَ، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِکَ، ثُمَّ یُرْسَلُ إِلَیْهِ الْمَلَکُ فَیَنْفُخُ فِیهِ الرُّوحَ، وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِمَاتٍ: بِکَتْبِ رِزْقِهِ، وَأَجَلِهِ، وَعَمَلِهِ، وَشَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ، فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُهُ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، فَیَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَیَدْخُلُهَا ».


لغات حدیث :


الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ: راستگوی راستگوشمرده شده.

إِنَّ أَحَدَکُمْ : همانا یکی از شما ، قطعا هریک از شما (انسانها).

یُجْمَعُ خَلْقُهُ : آفرینشش و ماده خلقتش اندازه گیری و نگه داری می شود.

 فِی بَطْنِ أُمِّهِ : در شکم مادرش (یعنی در درون رحم مادرش).

أَرْبَعِینَ یَوْمًا : چهل (شبانه) روز .

 نُطفَةً : آب منی، نطفه انسان ، به آن نطفه گفته می شود چون از آبی است که می چکد و جریان پیدا می کند.

 ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً : سپس تکه خونی که خشک نشده می گردد .

 مِثْلَ ذَلِکَ : همانند آن ، به همان اندازه ، به همان مدت چهل روز.

ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِکَ : سپس تکه گوشت کوچکی گشته و به همین اندازه (چهل شبانه روز) می ماند .

ثُمَّ یُرْسَلُ إِلَیْهِ الْمَلَکُ : سپس فرشته (مأمور) بسوی اوفرستاده می شود.

فَیَنْفُخُ فِیهِ الرُّوحَ : پس (فرشته مأمور) دراو روح می دمد.

وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِمَاتٍ : و به (آن فرشته) به (نوشتن) چهار سخن دستور داده می شود .

بِکَتْبِ رِزْقِهِ : به نوشتن رزق وروزیش .

أَجَلِهِ : مدت عمرش.

عَمَلِهِ : عملش، کارهایی که در زندگیش انجام خواهد داد.

شَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ : بدبختی و یا نیک بختی (او).

فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُهُ : پس سوگند به آنی که جزاو دیگر معبود به حقی نیست.

إِنَّ أَحَدَکُمْ : همان یکی از شما، همانا برخی از شما (انسانها).

لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ : به عمل اهل بهشت عمل می کند، همانند اهل بهشت عمل (نیک) انجام می دهد .

حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ  : تا اینکه در میان او و در میان بهشت بجز یک گزباقی نمی ماند ، «ذِرَاعٌ » به معنای گز، مسافت از سر آرنج تا نوک انگشت میانه ى انسان است، ساق دست ، می باشد.

فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ : نوشته (تقدیر) براو سبقت می گیرد.

فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ: پس عمل اهل آتش را انجام می دهد، پس همانند دوزخیان عمل می کند.

فَیَدْخُلُهَا : پس وارد آن می گردد، پس وارد آتش دوزخ می گردد.

وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ: و همان یکی از شما به عمل اهل آتش (دوزخ) عمل می کند، همانا برخی ازشما (انسانها) همانند اهل دوزخ می کنند .

حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلَّا ذِرَاعٌ : تا اینکه در میان او و در میان بهشت بجز یک گزباقی نمی ماند ، «ذِرَاعٌ » به معنای گز، مسافت از سر آرنج تا نوک انگشت میانه ى انسان است، ساق دست ، می باشد.

فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ : نوشته (تقدیر) براو سبقت می گیرد.

فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ : پس عمل اهل بهشت را انجام می دهد، پس همانند بهشتیان عمل می کند .

فَیَدْخُلُهَا : پس وارد آن می گردد، پس وارد بهشت می گردد.

 


ترجمه حدیث :


 ابو عبدالرحمن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که راستگوی راستگوشمرده است فرمودند: هماناهریک از شما (انسانها) در شکم مادرش چهل (شبانه) روز به صورت نطفه (ماده اوّلیه) خلقتش جمع می شود (و بدون تغییر به چیزدیگری می ماند)، سپس به همین اندازه بصورت تکه خون گشته و می ماند، و سپس به همین اندازه بشکل تکه گوشتی گشته و می ماند، سپس فرشته (مأموربه سوی او) فرستاده می شود و در او روح می دمد، و به (آن فرشته به نوشتن) چهارسخن دستور داده می شود : به نوشتن روزی آن، و مدت عمراو و عمل او و بدبخت بودن و یا نیک بخت بودن (او)، سپس (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند) سوگند به آنی که بجز اودیگر معبود به حقی نیست همانا برخی (از شما انسانها) عمل اهل بهشت را انجام می دهد تا اینکه در میان او و در میان بهشت بجز یک گز باقی نمی ماند که نوشته (تقدیرش) بر اوسبقت گرفته ، سپس او(شروع) می کند به انجام عمل اهل دوزخ ، و سپس به آتش جهنم داخل می گردد، و همانا برخی از شما (انسانها) عمل اهل دوزخ را انجام می دهد تا اینکه در میان او و در میان آتش جهنم بجز یک گز باقی نمی ماند که نوشته (تقدیرش) براوسبقت گرفته ، سپس او(شروع) می کند به انجام عمل اهل بهشت ، و سپس به بهشت داخل می گردد.

 

مسائل حدیث :

 

از این حدیث مسائل زیرگرفته و استنباط می شود :

1 - رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در گفتارشان راستگو بودند ودر آنچه از وحی الهی برایشان نازل شده از جانب مسلمانان تصدیق و تأیید شده و راستگو شمرده شده بوده و هستند و خواهند بود.

2 - هرانسانی زمانی که در رحم مادراست قبل از اینکه در او روح دمیده شود سه مرحله (نطفه ، تکه خون، و تکه گوشت) را طی می کند.

3 - هریک از مراحل سه گانه (نطفه، تک خون و تکه گوشت) چهل شبانه روز است که مجموعه این سه مرحله یکصد و بیست روز یعنی چهارماه می باشد .

4- بعد از مراحل سه گانه ، در جنین روح دمیده می شود و جنین در رحم مادر زنده می شود .

5- فرشته ای موکّل به رحم و جنین است.

6 - فرشته موکّل به رحم در جنین روح می دمد .

7- بعد از دمیدن روح در جنین فرشته چهارچیز در حق آن جنین می نویسد : روزی ، مدت عمر، عمل و بدبختی و نیک بختی او را ، این نوشتن در پرونده جداگانه و مستقل صورت می گیرد ورنه قبلا همه اینها در لوح محفوظ نوشته شده اند.

8- در زمان بیان مسائل و تعلیم افراد برای تأکید مطلب به الله متعال سوگند خوردن ایرادی ندارد .

9 - برخی از افراد در اوائل عمرشان دارای اعمال بظاهرنیک اند ولی در اواخر عمرشان دچارانحراف شده و به جهنم می روند .

10 - برخی از افراد در اوائل عمرشان دارای اعمال بظاهر بد اند ولی در اواخر عمرشان اصلاح شده واز نیکوکاران می گردند به بهشت می روند .

11 - کارها و اعمال یک انسان به پایان عمراو بستگی دارد اگر در اواخر عمر خوش کردارباشد ان شاء الله تعال از اهل بهشت خواهد بود و اگر بدکردار باشد والعیاذ بالله از اهل دوزخ خواهد گشت .

12- دراین حدیث در حقیقت یکی از مهم ترین مسائل عقیدتی که رکنی از ارکان شش گانه ایمان نیز می باشد ذکر شده است هدفم از آن همان تقدیر می باشد .

13 - تقدیردراصل به علم غیب الله متعال بستگی دارد و انسان غیب نمی داند بهمین خاطر تقدیر همیشه بر انسان و تدبیرهای او سبقت می گیرد و همان می شود که در تقدیر است .

14 - انسانها از نظر اعمال برچهار گروه اند :

1 - گروهی که از زمان بلوغ تا به آخر عمر در خلاف و گمراهی بسرمی برند ، اینها وضعیت دوزخی بودن آنها مشخص است .

2 - گروهی که اززمان بلوغ تا آخر عمر درمسیر ایمان وکارهای نیک عمر خودشان را صرف می کنند ، بهشتی بودن این دسته نیزواضح و عیان است.

3- گروهی که بعد از بلوغ در خلاف و گمراهی بوده ولی در اواخر عمرشان توبه نموده و به راه راست برگشته و با ایمان و کردارنیک عمرشان را به پایان رساندند اینها نیزان شاء الله از اهل بهشت می باشند.

4 - گروهی که بعد از سن بلوغ در مسیر درست حرکت می کردند ولی در اواخر عمرشان دچار انحراف و گمراهی شده و با خلافکاری عمرشان را به پایان رساندند اینها راهی دوزخ خواهند شد.

 

تفاوت های حدیث:


1 - در این روایت اربعین نووی « أَرْبَعِینَ یَوْمًا » آمده است ولی در روایت شماره (7454) صحیح بخاری « أَرْبَعِینَ یَوْمًا أَوْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً » آمده است و در تکرار روایت شماره (2643) صحیح مسلم این گونه آمده « أَرْبَعِینَ لَیْلَةً » در روایت تکراری دیگر همین شماره صحیح مسلم آمده «أَرْبَعِینَ لَیْلَةً أَرْبَعِینَ یَوْمًا» ، گرچه از نظر لفظی در میان الفاظ این روایتها تفاوتی وجود دارد ولی این تفاوت از نظر معنی مشکلی ایجاد نمی کند زیرا هدف همه روایتها همان «چهل شبانه روز» است .

