۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

۩۩۩ قـــرآن و سنّت زنــــده بــــاد ۩۩۩

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) (سوره انفال)

احادیث عمر رضی الله عنه در مسند حمیدی (3)

حــــــــــدیث (26) قَالَ عُمَر بْنَ الْخَطَّابِ: أَلاَ لاَ تَغْلُوا صُدُقَ النِّسَاءِ ، فَإِنَّهَا لَوْ کَانَتْ مَکْرُمَةً فِى الدُّنْیَا أَوْ تَقْوَى عِنْدَ اللَّهِ کَانَ أَوْلاَکُمْ أَوْ أَحَقَّکُمْ بِهَا النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- مَا عَلِمْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ وَلاَ أَنْکَحَ ابْنَةً مِنْ بَنَاتِهِ عَلَى أَکْثَرَ مِنْ ثِنْتَىْ عَشْرَةَ أُوقِیَّةً ، وَإِنَّ أَحَدَکُمُ الْیَوْمَ لَیُغْلِى بِصَدُقَةِ الْمَرْأَةِ حَتَّى تَکُونَ لَهَا عَدَاوَةٌ فِى نَفْسِهِ حَتَّى یَقُولَ کَلِفْتُ إِلَیْکِ عَلَقَ الْقِرْبَةِ. قَالَ : وَکُنْتُ غُلاَمًا شَابًّا فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَقُ الْقِرْبَةِ. قَالَ : وَأُخْرَى تَقُولُونَهَا لِبَعْضِ مَنْ یُقْتَلُ فِى مَغَازِیکُمْ هَذِهِ : قُتِلَ فُلاَنٌ شَهِیدًا أَوْ مَاتَ فُلاَنٌ شَهِیدًا ، وَلَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ أَوْقَرَ دُفَّ رَاحِلَتِهِ أَوْ عَجُزَهَا ذَهَبًا أَوْ وَرِقًا یَلْتَمِسُ التِّجَارَةَ ، فَلاَ تَقُولُوا ذَاکُمْ ، وَلَکِنْ قُولُوا کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- أَوْ کَمَا قَالَ مُحَمَّدٌ -صلى الله علیه وسلم- :« مَنْ قُتِلَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَهُوَ فِى الْجَنَّةِ ».

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: خبر دار در مهریه های زنان زیاد روی نکنید و مهریه های سنگین تعیین نکنید زیرا اگر این کارشرافتی دردنیا ویا نشانی پرهیزگاری در نزد الله عزوجل می بود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اولی تر و مستحق ترینتان می بود تا به این کار عمل کند و در حالی که من نمی دانم که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هیچ یک از زنانش نکاح نموده ویا هیچ یک از دخترانش را بر بیشتر از دوازه اوقیه (یعنی: چهار صد و هشتاد درهم) مهریه به نکاح داده باشد ، همانا یکی از شما مهریه زن را آن قدر زیاد می کند که باعث دشمنی در دلش می گردد و تا اینکه آن شوهر می گوید: من (برای فراهم نمودن مهریه)هر مشکلی بدوش کشیدم تا اینکه همانند که از دهان مشک آب می ریزد از من عرق ریخته است (راوی می گوید: من (عَلَقُ الْقِرْبَةِ) را نمی دانستم.

(نکته دیگری که عمررضی الله عنه) فرمودند (این است): سخن دیگراینکه شما به بعضی که در جهادهایتان گشته می شود  می گوید: فلان با شهادت گشته شده و یا فلانی با شهادت مرده است، و در حالی که شاید او در پهلو و پشت کجاوه شترش طلا و نقره بار نموده و برای تلاش تجارت رفته باشد لذا این جملات ( که فلانی شهید شده و..) را نگویید بلکه هماگونه بگویید که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: هر کس در راه الله کشته شود او در بهشت است .

