ترجمه آیه (۲۰۸) سوره بقره
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (208)
ترجمه : ای کسانی که ایمان آورده اید بطورکامل در اسلام داخل گردید و از گام های شیطان پیروی نکنید زیرا قطعا او برایتان دشمنی آشکاراست .
تفسیرآسان آیه (208) سوره بقره
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً) دراین قسمت از این آیه الله متعال اهل ایمان را ندا داده و سپس به آنها دستور داده که بطور کامل وارد اسلام شوند و به تمام احکام و دستورات دین جامه عمل بپوشانند و این نشود که به برخی از دستورات اسلام عمل نموده و برخ دیگری را رها نمایند.
آری مسلمان واقعی کسی است که به تمام دستورات و احکام اسلام عمل کند و اما اینکه قسمتی از احکام اسلام را پذیرفتن و قسمت دیگری را منکرشدن و یا به آنها عمل ننمودن، این عادت یک مسلمان واقعی نیست و نباید یک مسلمان چنین عادت زشتی داشته باشد ، این در حقیقت عادت یهود و نصاری بوده است و این عادت زشت آنان را الله متعال درسوره بقره آیه (85) این گونه بیان وسزای آن را ذکرنموده است ، «.... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»
یعنی : (ای اهل کتاب) آیا به قسمتی از کتاب (آسمانی) ایمان می آورید(و بدان عمل می کنید) و به برخی کفرمی ورزید( و بدان عمل نمی کنید) سزای کسی که چنین می کند (چیزی) نیست بجزخاری در زندگی دنیا و(اینکه) روزقیامت به سخت ترین عذاب بازگردانده (و گرفتار) خواهند شد و الله از آنچه آنان می کنند بی خبرنیست .
آری عادت یک مسلمان واقعی تسلیم شدن در مقابل تمام دستورات الله متعال و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و بطورکامل در اسلام داخل شدن می باشد، و یک مسلمان هرگز حق ندارد که به احکام اسلام اعتراض نموده و به برخی عمل نموده و برخی را رها کند ، در این باره به آیه (36) سوره احزاب که الله متعال در آنجا این چنین فرموده توجه فرمایید :
« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا ».
یعنی : برای هیچ مرد و زن مسلمانی ، زمانی که الله و رسولش فیصله می نمایند هیچ حق اختیار (چیزی دیگری) در کارهایشان ندارند (و باید آن را به پذیرند) و هرکس که نافرمانی الله و رسولش را می نماید قطعا او بطورآشکار و کامل گمراه گشته است.
ولی چه کنیم که متأسفانه بسیاری از مسلمانان امروزه دچار این عادت زشت و این اخلاق ناشایست یهود و نصاری گشته اند که بطورکامل وارد اسلام نمی گردند و هرحکم از احکام اسلام که با افکار، اموراقتصادی، امورسیاسی و یا سایرکارهایش مخالف بوده وسازگار نباشد یا بطور کامل منکرش می شوند و یا اینکه بگونه تحریف گونه آن را توجیح می کنند تا بدین طریق بتوانند به اهداف شوم دنیوی خویش برسند، بهمین خاطراست که امروزه در میان مسلمانان انواع و اقسام اسلامهای سلیقه ای پدید دارشده که درذیل به برخی از آنها اشاره خواهم نمود :
1 - «اسلام سیاسی» اسلامی که درآن ازعقاید درست وسایر احکام خبری نیست، وهم غم حامیان این نوع اسلام سلیقه ای، فقط رسیدن به صندلی قدرت و سپس مکیدن خون ملتها و سوار شدن برگردن آنها چیزدیگری نیست .
2 - «اسلام اقتصادی» اسلام سلیقه ای که همه و همه آن حرف از پول و مال و ثروت است ودر نزد دوستداران چنین اسلامی ؛ حرام بودن سود و ربا و رشوه و سایرامور اقتصادی حرام معنی ندارد و نصوصی از شرعی که در این باره آمده را یا انکار نموده و یا هم به گونه ای توجیح می کنند که عین تحریف است .
3- «اسلام گوشه گیری» اسلام سلیقه ای که در آن بجز پیر و مرید ی و چند اذکار و اوراد سلیقه ای دیگرچیزی وجود ندارد، در نزد صاحبان این نوع اسلام حرف از جهاد با کفار زدن و سخن از سیاست گفتن وحرف مال و ثروت به میان آوردن مترادف است با کفرو انحراف و بی دینی ، سعی و تلاش حامیان این نوع اسلام سلیقه ای در راستای برده سازی برخی ازانسانها برای برخ دیگر است .
4 - «اسلام خشن » این نوع اسلام سلیقه ای که در آن بجزکشت و کشتاروتکفیرو تفسیق مسلمان و ریختن خون و آبروی او دیگر چیزدیگری نیست، خشونت گرایان ، خون خواران، افراد عقده ای و تندرو همیشه حامی این نوع گرایشی از اسلام بوده و هستند، ناگفته نماند که گاها افراد مخلصی نیز فریب این نوع افکار افراطی را خورده و گرفتار این نوع افکار انحرافی می شوند ، همین جاست که باید بگویم تنها اخلاص برای عمل به اسلام کافی نیست بلکه برابری عمل با دستورات شرع نیز مهم است و حتی بدون آن ای چه بسا فرد به جای عبادت جنایت نماید همانگونه که در هر دور و زمان تکفیریها و خوارج گرفتارآن می شوند.