 

2 - در این روایت اربعین « أَرْبَعِینَ یَوْمًا نُطفَةً » آمده است، ولی کلمه « نُطفَةً » در هیچ یک از روایت های صحیح بخاری و صحیح مسلم و سایرکتب حدیثی در روایت «عبدالله بن مسعود رضی الله عنه» وجود ندارد بجز در روایت شماره (3553) مسنداحمدبن حنبل وروایت شماره (863) کتاب «السنة» عبدالله بن احمد بن حنبل که دراین دو کتاب اینگونه آمده « قَالَ عَبْدُ اللَّهٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " إِنَّ النُّطْفَةَ تَکُونُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا عَلَى حَالِهَا لَا تَغَیَّرُ ....» یعنی : عبدالله رضی الله عنه فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : همانا نطفه دررحم (مادر) چهل روز برهمان حالت (اولیه اش) باقی مانده وتغییری نمی کند...

ولی ناگفته نماند که این روایت در هر دوکتاب «مسند و السنه» با یک سند روایت شده است و در سند این حدیث دو عیب وجود دارد، یکی اینکه در آن «علی بن زید» وجود دارد و ایشان همان «علی بن زید بن جدعان» می باشد که از راویان ضعیف است، و دومین عیب این سند، این است که این حدیث را «ابوعبید فرزند عبدالله بن مسعود رضی الله عنه» از ایشان روایت نموده است، اکثر علما و محدثین براین نظراند که «ابوعبیده » از پدرشان «عبدالله بن مسعود رضی الله عنه»هیچ روایتی نشنیده است لذا در روایتهای مستقیم ایشان از پدرشان انقطاع و نوعی تدلیس وجود دارد .

ولی ناگفته نماند که جریان « النُّطْفَةَ » در روایت صحیح مسلم حدیث شماره (2645) از حذیفه بن اسید غفاری رضی الله عنه روایت شده که ایشان فرمودند : من با دوگوشم از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند:«إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً.....» یعنی : همانا نطفه بعد از افتادن در رحم چهل شب (به حالت خودش) می ماند ....

3 - در این روایت اربعین « ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِکَ » آمده است که این برابراست باروایت (3208) و (3332) صحیح بخاری ولی در روایت صحیح مسلم این گونه آمده است (ثُمَّ یَکُونُ فِی ذَلِکَ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِکَ) یعنی در روایت مسلم در اینجا « فِی ذَلِکَ » اضافه تر آمده است ، و گویا این روایت صحیح مسلم از نظر الفاظ دقیق تر است، و معنایش می شود: در این مدت (چهل شبانه روز) به همان حالت تکه خونی می ماند.

4 - در این روایت اربعین آمده « ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِکَ » آمده است که این برابراست باروایت (3208) و (3332) صحیح بخاری ولی در روایت صحیح مسلم این گونه آمده است (ثُمَّ یَکُونُ فِی ذَلِکَ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِکَ) یعنی در روایت مسلم در اینجا « فِی ذَلِکَ » اضافه تر آمده است، و گویا این روایت صحیح مسلم از نظر الفاظ دقیق تر است، و معنایش می شود: در این مدت (چهل شبانه روز) به همان حالت تکه گوشتی می ماند.

5 - در این روایت اربعین « ثُمَّ یُرْسَلُ إِلَیْهِ الْمَلَکُ » آمده است ولی در روایت شماره (2643) صحیح مسلم درآن لفظ « إِلَیْهِ » نیست و این گونه آمده است « ثُمَّ یُرْسَلُ الْمَلَکُ » و اما در روایت شماره (3208) و شماره (6594) صحیح بخاری آمده « ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ مَلَکًا » و در روایت شماره (3332) صحیح بخاری آمده « ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکًا » و در روایت شماره (7454) صحیح بخاری این گونه « ثُمَّ یُبْعَثُ إِلَیْهِ المَلَکُ » آمده است، گرچه تفاوت لفظی در این روایت ها وجود دارد ولی از نظر معنی تفاوت وجود ندارد زیرا هدف همه روایتها این است که الله متعال فرشته مأمور را به سوی آن جنین می فرستد تا اینکه در آن روح دمیده و امورچهارگانه مذکور در حدیث را بنویسد .

 

منابع حدیث :


این حدیث چهاربار در صحیح بخاری و یک باردرصحیح مسلم روایت شده که به ترتیب زیرمی باشد :

1 - صحیح بخاری حدیث شماره (3208).

2- صحیح بخاری حدیث شماره (3332).

3- صحیح بخاری حدیث شماره (6594).

4- صحیح بخاری حدیث شماره (7454).

5- صحیح مسلم حدیث شماره (2643) .

علاوه ازاین دوکتاب صحیح درکتب حدیثی زیر نیز روایت شده است :

1- سنن ترمذی حدیث شماره (2137).

2- سنن ابی داود حدیث شماره (4708).

3- سنن ابن ماجه حدیث شماره (76).

علاوه از کتب مذکور در بسیاری از کتب حدیثی دیگر نیز این حدیث روایت شده است .

 

ترجمه ، تحقیق و شرح اربعین نووی

حدیث سوم اربعین نووی

 

 

متن حدیث :


عن أبی عبد الرحمن عبد الله بن عمر بن الخطاب رضی الله عنهما قال"سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول:«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ، شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ ، وَإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجِّ الْبَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ».



لغات حدیث :



بُنِیَ الْإِسْلَام : اسلام ساخته شده است، اسلام بنا شده است.

عَلَى خَمْسٍ : برپنج اساس، برپنج بنیاد.

شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ : گواهی دادن به این که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست.

وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ : و (گواهی دادن به اینکه) قطعا محمد فرستاده الله می باشد .

إِقَامِ الصَّلَاةِ : برپا داشتن نماز، ادا نمودن نماز به صورت کامل .

إِیتَاءِ الزَّکَاةِ : پرداخت زکات ، دادن زکات .

حَجِّ الْبَیْتِ : خانه (کعبه) را حج نمودن.

صَوْمِ رَمَضَانَ : روزه رمضان، ماه رمضان را روزه گرفتن.

 

ترجمه حدیث :


ابوعبدالرحمن عبدالله پسر عمربن خطاب رضی الله عنهما فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند : اسلام برپنج (اساس و بنیاد) بنا شده است : برگواهی دادن به این که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و قطعا محمّد فرستاده الله است، و برپائی نماز، و پرداخت زکات، وحج خانه (کعبه)، و روزه رمضان .

 

مسائل حدیث :


ازحدیث بالا مسائل زیراستنباط می شود :

1 - اسلام دارای پنج رکن بنیادین می باشد .

2 - اولین رکن اسلام اعتراف به وحدانیت الله و رسالت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد .

2 - دومین رکن اسلام برپائی نمازهای پنج گانه می باشد .

3 - سومین رکن اسلام پرداخت زکات می باشد .

4- چهارمین رکن اسلام حج نمودن خانه کعبه می باشد .

5- پنجمین رکن اسلام روزه گرفتن ماه مبارک رمضان می باشد .

 

تفاوت های الفاظ حدیث :


در این روایت اربعین « بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ » آمده است ولی درروایت شماره (16) صحیح مسلم این گونه آمده است «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةٍ» یعنی در این روایت مسلم عدد « خَمْسَةٍ » بصورت مؤنث ذکر شده است ولی از نظرمعنی هر دو روایت یکی است .

 و در روایت شماره (2505) صحیح ابن خزیمه و روایت شماره (6301) مسند احمد این چنین آمده «إِنَّ الْإِسْلَامَ بُنِیَ عَلَى خَمْسٍ» یعنی : با حرف تأکید «إِنَّ» ذکر شده است ، که تأثیری تأکیدی در معنای حدیث می گذارد زیرا آن وقت معنی این قسمت از حدیث می شود : همانا اسلام برپنج (ارکان) بنا شده است.

و در روایت شماره (21) شعب الایمان این چنین آمده است « إِنَّ الْإِیمَانَ بُنِیَ عَلَى خَمْسٍ» یعنی : کلمه « الْإِیمَانَ » به جای « الْإِسْلَامَ » که از نظر معنی در این حدیث به یک معنی و مفهوم می باشند .

در این روایت اربعین «شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ» آمده است ولی در روایت شماره (16) صحیح مسلم این گونه آمده است «عَلَى أَنْ یُوَحَّدَ اللهُ» ودر روایت تکراری شماره (16) صحیح مسلم این گونه آمده است « عَلَى أَنْ یُعْبَدَ اللهُ، وَیُکْفَرَ بِمَا دُونَهُ » در روایت شماره (21) شعب الایمان بیهقی چنین آمده است « تَعْبُدُ اللهَ» ودر روایت تکراری دیگرشماره (16) صحیح مسلم این گونه آمده است « شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ » و در روایت تکراری دیگر شماره (16) صحیح مسلم این چنین روایت شده است « شَهَادَةِ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ » و در روایت شماره (4514) صحیح بخاری بصورت موقوفی از قول ابن عمر رضی الله عنه چنین آمده است « إِیمَانٍ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ »

آری تمام الفاظی که در باره این قسمت از حدیث آمده از نظرمفهوم یکی اند گرچه در الفاظ با هم متفاوت اند زیرا هدف تمام روایت های این است که رکن اول اسلام این است که یک مسلمان باید « به الله متعال ایمان آورده و به وحدانیت او اعتراف نماید و فقط او را پرستش نموده وبه غیراو کفر بورزد و به بندگی و رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اعتراف نموده و ایمان بیاورد».

در این روایت اربعین « وَإِقَامِ الصَّلَاةِ » آمده است ولی در روایت شماره (21) شعب الایمان بیهقی چنین آمده است « وَتُقِیمُ الصَّلَاةَ ». این دو الفاظ گرچه از نظر لفظی فرق دارند یکی مصدر و دیگر فعل است ولی از نظر مفهوم یکی است زیرا هدف برپائی و خواندن نماز است .

در این روایت اربعین آمده « وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ » ولی در روایت (21) شعب الایمان بیهقی این گونه آمده است « وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ». این دو الفاظ گرچه از نظر لفظی فرق دارند یکی مصدر و دیگر فعل است ولی از نظر مفهوم یکی است زیرا هدف پرداخت زکات است .