 

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در سنن نسائی و مسند احمد بن حنبل آمده و استاد آلبانی رحمه الله نیز این حدیث را صحیح سنن نسائی صحیح دانسته اند.

حـــــــــدیث (27) عن أَبِى یَزِیدَ قَالَ : أَرْسَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى شَیْخٍ مِنْ بَنِى زُهْرَةَ مِنْ أَهْلِ دَارِنَا - قَدْ أَدْرَکَ الْجَاهِلِیَّةَ - فَجِئْتُ مَعَ الشَّیْخِ إِلَى عُمَرَ وَهُوَ فِى الْحِجْرِ ، فَسَأَلَهُ عُمَرُ عَنْ وِلاَدٍ مِنْ وِلاَدِ الْجَاهِلِیَّةِ ، فَقَالَ الشَّیْخُ : أَمَّا النُّطْفَةُ فَمِنْ فُلاَنٍ ، وَأَمَّا الْوَلَدُ فَعَلَى فِرَاشِ فُلاَنٍ. فَقَالَ عُمَرُ : صَدَقْتَ ، وَلَکِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَضَى بِالْفِرَاشِ ، فَلَمَّا وَلَّى الشَّیْخُ دَعَاهُ عُمَرُ فَقَالَ : أَخْبِرْنِى عَنْ بِنَاءِ الْکَعْبَةِ . فَقَالَ : إِنَّ قُرَیْشًا تَقَوَّتْ لِبِنَاءِ الْکَعْبَةِ فَعَجَزُوا وَاسْتَقْصَرُوا فَتَرَکُوا بَعْضَهَا فِى الْحِجْرِ. فَقَالَ عُمَرُ : صَدَقْتَ.

ترجــــــمه :ابویزید می گوید که عمر بن خطاب (رضی الله عنه) فردی را به نزد پیر مردی از قبیله بنی زهره که دوران جاهلیت را نیز دریافته واز خاندان ما بود فرستاد، من نیز بهمراه این پیرمرد به نزد عمر(رضی الله عنه) آمدم و ایشان در حطیم خانه کعبه نشسته بودند، سپس عمر(رضی الله عنه) ازآن پیرمرد در باره بچه ای از بچه های دوران جاهلیت پرسید(که فرزند کیست؟) آن پیر مرد گفت: اما نطفه از فلان شخص است و اما بچه در بستر و خانه فلانی بدنیا آمده است. عمر (رضی الله عنه) گفت: راست گفتی، ولی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چنین فیصله نمودند که بچه از صاحب خانه و صاحب بستر است، و چون (آن پیرمرد بلند شد و) پشت گرداند (و خواست برود) عمر(رضی الله عنه)  دوباره او را صدا نمود و به او گفت: در باره ساخت کعبه بگو.(آن پیر مرد) گفت: همانا قریش پولی را برای ساخت کعبه جمع آوری نمودند ولی (آن پول کفاف نکرد)آنها پول کم آوردند و در مانده شدند لذا خانه را کوچک تر ساختند و قسمتی از خانه را در حطیم رها نمودند . عمر (رضی الله عنه) گفت: راست گفتی.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است ودر سنن ابن ماجه از خود همین روای ابویزید بدون دوجریان مطرح شده از جانب پیرمرد بنی زهره ای ، فقط جمله (رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَضَى بِالْفِرَاشِ)  آمده و استاد آلبانی رحمه الله آن را صحیح دانسته است.

 

حــــــدیث (28) قَالَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ : إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ ، وَکَانَ مِمَّا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةُ الرَّجْمِ ، فَرَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ.

ترجــــــمه : عمربن خطاب (رضی الله عنه) فرمودند: همانا الله (متعال) محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) را به حق فرستاده ومبعوث نمودند و بر ایشان کتاب(قرآن)را نازل نمودند واز جمله (آیاتی که در قرآن) بر ایشان نازل شده آیه سنگسار(زناکار متأهل) بوده است (که بعدا تلاوتش منسوخ شده ولی حکمش باقی است)، سپس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم (فرد زناکار متأهل) را سنگسار نمودند و ما هم بعد از ایشان (افراد زناکار متأهل) را سنگسار نمودیم.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و سنن ابی داود و سنن ترمذی نیز روایت شده و استاد آلبانی رحمه الله آن راصحیح دانسته اند.