5- «اسلام حامی خواهشات » ، اسلامی که حامی خواهشات باشد ودر آن قانونی برای حرام وجود نداشته باشد و همه چیز درآن حلال بوده و در اختیار انسانهای هوا پرست باشد، اسلامی که در آن حجابی نباشد، قانون برای تنبیه مجرمین وجود نداشته باشد، مخلوط شدن و با هم بودن مرد و زن نا محرم در همه جا آزاد باشد، قانونی برای جلوگیری از شراب خواری ، زنا و سایر جرمها نباشد، صاحبان این نوع اسلام خواهشاتی وسلیقه ای همان فریب خورده ها ویا دست پروردها و شاگردان غرب گرای اروپائی آمریکائی و یا شرق گرای کمونیست اند، که با وجود ادعای اسلام ، داعی افکار آقایان غرب و شرق خویش اند، و فقط اسلام را در چند حکم عبادی منحصر دانسته ودین را تنها رابطه فرد با الله می دانند واما امور اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی را از دین جدا نموده و انسانها را درآنها مختارکامل می دانند، این لائیکان بی آگاه از دین، این گونه با افکار وارداتی خویش در درون جهان اسلام غوغا نموده وبا تبلیغات فریبنده خود می خواهند به مردم کم سواد و یا بی سواد بفهمانند که اسلام واقعی همین «اسلام خواهشات» و سلیقه ای آنهاست ، غافل از اینکه دیگر این نوع حناها رنگی ندارد و این طرفندها بازاری ندارد و حقیقت آنها و آقایان آنها برهمگان برملا و آشکارشده است .
آری برادر و خواهرمسلمانم ، اسلام دینی است برای هر زمان و هرمکان و تمام احکام آن قابل عمل و قابل اجرا می باشد و تمام احکام و دستورات آن برای تمام بشریت مفید است ، بهمین خاطراست که الله متعال از اهل ایمان خواسته که بطور کامل وارد اسلام شده و به تمام دستورات و احکام آن عمل نمایند، ناگفته نماند که اگر امروزه ما مسلمانان گرفتار مشکلات زیادی شده ایم، مهم ترین علتش همین باشد که ما بطور کامل وارد اسلام نشده و گرفتار اسلام های سلیقه ای شده ایم، لذا بنظر بنده تنها نجات از تمام مشکلات داخل شدن کامل در اسلام و رها نمودن اسلام های سلیقه ای است.
(وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ) دراین قسمت از آیه الله متعال به ما مسلمانان دستورداده که از گامهای شیطان پیروی نکنیم، آری با دقت به کلمه «خُطُوَات» معلوم می گردد که شیطان انسانها را گام به گام و مرحله به مرحله به سمت گناهان سوق می دهد لذا ما باید مواظب بوده که گرفتار دامهای آراسته شده و گامهای فریبکارانه شیطان نشویم .
(إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) در این قسمت ازآیه الله متعال به ما بیان نموده که شیطان دشمن واضح و آشکار ماست، لذا دوستی و همکاری با دشمن آشکار، کمال بی عقلی است و پرهیز و دوری از آن، کمال اندیشمندی و هوشیاری است .
ترجمه فتنه تکفیرکتاب استادآلبانی رحمه الله (۱۱)
گفتگویی مختصر با تکفیری ها
و من جمله چیزهای که بیان و حکایت آنها مفید است، این است که بنده با بعضی از اینها که جزء (گروه تکفیری) بودند ملاقات نمودم و سپس آنها را الله عزوجل هدایت داده است:
من به (بعضی) ازاین تکفیری ها گفتم : بگذریم از اینکه شما حکام (مسلمین) را تکفیرمی کنید ولی چرا ائمه مساجد ، خطیبان مساجد، مؤذنهای مساجد و خادمین مساجد را تکفیر می کنید؟! و چرا شما اساتید علوم شرعی در مدارس و دیگر (کارمندان ، ادرات دولتی) را تکفیر می کنید؟!
(تکفیریها) در جواب گفتند: چون آنها به حکم این حکامی که بغیر آنچه الله نازل نموده حکم می کنند راضی اند (و چون رضایت به کفر؛ کفر است و ما آنها را نیز تکفیر می کنیم).
پس من می گویم: اگراین رضایت؛ رضایت قلبی به حکمی باشد که خلاف آن چیزی است که الله نازل نموده است، پس (در) این (صورت) کفر عملی به کفر اعتقادی تبدیل می گردد.
لذا هر حاکمی که بغیر آنچه الله نازل نموده حکم نماید و در حالی که معتقد است که این حکم (او که خلاف حکم الله است) شایسته و مناسب این عصر و زمان است وحکم شرعی برگرفته از نصوص کتاب و سنّت برای این زمان مناسب (و شایسته) نیست در این شکی نیست که کفراین حاکم کفر اعتقادی است و تنها کفر عملی نیست و هر کس همانند این حاکم راضی بوده و همانند او معتقد باشد قطعا (در کفر اعتقادی ) به او ملحق شده ( و همانند او دچار کفر اعتقادی گشته است).
سپس من برای این (تکفیری ها) گفتم : شما اولا: نمی توانید این را ثابت نمایید که هر حاکمی که با قوانین غربی کفری و یا به بسیار از آنها حکم می کند که اگر از او سؤال شود که چرا به غیر آنچه از جانب الله نازل گشته حکم می کنی؟ او برایتان جواب دهد که حکم به این قوانیین غربی حق و مناسب این عصر و زمان است و حکم به (دستورات و قوانین) اسلامی جایز نیست زیرا اگر (حکام) چنین چیزی بگویند: قطعا و بدون هیچ شک و تردیدی کافرگشته اند.
و چون به جریان رعیتها که در میان آنها علما ،افراد نیک و غیره وجود دارند باز گردیم (من از تکفیری ها می پرسم) چگونه شما فقط تنها بخاطر اینکه آنها تحت حکم این حکام زندگی می کنند همانگونه که بعینه شما هم زندگی می کنید، تکفیرشان می کنید؟!
ولی شما اعلان می کنید که همانا این حکام کافر و مرتد اند و حکم به آنچه الله نازل نموده واجب است و سپس برای خودتان عذر مطرح نموده می گویید: همانا مجرد مخالفت با حکم شرعی در عمل این را لازم نمی دارد که برعمل کننده آن حکم شود که او از دینش مرتد گشته است.