در این روایت اربعین آمده « وَحَجِّ الْبَیْتِ » ولی درروایت شماره (8) صحیح بخاری چنین آمده « وَالحَجِّ» و در روایت شعب الایمان بیهقی شماره (21)  این گونه آمده است « وَتَحُجُّ الْبَیْتَ». این سه الفاظ گرچه از نظر لفظی فرق دارند ولی از نظر مفهوم یکی است زیرا هدف حج نمودن خانه کعبه می باشد .

در این روایت اربعین آمده « وَصَوْمِ رَمَضَانَ » و در روایت شعب الایمان بیهقی شماره (21)  این گونه آمده است « وَتَصُومُ رَمَضَانَ» این دو الفاظ گرچه از نظر لفظی فرق دارند یکی مصدر و دیگر فعل است ولی از نظر مفهوم یکی است زیرا هدف روزه گرفتن ماه مبارک رمضان می باشد .

ناگفته نماند که در باره ترتیب ذکراین پنج رکن نیزروایتی آمده که ابن عمر رضی الله عنه می گوید من به این ترتیب از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ام در این باره به روایت تکراری شماره (16) صحیح مسلم توجه فرمایید : عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةٍ، عَلَى أَنْ یُوَحَّدَ اللهُ، وَإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَصِیَامِ رَمَضَانَ، وَالْحَجِّ»، فَقَالَ رَجُلٌ: الْحَجُّ، وَصِیَامُ رَمَضَانَ، قَالَ: «لَا، صِیَامُ رَمَضَانَ، وَالْحَجُّ» هَکَذَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ .

ترجمه : سعد بن عبیده رحمه الله از ابن عمر رضی الله عنهما از پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم روایت نمودند که ایشان فرمودند : اسلام برپنج (رکن) بنا شده است : براین که الله به یکتائی پرستش شود، و برپائی نماز، و پرداخت زکات، و روزه گرفتن (ماه) رمضان و حج ، (سعد بن عبیده رحمه الله فرمودند) مردی گفت : (در این روایت ،اول) حج (ذکر شده) و(بعد) روزه رمضان (آمده است) ، (ابن عمر رضی الله عنه) فرمودند : نخیر(در این روایت اول) روزه رمضان (ذکرشده است) و(بعد) حج ، و من اینگونه از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ام .

 

منابع حدیث :


این روایت اربعین درکتب بسیاری از کتب حدیثی روایت شده که به مهم ترین آنها در ذیل اشاره می نمایم :

1 - صحیح بخاری حدیث شماره (8) بصورت مرفوعی .

2 - صحیح بخاری حدیث شماره (4514) بصورت موقوفی .

3- صحیح مسلم حدیث شماره (16).

4 - سنن نسائی حدیث شماره (5001).

5- سنن ترمذی حدیث شماره (2609).

علاوه از کتب مذکور این حدیث در بسیاری دیگر از کتب حدیثی نیزروایت شده است .

 

ترجمه ، تحقیق و شرح اربعین نووی

حدیث دوم اربعین نووی

 

 

متن حدیث : عن عمر رضی الله عنه أیضا قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ، إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ، لَا یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ، وَلَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ، حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ، وَوَضَعَ کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ، وَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»، قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ، وَیُصَدِّقُهُ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ، قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِکَتِهِ، وَکُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»، قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِحْسَانِ، قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»، قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّاعَةِ، قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ» قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَتِهَا، قَالَ: «أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا، وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ»، قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِیًّا، ثُمَّ قَالَ لِی: «یَا عُمَرُ أَتَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟» قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ».

 

لغات حدیث :

 

بَیْنَمَا : در حالی که ، زمانی که، هنگامی که .

ذَاتَ یَوْمٍ : روزی .

إِذْ طَلَعَ : ناگهان نمایان گشت، ناگهان آمد.

الثِّیَابِ : لباسها .

سَوَادِ الشَّعَرِ : موسیاه .

لَا یُرَى : دیده نمی شد، نمایان نمی شد.

أَثَرُ السَّفَرِ: آثار سفر، آثار مسافرت.

لَا یَعْرِفُهُ : او را نمی شناخت .

فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ : دوزانویش را به دوزانوی او تکیه داد، دوزانویش را به دو زانوی او چسپاند.

وَضَعَ کَفَّیْهِ : دو کف دستش را گذاشت .

عَلَى فَخِذَیْهِ : بر دو رانش .

أَخْبِرْنِی : به من خبر بده، مرا خبردارکن ، به من بگو.

إِنِ اسْتَطَعْتَ : اگر توانستی ، اگر توانش را داشتی .

خَیْرِهِ وَشَرِّهِ : خوبش و بدش .

الْإِحْسَانِ : نیکی ، حضور قلبی .

السَّاعَةِ : قیامت .

مَا الْمَسْئُولُ : نیست سوال شونده .

أَمَارَتِهَا : علامت آن .

أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ : اینکه بزاید کنیز.

رَبَّتَهَا : آقایش را، پرورش دهنده اش را .

أَنْ تَرَى  : این که ببینی .

الْحُفَاةَ : پا برهنه ها.

الْعُرَاةَ : برهنه ها ، لخت ها ، عریانها .

الْعَالَةَ : فقیران.

رِعَاءَ الشَّاءِ : گوسفند چرانان .

یَتَطَاوَلُونَ : در بلند سازی ساختمان ها بر یکدیگرافتخار می کنند .

الْبُنْیَانِ : ساختمان ها.

انْطَلَقَ : رفت .

فَلَبِثْتُ : پس ماندم ، پس درنگ کردم .

مَلِیًّا : مدت طولانی، زمان طولانی .

أَتَدْرِی : آیا می دانی .

مَنِ السَّائِلُ؟ : سؤال کننده کیست ؟


 

ترجمه حدیث :


همچنین از عمر رضی الله عنه روایت شده که ایشان فرمودند : در حالی که ما (جمعی از صحابه) روزی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودیم ، که ناگهان مردی بر نمایان گشت (و به نزد ما آمد) که لباسهای بسیار سفید و موهای بسیار سیاه داشت، نه بر او اثری ازسفر دیده می شد و نه هم کسی از ما او را می شناخت، (این مرد آمد) تا اینکه (روبری) پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم (طوری) نشست که دو زانویش را با دو زانوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چسپاند و دو کف دستش را بر دو ران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گذاشت و(سپس) گفت : ای محمد به من از (ارکان و احکام) اسلام خبربده (و بیان نما)، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (در جواب) فرمودند : (ارکان و احکام) اسلام (این است) که گواهی دهی که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و قطعا محمد صلی الله علیه و آله وسلم (پیامبرو) فرستاده الله (متعال) است، و نماز(فرض) را برپا داری و زکات پرداخت نمائی و (ماه) رمضان را روزه بگیری و اگر توان رفتن به راه (حج) را داشتی خانه (کعبه) را حج نمائی،(آن مرد بعد شنیدن جواب خطاب به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) گفت : راست گفتی (همان گونه که شما می فرمایید درست است)، (عمر رضی الله عنه) فرمودند : ما (افراد موجود درآن مجلس) از این فرد تعجب نمودیم که خود می پرسد(و این نشانی ندانستن است) و(سپس) خود (جواب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را) تأیید می کند (که این نشانی از قبل دانستن است)، (آن مرد دوباره) گفت : پس به من از(ارکان) ایمان خبر بده (و مرا نسبت به آنها آگاه کن)، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (ارکان ایمان این است که) به الله و فرشتگانش و به کتابهایش و به پیامبرانش و به روز قیامت ایمان بیاوری ، و (همچنین) به خوب و بد تقدیر(نیز) ایمان بیاوری ، (آن مرد) گفت : راست گفتی (و آن چه می گوئی درست است)، (سپس آن مرد) گفت: پس از احسان به من خبر بده (و مرا نسبت به آن آگاه کن)، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (احسان این است که تو) الله را به گونه ای (از اخلاص و حضور قلبی) عبادت و پرستش کنی که گویا تو او را می بینی، گرچه تو او را (در این دنیا و به هنگام عبادت) نمی بینی ولی قطعا که او ترا می بیند، (آن مرد) گفت : پس به من ازقیامت خبر بده (و مرا نسبت به تاریخ دقیق برپائی آن آگاه کن)، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : سؤال شونده (که من باشم) از سؤال کننده (که توباشی) ، (در این باره) داناتر و آگاه تر نیست ، (آن مرد) گفت : پس مرا از علامت (برپائی) آن آگاه و با خبر نما ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (از علامت های قیامت این است که) بزاید کنیزآقا و پرورش دهنده خودش را، و این که ببینی (افراد) پا لخت ، برهنه و گوسفند چران را در ساخت و ساز ساختمانهای بلند(آسمان خراش) بریک دیگرفخرومباهات می ورزند،(عمر رضی الله عنه) فرمودند : سپس (آن مرد بلند شد و) رفت ، سپس من مدتی طولانی درنگ نمودم ، که بعد از آن (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) به من گفتند : ای عمر آیا می دانی که آن سؤال کننده چه کسی بود؟ من گفتم : الله و رسولش داناتراست، (ایشان) فرمودند : همانا او جبرئیل (علیه السلام) بود که به نزدتان آمده بود تا (به طریق این سؤالها، و پاسخ های من) برایتان دینتان را بیاموزد . 

 

مسائل حدیث :

 

از این حدیث مسائل زیرفهمیده می شود :

 

1 - گاهی جبرئیل علیه السلام به شکل مردی خوش چهره ای به نزد پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم تشریف می آوردند.

2- فرشتگان می توانند خودشان را به اشکال مختلف در آورند .

3- برخی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم جبرئیل علیه السلام را به شکل مرد غریبه و ناشناسی دیده اند.

4- در این جریان جبرئیل علیه السلام با لباس سفید وموی سیاه به نزد پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم آمده بودند .