 

حــــــدیث (29) قَالَ سُفْیَانُ أَتَیْنَا الزُّهْرِىَّ فِى دَارِ ابْنِ الْجَوَّازِ فَقَالَ : إِنْ شِئْتُمْ حَدَّثْتُکُمْ بِعِشْرِینَ حَدِیثًا ، وَإِنْ شِئْتُمْ حَدَّثْتُکُمْ بِحَدِیثِ السَّقِیفَةِ ، وَکُنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ ، فَاشْتَهَیْتُ أَنْ لاَ یُحَدِّثَ بِهِ لِطُولِهِ ، فَقَالَ الْقَوْمُ : حَدِّثْنَا بِحَدِیثِ السَّقِیفَةِ ، فَحَدَّثَنَا بِهِ الزُّهْرِىُّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ عُمَرَ فَحَفِظْتُ مِنْهُ أَشْیَاءَ ، ثُمَّ حَدَّثَنِى بَقِیَّتَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَعْمَرٌ .

ترجــــــمه : سفیان رحمه الله می گوید ما در منزل ابن الجوّاز به نزد زهری آمدیم ، ایشان فرمودند: اگر می خواهید برایتان بیست حدیث بیانکنم و اگر هم می خواهید برایتان حدیث سقیفه (و جریان انتخاب ابوبکررضی الله عنه بعنوان خلیفه) را برایتان بیان کنم، من از همه افراد(موجود در جلسه) کوچکتربودم، من دلم می خواست که (حدیث سقیفه) را بنا بر اینکه طولانی است بیان نکند، (ولی) افراد (موجود در جلسه) گفتند: برای ما حدیث سقیفه را بیان نمایید، سپس زهری از طریق عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ از ابْنِ عَبَّاس ازعُمَر(رضی الله عنه) حدیث سقیفه را برایم بیان نمود. که من چیزهای ررا از آن حفظ نمودم و سپس بقیه اش را بعدا معمر برایم بیان نمود.

تحــــــــقیق: سند این روایت صحیح است.

 

حـــــــــــدیث (30) عَنِ عُمَر بْنَ الْخَطَّابِ قال سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« لاَ تُطْرُونِى کَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْیَمَ ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ ، فَقُولُوا : عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ».

 

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: مرا آنگونه تعریف و تمجید نکنید که نصرانیها از (عیسی) پسر مریم (علیه السلام) تعریف و تمجید نموده اند ، همانا من بنده الله هستم پس (به من) بگویید: (محمد) بنده الله و فرستاده او است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز آمده است.

 

حــــــــدیث (31) عن عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ :« إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ ، وَإِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى ، فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ، وَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ یَنْکِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ ».

ترجــــــمه : عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمایند: همانا دار و مدارکارها بر نیّت هاست، و قطعا برای هر کسی همانی است که نیّت نموده است (لذا) هر هجرتش بسوی دنیا بوده تا بدان برسد و یا بسوی زنی بوده تا با ازدواج کند پس هجرتش بسوی همان چیزی است که بدان سو هجرت نموده است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و اولین حدیث صحیح بخاری است و علاوه از صحیح بخاری در صحیح مسلم و بسیاری دیگر از کتب حدیثی نیزروایت شده است.