و این بعینه همان چیزی است که دیگران که همانند شما تکفیری نیستند می گویند؛ فقط فرق شما با مخالفین شما در این است که شما (بی دلیل و) بنا حق حکم به تکفیر وارتداد را بر دیدگاه آنها اضافه نموده و بیان می کنید.
ترجمه فتنه تکفیرکتاب استادآلبانی رحمه الله (۱۰)
منشأ دیدگاه تکفیری ها
ٍِ
وچون بر گردیم به سوی (جماعت تکفیری) و یا کسانی که از آنها منشعب گشته و جدا شده اند و حکام (مسلمین) را تکفیر می نمایند و همچنین کسانی که در زیرپرچم این حکام و تحت حکم وکارمند آنان اند را بطور اولی تکفیر نموده و مرتد می دانند، این (نظریه تکفیری) در حقیقت بنا بر این دیدگاه فاسد آنان است که می گویند: چون حکام و رعیت های آنان مرتکب گناهانی شده اند پس بنا بر این کافر گشته اند(که خود دیدگاه کاملا غلط و برگرفته از دیدگاه خوارج قدیم است).
ترجمه فتنه تکفیرکتاب استادآلبانی رحمه الله (۹)
اقسام کفر در قرآن وسنّت
(آری) کلمه (کفر) در بسیاری ازنصوص قرآن وسنّت آمده که ممکن نیست که در تمام آنها برخروج از دین اسلام (و کفر اکبر) حمل شود.
بعنوان مثال ازآن جمله می شود حدیث مشهوری که از عبد الله بن مسعود رضی الله عنه که در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده را مثال زد آنجائی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ کُفْرٌ» یعنی : دشنام و ناسزا گفتن به مسلمان فسق (وخروج از حق است) و درگیری و جنگ با کفر است.
مراد از کفر در این حدیث همان گناه و معصیتی است که انسان را ازاطاعت و فرمان برداری بیرون می کند ولی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در اینجا بصراحت کلمه کفر را بکاربرده اند تا اینکه در ممانعت رساتر باشد به همین خاطر گفته اند که درگیری و جنگ با برادر مسلمان کفر است (تا کسی جرأت به درگیر شدن و جنگ نمودن با یک مسلمان را نداشته باشد).
و از سوی دیگر آیا برای ما ممکن است که جمله اول این حدیث : «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ » یعنی : ناسزا گفتن به مسلمان فسق است ،را به معنای فسقی که در سومین الفاظ در ضمن آیه {...وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ} آمده ، بگیریم؟.
جواب (واضح است) : همانا فسق گاهی هم معنی و مترداف کلمه کفری است که به مفهوم بیرون شدن از دین است وگاهی نیز فسق مترادف کفری است که مراد از آن بیرون نمودن فرد از اسلام نیست بلکه به معنای آن است که (عبد الله بن عباس رضی الله عنه) مفسر قرآن گفته است : همانا (این) کفری است که از کفر(اکبر) کوچک تر و پایین تر است.
و این حدیث تأکید می کند که کفر گاهی به همین معنای (کفر عملی و اصغر) می آید.
واین بدان سبب است که الله عزوجل می فرماید:{وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ ... } (9: حجرات)
ترجمه : اگر دو گروه از مسلمانان با یکدیگر درگیر شدند و جنگ نمودند اگر گروهی بر گروه دیگر سرکشی و بغاوت نمود با آنی که بغاوت نموده بجنگید تا به سوی دستور الله بر گردد.
زیرا در این آیه پروردگار با عزت وبزرگوارما، گروه باغی و سرکشی را ذکر نموده که با گروه مؤمن و برحق می جنگد ولی با این وجود بر گروه باغی و سرکش حکم کفر نداده است با وجودیکه در حدیث آمده : «.. وَقِتَالُهُ کُفْرٌ» یعنی : درگیری و جنگ با مسلمان کفر است.
پس درگیری و جنگ یک مسلمان با مسلمان دیگرکفراصغر است نه کفر اکبر همان گونه که بعینه ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر آیه {...وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} که قبلا گذشت بیان نموده اند.
پس درگیری و جنگ مسلمانی با مسلمان دیگری سرکشی، تجاوز، فسق و کفر است ولیکن این (نصوصی که در آنها کلمه کفرآمده این را می رساند که) کفر گاهی عملی می باشد و گاهی هم اعتقادی می باشد.
از همین جا این تفصیل دقیق (در تقسیم کفر به اصغر و اکبر) آمده است وامام واقعی شیخ اسلام ابن تیمیه رحمه الله و بعد ازایشان شاگرد نیکش ابن القیم جوزی ؛ توضیح و بیان آن را بعهده گرفته اند، و بنا براین توضیح و بیان درست در باره تقسیم کفر (به اکبرو اصغر و یا عملی و اعتقادی)این دو شخصیت مستحق و شایسته تعریف و تمجید اند (واین وتضیح بنا) بر آن تقسیمی است که پرچمش را مفسر قرآن (عبد الله بن عباس رضی الله عنهما) بلند نموده و با آن جمله مختصر و جامعش (که کفری پایین تر و کوچک تر از کفری وجود دارد) بیان نموداند.
به همین سبب است که ابن تیمه رحمه الله و شاگرد و یارش ابن القیم جوزی همیشه این مطلب را بیان (در کتابهایشان) می نمایند که ضروری است تا در میان کفر اعتقادی با کفر عملی فرق قایل شد ورنه یک مسلمان ناخواسته همانند خوارج در قدیم و دنبال روهایشان در عصر حاضر دچار و گرفتار فتنه خروج از جماعت مسلمانان می شود.