5 - نزدیک نشستن مستفتی با مفتی و شاگرد با استاد ایرادی ندارد.

6- زانوبه زانو زدن مستفتی با مفتی و شاگرد با استاد ایراد شرعی ندارد.

7- شخصیت بزرگ و محترمی را بدون القاب ، فقط تنها با نام صدا زدن ایرادی ندارد .

8- سؤال کردن گاهی برای این است که فرد می خواهد خودش چیزی را یاد بگیرد و گاهی برای این است که می خواهد تا دیگران چیزی را یاد بگیرند .

9- در یک جلسه از استاد و یا عالم دینی سؤالهای متعددی را پرسیدن ایرادی ندارد.

10- زمانی که از یک مفتی ، عالم و یا استادی سؤالی پرسیده می شود اگر می داند باید پاسخ بدهد، و اگر نمی داند باید بگوید که نمی دانم و جواب غلطی برای سؤال کننده ندهد .

11- در این حدیث اسلام و ایمان با یکدیگر فرق دارند ، اسلام به اعمال ظاهری اطلاق شده و ایمان به اعتقادات قلبی بکار برده شده است ، گرچه گاهی هر دو به یک معنی نیزبکار برده می شوند ، بگفته علمای بزرگوار «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» یعنی هرگا اسلام و ایمان در یک آیه و یا یک حدیث آمد و با هم جمع شدند در آن وقت معنای آنها با هم فرق دارند؛ اسلام به اعمال ظاهری و ایمان به اعتقادت قلبی اطلاق می شود، ولی اگر هر یک از اسلام و ایمان در آیه ای و یا حدیثی جداگانه بیاید درآن وقت هردو یک معنی دارند .

12- کلمه شهادتین ، نماز، زکات، روزه رمضان و حج ؛ ارکان پنج گانه اسلام می باشند.

13- ایمان به الله، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتابهای آسمانی، ایمان به پیامبران الهی، ایمان به روز قیامت و ایمان به خوب و بد تقدیر، ارکان شش گانه ایمان می باشند .

14- روح تمام عبادتها ، احسان  و حضور قلبی فرد عبادتگذار به هنگام انجام عبادت است.

15- احسان یعنی اینکه فرد الله متعال را بگونه ای از اخلاص و حضور قلبی عبادت و پرستش نماید که گویا او را می بیند، گرچه او الله متعال را در این دنیا و به هنگام عبادت نمی بیند ولی با این یقین و حضور قلبی باید به عبادت و پرستش الله متعال بپردازد که الله متعال او را می بیند .

16- تاریخ دقیق برپائی قیامت را نه جبرئیل علیه السلام می دانسته و نه هم پیامبربزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ازآن آگاه و باخبربودند، واین تنها الله متعال است که تاریخ دقیق برپائی قیامت را می داند.

17- پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم علامت ها و نشانیهایی که قبل از قیامت بروز نموده و نمایان می گردند را می دانسته و در مواقع مختلف برای امتش بیان نموده اند.

18- یکی ازعلامت های کوچک قیامت این است که کنیز آقا و پرورش دهنده خودش را بزاید ، یعنی جهاد اسلامی دوباره رونق گرفته و در جهادهای اسلامی کنیزانی به دست خواهد آمد و سپس هنگامی که این کنیزان از آقایانشان بچه دارشوند و زایمان کنند در حقیقت آقایانشان را زاییده اند زیرا این بچه ها که فرزندان آقایان همین کنیز اند به نوعی آقایان مادرانشان هستند ، و یا اینکه نافرمانی پدرو مادر به حدی می رسد که فرزندان ناخلف با مادرانشان همانند بردگان و کنیزان برخورد می کنند و در حالی که این فرزندان از همین مادران متولد شده و همین مادران آنها را زاییده اند .

19- یک دیگر از علامت های کوچک قیامت این است که افرادی که یک زمان پا لخت ، برهنه و گوسفند چران بودند، و در صحراها و بیابانها سرگردان بودند امروز ثروتمند شده و در ساخت و ساز ساختمانهای بلند و آسمان خراش با یکدیگر مسابقه داده و بریک دیگرفخرمی کنند.

20- در حقیق دین همان مجموعه اسلام ، ایمان و احسان می باشد .

21- انسان وقتی که چیزی را نمی داند باید «الله و رسوله اعلم» بگوید و با گفتن این کلمه به کم علمی و نادانی خویش وبیشتر بودن علم الله متعال و رسولش اعتراف نموده است و غرور علمی خویش را شکسته و تواضع علمی را اختیار نموده است .

22- یکی از بهترین روشهای آموزشی ، روش پرسش و پاسخ است، زیرا با این روش وطریقه توجه ها بیشتر و احساس خستگی کمتری به افراد دست می دهد.

23 - رنگ سفید برای لباس مردان بهترین نوع رنگ است و به همین خاطرجبرئیل علیه السلام با لباسهای سفید به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تشریف آوردند و به همین سبب است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در روایت دیگری فرمودند : لباسهای سفیدتان را بپوشید زیرا پاکیزه تر و بهتر اند و با همین نوع پارچه های سفید مرده هایتان را کفن نمایید .

 

 

تفاوت های الفاظ حدیث :

 

در ذیل بنده عمده ترین تفاوت های الفاظ این روایت اربعین را با الفاظ عمده ترین کتب حدیثی به ترتیب ذیل و به صورت تقسیم بندی شده ای بیان خواهم نمود :

 

1 - تفاوت های موجود در ابتدای این روایت :

 

در این روایت اربعین آمده است « بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ».

ولی در روایت شماره (2708) سنن دارقطنی آمده « بَیْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أُنَاسٍ » یعنی : درحالی که ما با جمعی از مردم نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بود.

آری در این روایت دارقطنی کلمه « جُلُوسٌ » و کلمه « فِی أُنَاسٍ » اضافه ترآمده است و کلمه « بَیْنَا » به جای کلمه « بَیْنَمَا » آمده که از نظر معنی چندان تفاوتی با هم ندارند.

و در روایت شماره (168) صحیح ابن حبان چنین آمده « بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسًا».

یعنی : درحالی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند... در این روایت ابن حبان بصورت مفرد آمده و نشستن را تنها به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داده وصحابه موجود درآنجا را درنشستن شریک نکرده است .

در این روایت اربعین آمده است « إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ، لَا یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ، وَلَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ، حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ».

ولی در روایت شماره (2708) سنن دارقطنی آمده « إِذْ جَاءَ رَجُلٌ لَیْسَ عَلَیْهِ شَحْنَاءُ سَفَرٍ وَلَیْسَ مِنْ أَهْلِ الْبَلَدِ یَتَخَطَّى حَتَّى وَرِکِ فَجَلَسَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَمَا یَجْلِسُ أَحَدُنَا فِی الصَّلَاةِ»

یعنی : ناگهان مردی آمد که براو آثار و هیأت سفر نبود و از اهل شهر(ما) هم نبود آمده تا ازما گذشت (و رفت) تا اینکه در جلوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم زانو زده و نشست ،همان گونه که یکی از ما در نماز(برای خواندن تشهد دو زانو) می نشیند.

 و روایت شماره (173) صحیح ابن حبان و روایت شماره (1) صحیح ابن خزیمه  نیز تقریبا همانند روایت دارقطنی ذکر شده است .

ودرروایت شماره (2504) صحیح ابن خزیمه چنین آمده « إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ، وَلَا نَعْرِفُهُ »

یعنی : نا گهان مردی روآورد (وآمد) که لباس های بسیار سفیدی و موهای بسیار سیاهی داشت و ما او را نمی شناختیم .

و در روایت شماره (19) شعب الایمان چنین آمده است « جَاءَ رَجُلٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ عَلَیْهِ ثِیَابٌ بِیضٌ، فَنَظَرَ الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا: مَا نَعْرِفُ هَذَا وَلَا هَذَا صَاحِبُ سَفَرٍ »

یعنی : مرد خوش چهره ، خوش مو که لباس های سفید برتن داشت آمد، افراد(موجود در آنجا) برخی به برخ دیگر نگاه نموده (و ازیکدیگر گویا می پرسیدند که این مرد غریبه کیست؟ وهمه گویا) گفتند : که ما نه این فرد را می شناسیم و نه هم یار سفرو مسافرت بود .

و در روایت شماره (168) صحیح ابن حبان چنین آمده « بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسًا، إِذْ جَاءَ شَدِیدُ سَوَادِ اللِّحْیَةِ، شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ»

یعنی : در حالی که روزی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند که ناگهان (مردی) که ریشی بسیار سیاه و لباس های بسیارسفیدی به تن داشت (به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) آمد.

و در روایت شماره (184) مسند احمد چنین آمده « جاءه رجل یمشی، حسن الوجه، حسن الشعر، علیه ثیاب بیاض، فنظر القوم بعضهم إلى بعض، ما نعرف هذا وما هذا بصاحب سفر، ثم قال: یا رسول الله، آتیک، قال: «نعم»...

یعنی : مردی خوش چهر، خوش مو که لباسهای سفید برتن داشتند پیاده به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمد، افراد موجودی که در آنجا بودند برخی به برخی نگاه نمودند (و از همدیگر پرسیدند که آیا این مرد را می شناسید و همه با اشاره به یکدیگر گفتند) که این مرد را نمی شناسیم و این فرد یارسفر و مسافرت نبود ، سپس آن مرد گفت: ای رسول الله به نزدتان بیایم (و به شما نزدیک شوم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: بله .....

دراین روایت اربعین آمده است « فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ » ولی در روایت شماره (63) سنن ابن ماجه آمده « فَأَسْنَدَ رُکْبَتَهُ إِلَى رُکْبَتِهِ » یعنی : زانویش را به زانوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تکیه داد، فرق این روایت سنن ابن ماجه با روایت اربعین در این است که درروایت ابن ماجه (رکبه) یعنی : زانو به صورت مفرد« رُکْبَتَهُ » آمده است ولی در روایت اربعین بصورت تثنیه یعنی « رُکْبَتَیْهِ » آمده است .