حـــــــــدیث (32) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: رَأَیْتُ فِى الْمَنَامِ کَأَنَّ دِیکًا نَقَرَنِى ثَلاَثَ نَقَرَاتٍ ، أَوْ نَقَدَنِى ثَلاَثَ نَقَدَاتٍ ، فَقُلْتُ : أَعْجَمِىٌّ ، وَإِنِّى قَدْ جَعَلْتُ هَذَا الأَمْرَ مِنْ بَعْدِى إِلَى هَؤُلاَءِ السِّتَّةِ الَّذِینَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَهُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ : عُثْمَانُ وَعَلِىٌّ وَالزُّبَیْرُ وَطَلْحَةُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَسَعْدُ بْنُ أَبِى وَقَّاصٍ ، فَمَنِ اسْتُخْلِفَ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ.

ترجــــــمه :عمربن خطاب رضی الله عنه فرمودند: من در خواب دیدم که گویا خروسی آمد و بر من سه نوک زد (جریان را برای اسماء بنت عمیس (رضی الله عنها) گفتم او گفت: ترا فرد غیر عربی می کشد) من گفتم: غیر عربی، و همانا من این خلافت را بعد از خودم به این شش نفری موکول می کنم که  زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفات نمودند از آنها راضی بودند یعنی: عُثْمَان ،عَلِى ،زُّبَیْر، طَلْحَه، عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْن عَوْف، وسَعْدُ بْنُ أَبِى وَقَّاص (رضی الله عنهم) ، لذا هر یک از اینها (با مشوره مسلمین) خلیفه تعین شد همان خلیفه واقعی و درست است.

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و مفصل تر و کامل تر از این جا در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل روایت شده است.

 

حــــــــــدیث (33) عن ابْن عَبَّاسٍ قال: کَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِذَا صَلَّى صَلاَةً جَلَسَ لِلنَّاسِ ، فَمَنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ کَلَّمَهُ ، وَإِنْ لَمْ یَکُنْ لأَحَدٍ حَاجَةٌ قَامَ فَدَخَلَ ، قَالَ : فَصَلَّى صَلَوَاتٍ لاَ یَجْلِسُ لِلنَّاسِ فِیهِنَّ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : فَحَضَرْتُ الْبَابَ فَقُلْتُ : یَا یَرْفَأُ أَبِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ شَکَاةٌ؟ فَقَالَ : مَا بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ شَکْوَى. فَجَلَسْتُ ، فَجَاءَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ فَجَلَسَ ، فَخَرَجَ یَرْفَأُ فَقَالَ : قُمْ یَا ابْنَ عَفَّانَ ، قُمْ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ. فَدَخَلاَ عَلَى عُمَرَ فَإِذَا بَیْنَ یَدَیْهِ صُبَرٌ مِنْ مَالٍ عَلَى کُلِّ صُبْرَةٍ مِنْهَا کَنفٌ ، فَقَالَ عُمَرُ : إِنِّى نَظَرْتُ فِى أَهْلِ الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُکُمَا مِنْ أَکْثَرِ أَهْلِهَا عَشِیرَةً ، فَخُذَا هَذَا الْمَالَ فَاقْسِمَاهُ ، فَمَا کَانَ مِنْ فَضْلٍ فَرُدَّا. فَأَمَّا عُثْمَانُ فَحَثَا ، وَأَمَّا أَنَا فَجَثَوْتُ لِرُکْبَتَىَّ وَقُلْتُ : وَإِنْ کَانَ نُقْصَانًا رَدَدْتَ عَلَیْنَا. فَقَالَ عُمَرُ : شِنْشِنَةٌ مِنْ أَخْشَنَ - یَعْنِى حَجَرًا مِنْ جَبَلٍ - أَمَا کَانَ هَذَا عِنْدَ اللَّهِ إِذْ مُحَمَّدٌ وَأَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ الْقِدَّ. فَقُلْتُ : بَلَى وَاللَّهِ ، لَقَدْ کَانَ هَذَا عِنْدَ اللَّهِ وَمُحَمَّدٌ -صلى الله علیه وسلم- حَىٌّ ، وَلَوْ عَلَیْهِ فُتِحَ لَصَنَعَ فِیهِ غَیْرَ الَّذِى تَصْنَعُ قَالَ فَغَضِبَ عُمَرُ وَقَالَ إِذًا صَنَعَ مَاذَا ؟ قُلْتُ : إِذًا لأَکَلَ وَأَطْعَمَنَا. قَالَ : فَنَشَجَ عُمَرُ حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَضْلاَعُهُ ثُمَّ قَالَ وَدِدْتُ أَنِّى خَرَجْتُ مِنْهَا کَفَافًا فَلاَ لِى وَلاَ عَلَىَّ.