خلاصه سخن این است که گفته رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم «.. وَقِتَالُهُ کُفْرٌ» یعنی : درگیری با یک مسلمان کفر است. هدفش کفرمطلق یعنی کفری که باعث بیرون شدن فرد از اسلام گردد نیست (بلکه هدف کفر اصغراست).
واحادیث در این باره بسیار زیاد است که همه آنها دلیل کوبنده ای است بر این گروهی است که با فهم کوتاهشان بر آیه ی گذشته {...وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} اکتفا می کنند وکفر اعتقادی را تفسیر الزامی آن می دانند.
پس برای ما فی الحال همین حدیث کافی است زیرا این یک دلیل قطعی است بر اینکه درگیری و جنگ با یک مسلمان با برادرمسلمان خویش کفر است به معنای کفر عملی (و کفر اصغر) ونه به معنای کفر اعتقادی (و کفر اکبر).
ترجمه فقه اکبر امام ابوحنیفه رضی الله عنه
ذکر بعض من عقائد اهل السّنة
بیان برخی از عقاید اهل سنّت
وَالْمسح على الْخُفَّیْنِ سنة والتراویح فِی لیَالِی شهر رَمَضَان سنة
وَالصَّلَاة خلف کل بر وَفَاجِر جَائِزَة وَلَا نقُول إِن الْمُؤمن لَا تضره
الذُّنُوب وَلَا نقُول إِنَّه لَا یدْخل النَّار وَلَا نقُول إِنَّه یخلد فِیهَا
وَإِن کَانَ فَاسِقًا بعد ان یخرج من الدُّنْیَا مُؤمنا وَلَا نقُول إِن
حَسَنَاتنَا مَقْبُولَة وسیئاتنا مغفورة کَقَوْل المرجئة وَلَکِن نقُول من عمل
حَسَنَة بِجَمِیعِ شرائطها خَالِیَة عَن الْعُیُوب الْمفْسدَة وَلم یُبْطِلهَا
بالْکفْر وَالرِّدَّة والأخلاق السَّیئَة حَتَّى خرج من الدُّنْیَا مُؤمنا فَإِن
الله تَعَالَى لَا یضیعها بل یقبلهَا مِنْهُ ویثیبه عَلَیْهَا وَمَا کَانَ
من السَّیِّئَات دون الشّرک وَالْکفْر وَلم یتب عَنْهَا صَاحبهَا حَتَّى مَاتَ
مُؤمنا فَإِنَّهُ مُؤمن فِی مَشِیئَة الله تَعَالَى إِن شَاءَ عذبه بالنَّار وَإِن
شَاءَ عَفا عَنهُ وَلم یعذب بالنَّار أصلا والریاء إِذا وَقع فِی عمل من
الْأَعْمَال فَإِنَّهُ یبطل أجره وَکَذَلِکَ الْعجب.
ترجمه : ومسح بر دو موزه سنّت است، وخواندن نماز تراویح در شب های رمضان سنّت است، و نماز خواندن پشت سرهرنیکوکار و خلاف کار جایزاست، و نه می گوییم که گناهان به «ایمان» یک مسلمان ضرر نمی رساند، و«این را نیز» نمی گوییم که یک مسلمان «بنا بر گناهان» به دوزخ نمی رود، «همانگونه که» نمی گوییم که یک مسلمان بصورت دائمی و همیشه گی داخل جهنم می گردد وگرچه فاسق هم باشد بشرطی این که زمانی که از دنیا رفته مسلمان رفته و مرده باشد، وما همانند مرجئه نمی گوییم که نیکی های ما پذیرفته شده و گناهان ما بخشیده شده است و لیکن این را می گوییم : هرکس کار نیکی را با تمام شروط آن انجام داده طوری که از عیوبی که باعث فساد و بطلان می گردد خالی باشد و با کفرو ارتداد و اخلاق بد و زشت آن کردارنیکش را باطل نکند تا اینکه مسلمان از دنیا رفته و بمیرد همانا الله آن کار نیکش را ضایع نخواهد نمود بلکه آن را از او پذیرفته و به او براین عمل نیک اجر و ثواب خواهد داد، و هرگناهی که غیر از کفر و شرک باشد اگر صاحب آن توبه نکند تا اینکه با ایمان از دنیا برود همانا او مسلمان است و درتحت خواست و ارداه الله متعال است اگر بخواهد او را در آتش جهنم عذاب خواهد داد و اگر بخواهد از او درگذر نموده و او را اصلا عذاب نخواهد داد همانا ریاکاری و خود پسندی اگر در عملی واقع گردد اجر و ثواب آن را باطل خواهد نمود.
ترجمه: کتاب أصول السنة امام احمد بن حنبل رضی الله عنه
متن عربی :
وَخیر هَذِه الْأمة بعد نبیها أَبُو بکر الصّدیق ثمَّ عمر بن الْخطاب ثمَّ عُثْمَان بن عَفَّان نقدم هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَة کَمَا قدمهم أَصْحَاب رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم لم یَخْتَلِفُوا فِی ذَلِک ثمَّ بعد هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَة أَصْحَاب الشورى الْخَمْسَة عَلیّ بن أبی طَالب وَالزُّبَیْر وعبد الرحمن بن عَوْف وَسعد وَطَلْحَة کلهم للخلافة وَکلهمْ إِمَام وَنَذْهَب فِی ذَلِک إِلَى حَدِیث ابْن عمر (کُنَّا نعد وَرَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم حَیّ وَأَصْحَابه متوافرون أَبُو بکر ثمَّ عمر ثمَّ عُثْمَان ثمَّ نسکت ثمَّ من بعد أَصْحَاب الشورى أهل بدر من الْمُهَاجِرین ثمَّ أهل بدر من الْأَنْصَار من أَصْحَاب رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم على قدر الْهِجْرَة والسابقة أَولا فأولا) ثمَّ أفضل النَّاس بعد هَؤُلَاءِ أَصْحَاب رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم الْقرن الَّذِی بعث فیهم کل من صَحبه سنة أَو شهرا أَو یَوْمًا أَو سَاعَة وَرَآهُ فَهُوَ من أَصْحَابه لَهُ الصُّحْبَة على قدر مَا صَحبه وَکَانَت سابقته مَعَه وَسمع مِنْهُ وَنظر إِلَیْهِ نظر فأدناهم صُحْبَة أفضل من الْقرن الَّذِی لم یروه وَلَو لقوا الله بِجَمِیعِ الْأَعْمَال کَانَ هَؤُلَاءِ الَّذین صحبوا النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ وَسلم ورأوه وسمعوا مِنْهُ أفضل لصحبتهم من التَّابِعین وَلَو عمِلُوا کل أَعمال الْخَیْر.