 ودر روایت شمار(2610) سنن ترمذی آمده « فَأَلْزَقَ رُکْبَتَهُ بِرُکْبَتِهِ » یعنی : زانویش را با زانوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چسپاند . و در روایت شماره (168) صحیح ابن حبان چنین آمده «فَوَضَعَ رُکْبَتَهُ عَلَى رُکْبَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، » یعنی : آن مرد زانویش بر زانوی پیامبرگذاشت .

در این روایت اربعین آمده « وَوَضَعَ کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ » ولی در روایت شماره (2504) صحیح ابن خزیمه چنین آمده « فَدَنَا حَتَّى وَضَعَ رُکْبَتَیْهِ وَوضَعَ یَدَیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ » یعنی : پس آن مرد نزدیک شد تا اینکه دو زانویش را برزمین گذاشت و دو دستش را بردو ران (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) گذاشت .

ودر روایت شماره (2708) سنن دارقطنی آمده «ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رُکْبَتَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ » یعنی : سپس (آن مرد) دستش را بردو زانوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گذاشت.

 

در پایان این قسمت از حدیث باید گفت که از مجموعه روایتها بالا معلوم می شود که این حدیث این گونه ابتدا و شروع می شود :

عمررضی الله عنه فرمودند : روزی ما با رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در جایی نشسته بودیم که مرد غریبه ای که هیچ کس از افراد موجود درآنجا ایشان را نمی شناخت و آثار و هیأت سفرو مسافری نیز نداشت با چهره زبیا و لباسهای بسیارسفید و ریش و موهای بسیارسیاه آمد و چون افراد ایشان را نمی شناختند با تعجب به یکدیگر نگاه نموده و با اشاره در باره او از یکدیگرپرسیدند که آیا این مرد را می شناسید و همه اظهارناآشنائی نمودند آن مرد پیاده می آمد  و چون به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شده ازرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در خواست نزدیک شدن را نمودند، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان اجازه نزدیک شدن را دادند و آن مرد آمد تا اینکه جلوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم زانو زده و دو زانوی خویش را بردو زانوی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گذاشته و چسپاندند و سپس دو دستش را بر دوزانو و دو ران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گذاشته و سپس سؤالهای مذکوردرحدیث را از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند...

ناگفته نماند که این حالتهایی که آن مرد که همان جبرئیل علیه السلام باشد به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمده و نشستند تا جلب توجه نموده و افراد موجود در آنجا بیشتر به پاسخ و پرسش ها توجه دهند و بهتر به خاطرها و اذهانشان بسپارند .

 

2 - تفاوت های موجود در سؤال اسلام :

 

در این روایت اربعین آمده « وَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»

ولی در روایت شماره (2610) سنن ترمذی این گونه آمده « قَالَ: فَمَا الإِسْلَامُ؟ قَالَ: «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَإِقَامُ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ، وَحَجُّ البَیْتِ وَصَوْمُ رَمَضَانَ». یعنی : آن مرد گفت : اسلام چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : گواهی دادن به اینکه بجزالله دیگر معبود به حقی نیست و قطعا محمد بنده الله و فرستاده او، و برپائی نماز و پرداخت زکات و حج خانه کعبه و روزه رمضان .

و در روایت شماره (63) سنن ابن ماجه این گونه آمده است « ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، مَا الْإِسْلَامُ؟ قَالَ: «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ، وَصَوْمُ رَمَضَانَ، وَحَجُّ الْبَیْتِ»

یعنی : سپس آن مرد گفت : ای محمد اسلام چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : گواهی دادن به اینکه بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و همانا من (محمد) فرستاده الله هستم، و برپائی نماز، و پرداخت زکات و روزه رمضان و حج خانه کعبه .

و در روایت شماره (2708) سنن دارقطنی و روایت شماره (3687) شعب الایمان و در روایت شماره (173) صحیح ابن حبان و روایت (1) صحیح ابن خزیمه چنین آمده است « فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ مَا الْإِسْلَامُ؟ ,قَالَ:  «الْإِسْلَامُ أَنْ تَشَهَّدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ , وَأَنْ تُقِیمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ وَتَحُجَّ وَتَعْتَمِرَ وَتَغْتَسِلَ مِنَ الْجَنَابَةِ وَتَتِمَّ الْوُضُوءَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ» , قَالَ: فَإِنْ فَعَلْتُ هَذَا فَأَنَا مُسْلِمٌ؟ , قَالَ: «نَعَمْ».

یعنی : پس آن مرد گفت : ای محمد اسلام چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : اسلام این است که گواهی دهی که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و همانا محمد فرستاده و پیامبرالله است، و اینکه نمازرا برپا داری و زکات را پرداخت نمایی و حج نمایی و عمره نمایی و ازجنابت غسل نمایی و وضویتان را کامل کنی و رمضان را روزه بگیری (آن مرد) گفت : پس اگر من این کارها را انجام دهم پس من مسلمان هستم ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : بله .

 

در این تفاوت های سؤال اسلام در این روایت دو نوع تفاوت یافت می شود :

1 - تفاوت های لفظی که با دقّت در الفاظ ذکر شده این مطلب واضح و روشن می گردد.

2 - تفاوت هایی که دربیان مسائل وجود دارد که در برخی از روایت ها جریان عمره ، غسل، و وضو، بیشتر ذکر شده است و در عموم روایات نیامده است .

از مجموعه الفاظی که درروایت های بالا در باره سؤال اسلام آمده به این نتیجه می رسیم که جبرئیل علیه السلام در باره اسلام سؤال نمودند و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در جواب فرمودند : اسلام این است که گواهی دهی که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و همانا محمد فرستاده و پیامبرالله است، و اینکه نمازرا برپا داری و زکات را پرداخت نمایی و حج نمایی و عمره نمایی و ازجنابت غسل نمایی و وضویت را کامل کنی و رمضان را روزه بگیری .

و سپس جبرئیل علیه السلام بعد ازاین جواب خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم گفتند : پس اگر من این کارهای را که برای اسلام بیان نمودید انجام دادم پس من مسلمان می گردم ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در جواب فرمودند : بله .

 

3- تفاوت های موجود در سؤال ایمان :

 

در این روایت اربعین آمده « قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ، قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِکَتِهِ، وَکُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»  ولی در روایت شماره (4990) سنن نسائی چنین آمده است « ثُمَّ قَالَ: أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ؟ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَمَلَائِکَتِهِ، وَکُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»

یعنی : سپس (آن مرد) گفت : به من از (ارکان) ایمان خبر بده؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (ارکان ایمان این است) که به الله و به فرشتگانش و کتابهایش و رسولانش و روز قیامت و تمام تقدیرخوبش و بدش ایمان بیاوری .

در روایت شماره (19) شعب الایمان بیهقی و روایت شماره (184) مسند احمد بن حنبل چنین آمده « قَالَ: فَمَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ وَمَلَائِکَتِهِ، وَالْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْقَدَرِ کُلِّهِ  »

یعنی : آن مرد گفت : ایمان چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (ایمان این است که) به الله و فرشتگانش و به بهشت و به آتش جهنم و به برانگیخته شدن بعد ازمرگ و تمام تقدیر ایمان بیاوری .

 و در روایت شماره (274) شعب الایمان و روایت شماره (173) صحیح ابن حبان چنین آمده است « قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، مَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ، وَتُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَالْمِیزَانِ، وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»، قَالَ: فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِکَ، فَأَنَا مُؤْمِنٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»

یعنی : (آن مرد) گفت: ایمان چیست؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : ایمان این است که به الله و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان بیاوری و اینکه به بهشت و آتش دوزخ و ترازوی اعمال ایمان بیاوری و به برانگیخته شدن بعد از مرگ ایمان بیاوری و به خوب و بد تقدیر ایمان بیاوری ، (سپس آن سؤال کننده) گفت : آیا زمانی که من این کارها را انجام دهم (و به آنچه فرمودید ایمان بیاورم) پس من مسلمان می گردم؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : بله .

و در روایت شماره (168) صحیح ابن حبان چنین آمده « فَأَخْبِرْنِی: مَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ رُسُلِهِ، وَالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ حُلْوِهِ وَمُرِّهِ»

یعنی : (آن مرد گفت) پس مرا از ایمان خبردار کن ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : (ایمان این است که تو) به الله و فرشتگانش و کتابهایش و فرستادگانش و به برانگیخته شدن بعد ازمرگ و خوب و بد وتلخ و شیرین تقدیر ایمان بیاوری .

 

درپایان این قسمت از حدیث باید گفت ازالفاظ متعددی که در باره پرسش و پاسخی که در باره ایمان در این حدیث صورت گرفته دو چیز فهمیده می شود :

1 - تفاوت هایی در الفاظ وجود دارد که ازنگاه به روایتهای بالا و ذکر شده واضح می گردد .

2 - تفاوت هایی نیزدر بیان مسائل وجود دارد زیرا در برخی از الفاظ این روایت جریان ایمان به بهشت و دوزخ و برانگیخته شدن بعد از مرگ و ترازوی اعمال و تلخ و شیرینی تقدیر ذکر شده، که در بسیاری ازکتب حدیثی این مطالب در این روایت ذکر نشده است .

 

آری از مجموعه الفاظی که در کتب حدیثی در باره پرسش و پاسخ ایمان در این روایت آمده این فهمیده می شود : که آن مرد که همان جبرئیل علیه السلام باشد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند که در باره ایمان به من بگو که ایمان چیست ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در جواب به ایشان فرمودند : ایمان این است که به الله متعال و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش وروزآخرت و به خوب و بد و تلخ و شیرین تقدیرایمان بیاوری و به بهشت و دوزخ و به برانگیخته شدن بعد از مرگ و به ترازوی اعمال روزقیامت ایمان بیاوری.