__________

ترجــــــمه :ابن عباس رضی الله عنه می فرمایند: عمر بن خطاب رضی الله عنه (عادت داشتند که) هر گاه نمازی (از نمازهای فرض یومیه) را می خواندند بعد از نماز برای حل مسائل مردم (در مسجد )می نشستند، هر کس کار و نیازی می داشت با ایشان صحبت می کرد (و در میان می گذاشت) و اگر کسی نیازی نمی داشت بلند شده و به منزل خویش می رفتند،(ابن عباس) می گوید: یک وقت بود که چندین نماز می خواند و برای مردم نمی نشست ، ابن عباس می گوید: من به درب خانه عمر رضی الله عنه آمدم (و به غلام ودربانشان یرفاء) گفتم: ای یرفاء آیا امیر المؤمنین عمر رضی الله عنه عنه بیماری دارند؟ (یرفاء) گفتند: خیرامیرالمؤمنین هیچ بیماری ندارند. (ابن عباس) می گوید: سپس من همانجا نشستم و بعدا عثمان نیز آمد و نشست ، سپس (یرفاء به نزد عمر رفت و از آنجا) بیرون شد وگفت: ای عثمان بلند شو و ای ابن عباس بلند شو (که به نزد عمر برویم) (راوی می گوید: هردو بلند شده) و بنزد عمررضی الله عنه رفتند ، (ابن عباس می گوید:) ناگهان دیدم که در جلویشان کوته های از مال بود و بهمراه هر کوته ای ظرفی بود،عمر رضی الله عنه فرمودند همانا من به اهل مدینه نگاه نمودم شما دو تا را از همه بیشتر دارای طائفه و اقوام یافتم، پس این مالها را بگیرید (و در میان طائفه و اقوامتان) تقسیم کنید و هر چه اضافه آمد آن را بر گردانید. واما عثمان شروع کرد به مشت نمودن و در ظرف ریختن آن مالها ولی من زانو زدم وگفتم و اگر کم آمد بقیه اش را شما به ما بر می گردانید. عمر گفت: سنگی از کوهی است ( یعنی ابن عباس همانند پدرش شجاع و با شهامت است).وآیا این مال نزد الله نبود و در حالی که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و یارانش (از گرسنگی و در زمان قحط سالی) پوست بچه گوسفند می خوردند ، من گفتم : سوگند به الله همانگونه است که می فرمایید، این مال نزد الله بود و در حالی که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)  زنده بودند، ولی اگرفتوحات در زمان ایشان رخ می داد کاری علاوه از کار شما انجام می دادند (ابن عباس) می گوید:عمر رضی الله عنه (از این سخنم) ناراحت شد و گفت: پس چه می کردند؟ من گفتم : درآن زمان خود ایشان هم از این مال می خوردند و استفاده می کردند و به ما هم می خوراند و می دادند (ابن عباس) می گوید: عمر(رضی الله عنه) با صدای بلند و با آواز گریه نمودند تا اینکه پهلوهایش درهم پایین و بالا می رفت و سپس گفتند: من با این (ایثار) خودم دوست دارم تا که (گناه و ثوابم) برابر باشد نه بسودم گردد و نه به زیانم.

تحــــــــقیق: در سند این حدیث (عاصم و پدرش کلیب) وجود دارند که خودم (عاصم) صدوق است و متهم به مرجئه بودن است و پدرشان (کلیب) صدوق هستند .