ترجمه فارسی :
وبهترین فرد این امت بعد از پیامبر«بزرگواراسلام صلی الله علیه و آله وسلم» ابوبکر صدیق «رضی الله عنه» می باشد و سپس عمربن خطاب «رضی الله عنه» و سپس عثمان بن عفان«رضی الله عنه» می باشند، ما این سه نفر را «در فضیلت بر تمام یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم» مقدم می داریم، همان گونه که خود یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم «این سه نفر را برسایر یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برتری و فضیلت می دادند» و در این باره «متفق بوده» و هیچ اختلافی نداشتند، سپس بعد از این سه نفر«ما» اصحاب پنج گانه شوری ؛ عَلیّ بن أبی طَالب ،زبیر ،عبد الرحمن بن عَوْف ،سعد وطَلْحَة «رضی الله عنم» که همه آنها استحقاق خلیفه شدن را داشته و همه آنها امام اند، را برسایرصحابه (رضی الله عنهم) برتری و فضیلت می دهیم، و در این باره ما به حدیث ابن عمر(رضی الله عنه) عمل می نمایم و به آن معتقدیم (ایشان فرمودند) : ما (صحابه) بودیم که در زمانی که هنوزرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زنده بودند و یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم زیاد بودند ابوبکر (رضی الله عنه) سپس عمر (رضی الله عنه) و سپس عثمان (رضی الله عنه) را بر دیگر(صحابه رضی الله عنهم) برتری و فضیلت می دادیم و سپس سکوت می کردیم ، سپس افرادی که اهل شوری بودند و سپس مهاجرین اهل بدر و سپس انصار اهل بدر از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بر قدر(تقدم در) هجرت و سابقه اسلام به ترتیب این دو ، برترمی دانستیم.
سپس بهترین مردم بعد از این گروه ازیاران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، (سایر صحابه و) اهل قرنی می باشند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در آن مبعوث شده اند هر یک به اندازه همراهی او با رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خواه یک سال و یا یک ماه و یا یک روز و یا (حتی) یک لحظه همراه بوده است و از ایشان چیزی شنیده و یا به سوی ایشان نگاه کرده است، لذا پایین ترین فرد ازصحابه رضی الله عنهم از نظر درجه وفضیلت از اهل قرنی که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم را ندیده اند، بهتراست ، و اگر«تابعین و غیرآنها » با تمام اعمال نیک با الله (متعال) ملاقات کنند بازهم آنانی که صحابه و همراه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بودند و ایشان را دیده و از ایشان (احادیث) شنیده اند بنا براینکه یاران و همراهان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بودند از تابعین (و غیرآنها) برتری داشته و بهتر اند و گرچه «تابعین و غیرآنان » تمام کارهای خیر و نیک را هم انجام داده باشند .
ترجمه: کتاب أصول السنة امام احمد بن حنبل رضی الله عنه
متن عربی :
وَالْإِیمَان قَول وَعمل یزِید وَینْقص کَمَا جَاءَ فِی الْخَبَر (أکمل الْمُؤمنِینَ إِیمَانًا أحْسنهم خلقا) (وَمن ترک الصَّلَاة فقد کفر) وَلَیْسَ من الْأَعْمَال شَیْء تَرکه کفر إِلَّا الصَّلَاة من تَرکهَا فَهُوَ کَافِر وَقد أحل الله قَتله.
ترجمه فارسی :
وایمان (مرکب ، ازقول و عمل) یعنی : گفتارو کرداراست و اضافه و کم می گردد ، همانگونه که در این (دو) حدیث (صحیح) آمده است (و از مطالب آنها فهمیده می شود، اولی حدیثی که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در آن گفته اند)« أکمل الْمُؤمنِینَ إِیمَانًا أحْسنهم خلقا » یعنی : کامل ترین مسلمانان از نظر ایمانی خوش اخلاق ترین آنها می باشد و(دومی، حدیثی است که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در آن این چنین فرموده اند) ، « وَمن ترک الصَّلَاة فقد کفر » یعنی : هرکس نماز (فرض) را بطور عمدی و قصدی رها کند او کفر %
ترجمه: کتاب أصول السنة امام احمد بن حنبل رضی الله عنه
متن عربی:
وَالْإِیمَان أَن الْمَسِیح الدَّجَّال خَارج مَکْتُوب بَین عَیْنَیْهِ کَافِر وَالْأَحَادِیث الَّتِی جَاءَت فِیهِ وَالْإِیمَان بِأَن ذَلِک کَائِن . وَأَن عِیسَى ابْن مَرْیَم عَلَیْهِ السَّلَام ینزل فیقتله بِبَاب لد .