بعد ازاین جواب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آن مرد که همان جبرئیل علیه السلام باشد گفت : آیا اگر من این کارها را انجام دهم و به تمام آنچه شما فرمودید ایمان بیاورم آیا من مؤمن می گردم ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در جواب فرمودند : بله .

 

4 - تفاوت های موجود در سؤال احسان :


در این روایت اربعین آمده است « فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِحْسَانِ، قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ» ولی در روایت شماره (2610) سنن ترمذی چنین آمده است « قَالَ: فَمَا الإِحْسَانُ؟ ......» یعنی : (آن مرد) گفت : ایمان چیست ؟.....

 و در روایت شماره (63) سنن ابن ماجه چنین آمده است « ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، مَا الْإِحْسَانُ؟ ......» یعنی : سپس (آن مرد) گفت : ای محمد احسان چیست ؟.....

 و در روایت شماره (19) شعب الایمان بیهقی این گونه آمده است « قَالَ: فَمَا الْإِحْسَانُ؟ قَالَ: " أَنْ تَعْمَلَ کَأَنَّکَ تَرَى، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاه فَإِنَّکَ تُرَى » یعنی : (آن مرد) گفت : پس احسان چیست؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: (احسان این است که تو آن گونه با حضورقلب) عمل (عبادی) را انجام دهی گویا که تو الله را می بینی ، پس گرچه تو اورا نمی بینی پس قطعا او ترا می بیند.

 و در روایت شماره (173) صحیح ابن حبان چنین آمده است « قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، مَا الْإِحْسَانُ؟ قَالَ: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَلَ لِلَّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنَّکَ إِنْ لَا تَرَاهُ، فَإِنَّهُ یَرَاکَ»، قَالَ: فَإِذَا فَعَلْتُ هَذَا، فَأَنَا مُحْسِنٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قَالَ: صَدَقْتَ » یعنی : (آن مرد) گفت : ای محمد احسان چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند ک احسان این است که تو برای الله به گونه عمل نمائی که گویا او را می بینی پس همانا گرچه تو اورا نمی بینی قطعا او ترا می بیند.

درپایان این قسمت از حدیث باید گفت ازالفاظ متعددی که در باره پرسش و پاسخی که در باره احسان در این حدیث صورت گرفته دو چیز فهمیده می شود :

1 - تفاوت هایی در الفاظ وجود دارد که ازنگاه به روایتهای بالا و ذکر شده واضح می گردد .

2 - واما از نظر معنی آن گونه تفاوت هایی خاصی وجود ندارد و از همه روایتهای بالا فهمیده می شود که آن مرد گفت : ای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم ) احسان چیست ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : احسان این است که تو یک عمل و عبادتی را فقط برای رضای الله متعال وبه گونه ای از اخلاص و حضور قلبی انجام دهی که گویا الله متعال را با چشم مشاهده می کنی و در حضور او ایستاده و او را پرستش می نمائی وگرچه تو الله متعال را در دنیا و به هنگام عبادت نخواهی دید ولی این را با قطع و یقین بدان که او ترا دیده و در هنگام انجام عبادت ترا مشاهده می کند پس با کمال اخلاص و حضور قلبی او را عبادت و پرستش نما .

 

5- تفاوت ها در بارسؤال زمان وقوع قیامت :


دراین روایت اربعین در باره سؤال و جواب علامت قیامت اینگونه آمده است « قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّاعَةِ، قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ» ولی در روایت شماره (2610) سنن ترمذی و روایت شماره (63) سنن ابن ماجه این گونه آمده « قَالَ: فَمَتَى السَّاعَةُ؟ ..... » یعنی : برپائی (دقیق) قیامت چه وقتی است ؟......

 و در روایت شماره (168) صحیح ابن حبان این گونه آمده است « قَالَ: فَأَخْبِرْنِی مَتَى السَّاعَةُ؟ ....» یعنی : (آن مرد) گفت : پس مرا خبردارنما که قیامت چه وقت برپا می شود؟ .....

و در روایت شماره (173) صحیح ابن حبان این چنین آمده است « قَالَ: فَمَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَلَکِنْ إِنْ شِئْتَ نَبَّأْتُکَ عَنْ أَشْرَاطِهَا»، قَالَ: أَجَلْ » یعنی : (آن مرد) گفت : پس قیامت چه وقتی برپا می شود؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : سبحان الله ، (این چه سؤالی است) سؤال شونده (که من باشم) از سؤال کننده (که تو باشی) نسب به جریان داناتر نیست، ولیکن اگر خواستی ترااز علامتهای آن خبر دارمی نمایم، (آن مرد) گفت : بله (خبردار نمایید) .

از دقت به این پرسش و پاسخ در الفاظ این قسمت حدیث متوجه خواهیم شد که تفاوت هائی در الفاظ آن دیده می شود که خود از روایتهای مذکورواضح می گردد ولی از نظرمفهوم آنچنان تفاوتی در آنها دیده نمی شود زیرا از تمام الفاظ این قسمت حدیث این فهمیده می شود : که جبرئیل علیه السلام در باره وقوع دقیق قیامت پرسیدند و گفتند که قیامت چه وقت برپا می شود ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : سبحان الله (این چه سؤالی است که می پرسی) من سؤال شونده از توی سؤال کننده در این باره بیشتر نمی دانم (یعنی: همان گونه که تو نمی دانی دقیقا چه وقت قیامت برپا می شود من هم نمی دانم ، زیرا علم برپائی قیامت را فقط و فقط الله متعال می داند) ولی اگر بخواهی ترا از برخی از علامتهای قیامت آگاه می کنم ، جبرئیل علیه السلام در جواب فرمودند : بله مرا نسبت به آنها آگاه نمایید و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دو علامت از علامتهای کوچک قیامت که در ادامه حدیث آمده است بیان نمودند .


6 - تفاوت ها در سؤال علامت های قیامت :


دراین روایت اربعین چنین آمده است « قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَتِهَا، قَالَ: «أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا، وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ» ولی در روایت شماره (2610) سنن ترمذی این گونه آمده است « قَالَ: فَمَا أَمَارَتُهَا؟ قَالَ: ....» یعنی : (آن مرد) گفت : پس علامت قیامت چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند :....

 و در روایت شماره (4695) سنن ابی داود این گونه آمده است « قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَاتِهَا ......» یعنی : (آن مرد) گفت : پس مرا ازعلامتهای قیامت خبردارکن ؟ ..... در این روایت کلمه « أَمَارَاتِهَا » بصورت جمع آمده ولی در روایت اربعین بصورت مفرد « أَمَارَتِهَا » آمده است .

 

 ودر روایت شماره (19) شعب الایمان بیهقی چنین آمده است « قَالَ: فَمَا أَشْرَاطُهَا؟ قَالَ: " إِذَا رَأَیْتَ الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ، وَوَلَدَتِ الْإِمَاءَ أَرْبَابَهُنَّ » یعنی : (آن مرد) گفت : پس علامت های قیامت چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : آنگاه که دیدی پا برهنه ها لخت ها فقیرها گوسفند چرانها دربلند سازی ساختمانها فخر و مباهات می کنند و کنیزان صاحبانشان را زایدند (بدان که قیامت نزدیک است زیرا اینها برخی از علامتهای نزدیک شدن قیامت اند) .

و در روایت شماره (173) صحیح ابن حبان این گونه آمده است « فَمَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَلَکِنْ إِنْ شِئْتَ نَبَّأْتُکَ عَنْ أَشْرَاطِهَا»، قَالَ: أَجَلْ، قَالَ: «إِذَا رَأَیْتَ الْعَالَةَ الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبِنَاءِ، وَکَانُوا مُلُوکًا»، قَالَ: مَا الْعَالَةُ الْحُفَاةُ الْعُرَاةُ؟ قَالَ: «الْعُرَیْبُ»، قَالَ: «وَإِذَا رَأَیْتَ الْأَمَةَ تَلِدُ رَبَّتَهَا، فَذَلِکَ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ»، قَالَ: صَدَقْتَ ». یعنی : (آن مرد گفت) پس قیامت کی می آید؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : سبحان الله ، سؤال شونده نسبت به آن از سؤال کننده داناتر نیست، و لیکن اگر بخواهی از علامت های آن به تو خبرمی دهم ، (آن مرد) گفت : بله (بفرمایید)، (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : آنگاه که دیدی فقیرهای پا برهنه لخت در ساخت ساز و بلند سازی ساختمانها با یکدیگر رقابت و مباهات می ورزند و پادهاشها گشتند (بدان که قیامت نزدیک گشته زیراین از علامتهای قیامت است) ، (آن مرد) گفت : هدف ازفقیران ،پا برهنه ها و لخت ها چیست؟ (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : همان عربک های بادیه نشین هستند. (سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : و آنگاه که کنیزپرورش دهنده و آقایش را بزاید ، این هم از علامت های قیامت است ، (آن مرد) کفت : راست گفتی (و سخن تان درست است).

و در روایت شماره (184) مسند احمد بن حنبل این گونه آمده است « قال: فما أشراطها؟ قال: «إذا العراة الحفاة العالة رعاء الشاء تطاولوا فی البنیان، وولدت الإماء أربابهن» یعنی : (آن مرد) گفت : پس علامت های قیامت چیست ؟ (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : آنگاه که برهنه ها پاه لخت ها فقیران گوسفند چرانها در بلند سازی ساختمانها بریکدیگرافتخار نمایند، و کنیزان صاحبانشان را بزایند .