 

حـــــــدیث (34) عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ : قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْیَهُودِ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ : لَوْ عَلَیْنَا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا) لاَتَّخَذْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیدًا. فَقَالَ عُمَرُ : إِنِّى لأَعْلَمُ أَىَّ یَوْمٍ نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ ، نَزَلَتْ یَوْمَ عَرَفَةَ وَفِى یَوْمِ جُمُعَةٍ.

ترجــــــمه : طارق بن شهاب رحمه الله می فرمایند: مردی از یهودیان به عمربن خطاب رضی الله عنه گفت: اگربر ما یهودیان این آیه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا، یعنی: امروز ما دین را برایتان کامل نموده و نعمتم را برشما به اتمام رساندم و اسلام را بعنوان دین برایتان راضی گشته ام) نازل می شد (ما روز نزول این آیه را) عید اعلان نموده و جشن می گرفتیم. عمر رضی الله عنه (در جواب) فرمودند: همانا من می دانم که این آیه در چه روزی نازل شده است ، این آیه در روز عرفات که همان روز جمعه نیز بوده نازل شده است (یعنی روز عرفات و روزجمعه روزعید و جشن اند) .

تحــــــــقیق: این حدیث صحیح است و در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی ، سنن نسائی و مسند احمد بن حنبل نیز روایت شده است.

 

حـــــــدیث (35) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ : أَنَّهُ خَطَبَ النَّاسَ بِالْجَابِیَةِ فَقَالَ : قَامَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- کَقِیَامِى فِیکُمْ فَقَالَ :« أَکْرِمُوا أَصْحَابِى ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ، ثُمَّ یَظْهَرُ الْکَذِبُ حَتَّى یَشْهَدَ الرَّجُلُ وَلَمْ یُسْتَشْهَدْ وَیَحْلِفَ وَلَمْ یُسْتَحْلَفْ ، أَلاَ لاَ یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ ، فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا الشَّیْطَانُ ، أَلاَ وَمَنْ سَرَّتْهُ بُحْبُحَةُ الْجَنَّةِ فَلْیَلْزَمِ الْجَمَاعَةَ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَ الْفَذِّ وَهُوَ مِنْ الاِثْنَیْنِ أَبْعَدُ ، أَلاَ وَمَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ ».

ترجــــــمه : عمربن خطاب رضی الله عنه در جابیه برای مردم سخنرانی نموده و فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در میان ما برای سخنرانی بلند شده همانگونه که من برای شما برای سخنرانی بلند شده ام  و سپس (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یاران مرا اکرام و احترام نمایید سپس آنانی که بعد از آنها می آیند(یعنی تابعین را احترام و اکرام نمایید) وسپس آنانی که بعد از آنها می آیند(یعنی تبع تابعین را احترام و اکرام نمایید)،سپس در میان افراد جامعه دروغگوئی نمایان و آشکارا می گردد به حدی که فردی گواه گرفته نشده ولی خودش آمده و (به دروغ) گواهی می دهد و (به دروغ) قسم می خورد و در حالی که قسم داده نشده است ، این را خوب بیاد بسپارید که هر گز مردی با زن نامحرمی خلوت نمی کند و در تنهائی نمی نشیند مگر اینکه سومی آن دو شیطان است ، آگاه باشید که اگرماندن دروسط و بهترین جای بهشت را دوست می دارد پس با جماعت مسلمانان باشد زیرا شیطان با فرد تک و بدور از جماعت است و از دو نفر بدور تر است (تا یک نفر)، آگاه باشید هر کس را خوبیها وکارهای نیکش او را شاد گرداند و گناهان کارهای بدش او را ناراحت کرد؛ او مسلمان واقعی است .

 

تحـــــقیق: این حدیث صحیح است و درسنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیز روایت شده و استاد آلبانی رحمه الله نیز آن را صحیح دانسته است.