ترجمه فارسی :
و ایمان داشتن به اینکه مسیح دجال بیرون شونده است و در ودرمیان دو چشم (و پیشانی ) اوکافر نوشته شده است (ضروری است) همانگونه که (این مطلب) در احادیث (صحیح) آمده است ، ایمان داشتن به اینکه این جریان اتفاق خواهد افتاد (ضروری است) .و (همچنین ایمان داشتن به اینکه) قطعا عیسی ابن مریم علیه السلام (در نزدیکی قیامت ازآسمانها) فرود می آید ودر باب لدّ (فلسطین) دجّال را می کشد، (ضروری است) .
حدیث (100) حدیث جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الأَنْصَارِیِّ، قَالَ وَهُوَ یُحَدِّثُ عَنْ فَتْرَةِ الْوَحْیِ، فَقَالَ فِی حَدِیثِهِ: بَیْنَا أَنَا أَمْشِی إِذْ سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ بَصَرِی فَإِذَا الْمَلکُ الَّذِی جَاءَنِی بِحِرَاءٍ جَالِسٌ عَلَى کُرْسِیٍّ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَرُعِبْتُ مِنْهُ، فَرَجَعْتُ، فَقُلْتُ: زَمِّلُونِی، فَأَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى (یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ) إِلَى قَوْلِهِ: (وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ) فَحَمِیَ الْوَحْیُ وَتَتَابَعَ.
ترجمه : جابربن عبد الله انصاری رضی الله عنه در حالی که ایشان از دوران انقطاع وحی (یعنی ازدوران فاصله نزول آیات اولیه اقرأ تا نزول سوره مدثر) سخن می گفتند در این گفتگویشان فرمودند : (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند ) درحالی که من پیاده روی می کردم که ناگهان صدایی را از (سمت) آسمان شنیدم به بالا نگاه نمودم ناگهان دیدم که همان فرشته ای است که در(غار) حرا به نزد من آمده بود هست که بر صندلی در میان آسمان و زمین نشسته است، از(دیدن) او ترسانده شدم سپس (به خانه ام) بازگشتم ، (و به خانواده ام) گفتم : مرا (با چادری) بپوشانید، سپس الله متعال (یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ) تا (وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ) نازل نمود.
یعنی ای چادر پوش بپا خیز(و مردم را از عذاب الهی) بترسان ، ....(تا) ....شرک را رها کن.
(روای می گوید) سپس (بعد از این) وحی پی در پی (بر رسول الله صلی الله علیه و آله ) نازل می شد.
حدیث (101) حدیث جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الأَنْصَارِیِّ عَنْ یَحْی بْنِ کَثِیرٍ، سَأَلْتُ أَبَا سَلَمَةَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمنِ عَنْ أَوَّلِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُلْتُ یَقُولُونَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ فَقَالَ أَبُو سَلَمَةَ سَأَلْتُ جَابِرَ بنَ عَبْدِ اللهِ عَنْ ذَلِکَ، وَقُلْتُ لَهُ مِثْلَ الَّذِی قُلْتَ، فَقَالَ جَابِرٌ لاَ أُحَدِّثکَ إِلاَّ مَا حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: جَاوَرْتُ بِحِرَاءٍ فَلَمَّا قَضَیْتُ جِوَارِی هَبَطْتُ فَنُودِیتُ فَنَظَرْتُ عَنْ یَمِینِی فَلَمْ أَرَ شَیْئًا، وَنَظَرْتُ عَنْ شِمَالِی فَلَمْ أَرَ شَیْئًا، وَنَظَرْتُ أَمَامِی فَلَمْ أَرَ شَیْئًا، وَنَظَرْتُ خَلْفِی فَلَمْ أَرَ شَیْئًا؛ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَرَأَیْتُ شَیْئًا، فَأَتَیْتُ خَدِیجَةَ فَقُلْتُ: دَثِّرُونِی وَصُبُّوا عَلَیَّ مَاءً بَارِدًا، قَالَ فَدَثَّرُونِی وَصَبُّوا عَلَیَّ مَاءً بَارِدًا، قَالَ فَنَزَلَتْ (یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ).
ترجمه : یحی بن کثیر رحمه الله فرمودند : من از ابوسلمه بن عبدالرحمن درباره اولین آیاتی که از قرآن نازل شده است پرسیدم ایشان فرمودند : (اولین آیاتی که نازل شده است ، آیات اولیه) یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ می باشد، من گفتم : (برخی) می گویند: (اولین آیاتی که بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده است آیات اولیه) اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ می باشد، ابوسلمه (رحمه الله) فرمودند: من ازجابربن عبدالله (رضی الله عنه) در این باره پرسیدم، و برای ایشان گفتم: همان گونه که تو برایم گفتید، جابر(بن عبدالله رضی الله عنه) گفتند : من برای توسخن نمی گویم مگر آنچه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برای ما سخن گفتند : من در (غار) حرا اعتکاف بودم و چون (مدت) اعتکافم را تمام نموده و به پایان رساندم وچون (از کوه حرا) فرود آمد صدا زده شدم به سمت راستم نگاه کردم چیزی ندیدم و به سمت چپم نگاه کردم چیزی را ندیدم و به جلویم نگاه نمودم چیزی ندیدم و پشت سرم نگاه کردم چیزی ندیدم؛ سپس سرم را بلند دیدم چیزی را دیدم، سپس به نزد خدیجه آمدم و گفتم : مرا با چادری بپوشانید و بر من آب سرد بریزید ، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : مرا با چادری پوشاندند و بر من آب سرد ریختند، (راوی ) می گوید : (آیات) ، (یأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ) یعنی : ای چادر پوش ، بپا خیز و(مردم) را از(عذاب الهی) بترسانید و بزرگی پروردگارخود را بیان نما .