ازآنچه در باره این قسمت از این روایت گذشت معلوم می شود که تفاوت هائی در الفاظ آن وجود دارد ولی از نظر معنی و مفهوم آنچنان این روایتهای با هم متفاوت نیستند، زیرا از همه روایتها مشخص می شود که جبرئیل علیه السلام در باره علامت های قیامت از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند ؟ و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دو علامت از علامتهای قیامت کوچک را بیان نمودند ، اولی اینکه کنیزان آقایانشان را بزایند یعنی کنیزان زیاد شوند و یا اینکه فرزندان با مادران همانند آقایان با بردگان برخورد کنند ، و دومی اینکه افرادی که یک زمانی پا برهنه بی لباس و فقیر بودند امروزه پادشاه گشته و در بلند سازی ساختمانها بریکدیگر رقابت و فخر می کنند .

 

7- تفاوت های پایانی روایت :


دراین روایت اربعین این چنین آمده است « قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِیًّا، ثُمَّ قَالَ لِی: «یَا عُمَرُ أَتَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟» قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ» .

ولی در روایت شماره (4990) سنن نسائی چنین آمده است « قَالَ عُمَرُ: فَلَبِثْتُ ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا عُمَرُ هَلْ تَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟» قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَتَاکُمْ لِیُعَلِّمَکُمْ أَمْرَ دِینِکُمْ» .

یعنی : عمر(رضی الله عنه) فرمودند : من سه روز درنگ نمودم ،(که نمی دانستم که این سؤال کننده جه کسی بوده است) سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به من گفت : ای عمر آیا می دانی که آن سؤال کننده چه کسی بود؟ (عمر رضی الله عنه می فرمایند که من) گفتم : الله و رسولش دانا تراند، (و من نمی دانم) ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : همانا ایشان جبرئیل علیه السلام بوده که بنزدتان آمده بود تا برای شما امور دینی شما را بیاموزند .

و در روایت شماره (2610) سنن ترمذی چنین آمده است « قَالَ عُمَرُ: فَلَقِیَنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ ذَلِکَ بِثَلَاثٍ، فَقَالَ: «یَا عُمَرُ هَلْ تَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟ ذَاکَ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ أَمْرَ دِینِکُمْ» .

یعنی : عمر(رضی الله عنه) فرمودند : بعد از گذشت سه روزپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با من ملاقات نمودند، سپس گفتند : ای عمر آیا می دانی که آن سؤال کننده چه کسی بود؟ آن جبرئیل بود که بنزدتان آمد تا به شما امور دینتان را بیاموزد .

و همانند الفاظ روایت سنن ترمذی با اندک تفاوتی در روایت شماره (4695) سنن ابی داود و روایت شماره (63) سنن ابن ماجه نیز آمده است .

 در روایت شماره (2708) سنن دارقطنی چنین آمده است « فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عَلَیَّ بِالرَّجُلِ» , فَطَلَبْنَاهُ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَیْهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلْ تَدْرُونَ مَنْ هَذَا هَذَا جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ , فَخُذُوا عَنْهُ فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا شُبِّهَ عَلَیَّ مُنْذُ أَتَانِی قَبْلَ مَرَّتِی هَذِهِ وَمَا عَرَفْتُهُ حَتَّى وَلَّى».

یعنی : رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : آن مرد به نزد من بیاورید، پس ما او را جستجو کردیم وقادر بریافتن نشدیم، پس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آیا می دانید که این مرد چه کسی بود این جبرئیل بود به نزدتان آمده تا به شما دینتان را بیاموزد ، پس این مطالب را یاد بگیرید ، سوگند به آنی که جانم در دست اوست او اززمانی که به نزد من آمده تا به حال بجز همین باره بر من مشتبه نشد و من او را نشناختم تا اینکه پشت گردان و رفت .

ناگفته نماند که همانند روایت دارقطنی در روایت شماره (173) صحیح ابن حبان نیزآمده است .

 

در پایان این قسمت پایانی حدیث باید گفت که از نظرالفاظ  در بین روایتهای کتب حدیثی مختلف، تفاوتهایی وجود دارد که با ملاحظه درروایت های بالا فهمیده می شود ، و اما از نظرمعنی و مفهوم اندک اضافی های در برخی از روایتها وجود دارد که در برخی دیگر وجود ندارد، لذا می شود گفت که آنچه در پایان تمام الفاظ این حدیث در کتب مختلف حدیثی آمده از این قرار است :

عمررضی الله عنه فرمودند : بعد از سؤال و جوابها آن مرد بلند شد و رفت آنگاه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : آن مرد را به نزد من بازگردانید، ما بلند شده واو را جستجو کردیم وقادر بریافتن او نشدیم، پس از سه روزرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به من (عمر) فرمودند: آیا می دانی که این مرد چه کسی بود (عمررضی الله عنه فرمودند) که من گفتم : الله و رسولش بهتر می داند (و من نمی دانم) آن وقت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آن مرد جبرئیل علیه السلام بود که به نزدتان آمده بود تا به شما دینتان را بیاموزد ، پس این مطالب را یاد بگیرید ، سوگند به آنی که جانم در دست اوست او اززمانی که به نزد من می آید تا به حال بجز همین باردیگروقتی بر من مشتبه نشده بود که من او را نشناسم (و فقط همین بار بود که من او رانشناختم ) تا اینکه پشت گردان و رفت (آن وقت بود که متوجه شدم که این مرد جبرئیل علیه السلام بوده است).

 

منابع حدیث :


این حدیث در بسیاری از کتب حدیثی روایت شده که در ذیل به مهم ترین آنها اشاره خواهم نمود :

1 - صحیح مسلم حدیث شماره (8).

2- سنن نسائی حدیث شماره (4990) .

3- سنن ترمذی حدیث شماره (2610) .

4- سنن ابی داود حدیث شماره (4695) .

5- سنن ابن ماجه حدیث شماره (63) .

6- سنن دارقطنی حدیث شماره (2708) .

7- شعب الایمان بیهقی حدیث شماره (19) .

8- صحیح ابن حبان حدیث شماره (168) .

9- صحیح ابن خزیمه حدیث شماره (2504) .

10- مسند احمد بن حنبل حدیث شماره (184) .

علاوه از کتب ذکر شده فوق، این حدیث از عمر بن خطاب رضی الله عنه در بسیاری از کتب حدیثی دیگرنیزروایت شده است ، ناگفته نماند از آنجایی که در این حدیث سؤال کننده جبرئیل علیه السلام بوده اند این حدیث در میان علما و محدثین به «حدیث جبرئیل علیه السلام» مشهور گشته است.

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان ، حدیث(13 تا 15)

حدیث (13) حدیث أَبی بَکْر وَعُمَر قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: لَمّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکانَ أَبُو بَکْرٍ رضی الله عنه، وَکَفَرَ مَنْ کَفَرَ مِنَ الْعَرَب، فَقالَ عُمَرُ رضی الله عنه: کَیْفَ تُقاتِلُ النَّاسَ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أُمِرْتُ أَنْ أُقاتِلَ النَّاسَ حَتّى یَقُولوا لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، فَمَنْ قالَها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ، وَحِسابُهُ عَلى اللهِ فَقالَ أَبُو بَکْرٍ: وَاللهِ لأُقاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ، فَإِنَّ الزَّکاةَ حَقُّ الْمالِ، وَاللهِ لَوْ مَنَعُونی عَناقًا کَانوا یُؤَدُّونَها إِلى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَقاتَلْتُهُمْ عَلى مَنْعِها قالَ عُمَر رضی الله عنه: فَواللهِ ما هُوَ إِلاَّ أَنْ قَدْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَ أَبی بَکْرٍ رضی الله عنه فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نمودند و ابوبکررضی الله عنه،( خلیفه) گشتند، (گروهی ) از عربها (مرتد گشته و) کفر نمودند، (و گروهی نیز منکر زکات شدند، و ابوبکر رضی الله عنه خواست با منکرین زکات بجنگد ، در آن وقت) عمر رضی الله عنه (به ابوبکر رضی الله عنه) گفت : چگونه با مردمی (که منکرین زکات اند) می جنگید و در حالی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند :  به من (از جانب الله متعال) دستور داده شده تا اینکه با مردم بجنگم تا اینکه (لا اله الا الله) بگویند و هر کس این کلمه را گفت او خونش و جانش را از من محفوظ نگه داشته مگراینکه حقی (از حقوق اسلام به مال و جان او) تعلق گیرد و حساب او با الله است ، سپس ابوبکر(رضی الله عنه خطاب به عمررضی الله عنه) گفت : سوگند به الله من با کسی در میان نماز و زکات فرق قایل شده (و نماز می خواند و زکات را منکر می شود) جنگ خواهم نمود ، همانا زکات حقی است که به مال تعلق می گیرد ، و سوگند به الله اگر به من ندهند بزغاله ای را بودند که به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرداخت می نمودند من بر ندادنش با آنها می جنگم، (در آن وقت) عمر رضی الله عنه فرمودند :  سوگند به الله این نبود مگراینکه چون دیدم که الله سینه و دل ابوبکررضی الله عنه  را (نسبت به این جریان ) باز(و مطمئن) است آن وقت بودم که فهمیدم او بر حق است .



حدیث (14)  حدیث أَبی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أُمِرْتُ أَنْ أُقاتِلَ النَّاسَ حَتّى یَقُولُوا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ، فَمَنْ قَالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ فَقَدْ عَصَمَ مِنّی نَفْسَهُ وَمالَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ، وَحِسابُهُ عَلى اللهِ.


ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : به من (از جانب الله متعال) دستور داده شده تا با مردم بجنگم تا اینکه (لا اله الا الله) بگویند، پس هرکس (لا اله الا الله) گفت قطعا او جانش و مالش را از من محفوظ نگه داشته است مگرحقی (از حقوق اسلام) بدان تعلق گیرد و حسابش با الله (متعال) است .



حدیث (15) حدیث ابْنُ عُمَر أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أُمِرْتُ أَنْ أُقاتِلَ النَّاسَ حَتّى یَشْهَدوا أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَیُقیمُوا الصَّلاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکاةَ، فَإِذا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ إِلاّ بِحَقِّ الإسْلامِ، وَحِسابُهُمْ عَلى اللهِ.