حدیث (99) حدیث عَائِشَةَ أُمّ الْمُؤُمِنِینَ قَالتْ: أَوَّلُ مَا بُدِىءَ بِهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْوَحْیِ الرؤیَا الصَّالِحَةُ فِی النَّوْمِ، فَکَانَ لاَ یَرَى رُؤْیَا إِلاَّ جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَیْهِ الْخَلاَءُ، وَکَانَ یَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَیَتَحَنَّثُ فِیهِ، وَهُوَ التَّعَبُّدُ، اللَّیَالِیَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ، وَیَتَزَوَّدُ لِذَلِکَ، ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى خَدِیجَةَ فَیَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا، حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِی غَارٍ حِرَاءٍ؛ فَجَاءَهُ الْمَلِکُ فَقَالَ اقْرَأْ، قَالَ: مَا أَنَا بِقَارِیءٍ، قَالَ: فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی حَتَّى بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِیءٍ، فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّانِیَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنَّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: اقْرَأْ، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِیءٍ، فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الأکْرَمُ) فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَرْجُفُ فُؤَادُهُ، فَدَخَلَ عَلَى خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ، فَقَالَ: زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ، فَقَالَ لِخَدِیجَةَ، وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَى نَفْسِی فَقَالَتْ خَدِیجَةُ: کَلاَّ وَاللهِ، مَا یُخْزِیکَ اللهُ أَبَدًا، إِنَّکَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْکَلَّ، وَتَکْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِی الضَّیْفَ، وَتُعِین عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِیجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِیجَةَ، وَکَانَ امْرءًا تَنَصَّرَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ، وَکَانَ یَکْتُبُ الْکِتَابَ الْعِبْرَانِیَّ فَیَکْتُبُ مِنَ الإِنْجِیلِ بِالْعِبْرَانِیَّةِ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَکْتُبَ، وَکَانَ شَیْخًا کَبِیرًا قَدْ عَمِیَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِیجَةُ: یَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: یَا ابْنَ أَخِی مَاذَا تَرَى فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِخَبَرِ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هذَا النَّامُوسُ الَّذِی نَزَّلَ اللهُ عَلَى مُوسَى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَا لَیْتَنِی فِیهَا جَذَعًا، لَیْتَنِی أَکُونُ حَیًّا إِذْ یُخْرِجُکَ قَوْمکَ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَوَ مُخْرِجِیَّ هُمْ قَالَ نَعَمْ، لَمْ یَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلاَّ عُودِیَ، وَإِنْ یُدْرِکْنِی یَوْمُکَ أَنْصُرُکَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا.
ترجمه : مادر مسلمانان عایشه (رضی الله عنها) فرمودند : اولین چیزی که از وحی برای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نمایان و ظاهرشد خواب های نیک (و راستی) بودند که در خواب می دیدند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) بودند که (هیچ) خوابی نمی دیدند مگر اینکه مثل روشنی صبح بوقوع می پیوست (و اتفاق می افتاد) ، سپس گوشه گیری و خلوت نشینی از جانب الله برای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم محبوب و پسندیده قرار داده شد، (به همین خاطر) بودند که در غار حرا رفته و آنجا خلوت نشینی و گوشه گیری می نمودند و در آنجا (با ترک گناهان و دوری از مردم و جامعه پت پرست و تفکر) به عبادت مشغول می شدند، بهمین منوال پیش از اینکه به نزد خانواده شان بیایند چندین شب در آنجا می ماندند و برای این ماندنشان در آنجا توشه و مواد غذائی با خودشان می بردند، و سپس (بعد از اتمام مواد غذائی) دوباره به نزد(همسرشان) خدیجه (رضی الله عنها) باز می گشتند و باز برای چند روزی همانند گذشته توشه گرفته (و برای خلوت گزینی و گوشه نشینی) به غار حرا می رفتند ، (به همین منوال چند وقتی به غار حرا رفت و آمد می نمودند) تا اینکه (ناگهان) حق بنزدشان آمد و در حالی ایشان در غار حرا بودند، که فرشته (وحی جبرئیل علیه السلام) به نزد ایشان آمدند و به ایشان گفتند : بخوان، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : من خواننده نیستم (یعنی نمی دانم که چه چیزی را باید بخوانم) (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : (آن فرشته که همان جبرئیل علیه السلام باشند) مرا(در بغل گرفته) و آنقدرمرا فشار دادند تا اینکه توانم به پایان رسید (و دیگر توان تحمل آن فشار را نداشتم) سپس مرا رها نمود (و دوباره به من) گفت : بخوان ، من گفتم : من که خواننده نیستم (یعنی نمی دانم که چه چیزی را باید بخوانم) باردوم آن فرشته مرا (در بغل گرفت) و آن قدر مرا فشار داد تا اینکه توان من به پایان رسید ( و دیگر توان تحمل این فشار را نداشتم) سپس رهایم کرد و به من گفت که بخوان، من گفتم : من که خواننده نیستم (یعنی نمی دانم که چه چیزی را باید بخوانم) برای بارسوم آن فرشته مرا (در بغل گرفت) و آن قدر مرا فشار داد تا اینکه توان من به پایان رسید ( و دیگر توان تحمل این فشار را نداشتم) سپس رهایم کرد و به من گفت که بخوان (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الأکْرَمُ) یعنی : بخوان به نام پروردگارت همانی که (تمام مخلوق) را آفرید، و انسان را از تکه خونی آفرید ، بخوان به نام پروردگار بزرگوارت .
(عایشه رضی الله عنها می فرمایند) سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم با (حفظ) این (آیات) در حالی که دلش می لرزید (به خانه) برگشت و به نزد(همسرش) خدیجه (رضی الله عنها) داخل شد و گفت: مرا بپوشانید مرا بپوشانید و آنها ایشان را پوشاندند تا اینکه حالت ترس (از ایشان دور شد و) از بین رفت، (آن وقت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) به (همرسشان) خدیجه (رضی الله عنه، جریانی که برایشان اتفاق افتاده بود را) گفتند و ایشان را از(تمام جریان) باخبر نموده (و گفتند) من بر خودم ترسیدم (که مبادا برای من اتفاق بدی افتاده باشد)، خدیجه (رضی الله عنها، بعد از شنیدن حرفهای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: سوگند به الله نه هرگز(آنگونه که شما فکر می کنی که شاید برایتان اتفاق بدی افتاده باشد نیست) هرگز الله شما را خار و ذلیل نخواهد نمود، زیرا که شما روابط رشته داری برقار می نمایی و مشکلات (جامعه و افراد) را بر دوش می کشی و(فقیر و بی کار) کسب و کار می دهی (و به آنها کمک می کنی) و مهمان نوازی می کنی، و به هنگام مشکلات حق را یاری و کمک می کنی . (عایشه رضی الله عنها می گوید) خدیجه (رضی الله عنها) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را به نزد ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزّی (که) پسر عموی خدیجه بود برد ، ایشان در دوران جاهلیت نصرانی گشته بود، او به عبرانی می نوشت و از انجیل آن چه که الله می خواست بنوسید را به عبرانی می نوشت ، او پیر و بزرگ و کور گشته بود، خدیجه به او گفت: ای پسر عمو از پسر برادرت بشنو، ورقه به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گفت : چه می بینی ؟ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ازآنچه که دیده (و برایش اتفاق افتاده بود) ایشان را باخبر نمود، سپس ورقه خطاب به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم گفت : این (کسی که به نزد تو آمده ) همان (جبرئیل علیه السلام) صاحب راز نیکی است که بر موسی صلی الله علیه و آله وسلم نیز فرود آمده، ای کاش (که الآن) من جوان و قوی می بودم، ای کاش آن زمانی قوم تو ترا (از این شهر بیرون) بیرون می کنند زنده می بودم، (در این وقت) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (خطاب به ورقه) گفتند: آیا آنها (از این شهر) بیرون کننده من هستند؟! (ورقه) گفت بله، هیچ مردی هرگز نیامده به مثل آنچه تو با آن آمدی مگر اینکه با او دشمنی شده است، و اگر آن روزت مرا دریابد (و من زنده باشم) تو را (خیلی) قوی (و زیاد) نصرت و یاری خواهم نمود .
حدیث (95) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیُوشِکَنَّ أَنْ یَنْزِلَ فِیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَمَا مُقْسِطًا، فَیَکْسِرَ الصَّلِیبَ، وَیَقْتُلَ الْخِنْزِیرَ، وَیَضَعَ الْجِزْیَةَ وَیَفِیضَ الْمَالُ حَتَّى لاَ یَقْبَلَهُ أَحَدٌ.
ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : سوگند به آنی که جان من در دست اوست عنقریب (عیسی) ابن مریم (علیهما السلام، از آسمان) در میان شما (امت اسلامی) بعنوان یک حاکم عادل فرود خواهد آمد، سپس او (در زمان آمدن خود) صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه را ازمیان برمی دارد و (و آن قدر) مال به مردم می دهد تا اینکه کسی آن را قبول نمی کند .
حدیث (96) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْیَمَ فِیکُمْ وَإِمَامُکُمْ مِنْکُمْ.
ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودند که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : حال شما (امت اسلامی) چگونه خواهد بود آنگاه که (در نزدیکی قیامت ، عیسی) ابن مریم (علیهما السلام) در میان شما فرود آید و (در آن زمان) امامتان از خودتان باشد .
حدیث (97) حدیث أَبِی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَإِذَا طَلَعَتْ وَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا أَجْمَعُونَ، وَذَلِکَ حِینَ لاَ یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا ثُمَّ قَرَأَ الآیة.
ترجمه : ابوهریره رضی الله عنه فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه خورشید از سمت مغربش طلوع کند ، و چون خورشید از سمت مغربش طلوع نمود و مردم آن را دیدند آن وقت است که تمام مردم (کافر) ایمان خواهند آورد، سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) این آیه را خواندند: {لاَ یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ} [الأنعام: 158] یعنی این زمانی است که ایمان آوردن فردی که قبلا ایمان نیاورده برایش فایده ای نمی رساند .
حدیث (98) حدیث أَبِی ذَرٍّ رضی الله عنه، قَالَ: دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَالِسٌ، فَلَمَّا غَرَبَتِ الشَّمْسُ قَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ هَلْ تَدْرِی أَیْنَ تَذْهَبُ هذِهِ قَالَ قُلْتُ اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ: فَإِنَّهَا تَذْهَبُ تَسْتَأْذِنُ فِی السُّجُودِ فَیُؤْذَنُ لَهَا وَکَأَنَّهَا قَدْ قِیل لَهَا ارْجِعِی مِنْ حَیْثُ جِئْتِ، فَتَطْلُعُ مِنْ مَغْرِبِهَا ثُمَّ قَرَأَ (ذَلِکَ مُسْتَقَرٌّ لَهَا).
ترجمه : ابوذر رضی الله عنه فرمودند: من داخل مسجد (النبی) شدم ودر حالی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند، و چون خورشید غروب نمود، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: ای ابوذر آیا می دانید که این (خورشید) کجا می رود؟ من گفتم : الله و پیامبرش (محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، نسبت به این جریان) از همه آگاه تر اند، (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: همانا این (خوررشید) می رود (و از الله متعال) در سجد نمودن اجازه می گیرد ،سپس (از جانب الله متعال) به آن اجازه داده می شود (وآن سجده می کند و این روش ادامه دارد تا زمانی که) به آن گفته می شود بازگرد از همان جایی که آمده ای ، (در آن وقت است که) خورشید از محل غروبش طلوع می کند، سپس (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را خواندند : ذَلِکَ مُسْتَقَرٌّ لَهَا) یعنی : این قرارگاه و محل استقرار خورشید است.