ترجمه : ابن عمر رضی الله عنه فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : به من از(جانب الله متعال) دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا اینکه گواهی دهند که بجز الله دیگر معبود بحقی نیست و قطعا محمد فرستاده و پیامبر الله است و نماز را برپا دارند و زکات پرداخت نمایند و چون آنها این کارها را انجام دهند آنها خونهایشان و اموالشان را از من محفوظ نگه داشته اند مگر اینکه حقی از حقوق اسلام به آنها تعلق گیرد و حساب آنها با الله است .

ترجمه کتاب لؤلؤ و مرجان ، حدیث (10 تا 12)


حدیث (10) حدیث ابْنِ عَبّاس قَالَ إِنَّ وَفْدَ عَبْدِ الْقَیْسِ لَمّا أَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَنِ الْقَوْمُ أَوْ مَنِ الْوَفْدُ قَالُوا: رَبِیعَةَ قَالَ: مَرْحَبًا بِالْقَوْمِ أَوْ بِالْوَفْدِ غَیْرَ خَزایا وَلاَ نَدَامَى فَقالُوا: یا رَسُولَ اللهِ إِنَّا لاَ نَسْتَطِیعُ أَنْ نَأْتِیَکَ إِلاَّ فی الشَّهْرِ الْحَرامِ، وَبَیْنَنَا وَبَیْنَکَ هَذا الْحَیُّ مِنْ کُفّارِ مُضَرَ، فَمُرْنَا بِأَمْرٍ فَصْلٍ نُخْبِرْ بِهِ مَنْ وَرَاءَنا وَنَدْخُلْ بِهِ الْجَنَّةَ وَسَأَلُوهُ عَنِ الأَشْرِبَةِ فَأَمَرَهُمْ بِأَرْبَعٍ وَنَهاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: أَمَرَهُمْ بِالإِیمانِ بِاللهِ وَحْدَهُ، قَالَ: أَتَدْرُونَ مَا الإِیمانُ بِاللهِ وَحْدَهُ قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: شَهادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، وَإِقامُ الصَّلاةِ وَإِیتاءُ الزَّکاةِ وَصِیامُ رَمَضَانَ وَأَنْ تُعْطُوا مِنَ الْمغنَمِ الْخُمُسَ وَنَهاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنِ الْحَنْتَمِ وَالدُّبَّاءِ وَالنَّقِیرِ وَالمُزَفَّتِ وَرُبَّما قَالَ المُقَیَّرِ وَقالَ: احْفَظُوهُنَّ وَأَخْبِرُوا بِهِنَّ مَنْ وَراءَکُمْ.


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه فرمودند : همانا زمانی که وفدی از(طائفه) عبدالقیس به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : این قوم کیست؟ و یا این وفد کیست؟ آنها گفتند : (ما وفدی ازطائفه عبدالقیس وقبیله) ربیعه (هستیم)، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : ای قوم و یا ای وفد بدون خواری و ذلت وبدون پشیمانی خوش آمدید، سپس (آنها) گفتند : ای رسول الله ما بجز در ماه حرام (در دیگر ماها) نمی توانیم به نزد شما بیاییم ، (زیرا) در میان ما و شما کفار (قبیله) مضر قرار دارد، (و آنها از آمدن ما جلوگیری می کنند) لذا شما به ما یک دستور قاطعی بیان نمایید تا آن را به کسانی که پشت سرما اند(و با ما نیامده اند بگوییم، و با عمل به آنها، در قیامت) به بهشت داخل گردیم، و(سپس) در باره (ظروفی) که برای نوشیدن استفاده می کردند از ایشان پرسیدند، (ابن عباس رضی الله عنه می گوید : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) آنها را به چهار چیز دستور داد و آنها را از چهار چیز ممانعت نمود : به آنها دستور داد تا به الله یکتا ایمان بیاورند، (سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به آنها) گفت : آیا می دانید که ایمان به الله یکتا یعنی چه ؟ (آنها) گفتند : الله و رسولش بهتر می دانند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (ایمان همان) گواهی دادن است که همانا بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و همانا محمد فرستاده الله است و برپائی نماز و پرداخت زکات و روزه گرفتن رمضان می باشد و اینکه از غنیمت یک پنجم را (به بیت المال و حکومت اسلامی) بدهید. (ابن عباس رضی الله عنه می فرماید) و آنها را از (استفاده نمودن از) چهار (نوع ظروف) ممانعت نمود : ازکوزه گلی و ظرف کدوئی وظروف چوبی تراشیده شده و ظروف قیر اندود شده ، و (سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند : (این مطالبی را که برایتان بیان نمودم) را حفظ کنید و به کسانی که پشت سرتان است (و با شما به نزد من نیامده اند، بیان نمایید) و آنها را نیز از این (احکام) خبر دارد و آگاه کنید .



حدیث (11) حَدْیث ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا بَعَثَ مُعَاذاً رضی الله عنه عَلى الْیَمنِ قَالَ: إِنَّکَ تَقْدَمُ عَلى قَوْمِ أَهْلِ کِتَابٍ، فَلْیَکُنْ أَوَّلَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ عِبادَةُ اللهِ، فَإِذَا عَرَفُوا اللهَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللهَ قَدْ فَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ فی یَوْمِهِمْ وَلَیْلَتِهِمْ، فَإِذا فَعَلُوا فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللهَ فَرَضَ عَلَیْهِمْ زَکاةً مِنْ أَمْوالِهِمْ وَتَردُّ عَلى فُقَرائِهِمْ فَإِذا أَطَاعُوا بِها فَخُذْ مِنْهُمْ وَتَوَقَّ کَرائِم أَمْوالِ النَّاسِ.


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه روایت نمودند : زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم معاذ رضی الله عنه را به یمن فرستادند (به او) گفتند : همانا تو به نزد قومی می روی که آنها اهل کتاب (یعنی یهودی و نصرانی) اند، پس باید اولین چیزی که آنها را بدان دعوت می دهی عبادت (و یکتا پرستی) الله (متعال) باشد، و چون آنها (یکتا پرستی) الله را شناختند زآن سپس به آنها خبر می دهی که همانا الله در شبانه روزشان بر آنها پنج نماز فرض نموده است، و چون آنها این کاررا انجام دادند (و نمازهایشان را خواندند) پس به آنها خبر بده که همانا الله در اموالشان زکاتی را فرض نموده است (که از ثروتمندان آنها گرفته شده) و به فقیران و مستمندان آنها بازگردانده خواهد شد، و چون آنها از این (دستور) هم اطاعت نمودند از آنها زکات را بگیرولی از گرفتن بهترین اموال مردم (در زکات) پرهیز کن .


حدیث (12) حدیث ابْنُ عَبّاسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ مُعاذًا إِلى الْیَمَنِ فَقالَ: اتَّقِ دَعْوَةَ المَظْلُومِ فَإِنَّها لَیْسَ بَیْنَها وَبَیْنَ اللهِ حِجابٌ.


ترجمه : ابن عباس رضی الله عنه روایت نمودند : همانا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معاذ را بسوی یمن فرستاند (به او) گفتند : از دعای مظلوم بترس (و برحذر باش) زیرا در میان آن و میان الله پرده (و مانعی) نیست .

تفسیرآسان آیه (171) سوره بقره

ترجمه آیه (171) سوره بقره



 وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (171)


ترجمه : ومثال کسانی که کفر نمودند همانند مثال کسی است که (حیوانی) را صدا میزند که بجز فراخوانی و سرو صدا چیز دیگر نمی شنود (این کفار) کران، لالان و کوران اند پس آنها (حقایق) را نمی فهمند .



تفسیرآسان در فهم قرآن آیه (171) سوره بقره



(وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً) دراین قسمت از آیه الله متعال یک مثال بسیار جالبی را برای کفار بیان نموده است که دقیقا با واقعیت آنها سازگاری دارد و آن این که کفارهمانند حیواناتی اند که چوپان برای راندن و بردن آنها از اینجا و به آنجا آنها را صدا می زند ولی آنها فقط آواز و صسر و سدای را می شنوند ولی حقایق کلمات و معانی سخنان آن چوپان را نمی فهمند ، کفار نیز این گونه اند که سخنان قرآن و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را می شنیده ولی حقایق و مطالب را نمی فهمیدند، حالا شاید برای کسی این سوال مطرح شود که چه مناسبتی است در میان کفار و حیوانات ، آخر حیوانات آن درک و شعوررا ندارند و همانند انسانها نیستند بهمین خاطر است که آنها حرف چوپان و انسانها را نمی فهمند فقط یک فرخوان و سر و صدایی می شنود؟ آری الله متعال در ادامه این آیه علت همانند بودن کفار با حیوانات را کاملا بیان نموده است که در ادامه ان شاء الله تعالی توضیح داده خواهد شد .


(صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) آری الله متعال در این قسمت از آیه علت مشابهت و همانند بودن کفار با حیوانات را این گونه بیان می کند که همانگونه که حیوانات از سخنان انسانها بجز فراخوان و سرو صدا چیز دیگری متوجه نمی شوند این کفار نیز بنا برکر، لال و کور بودند چیزی از حقایق متوجه نمی شوند و چیزی را نمی فهمند از این نظر اینها همانند حیواناتی اند که جز سرو صدا چیز دیگری متوجه نمی شوند و نمی فهمند، ناگفته نماند که مراد از (کر، لال و کور) بودند کفار (کر، لال و کور) بودن معنوی مراد است نه ظاهری ،زیرا کفار چشم و گوش و زبان داشتند و اشیاء را می دیدند و سخن می گفتند وو حرفها را می شنیدند ولی از دید حقایق کور از بیان حقایق لال و از دید حقایق کور بودند ، یعنی چشم ، گوش و زبان آنها از دید و شنید و گفت حقایق محروم بودند ، بهمین خاطر الله متعال اینها را کر، لال و کور معنوی معرفی نموده است و به حیوانات تشبیه نموده است.